جان کلام این است،
فریب ندهیم تا فریب هم نخوریم!
ناصر مستشار

ماتا کنون نشان داده ایم که فقط می توانیم خراب کنیم ونمی توانیم چیزی
بسازیم لذا مردم به ما اعتقاد ندارند. مردم عقل وهوش دارند. مردم را باید
جدی گرفت. اشتباه از جانب ما بوده است. باید خدا راشکر کنیم که رهبران
سازمانهای ما به قدرت نرسیدند وگرنه آنها همان جنایات کشورهای سوسیالیستی
سابق را مرتکب می شدند.بعد از بیست وهشت سال هنوز از لحاظ سیاسی رشد نیافته
ایم و فیگور های سیاسی سازمان اکثریت همچنان، میر حسین موسوی،
کروبی،رفسنجانی، خاتمی ها هستند. از زندگی خارج کشور هم هنوز چیزی
نیاموختیم علیرغم اینکه پاسپورت پناهندگی خود را بدستور سازمان اکثریت
تقدیم دولت های میزبان کردیم وبا پاسپورت جمهوری اسلامی به ایران رفت وآمد
می کنیم ونمی خواهیم ذره ائی از دانش سیاسی ومفاهیم دمکراسی غرب به ایران
انتقال بدهیم. تنبل شده ایم وجراتمان را از دست داده ایم. زندگی را برهم
میهنمان تلخ کرده ایم وبه خارج گریخته ایم وبه خود مقام تبعیدی وپناهندگی
دادیم ولی همه اش دروغ بود وهمه هدف وآرزوها را نیمه راه رها کردیم به امان
خدا !! ایران و ملتش هرگز نمی میرد اما شرمساری بر پیشانی بعضی ها تا ابد
باقی خواهد. شاید به من بگوئی همه اینها که می گوئی شعار ورمانتیسم هست ولی
من با همین شعار ها زنده ام. امیدوارم که تو هم با این شعار ها به مبارزه
ات ادامه بدهی!!
اختلافات کنار گذاشتنی نیستند چراکه مردم می دانند روزی اختلافات دهان باز
می کنند. اختلافات را باید رسید گی کرد وبه یک نتیجه مثبت رسید واین کار را
کمیته های حقیقت یاب می تواند انجام بدهد. من دیواری کوتاه تر از دیوار
چریکها نیافته ام ، چرا که من در سازمانی که فعالیت می کردم وبه آن امید
بسته بودم عشق می ورزیدم وتمام آرزوهای من فنا شد ، سازمان چریکهای فدائی
خلق بود . اعضای جبهه ملی بروند خودشان ضعف هایشان را بررسی کنند اما من از
سازمان خود شروع می کنم . حکومت اسلامی از آغاز به همه نشان داد آدمخوار
است. در انتخابات مجلس خبرگان در تابستان 1358 ونداد ایمانی از شیرگاه
مازنداران در حمایت از دکتر فردوس جمشیدی ، کلنگ حزب الهی ها قلبش را درید
وخون فواران کرد وما اورا به خاک سپردیم اواز یک خانواده فقیر وسالخورده
بود. من همان روز با خودم عهد بستم انتقام ونداد را از این رژیم بگیرم وتا
امروز نیز آرام ننشسته ام.
اما بسیاری از چریکها در خارج کشور بنام
اپسوزیون در حال زندگی پر آسایش هستند و درد ورنج مردم وشهدای سازمان را
فراموش کرده اند. در حال حاضر علیرغم عدم وابستگی سازمانی بیشتر توانسته ام
علیه رژیم مبارزه کنم ولی در سازمان اکثریت وابستگی به سازمان واطاعت از
نگهدار به عنوان یک مرجع باسابقه به یک سنت تبدیل شده است. من می گویم
کمیته های حقیقت یاب را از حالا راه بیندازیم. دکتر مسعود نقره کار هم
اینرا می گوید. اگر به مردم حقایق را نگوئیم مردم به طرف ما نمی آیند. مردم
ایران در حال حاضر متقاعد نمی شوند حتی اداره شهرداری تهران را هم به ما
بسپارند تا چه باشد تمام مملکت را!!
مملکت را از همین الان باید به مردم قول داد که به
خود مرد می سپاریم. رژیم اسلامی از تمام جنا ح هایش به انواع واقسام نام ها
و صفت ها تغییر یافته اند ولی ماهنوز همان سازمان های عصر بدوی مانده ایم.
ما از رژیم هم عقب مانده ایم. در حال حاضر اگر ما امیر انتظام را برای
ریاست جمهوری کاندید کنیم ورژیم هم خاتمی را کاندید کند ، مطمئن باشیم که
خاتمی برنده می شود چون مردم از دعوا ها و جدل های ما باخبرند وهنوز در ما
صلاحیت لازم را نمی بینند.اشتباهات گذشته دائما در حال تکرار است واز گذشته
اصلا پند گرفته نمی شود و اینها مرا می سوزاند. کیانوش عزیز تو می گوئی در
آنروزها میانگین سنی چریکها 25 سال بود و خطا ها محصول جوانی هستند ولی
حالا سن چریکها به میانگین 55 سال رسیده است و موضع گیر یهای پرخطا و ضد
دمکراتیک وقهقرائی همچنان ادامه دارد . اگر آنموقع تجربه کم بود وشناخت از
جهان در گرداب جنگ سرد گرفتار آمده بود ولی حالا که دیگر همه حقایق روشن
شده است. پرسش وپاسخ های علی اکبر شالگونی وفرخ نگهدار را حتما خواندی
ومتوجه شدی چطور نگهدار همه چیز را لو داد. من از سازمان در سال 1360 در
اوج وآغاز اعدام ها جدا شدم وسالها بدون سازمان مبارزه می کردم وسپس به راه
کارگر پیوستم واز آنها به علت فرقه گرائی واستالینستی بودن جدا شدم.
نیروهائی در راس سازمان چریکهای فدائی خلق قرار گرفته بودند که سرنوشت
سازمان را به این روز کشاندند. حتما چپ و راست زدن های سازمان را بخاطر می
آوری ؟ هرجا شعله ائی بود ، نیروهای سازمان در آنجا حاضر بودند. نامه
سازمان به مهندس بازرگان در تابستان سال 1358 را بخاطر می آوری؟ پیرمرد
خیلی از نامه خوشحال شده بود وهمان شب از چریکها تشکر کرد. فردایش چریکها
ارسال نامه را تکذیب کردند. در راس رهبری چند جناح بود ودائما دعوا واختلاف
بود. یک دستی پشت صحنه بود که حتما تو او را خوب می شناسی وهم من ، نیروهای
سازمان را خسته وآشفته حال کرده بود تا از نفس در آیند و همه به آغوش حزب
توده بروند.آنها هم که به حزب نرفتند در بیرون نتوانستند کاری بکنند.
سازمان تبدیل شده بود به ماشین شعار نویسی بر روی دیوارها و همه آنها در
پناه سپاه پاسداران انجام می گرفت. رژیم اسلامی آنروزها به نخست وزیری میر
حسین موسوی و همین کروبی ها وانقلاب اسلامی اداره می شد وبهترین فرزندان
این مرز وبوم به گزمگی آنها به جوخه عدام سپرده شدند و سازمان اکثریت هنوز
بدنبال آنها سر گردان هست.در آنجا دیدیم که چگونه بعضی از چریکها ورهبران
جدا شده حزب توده همه شور وشوق حاضرین را به یغما بردند. وعده سکولاریزم به
مردم دادند اما به بخش خارج کشور مشارکت اسلامی تبدیل شدند.تمام صحنه با
زیرکی خاصی آرایش شده بود. هیئت سنی از ترکیب سیاسیون قدیمی را روز اول پشت
تربیون نشاندند.
دکتر عبدالکریم لاهیجی را برای نظارت بر
انتخابات دعوت کرده بودند واو انتخابات را سالم وبی نظیر اعلام نمود. جمشید
اسدی آنقدر به خودش وبرنامه هایش مطمئن بود که پشت تریبون با اطمینان کامل
اعلام نمود که آنها در سالهای آینده ، سیاست حکومت را در ایران تعین خواهند
کرد. سفارش دهنده همایش همه چیز را تضمین کرده بود اما رقیب ومدعی نیز
بیکار نمانده بود. همایش اتحاد جمهوری خواهان در ادامه کنفراس سال 2000
برلین شکل گرفته بود اما به بن بست برخورد نمود ، چراکه در هسته مرکزی آن
فریب نهفته بود نمی توانست به جائی برسد. افسوس برای آنهمه انسانهای پر شوق
که بهار آزادی را در برابر چشمانشان تصور می کردند سرابی دروغین از خود به
جای گذاشت. دیدیم که بازهم " زمستان " بود و سرخی دروغین فریبمان داد.دکتر
ابراهیم یزدی در سالهای گذشته پرده از یک حقیقت برداشت و گفت: روحانیت با
گروگان گیری کارکنان سفارت امریکا چپ را فریب داد!! در این جمله روشن می
شود که خمینی فریبکارانه دست به گروگانگیری زد تا چپ را فریب بدهد و در
همین راستا ایران را به این روز فلاکت کشانید. او حاضر بود برای رسیدن به
هدفش همه چیز را فدا کند و اینکار را کرد.
چریکها در این واقعه "مار گیری" بقول دکتر یزدی فریب خوردند ودیگران را نیز
به فریب کشاندند. تما م نیروی ما صرف مبارزه ضد امپریالیستی به هرز رفت.
مردم اعتمادشان را نسیت به ما از دست دادند. مردم دیگر در ما صلاحیتی نمی
بیند که به ما اعتماد نمایند. مردم چگونه می توانند مملکت را به چریکها
بسپارند. اگر مبارزه ضد امپریالیستی بود ، شخص خمینی انجام می داد و نیروی
کافی هم داشت وبه نیروی چریکها احتیاجی نبود. آیا رسالت چریکها در حمایت از
خمینی گنجانده شده بود آیا سازمان چریکها برای خود رسالتی غیر از حمایت از
خمینی هم برای خودش رسالتی داشت. حمایت چریکها از رفسنجانی وسپس خاتمی
وحالا دعا برای کروبی را همه مردم دیده اند.
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|