جوابی به درخواست رامین جهانبگلو برای آشتی ملی و بخشش خامنه ای و حکومتش
مهرنوش موسوی
کم نیستند افرادی که در طی این چند سالی که مردم ایران بلند شدند تا حق این حکومت را با پایین کشیدنش کف دستش بگذارند، به عجز و لابه افتاده و التماس کرده اند که مردم حکومت را سرنگون نکنند، خامنه ای و سران این حکومت را محاکمه نکنند، بجای آن خامنه ای و حکومتش را ببخشند، جنایاتشان را فراموش کنند و بساط آشتی ملی به راه بیندازند. در تمام طول این سالها مردم ایران با عمل و رفتار سیاسی خود جواب این بزهکاران سیاسی حاشیه سفره جنایت را داده اند. مردم به خیابان ریخته و تلاش کرده اند حکومت را پایین بکشند. اما این روزها دوباره همان زوزه آشتی ملی، اینبار از گلوی رامین جهانبگلو به گوش میرسد. آدم از خودش میپرسد چرا این شخص آنهم درست وسط اوضاع انقلابی منطقه که مردم دیکتاتورها را فراری داده و به زیر کشیده اند، تقاضا میکند که یک حکومتی که در نزد خود دول غربی تروریست خوانده و خطرناکتر از حکومت لیبی، مصر، تونس قلمداد شده بخشیده شود! نگاه که میکنید میبینید خطاب این فیلسوف درپیتی به مردم ایران نیست. دست بر قضا در مقابل مردم است. خطاب جهانبگلو دولت آمریکا و دول غربی است. ایشان به آنها میگوید رژیم را ببخشید و تا دیر نشده با خامنه ای بساط آشتی ملی راه بیندازید والا مردم اینها را پایین میکشند و مشکلات "جدید" روی دستتان میگذارند. ایشان در مقاله اش در رادیو فردا میگوید: " يکی از خطراتی که آينده سياسی جامعه ی ايران را تهديد می کند اين است که روحيه خستگی اجتماعی و اقتصادی و بلاتکليفی سياسی که بر جامعه حکمفرماست خيلی زود تبديل به فرهنگ قهر و خشونت و نفاق ملی شود و خيلی ها به اين نتيجه برسند که برای مرهم گذاشتن بر زخم های چند دهه گذشته بايد زخم های جديدی را به وجود آورد ". منظور آقای بگلو از زخمهای جدید سرنگون کردن نظام است. ایشان میگوید: " مساله ی اصلی آينده ايران تغيير حکومت و جابجايی قدرت نيست، بلکه بحث درباره ی گذار به جامعه ای است که قابليت مهار خشونت سياسی و رويارويی عادلانه با بی عدالتی ها، تعصّب ها و کوته انديشی ها را دارد". این سخنان به روشنی نشان میدهد که آقای جهانبگلو از خشم مردم ایران و اراده شان برای سرنگونی نظام بیشتر از تناقضات میان ایران و آمریکا و همان داستان قدیمی "ایران هسته ای" میترسد. به اعتقاد من علت این ترس فقط مبارزه مردم ایران هم نیست، بل جایگاه این مبارزه در اوضاع بین المللی و منطقه ای است. اجازه بدهید کمی روی این علل مکث کنیم. 1. انقلاب موسوم به جهان عرب گرچه باعث چرخش سیاست بین المللی آمریکا و دول غربی شده و با استقبال آنها مواجه شد، اما در ادامه روند خود "زخمهای جدیدی" ایجاد کرد. آمریکا در نیمه راه شکل دادن به قدرتهای سیاسی جدید در منطقه متوجه شد که انگاری قطب تروریسم اسلامی هم عین همین کار را بلد است. اینها خودشان در متن انقلاب و دست بر قضا به کمک آمریکا و در مقابل آن شکل گرفتند. لذا جدالی سیاسی در متن انقلابات جهان عرب بر سر قدرت سیاسی میان اسلام سیاسی و آمریکا به جلو