سريال دارا و ندار و مردی به نام مسعود ده نمکی
ميثاق بنی مهد
سريال " دارا و ندار " سريال ضعيفی است و متاسفانه ضعفش کم هم نيست
و اين مسله چندان ربطی هم به سخيف بودن يا نبودنش ندارد .البته اين
را از اين باب نگفتم تا موضع کسانی مثل رشيد پور و يا ديگرانی مثل
او را به چالش بکشم تنها علت ذکر اين مساله آن است که بگويم امثال
رشيد پورها درنفس استفاده از لغت " سخيف " تنها می خواسته اند صفت
ايدئولوژيک اين اثر را به نقد بکشند در حالی که ضعف ساختاری اين
سريال در پردازش شخصيتها و طرح فيلمنامه ، به حدی نازل و پيش پا
افتاده است که يک منتقد برای محکوم کردن آن چندان نيازی به طرح اين
مسائل مفهومی و اخلاقی ندارد . مساله را کمی باز می کنم و سعی می
کنم به صورت مصداقی ، ذره بين نقد را به روی چند مساله مهم بچرخانم
، به نظر من ، مساله ضعف دارا و ندار و يا آثاری مثل اين ، قبل از
اينکه به خود اثر برگردد به کارگردان و برخی از عوامل توليد بستگی
بيشتر دارد . بايد ابتدا مسعود ده نمکی را شناخت و بعد به سراغ نقد
اثر او رفت ، در اين مسير توجه به چند نکته ی ماهوی در باره ی او
را بسيار حائز اهميت می دانم :
نکته ی اول : مسعود ده نمکی بدون شک مرد قلم است ، البته مرد قلمی
که به قصد يا بدون قصد ، نمی خواهد و يا نمی تواند چندان به دنيای
مستدل و آکادميک روزنامه نگاری وارد شود ، او بدون شک مرد جهان
رومانتيک خويش است . تجربه ی روزنامه نگاری مسعود ده نمکی در
نشرياتی مثل شلمچه ، جبهه يا فکه به خوبی چهره ی اين نگاه رمانتيک
را باز می نماياند . تيترهای نوستالژی زده ی داغ ، تحليلهای سر
دستی و پر گداز با نويسش روان ، عکسهای قاب درشت و جگر سوز و
داستان دائمی جنگ دارا و ندار هميشه از بخشهای جدا نشدنی پازل ده
نمکی در اين دوره از فعاليت اوست . او در اين دوره چندان نمی خواهد
به استدلال مخالفين تن در دهد چرا که درگيری در چالش استدلالی
هميشه از نشان دادن شکل مار به مردم سخت تر است .
نکته ی دوم : مسعود ده نمکی داستان گوی خوبی است ، اما مشکل کار
اينجاست که داستانهای او به کهنگی داستان صد بار گفته شده ی
مادربزرگهاست . او چندان علاقه ای ندارد که لااقل شيوه ی داستان
گويی اش را تا حدی تغيير دهد چرا که او به بازتوليد همان فرمولها
راضی است . او احتمالا خيال می کند فرمولهای قديمی بارها جوابشان
را پس داده اند و بدين سبب بهترين شيوه ی طرح داستانند ! . برای ده
نمکی تکرار جمله ی " بی عدالتی بد است ؟ " از بيت خواجه حافظ
شيرازی که می گفت : ای توانگر مفروش اين همه نخوت که تو را ... سر
و زر در کنف همت درويشان است ، هنری تر است . او می کوشد که به
مستقيم ترين وجه و کوتاه ترين ميانبر توی سر ما فرياد بزند که بابا
ظلم بد است ، بی عدالتی بد است ، هوای همسايه را نداشتن بد است ،
خير نبودن بد است ، غرب زدگی بد است . او با هيجان عجيب و غريبی
دوست دارد بارها بارها اين حقيقتهای عريان را توی سر ما بکوبد ،
گويی آقای دهنمکی کاشف نخستين اين حقايق است .
نکته ی سوم : مسعود ده نمکی انسان پر شوری است ، او استعداد عجيبی
دارد که چاشنی هيجان و شور را به هر مفهوم مورد چالشی بچسباند . او
قويا معتقد است که می تواند نتيجه ی هر مناظره ای را هم به واسطه ی
توسل به همين هيجان و شور به نفع خود تغيير دهد . او البته چندان
فاعل ارادی اين خاصه نيست ، دنيای رمانتيک ده نمکی پيشاپيش او را
واجد همين خاصه ها کرده است و مطمعنا او در کنترل چاشنی اش چندان
موفق نيست . به خوبی به ياد می آورم متن يکی از مقالات نشريه جبهه
را ، در صدر يک مقاله ی بی نام که قرار بود پاسخی باشد به آنان که
گله کرده بودند از سياست تدفين شهدا در فضای عمومی دانشگاهها نوشته
بودند : آيا شما ناپالم را می شناسيد ؟ آيا گاز اشکاور را نفس
کشيده ايد ؟ تا حالا شده است نفستان بگيرد و .... اين مقاله با
همين چاشنی فوق الذکر کوشيده بود پاسخ چالش مخالفين را با ترکيبی
از سمفونی احساس و اشک بدهد و احتمالا می خواست برای مخاطبين اين
منازعه ی منطقی مجاب کننده هم باشد .
حال با تمرکز به سه نکته ی بالا و دقت بر روی خصوصيات ازلی مسعود
ده نمکی نقد اثر اخير او نيز بايد آسان تر شده باشد . مسعود ده
نمکی کارگردان گرامی اين اثر در سريال و فيلمهای پيشين خود حائز
تمامی اين خصائص بالاست به اضافه ی يک نکته که شايد کليد رمز تمامی
اين ناپختگی ها باشد . آن نکته ی مهم ذکر اين واقعيت است که
متاسفانه مسعود ده نمکی در شناخت و بينش سينمايی اش بسيار کم سواد
است . او نه سينما را به خوبی می شناسد نه مديوم رسانه ی تصويری را
. برای اينکه ذکر اين اتهامم چندان کلی و بی مفهوم نيايد ، به صورت
مصداقی تنها دو مورد از سلسله موارد اين نقصها را که تنها نشان از
ناپختگی و عدم بينش سينمايی دهنمکی دارد به اختصار ذکر می کنم .
نکته ی اول : کاراکترهای دهنمکی تماما از شاخصه ی تيپ در مقابل
شخصيت بهره می برند . اين شاخصه شباهت اين آثار را به فيلمهای نازل
فارسی بسيار نزديک کرده است . شخصيت های دارا و ندار شبيه تمام
کاراکترهای مجموعه اخراجی ها از خصائص بارز فردی خالی اند . تمام
خصائص ظاهرا فردی شان هم درست مطابق الگوی تيپيک طبقه ی اجتماعی
آنان است . به عنوان مثال می توان از تيپهای مرد غيرتی ، مرد مودب
فقير ، مرد دندان گرد نوکيسه ، مرد لوده ی محروم ، مرد ورشکسته ی
شبه قارون ، روحانی شريف ، لات جوانمرد و ... نام برد . اگر دقت
کنيد تمامی اين تيپها در آثار ده نمکی با جرح و تعديل بسيار کم
بارها و بارها تکرار می شود و تنها نام اين تيپها تغيير می کند .
به ياد بياوريد سيد جواد هاشمی را در نقش رزمنده ی دل رحم فيلم
اخراجی ها و بگذاريدش در کنار روحانی خير سريال دارا و ندار و
ببينيد آيا در چهره ی سفيد اين کاراکترها ذره ای از رنگ خاکستری می
بينيد ؟ (همين مقايسه را می توان به دو شخصيت روحانی در سريال دارا
و ندار و فيلم اخراجی ها بسط داد) .شما می توانيد عبدی اخراجی ها
را هم بگذاريد در کنار يوسف صيادی داراو ندار ، آيا به طرز عجيبی
شبيه هم نيستند ؟ . بياييد يک کار ديگر بکنيم ، عبدی اخراجی ها را
بگذاريم جای عبدی سريال مهمان يا عبدی آن سريالی که تماما در جزيره
ی کيش کليد خورد ، آيا اين سه عبدی با هم مو می زنند ؟ ( اکبر عبدی
درتمامی آثار فوق الذکر با يک تيپ واحد در رفتار و لحن و بازی ظاهر
شده است ) اين کار را می توان دقيقا برای ساير تيپهای آثار دهنمکی
نيز تکرار کرد . مثلا می توان مجيد سوزوکی را در کنار جاهل
کرمانشاهی دارا و ندار گذاشت . اگر خيلی به عقب برويم نمونه هايی
مثل او را بارها در قاب فيلمهای فارسی و با نقش آفرينی امثال ناصر
ملک مطيعی و فردين ديده ايم (در واقع تيپ لات جوانمرد حداقل 20 سال
قبل از انقلاب اسلامی قدمت دارد) . برای جانباز بذله گو البته
دستمان کمی باز تر است . اين تيپ به صورت مشخص از يکی از قسمتهای
سريال خانه ی سبز بيرون آمد و بعد با تکميل تيپ و به صورت شسته و
رفته با کاراکتر عباس در فيلم آژانس شيشه ای حاتمی کيا تجديد شد (
جالب اينجاست که نقش هر دو شخصيت را در فيلم و سريال حبيب رضايی
بازی کرد ) . حالا بعد از سالها آقای ده نمکی همين جانباز بذله گو
را درست با همان قامت و تيپ پيشين نزديک به ده سال بعد از خلق اين
تيپ بازسازی می کنند و از ما می خواهند که با چاشنی ترحم و اشک به
استقبالش برويم .
نکته دوم : سريال دارا و ندار مملو از صحنه ها و نماهای اضافی و
کشدار است ، مخاطب محکوم است تمامی اين صحنه های اضافی را پشت تم
سازهای کوبه ای ، با صدای مجيد اخشابی تحمل کند و فی المثل هر روز
تقريبا 5 دقيقه به تماشای دايره زنگی زدن خمسه بنشيند ! . اين
اصرار به نمايش مستقيم نگون بختی يک انسان معلوم نيست تا چند قسمت
ديگر بايد درست به همين شکل و شمايل تکرار و تمديد شود تا به من
مخاطب بفهماند که هوشيار باش داستان قصه ی جنگ بی پايان ميان فقر و
غناست ! .
ذکر اين نکات و تامل در محتوای آنها تنها ما را به اين نتيجه می
رساند که ، مسعود ده نمکی گرامی ، کارگردان اخراجی ها و دارا و
ندار همچنان همان مسعود ده نمکی شلمچه و جبهه است ، او همچنان به
قلم زدن مشغول است و همچنان با همان شور و هيجان زايد الوصف به
گزارش نويسی رمانتيک ادامه می دهد . او همان ده نمکی سال 78 است
مخلوطی از چاشنی هيجان ، شور ، اشک ، خشم ! . او همچنان در وبلاگ
خود شلمچه دارد . قلم خشمگين او همچنان بر سر دشمنانش به همان سبک
و سياق پيشين می تازد و خوب می داند که چه خوب می شود به جای
استدلال منطقی ، چنين جملاتی را نوشت :
"ما اين سريال را ساختيم تا اين نو کيسه ها و بلند گو های آنها
عصبانی شوند و ازاين عصبانيت بميرند.قرار نيست پاشنه هميشه بر اين
در بچرخد که فقرا قربانی قلم و قدم و هنر حضرات شوند و می شود که
گاه جنگ فقر و غنا مغلوبه شود.حتی اگر با يک گل بهار نشود... "
misaghfilm@gmail.com
12 فروردین 1389 02:24
|