تاریخ انتشار :05.08.2024
جدال حافظه با فراموشی!
مهرنوش موسوی

۴۳ سال پیش در خیابانهای تهران کسی که در جلو دانشگاه تهران
میترسید، مدام دور و برش را می پایید. از صدای اگزوز موتور وحشت
میکرد، هر آدم ریش و پشم دار و یقه آخوندی با چشمانی که از ان
جنایت و قساوت میبارید او را به وحشت می انداخت من بودم و نسل من!
هرگز تصور نمیکردم روزی برسد که ما دیگر نترسیم اما خامنه ای بترسد
و دوربین ها ترسش را شکار کنند!
شما که جوان هستید حتی نمیتوانید تصورش را بکنید که در دهه شصت چه
گذشت. بخصوص اینکه بعدن تاریخ را پاک کردند. عکس کانگارو کشیدند و
گفتند این نقشی که روی دیوار می بینی نسل ۵۷ است و عامل و باعث
انقلاب ۵۷ و خرابی مملکت! حالا جالب است کسانی که همین الان مثل
علی کریمی به این باورند، با همان جمهوری اسلامی که به قول آنها
برآیند انقلاب ۵۷ بود سالهای سال ساختند. جمهوری اسلامی کاری را
برای کنفرانس گوادالوپ تمام کرد که شاه نیمه کاره گذاشته بود.اما
ما که مارک نسل ۵۷ به پیشانی داریم، حتی یکبار پای صندوق رای این
حکومت نرفتیم. نه فقط امثال علی کریمی که حتی یادمان نرفته داریوش
همایون مدافع سلطنت مشروطه هم از خاتمی دفاع میکرد!
اما دقیقن برای همین مینویسم. بگذار بماند اینجا و در تاریخ به
یادگار! نسلی خواهد امد که حقیقت را بیرون بکشد. حقیقتی که قیام
دانشجویان در مقابل انقلاب فرهنگی، کشتار دهها هزار نفر در زندانها
در این دهه، ایستادگی زندانیان سیاسی علیرغم اعدامها، مقاومت
شوراهای ترکمن صحرا، شورای کارگران نفت، جنگ ۲۴ روزه سنندج و قیام
پارتیزانی مردم کردستان و تظاهرات زنان علیه حجاب گواه آن است.
من اینجا کنار این دیوار ایستاده ام تا آن نسل را و ایستادگی اش را
بر علیه عروج جمهوری اسلامی گواهی کنم. علیه هجمه دست راستی کنونی!
خانه ام در تهران بود. اما در همین شهری که بزرگ شدم و به مدرسه
رفتم بی خانمان شدم. از ترس دستگیری در تابستان سال شصت در همچون
روزهایی آواره و سرگردان دنبال سرپناه شبانه میگشتم. هر شب جایی!
هر روز جستجوی تازه ای. وقتی برای اولین بار موهای بلندم را برای
تغییر قیافه به دم قیچی دادم گریستم. وقتی موهایم را به رنگ بلوند
در آوردم که امکان دستگیری ام کمتر باشد گریستم. هنوز حجاب اجباری
نشده بود. برای اجباری کردن حجاب اول ما را زدند بعد اجباری کردند.
وقتی شمار اعدامها از سی چهل هزار نفر گذشت، وقتی از تپه های اوین
خون جوانان پنجاه و هفتی جاری شد، آنوقت جمهوری حجاب متولد شد!
دو سال در تهران ماندم. ما میگفتیم میمانیم و با دوستانمان میجنگیم
و مملکت را تحویل ایت الله ها نمی دهیم. مثل الان نبود. مبارزه
کردن حیاتی بود. ما مثل آبان ۹۸، مثل دیماه ۹۶، حتی مثل انقلاب
ژینا امکان عقب نشستن نداشتیم. الان انقلابها و قیام های شهری به
دامن مردم عقب می نشینند، آن موقع در خون خودمان عقب می نشستیم.
الان عدد به عدد اعدام میکنند. آن موقع هزار هزار اعدام میکردند.
آمار همه ماها را داشتند. کجا زندگی میکنیم. در کدام محله پیدایمان
کنند. در کدام مدرسه و دانشگاه درس میخوانیم. پنهان کردن صدها هزار
مخالف جمهوری اسلامی کار ساده ای نیست.
شما یک روز کلید خانه ات را گم کن و پشت در بمان ببین چه حس بدی
است. ما خانه هایمان، مدرسه هایمان، رفیق هایمان، هم کلاسی هایمان،
همسایه هایمان را یکجا و در عرض یکسال همه با هم گم کردیم و برای
همیشه از دست دادیم. ما نسل بی خانمانهای ایرانیم. کشتار سال شصت
بزرگترین جنایت تاریخ بشریت در پنجاه سال اخیر است. خاوران هیچی
نیست در مقابل کوه جنازه هایی که آیت الله ها برپا کردند. دستگیر
میکردند، تجاوز میکردند، اعدام میکردند بعد میرفتند خانه های ما و
به پدر و مادرهایمان میگفتند پول فشنگ را بدهید! ضمنن دخترتان هم
باکره از دنیا نرفت.
شخصن بارها در این تهران بی در و پیکر در میدان توحید، در شریعتی،
در تهرانپارس، در آریاشهر، در برق آلستوم در میدان قزوین در جمهوری
ایستاده بودم، سرپناهی برای آن شبم نداشتم و میگفتم آیا شانس
میگوید یکی در خانه اش را امشب روی من باز کند، مجبور نباشم در
خیابان بخوابم؟ دهها بار در این موقعیت قرار گرفتم که مرور کنم
کجای تهران شب را در کدام جوب آب تا صبح به سر کنم که گشت حزب الهی
ها متوجهم نشوند.
شما الان پات روی جای محکمی است. چون زیر ساخت انقلاب ژینا اصلاح
طلب نیست، خاوران است! سلطنت طلب هم نیست! خاوران است. خیلی از پدر
و مادرهای شماها که هم نسل من هستند ایستادند. من اصلن از ویدئوی
شروین حاجی پور تعجب نکردم وقتی گفت نمی خواهم از ایران بروم پدرم
مریض است. پدر و مادرش باید هم سن و سالهای ماها باشند. شما حتی به
عنوان نظاره گر تاریخ آن دوران جنایتی که شد را ثبت کردی! احترام
من به شروین بعده این ویدئو هزار برابر شد. در مقابل ان جوانهای
دوزاری که در کتابخانه ای در پاریس نشسته و میگفتند یالا پدر و
مادرها باید بیایند بابت انقلاب ۵۷ از ما عذرخواهی کنند. حالا چرا؟
چون مصیبت جمهوری اسلامی را پای برپادارندگان انقلاب مینویسند نه
پای جمهوری اسلامی. همین نسلی که ما در ۸۸ فریاد زدیم که قربانتان
بگردیم بابا نرو دنبال موسوی! یعنی چی بازگشت به دوران طلایی امام!
نسلی که خودش دیده انقلاب کردن و پیروز شدن چقدر سخت است. چقدر سخت
است که نگذاری رئیس ساواک وسط راه خودش را مثل بختک روی تلاش تو
بیندازد در حالی که رسانه های زرد همه اتفاقن طرف آلترناتیو درست
کردن از نابکارترین طیف جامعه هستند.
نه دوست عزیز! پایت را جای سفت تاریخ گذاشتی، اگر زحمت بکشی زیر
پایت را نگاه کنی نسل ۵۷ را در سال شصت می بینی. مقاومت گسترده
دانشجویان در انقلاب فرهنگی را می بینی. آقا کردستان را که دیگه
نمی توانی کور باشی. می بینی که همه ایستادند. اینها راستی کدام
نسل اند؟ فواد مصطفی سلطانی پنجاه و هفتی بود! اسم توماج در ترکمن
صحرا را شنیدی؟
ما واقفیم که دست راستی های ایران الان اذیتند که این روزها از دهه
شصت صحبت میشود. میدانید چرا؟ چون شاه اوین را ساخت و به خمینی داد
تا از روی لیست ساواک دستگیر و اعدام کند.
اکنون ما نمی ترسیم و خامنه ای میترسد. دست عوض شد. روی همان
مقاومتی که شد، با تبر زدند، زخم نشد، جوانه شد!
گرامی باد یاد اولین مقاومت نسل جوان ایران در ابتدای عروج خمینی.
گرامی باد یاد همه جانباختگان دهه شصت. قربانیان هلاکاست اسلامی در
ایران!
به عنوان یکی از بازماندگان هلاکاست شصت شهادت میدهم به تاریخ
مقاومت این نسل!
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|