رفت که نتیجه آن مطلوب آمریکا نیست. در بحرین اسلامیها رسمن افق خود را به خیزش برحق مردم تحمیل کردند. همین امر باعث شد که کاندیدای بسیار مهم آمریکا که امیدوار بودند با دست زدن به قدرت سیاسی آن، کل پروسه و روند "دمکراتیزه" کردن خاورمیانه به خوبی و خوشی پیش برود، به جای اینکه در صف حسنی مبارک و بن علی و بقیه قرار بگیرد، به کمک آمریکا بشتابد. اتفاقات بحرین باعث شد تا آمریکا در کنار ملک عبدالله قرار بگیرد و عملن جلو وزش نسیم سیاسی به عربستان سعودی را بگیرند. دست بر قضا انجام تحولات سیاسی در روبنای سیاسی عربستان سعودی برای آمریکا مهمتر از حتی بحرین بود. اسلامیها نگذاشتند. آقای خامنه ای گفت اگر آمریکا میتواند، ما هم میتوانیم. حضور اسلام سیاسی به مثابه مدعی قدرت سیاسی یک مشکل بود. اراده مردم برای فراتر رفتن دیگر مشکل هر دو قطب بود. در جایی که آمریکا در جدال بر سر قدرت دست بالا را داشت، مردم نگذاشتند سناریوی آمریکا تحقق پیدا کند. مبارزه مردم مصر یک سی سالی به لحاظ کیفیت و عمق سیاسی از مردم ایران عقبتر است ولی با همین سطح نیز کسی هنوز نتوانسته مردم مصر را به خانه بفرستد. حسنی مبارک را گم و گور کردند، دولت آمریکا جلوتر از همه، دولت موقتش را به رسمیت شناخت و به سر هم بندی کردنش کمک کرد، ارتش را به عنوان نیروی خنثی در صحنه نگه داشت. سوت پایان کار را هم کشیدند و جشن آشتی ملی برپا کردند تا مردم بالاخره اینقدر با "خطر انقلاب" بازی بازی نکنند و به خانه هایشان بگردند، اما نشد که نشد که نشد. همان مردمی که آدم خیال میکرد چه متوهمانه با "برادران ارتشی" عکس شش در چهار گرفته و در جشن آشتی ملی کیل میکشند دوباره همین دو هفته پیش در میدان تحریر سر و کله شان پیدا شد. اینها که حتی یک حزب سیاسی متوسط هم ندارند دوباره آمده و گفتند اصلن همین دولت موقت هم باید برود! یعنی چه که شما دوباره عوامل حکومت قبلی را در دولت جدید نشانده اید. کارگر مصری آمد و گفت خوب جریان دستمزد و ساعات کار ما چه میشود؟ و زن مصری شد عنصر سیاسی جلو صحنه! این همان اوضاعی هست که بگلو آن را اوضاع نفاق نامیده و از آن به عنوان زخمهای جدید یاد میکند. اگر خلاصه کنم اینکه اوضاع منطقه ای و بازی آمریکا در متن انقلاب جهان عرب برای شرکت در امر قدرت سیاسی با پیروزی همراه نشد. اول به خاطر اینکه دامنه توقعات مردم از سوت پایان آمریکا و جریانات همراه آن بسی بلندتر از آنی شد که تصور میکردند. دوم اینکه آمریکا حتی در متن این انقلابات نیز اسلام سیاسی را درست در همان بازی مشترک بر سر قدرت سیاسی در مقابل خود یافت. این باعث شده الان خیلیها به اوباما نهیب بزنند که بازی با انقلاب همانقدر خطرناک است و نمیگیرد که تهدید نظامی بوش با نتایج مخاطره آمیز آن در عراق و افغانستان. در متن جنگ و تهدید نظامی نیز رژیم جمهوری اسلامی به جریانات سیاه تروریستی در جدال بر سر قدرت سیاسی در عراق و افغانستان شکل داد.سخنان جهانبگلو یادآوری این شکستهاست. 2. سوای تحرکات انقلابی مردم منطقه و اتفاقاتی که متعاقب آن افتاده است، اوضاع سیاسی خود ایران علت این بی افقی و بن بست سیاسی است که جهانبگلو آن را پشت زرورق آشتی ملی پنهان نموده است. اوضاع سیاسی ایران یک مثلث سه ضلعی است. رژیم جمهوری اسلامی را نمیشود با رژیم حسنی مبارکها، قذافیها، بن علیها و غیره مقایسه نمود. این رژیم سی سال است به یک ضد انقلاب تروریستی تمام عیار شکل داده است. حسنی مبارک میتوانست فرار کند، حتی قذافی هم امکان عقب نشینی دارد، علی خامنه ای به کجا برود؟ پایین آمدن حسنی مبارک به معنی شکست یک سیستم و الگوی قدرت سیاسی برخاسته از یک جنبش اجتماعی نبود. پایین آمدن علی خامنه ای به معنی برچیده شدن بساط اسلام است. علی خامنه ای آخرین ایستگاه تلاش اسلام برای رسیدن به قدرت است. نه راه پیش دارد و نه پس. برای همین اینها حاضرند ایران را به آتش بکشند ولی تحویل مردم ندهند. در ثانی خامنه ای رهبر همین جنبش تروریستی است. خامنه ای حتی رفسنجانی هم نیست. بالاخره افق سیاسی این فرد بطور کامل با این جنبش چفت است و واقع بینترین رهبر سیاسی جنبش خودش میباشد. چرا که خامنه ای میداند اصلاح حکومت اسلام کشک است. به هر کجای این حکومت و عقاید پایه ای آن دست بزنید چیزی از کل چتر سیاسی آن باقی نمی ماند. با آقای خاتمی میشود لی لی سیاسی بازی کرد. اما خامنه ای میداند این حکومت اگر دست بخورد کل افق و رویای اسلام در معرض هجوم نیروهایی قرار میگیرد که سی سال است در کمین نشسته اند. خامنه ای نمیتواند سرنوشتی مانند حسنی مبارک داشته باشد، سرنوشت وی شبیه به هیتلر است. ضلع دیگر اوضاع سیاسی ایران تقابل جنبشهای سیاسی بر سر قدرت است. چه ایران در متن انقلاب قرار بگیرد و یا جنگ، بستر جدال این جنبشها عوض میشود نه مضمون حرکت آنها و راستش تقابل اینها بر سر قدرت سیاسی مقدم است بر انقلاب و یا جنگ و یا هر حالت دیگری. به بیانی تکلیف آینده ایران را اکنون بر خلاف سال 57 نه انقلاب که نتیجه و برآیند جنگ این جنبشهای سیاسی بر سر قدرت تعیین میکند و من اینجا به آقای جهانبگلو حق میدهم که میگوید تازه این حکومت سرنگون هم که بشود اول مکافاتهای جدید است. در حالی که در سال 57 اینطور نبود. در سال 57 سرنگونی شاه پایان پروسه انقلاب بود، اکنون سرنگونی خامنه ای آغاز پروسه انقلابی خواهد بود. دولت آمریکا و دول غربی در طی دهسال گذشته تلاششان را کردند در جدال این جنبشها بر سر قدرت شرکت کرده آن را کانالیزه کنند. در دو اپیزود مهم، یکی نیمه پنهان و دیگری آشکارا طرف ملی/اسلامیها را گرفتند. در سال 88 آمریکا رسمن پشت موسوی و سران جنبش سبز رفته به آنها دل بست. شکست پروژه موسوی و کروبی و ناتوانی اصلاح طلبان علت بیدار شدن دیپرشنی است که آمریکا در دوره خاتمی هم آن را تجربه کرد. یک علت زوزه آشتی ملی، به واقع اعلام آشکار خسته شدن از دست اصلاح طلبان است. درست در شرایطی که آنها قر و غمیش تحریم انتخابات را مطرح میکنند، کسانی چون جهانبگلو میگویند باید رفت و با خود خامنه ای سازش کرد. این البته راهی بود که اوباما در آغاز با نامه نگاری با خامنه ای آن را برگزیده بود، از بخت بد اوباما، مردم ایران با مبارزه خودشان زیر تمام توطئه های نگه داشتن و آشتی با حکومت زدند. اما جنبش ملی/اسلامی یکی از مدعیان قدرت سیاسی در این مملکت است. به اعتقاد من چپ ایران در جدال بر سر آینده ایران، بخواهد و نخواهد پایش وسط است و تصور و افق مردم از یک ایران بدون اعدام، بدون ستم به زن و کودک، بدون سانسور و زندانی سیاسی و... کسانی را که آینده سیاهی را تدارک میبینند رم میدهد و میترساند. نمیشود در یک مملکتی کارگر را ارزان خرید، ولی دهانش را نبست و به وی حق اعتراض داد. حق اعتراض کارگر در به اصطلاح "جهان سوم" یک فاکتور اقتصادی است. اعتراض کارگر موجب نزول نرخ سودشان میشود. نرخ سودش که می افتد کودتا میکند! اوضاع از دست متحدینش خارج میشود. در ثانی فردا کارگر مصری و تونسی و عربستانی هم حقوق بیشتری میخواهد. هم الان هم بلند شده و دارند فریاد میزنند. لذا میشود به جرئت و الان دیگر با اتفاقات منطقه گفت ایران یا با آلترناتیو چپ مشکل قدرت سیاسی اش را حل میکند یا اینکه مقدمه و پیش فرض آلترناتیو راست جلوگیری از اراده مردم برای سرنگونی نظام و چشم دوختن به بند و بست با بالاست. اینها باید مردم را بزنند، آنچنان عقب برانند و آنچنان شکستی را به وی تحمیل کنند که نشاندن کارگر مصری هم قابل تحقق باشد. و این امری تقریبن محال است. چون این مردم را نمیشود نشاند. مردم ایران را نمیشود شکست داد یا لااقل از روبرو نمیشود. مردم ضلع اصلی این مثلثند که افق سیاسیشان از سکولاریسم، از مساوات طلبی و چپ متاثر شده است. به انقلابات جهان عرب نگاه کنید خیلی راحت تفاوتها را میبینید. خیلیهایشان بلند شدند حکومت را هم پایین کشیدند ولی با تاخیر فراوان یاد محاکمه سران حکومت افتادند. ترجیح بند اعتراضات اینها هنوز آنگونه که در ایران به مسئله زن، به حقوق مدنی، لغو اعدام، تشکل و تحزب و بیان، تعیین تکلیف با مذهب و... مربوط نیست. به اعتقاد من آلترناتیویی که دل خودش را به این خوش کرده که مردم را از سرنگونی برحذر دارد در نفس خودش عقب و محکوم به شکست است. چون مسئله حتی فقط مردم هم نیست. حکومت خامنه ای امکان سازش ندارد. این را مردم فهمیده اند اما فیلسوفان و اعضاء اتاقهای فکر در پیتی حول و حوش رادیو فردا و صدای آمریکا نفهمیده اند.
یارو از خودش سئوال
نمیکند که چرا خامنه ای در جواب به نامه اوباما وی را تحقیر کرد. نمیپرسد
که خوب فرض بگیریم اصلن همه مردمی را هم که سی سال است فقط فقر و جنایت و
تروریسم را تجربه کرده اند پای این سازش آوردید، یعنی یک محالی را ممکن
کردید، این حکومت از فردایی که با شما سازش کرد، حتی بدون حضور مردم هم
دیگر اسلامی نیست. چون سازش هم معنی ابژکتیو دارد. آقای خامنه ای باید رسمن
اعلام کند که موجودیت اسرائیل را به رسمیت میشناسد. باید درهای ایران را
برای سرمایه باز کند، باید اتفاقی به لحاظ ایدئولوژیک بیفتد که بر متن جنگ
سرد افتاد. آمریکا اگر نتواند سازش را به ابزاری برای تفوق سیاسی خود و
پیروزی مطلق خود بدل کند، معلوم نیست دیگر چرا باید خودش را مچل این
استراتژیها و راه حلهای اسقاطی کند؟
منبع : فیس بوک
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد