بیژن جزنی
یکی از بنیانگذاران نظری سازمان چریکهای
فدایی خلق ایران بیژن جزنی بود که بارها
در طول زندگیش به زندان رفت و مورد شکنجه های حکومت ستمشاهی قرار
گرفت. او سرانجام در اواسط اسفند ماه 1353 در حالیکه در حال
گذراندن دوره ی محکومیتش بود به زندان اوین انتقال داده شد و در 30
فروردین ماه 1354 به همراه 6 نفر از رفقایش و دو مجاهد در تپه های اوین توسط ساواک اعدام شد.
بیژن جزنی بسیاری از آثار و نوشته هایش را در زندان به رشته ی
تحریر در آورد. در زیر یکی از نامه های عاشقانه وی را خطاب به
همسرش می آورم.
امسال 21 مهر ماه، یعنی روز رسمیت دادن به روابط عاشقانه مان در 9
سال قبل در شرایطی فرا می رسد که من و تو در مقابل آزمایش بزرگی
قرار گرفته ایم، در حالیکه که عشق ما از بوته ی آزمایش سربلند
بیرون امده است.
خودمان در مقابل حوادثی قرار گرفته ایم که صداقت و راستین بودن ما
را به آزمایش فرا می خواند. این دومین باری است که در 9 سال اخیر
چنین روزی را در زندان بسر می برم. ولی این زندان با زندان 44
تفاوت دارد. شاید این بزرگ ترین حادثه، زندگی ما باشد. اینک مدتی
است که در انتظار احکام جابرانه محکمه تشریفاتی بسر می برم، و می
دانم که تو حق داری بیش از من از این آرا اندیشناک باشی.
بهر حال بگذار برای تو اعتراف کنم که در حالیکه بیش از هر وقت دیگر
شیفته زندگی هستم و بیش از هر وقت ترا می پرستم و به تو احترام می
گذارم و قلبم از شوق دیدار بابک و مازیار و تو ( ولی نه اینکه تو
موخر باشی) به تپش در می آید، آماده ام تا بدون تاسف و اندوه شدید
از زندگی خود بگذرم. چند روز پیش با بچه ها صحبت می کردیم. بعضی
نگرانند که فدای هیچ شوند. گرگ دهان آلوده و یوسف ندریده.
به آنها گفتم: اگر قرار است هریک از ما در راه آرمانهای بشری و
فکری خود جان بدهیم. تفاوت زیادی نخواهد داشت که در این مرحله و به
این صورت و یا در مرحله دیگر و یا بصورت دیگری جان خود را فدا
کنیم. آنچه مهم است این است که تا به زندگی عشق داریم، جانفشانی در
هر حال این گذشت را ایجاب می کند.
چیزی که هست مردن در شرایطی از قبیل شرایط فعلی دشوارتر است، زیرا
که در محیطی سرد و راکد جان می دهیم و می دانیم که مردن در محیطی
که از هر طرف بوی مرگ می آید و در هرآن ده ها نفر جان خود را از
دست می دهند، آسان تر است.
خوب، مرگنامه ننویسم. امروز سالروز ازدواج ماست. در چنین روزی تو
حلقه ی ازدواج بدست کردی و در گل و سرور غرق شده بودیم – هر چند که
فراموش نمی کنم که در همین روز ناراحتی هائی نیز داشتیم. بهر حال
ما در هر شرایطی که باشیم، این روز را گرامی خواهیم داشت. این روز
را سمبل عشق خود قرار خواهیم داد. هر چند که از چند سال پیش از این
روز، روابط عاشقانه ما آغاز شده است.
در این روز بوسیله این نامه لبهایت را می بوسم و تو بابک و مازیار
را. من همچنان امیدوارم که در روزهای بهتری بتوانم در 21 مهر ماه
دور هم باشیم. تو خوب می دانی که ما خود این نحوه ی زندگی را
اختیار کرده ایم ولی بهتر از من می دانی که در این اختیار ضرورتی
اجتناب ناپذیر وجود دارد، یعنی که ما نمی توانستیم جز این بیندیشیم
و خود را تسلیم خورد و خواب و لذت فردی کنیم. در اینجا به نامه
کوتاه خود خاتمه می دهم و در عالم خیال تو را در آغوش می گیرم.
بیژن – 21 مهمرماه 1347
این نامه بهمراه یک نامه ی بلندتر دیگر در سال 1360 و به همت رفیق
به خون خوفته «سعید سلطان پور» انتشار یافت
|