مقاله

 

 

تاریخ انتشار :17.07.2023

نمی‌توانم باور کنم!

رحیم قمیشی



رئیس بیمارستان بزرگی در یکی از شهرهای مطرح ایران بوده.
چهار ماه پیش فرماندار برای او نامه می‌نویسد که از این پس، حق ارائه خدمت به بانوان بدحجاب را ندارید! به نظرش می‌رسد فرماندار حواسش نبوده، و به اشتباه این نامه را به رئیس بیمارستان زده. به منشی می‌گوید نامه بدون هیچ اقدامی بایگانی شود. مگر می‌شود به بانوان و دختران کم حجاب یا بی‌حجاب، خدمات درمانی نداد! یا مادر بی‌حجابی را گفت فرزندت ویزیت نمی‌شود!

همه اینها را با تاسف دکتر م. م. دیشب برایم تعریف می‌کرد، کاش تاریکی و سکوت شب نبود و مظلومیت دکتری با مدرک فوق تخصص در کشورم، که دلم کمتر درد می‌گرفت.
می‌گفت دو‌هفته نگذشت که از دفتر دادستان زنگ زدند که آقای دادستان شهر با شما فرمایشی دارند. رفته بود آنجا.
می‌گفت با اینکه به‌موقع رفتم، یک ساعت در دفترش به انتظار نگهم داشتند، و وقتی هم داخل شدم با دادستانی مواجه شد، بی‌نزاکت، بی‌ادب، انگار که با دزد یا با دشمنش گفتگو می‌کند!
تو به چه حقی دستور فرماندار را اجرا نکردی، تو چه کسی هستی که برابر تصمیم نظام اخلال می‌کنی.


با لرزش صدا می‌گفت، همینکه گفتم ما پزشکان قسم پزشکی داریم، شروع به اهانت کرد، که بله پزشکان همه‌شان فلانند. و بلافاصله دادن نسبت‌های ناروا به کل پزشکان. که شما در مطب‌هایتان دستگاه پوز ندارید و همه‌تان فاسدید و...

یک ماه بعد از این حادثه دکتر م. از ریاست بیمارستان استعفا می‌دهد، می‌گفت من به اندازه کافی تحقیر شده بودم، دلم نمی‌خواست یک روز هم به کارم ادامه بدهم، تنها یک ماه را صبر کردم مبادا بیمارستان لطمه ببیند.
و حالا سه ماه است آزاد است... دل و دماغ مطب زدن هم ندارد! دلش گرفته، باورش نمی‌شود کشوری که برایش سی و پنج سال پیش جنگیده بوده، افتاده دست چه کسانی.

گفتم دکتر! می‌دانم چه می‌کشی و چقدر بد گذشته به شما، اما چرا اصلا رفتی نزد دادستان، او باید می‌آمد خدمتت، تو خیلی خیلی بزرگ‌تر از این بی‌ادبانی. تو در دنیا ارج و قرب داری، تو حتی رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه هم باید برابرت تعظیم کنند که با آنهمه موقعیت‌ها مانده‌ای و در کشور، خدمت می‌کنی.


می‌گفت نه! این وظیفه من است، من که کاری نکرده‌ام، اتفاقا از کشور عمان خواستند بروم آنجا، و برای شروع به کار پیشنهادشان ماهیانه پانصد میلیون (نیم میلیارد تومان) بود. اما من دلم نمی‌خواهد از ایران بروم.

دکتر، خیلی ساده و صمیمی بود، خیلی افتاده، خیلی آرام، مثل اکثر ایرانی‌ها.
می‌گفت در همان اتاقش مرا تهدید کرد که همین الان دستور می‌دهم زندانت ببرند!
و من گفتم اگر درمان بی‌حجاب‌ها زندان دارد مرا ببرید...


حالا سه ماه است دکتر فوق‌تخصص کودکان و فوق تخصص پیوند مغز استخوان خوش قلب ما، بیکار است. دلش به هیچ کاری نمی‌رود، او دلش شکسته، از کار در کشور
و سیستمی دینی که این همه بی‌فرهنگی وجود دارد!

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد