مقاله

 




هشداری برای جهان امروز
 

ایمیل دریافتی


چطور ممکن است شخصیت عجیب و نه چندان برجسته ای مثل هیتلر در یک کشور پیشرفته در قلب اروپا به قدرت برسد، و بعد هم محبوب میلیون ها نفر شود؟

پاسخ این سوال اساسی را نباید تنها در شرایط تاریخی آن زمان و از جمله شکست آلمان در جنگ جهانی اول و رکود اقتصادی ابتدای دهه ۱۹۳۰ جستجو کرد، بلکه ریشه آن را باید در ماهیت رهبری هیتلر جُست. همین جنبه ماجراست که به طور خاص به زندگی امروز ما ربط پیدا می کند.

هیتلر نمونه کامل یک "رهبر کاریزماتیک" بود. رهبری او حالتی شبه مذهبی داشت، و وعده رسیدن به اهدافی معنوی، نظیر رهایی و رستگاری را می داد. عامل پیش برنده او نوعی حس رسالت و مشیت الهی بود.

او پیش از جنگ جهانی اول، فرد برجسته ای نبود. آدم عجیب و غریبی بود که نمی توانست با دیگران روابط نزدیکی برقرار کند، و از شرکت در بحث های روشنفکرانه عاجز، و سرشار از نفرت و پیش داوری. اما بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، وقتی شروع به سخنرانی کرد، ناگهان ضعف هایش به نقطه قوت او تبدیل شدند. هزاران آلمانی که به خاطر مفاد معاهده ورسای احساس تحقیر می کردند و به دنبال مقصری برای شکست کشورشان در جنگ بودند، با حس نفرت او هم آوا شدند.

هیتلر روز ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در بران آئو ام این به دنیا آمد، در ۱۶ سالگی بدون گرفتن مدرک تحصیلی مدرسه را رها کرد. او در وین نقاشی می کشید و برای تأمین زندگی اش دچار مشکل بود. در جریان جنگ جهانی اول به ارتش آلمان پیوست. او در جنگ تیر خورد و مدال شجاعت دریافت کرد. در سال ۱۹۱۹ به حزب فاشیستی کارگران آلمان پیوست و در سال ۱۹۲۱، بعد از تغییر نام حزب به حزب نازی، به رهبری آن رسید. در انتخابات سال ۱۹۳۲ نازی ها بیشترین کرسی ها را در پارلمان آلمان به دست آوردند و با حمله آلمان به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ جنگ جهانی دوم آغاز شد، هیتلر روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در برلین خودکشی کرد

امیل کلاین که در دهه ۱۹۲۰ سخنرانی های هیتلر را با گوش خودش شنیده، می گوید: "او آنقدر جذابیت داشت که مردم، هرچه او می گفت را باور می کردند." اما هیتلر مخاطبانش را هیپنوتیزم نمی کرد. هر کسی چنین ارتباطی با او برقرار نمی کرد. برای باور کردن حرف های هیتلر، آمادگی قبلی لازم بود. بسیاری از کسانی که در آن زمان حرف های هیتلر را که با فریاد به گوش میرسید، می شنیدند، معتقد بودند او احمق است.

در نیمه دوم دهه ۱۹۲۰، که اوضاع اقتصادی در آلمان خوب بود، فقط گروهی از افراد افراطی و متعصب هیتلر را کاریزماتیک می دانستند. به همین خاطر هم در انتخابات سال ۱۹۲۸ نازی ها تنها ۲،۶ درصد آرا را به دست آوردند. اما کمتر از پنج سال بعد هیتلر صدراعظم آلمان و رهبر پرطرفدارترین حزب سیاسی کشور بود.

چیزی که در این بین تغییر کرده بود، اوضاع اقتصادی بود. بعد از سقوط بازار سهام نیویورک در سال ۱۹۲۹، بیکاری عظیمی در آلمان ایجاد شد و بانک ها ورشکست شدند. "مردم واقعا گرسنه بودند. شرایط فوق العاده سخت بود. در چنین فضایی هیتلر و سخنانش حکم راه نجات و رستگاری را داشتند."

"زمانی که هیتلر در آلمان به قدرت رسید، نرخ بیکاری در این کشور ۳۰ درصد بود.

پل میسن، سردبیر اقتصادی برنامه نیوز نایت بی بی سی: به نگاه عده ای او فقط به فکر صلاح مردم آلمان بود. "هیتلر به میلیون ها آلمانی گفت که آریایی هستند، و در نتیجه "خاص" و "برتر" از بقیه، این حرف ها به تحکیم ارتباط میان رهبر و پیروان کمک میکرد. او کینه و نفرتش از دموکراسی، و یا اعتقادش به استفاده از خشونت برای رسیدن به مقاصد سیاسی را از مردم پنهان نمی کرد. اما حواسش بود که فقط علیه دشمنانی حرف بزند که به دقت انتخاب شده بودند، مثلا کمونیست ها و یهودیان. اکثریت آلمانی های عادی به هیچیک از این گروه ها تعلق نداشتند. امروز آنچه در گذشته روی داده، برای ما مهم است. نه چون تاریخ "مایه عبرت" است. چرا که گذشته هیچگاه عینا تکرار نخواهد شد. اما در دل تاریخ هشدارهایی نهفته است. در جریان یک بحران اقتصادی میلیون ها نفر ناگهان تصمیم گرفتند به رهبر نامتعارفی روی بیاورند که بنظرشان "کاریزما" داشت. زیرا او با هراس ها، امیدها و میل پنهان آنها به مقصر دانستن دیگران برای مصائبشان ارتباط برقرار می کرد. اما نتیجه کار برای ده ها میلیون نفر فاجعه بار بود.




_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد