جنگ صلیبی
فراموششدهی کاردینال راتزینگر
Maurice LEMOINE
موریس لمون

بین تمامی نظراتی که پیرامون کنارهگیری پاپ بنوآی
شانزدهم از سمتش ردوبدل شده، یک اصل مشترک است: با ترککردن جایگاهش با
شجاعت و دیدگاهی تازه، اسقف اعظم خود را با معیارهای دنیای جدید همراهکرد.بااینحال
خاطرهای که کاردینال سابق در آمریکایلاتین از خود بهجای گذاشتهاست یک
جهش بزرگ به عقب است.
در اوایل سال های ١٩٦٠ ، دورهای که در آن هلدر کامارای (١) کشیش، اسقف
اعظم رسیف، نماد کاتولیکهای مترقی آمریکایلاتین بود، نطق فراموشنشدنی را
از خود برجای گذاشت:
«زمانیکه به فقرا غذا میدهم من را مقدس میدانند و
زمانیکه میپرسم چرا آنها فقیر شدهاند،با من بسان یک کمونیست رفتار میکنند.»
فقر، بیسوادی و طردشدن دهها میلیون شهروند معمولی رادیکالشدن تعداد
زیادی از مسیحیان و همچنین اعضای بلندپایه جامعهی روحانیت را بههمراه
داشت.در فضایی برای وفقدادن کلیسا با شرائط روز در دوران زمامداری ژانبیستوسوم
و بهویژه پس از دومین مجمع واتیکان (١٩٦٢-١٩٦٥)، مطابق بخشنامهای با
عنوان پاپولرم پرگرسیو(٢) در ماه مارس سال ١٩٦٧ حمایت جامعه روحانیت رم از
روحانیون مترقی (مخصوصا برزیلیها) اعلام میشود. از ٢٦ اوت تا ٦ سپتامبر
١٩٦٨، دومین کنفرانس عمومی پاپهای آمریکایلاتین که بهوسیلهی پل ششم
پایهگذاری شده بود، در مدلین کلمبیا برگزار شد. در اولین جلسهی این نشست،
نظریهپرداز دینی جوانی ،اهل پرو به نام گوستاو گوتیر(٣) تثولوژی توسعه را
طی گزارشی معرفیکرد.در گزارش نهایی این گردهمائی بر این مساله که قاره (آمریکای
جنوبی) قربانی «نئوکلونیانیسم» (٤)، «امپریالیسم جهانی پول» (٥) و «استعمار
داخلی» (٦) است و بر الزام تغییرات اساسی، ضروری و عمقی تاکیدشدهبود (٧).
این موضعگیری رسمی منشا تولد تئولوژی رهائیبخش است که با درکی متعهد از
انجیل و وفاداری به آن یکی از اعتقادات اصلی خود را اینگونه بیان میکند
که در کنار گناه فردی، گناهی جمعی و پایهای بهمعنای نظمی از جامعه و
اقتصاد وجود دارد که باعث درد، رنج و مرگ تعداد بیشماری از برادران و
خواهران ما میشود. بدینسان در مناطق روستایی، مناطق عامهنشین و در حومهی
شهرها نسلی جدید از روحانیون قدم به عرصه میگذارند که تعهدشان بهطور
مشخص و سیاسی حمایت از مردم محروم است.
مقاومت روحانیون محافظهکار در مقابل این گرایش تشدید شد. سه قطب مقاومت پا
به عرصه نهادند: آرژانتین و برزیل که بهوسیلهی نظامیان اداره میشدند-
بدوناینکه روحانیون به این وضع اعتراضی داشته باشد- بههمراه کلمبیا. بهاینترتیب
زمانی که تلاش برای بازپسگیری مواضع ازدسترفته در مادلین کلمبیا، آلفنسو
لوپز تروژیو (٨) تبعهای از همین منطقه را در صف اول مبارزه قرار میدهد
هیچکس شگفتزده نشد. نقش او بهعنوان اسقف دوم بگت در نوامبر سال ١٩٧٢ با
رسیدن به مقام دبیر کل شورای عمومی روحانیت روحانیون آمریکای لاتین و سپس
بهدنبال آن به ریاست کل این مجمع تا سال ١٩٨٣ ، پررنگتر شد. از سال
١٩٧٣، رهبران جریان محافظهکار نوعی رخنه مارکسیستی در کلیسا را مورد
انتقاد قراردادند. تئوریسینهای دینی آزادیخواه بهکرات تکرار کردند که
آنها از مارکسیست تنها آن قسمتی را که به نظرشان درست میآید قبول دارند
مانند: ایمان در مردم بسان صنعتگر سرنوشتشان، برخی از عناصر تحلیلی
اجتماعی – اقتصادی، کاربرد نظریهی برتر و واقعیت چالشهای اجتماعی(٩).
تروژیو همهی توانش را در مقابله با این جریان مترقی بهکار بست و درنهایت
آخرین برگ برنده را دریافتکرد: کمک کلیسای واتیکان.
پس از مرگ ژان ششم، کارل جوزف وتیولا لهستانی (١٠) که در ١٦ اکتبر ١٩٧٨بهعنوان
ژان پل دوم منصوب شدهبود، دبیری سوم نشست عمومی روحانیون آمریکایلاتین در
پوبلای مکزیک را عهدهدار شد. بهجز چهار کشور، تمامی کشورهای منطقه توسط
حکومتهای نظامی اداره میشدند. باوجوداین که کشیشان بر ارجحبودن انتخاب
محرومان تاکید میکردند پاپ جدید از صدور هر بیانیهای در مورد تنشهایی که
پایههای کلیسای آمریکایلاتین را میلرزاند خودداری کرد و هیچ انتقادی را
متوجه حکومتهای دیکتاتوری منطقه نکرد. او که بهوسیلهی تجربیاتی که در
یکی از کشورهای بلوک شرق کسب کردهبود و درعینحال رویکرد کاملا ضدکمونیستیاش
شناخته میشد، تعبیری سادهگرایانه از حوادث را ارائه داد و در سال ١٩٨١
نظریهپرداز دینی آلمانی بهنام کاردینال راتزینگر را به رم فراخواند که با
او روابط شخصی برقرار کرد که بعدها بهعنوان اسقف نشست مجمع اصول دین یا
همان تفتیش عقاید انتخابشد. راتزینگر که تمام تجربهاش در یک سال کشیش
بودن در منطقهای از مونیخ خلاصه میشد، بهعنوان رهبر فکری جدید، تبدیل به
بهترین حامی لوپز تروژیو شد (که بعدها در سال ١٩٨٣ بهعنوان عضوی از مجمع
به او پیوست). در فضایی از جنگ سرد، نیکاراگوئه بهطورخاص تبدیل به مدلی
لهستانی شد – که در آن اعضای روحانیت به ایستادگی آشکار در برابر رژیم
ساندینیست (١١) دعوت میشدند – درحالیکه این رژیم همانقدر درونمایهای
مسیحی داشت که مارکسیستی. بدینسان همکاری غیررسمی بین واتیکان و ایالاتمتحده
در زمان ریگان برای مبارزه علیه تهدید کمونیسم در آمریکایمرکزی آغاز شد.
در جریان گردهمایی در واتیکان در سپتامبر سال ١٩٨٣ کاردینال راتزینگر اتهامنامهای
با لحن تند با این محتوا ارائهداد «بررسی پدیدهی تئولوژی رهائیبخش نشانمیدهد
که تا چه اندازه این جنبش خطری آشکار برای ایمان کلیسایی بهحساب میآید.(١٢)»
او همچنین تندروی که شدت آن معمولا دستکم گرفتهمیشد را مورد انتقاد
قرارداد چراکه این تئولوژی وارد هیچ قالب کفرآمیزی نمیشد که در آن
روزگار مطرح بود. او همچنین اظهار میداشت: «طبق این تحلیل جهان فقط از
منظره نبرد طبقاتی بررسی میشود و مردم بدینترتیب بهمفهومی علیه سلسلهمراتب
و در ضدیت با نهادهای رسمی که بهعنوان نیروهای سرکوبگر بهشمار میآیند،
انگاشته میشوند. این جملات تند از سوی اولین نهاد روحانیت در سپتامبر سال
١٩٨٤ بسان محکومیتی برای روحانیت چپگرای آمریکایلاتین محسوب میشد.
پیش از این، «تفتیشگرای بزرگ» (١٣) به مجمع روحانیت پرو سندی در ده باب
دربارهی فعالیتهای پدر گوتیرز ارائهداد، قبل از اینکه وی را مجبور کند
تا همانند گالیله آثار خود را بازبینیکند. اما جرقهی اصلی در سال ١٩٨٥ با
کتاب «کلیسا، تقدس و قدرت » (١٤) اثر لئوناردو بوف (١٥) روحانی فرانسیسکن
برزیلی زده شد. وی که از چاپخانهای که مدیریت آنرا عهدهدار بود کنار
گذاشتهشدهبود، از تدریس و بیان عقاید سیاسی خود دربرابر عموم هم محروم
شد. این وقایع در برزیلی افتاد که تازه از بیست سال سانسور نظامی رها شدهبود
و همین مساله خشم عمومی را برانگیخت (١٦).
در برابر نارضایتیهایی که این تحمیلها بهدنبال داشت، ژان پل دوم سعی کرد
تا از گسترش آتشی که به اصطلاح «پانزرکاردینال » (١٧) ( اشاره به راتزینگر)
بهپاکردهبود جلوگیری بهعمل آورد. وی در نامهای در ٩ آوریل ١٩٨٦ به
شورای مرکزی کلیسای برزیل «تئولوژی موردبحث را نه تنها بهجا که موردنیاز
و ضروری میداند». و کار را به جایی میرساند که درنهایت ایدئولوژی برتر
جدید یعنی کاپیتالیسم آزاد را محکوم میکند که در نهایت هم ره به جایی نمیبرد
چرا که کلیسای رم با عزمی جزم برای نابودی سلسله مراتب، تمامی دستاوردهای
مدلین را از بین برد. با انتخاب کشیشهای محافظهکار و اعضای «اپوسدی»
(١٨) بهواسطهی جایگاه روبهرشد جریانهایی همچون «نئوکتمنا» (١٩)،
لژیونرهای مسیح، بهکارگیری چهرهای کاریزماتیک (٢٠)، زوج وتیلا -
راتزینگر میل به محافظهکاری را تقویت کرد. برای کوتاهکردن دست کشیشانی که
بیشازحد اعتراض میکردند، قلمرو برخی از آنها همچون کاردینال پائولو
ایواریستو (٢١) در برزیل از آنها سلب شد. در سال ١٩٨٥، خوزه کاردوسو (٢٢)
از طرف کلیسای جامع رم جایگزین کشیش هلدر کامارا (٢٣) شد که بهدلیل سن
زیاد توان ادارهی امور را نداشت. جایگزین جدید تقریبا بلافاصله با مخالفت
تمام کشیشان زیردست خود و نیروهای مبارز لائیک روبرو شد.
در حالیکه کشیشان شرکتکننده در دولت ساندیتیستها مورد شماتت قرار میگرفتند،
این مساله هیچگاه برای کشیشانی که با حکومت نظامی آرژانتین همکاری میکردند
پیش نیامد. ژان پل دوم بهکرات از آمریکای لاتین بازدید کرد و همگان روزی
را که وی آئین عشای ربانی را برای پینوشه دیکتاتور بزرگ شیلی و همسرش بهجا
آورد بهیاد میآورند و در عین حال تعداد افرادی که میدانند زمانی که
دیکتاتور سابق از نوامبر سال ١٩٨٨ تا مارس سال ٢٠٠٠ در لندن زندانی بود،
کاردینال شیلیایی ژرژ مدینا مذاکرات مخفیانهای را برای آزادی وی و بازگشت
سریعش به سانتیگو انجام داد، خیلی زیاد نیست. لازمبهذکر است که این
مذاکرات بهطورمستقیم از رم توسط کاردینال هل لوپز تروژیو و راتزینگر حمایت
میشد و این در حالیست که صدوچهل پژوهشگر دینی که تلاش کردهبودند رهنمودهای
مجمع عمومی واتیکان ٢ را بهاجرا درآورند بهاین اندازه خوششانس نبودند و
در دوران زمامداری ژان پل دوم، مورد توبیخ قرارگرفتند.
پاپ بنوآی شانزدهم که در پنجم دسامبر سال ٢٠٠٩ میزبان گروهی از کشیشان
برزیلی بود، بهمثابه الهامدهنده و نظریهپرداز تمام نظریات محافظهکارانه
وتیلا، تئوری دینشناسایی آزادیگرایانه را باز هم کوباند و اذعان کرد: «تبعات
کموبیش آشکار این جریان که بازتابی از شورش، تفرقه، ناسازگاری، توهین و بینظمی
است در جامعهی روحانیت شما درد و رنجی عظیم و فقدان بزرگ نیروهای انسانی
را درپیخواهدداشت. (٢٣)»
پس شاید بتوان پاپ بود و به توبه و بخشش پایبند نبود . . .
١-Hélder camara
٢-populorum progressio
٣-Gustavo gutiérrez
٤- néocolonialisme
٥- Impérialisme international de l’argent
٦-colonialisme interne
٧- Conférence générale de l’épiscopat latino-américain, L’Eglise dans la
transformation actuelle de l’Amérique latine à la lumière du concile
Vatican II, Editions du Cerf, Paris, ۱۹۹۲.
٨- Alfonso lopez Trujillo
٩-« Théologie de la Libération. Pourquoi cette méfiance ? », Etudes, no
۳۸۵۱-۲, Paris, juillet-août ۱۹۹۶.
١٠-Karol Wajtyla
١١-Sanditiste
١٢-Diffusion de l’information sur l’Amérique latine (DIAL), D ۹۳۰,
Paris, ۱۹ avril ۱۹۸۴.
١٣-Le grand inquisiteur
١٤-Eglise,charisme et le pouvoir
١٥-Leonardo boff
١٦-Leonardo Boff demandera sa « réduction à l’état de laïque » en
juillet ١٩٩٢.
١٧-panzerkardinal
١٨-Opus dei - Dont le fondateur, Mgr Josemaría Escrivá de Balaguer, sera
béatifié en ۱۹۹۲. Lire Juan Goytisolo, « Un saint fasciste et débauché
», Le Monde diplomatique, octobre ۲۰۰۲.
١٩-néocatécheménat
٢٠-le renouveau carismatique
٢١- cardinal Paulo evaristo
٢٢-José Kardoso
٢٣- Hélder Câmara
٢٤- Vatican Information Service, Rome, ۷ décembre ۲۰۰۹
نویسنده
Maurice LEMOINE
فرستاده ی ویزه لوموند دیپلماتیک
کاوشگران و کشورگشایان
برگردان:
Aria Nouri آریا نوری
لوموند دیپلوماتیک
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|