مقاله

 

 

 تاریخ انتشار :

نام آن کبوتر غمگین که از قلب ها گریخته، شرم است.2

قسمت دوم



چند سالی می شد که به سوئیس آمده و ساکن شهر لوگانو در جنوب سوئیس بودم. یک دوست ایرانی داشتم که با هم از کمپ پناهندگی همدیگر را می شناختیم. اصالتا مازندرانی بود. از بچگی به باشگاه کشتی می رفته و هیکل ورزیده ای داشت. او در شهر کوچکی در همان نزدیکی زندگی می کرد. یک روز به خانه من آمد و با هم شام خوردیم. چون دیر وقت بود تصمیم گرفت در خانه ی من بخوابد و صبح برود. بعد از شام مشروبات الکلی مصرف کرد. گویی بدنش به الکل حساسیت نشان می داد و مدام حالش بدتر می شد و بد جوری بالا می آورد. نزدیک نیمه های شب بود که دیدم حالش به وخامت گرائیده. به اورژانس زنگ زدم. یک آمبولانس آمد.

من هم همراهش به اورژانس رفتم. ساعت حدود ۱۲ و نیم شب بود. من هم مشروب خورده بودم و به خاطر اینکه دوستم حالش بد شد و نتوانستم بخوابم زیاد حالم خوب نبود. وقتی به قسمت ورودی اورژانس رسیدیم یکی از پرستاران سوالاتی در مورد دوستم از من پرسید و سپس گفت که باید در سالن انتظار منتظر بمانیم تا صدایمان بزنند.

من شروع به داد و بیداد کردم و گفتم که دوستم در حال مرگ است و من با تنفس مصنوعی او را زنده نگه داشتم و وضعیت او حادتر از همه است و خلاصه هر چه از قالتاق بازی و زرنگ بازی می دانستم به کار بردم و فضای آنجا را به هم ریختم. چند نفر از مسئولین و پرستاران با سر و صدا و‌ جو سازی که من به راه انداختم نزد ما آمدند . کمی با هم صحبت کردند و بالاخره تصمیم گرفتند که او را داخل ببرند. به من گفتند که نمی توانم داخل بروم و باید بیرون منتظر بمانم. من پیروزمندانه از اینکه توانسته بودم دوستم را در عرض چند دقیقه به داخل ببرم برگشتم و سری به سالن انتظار که چسبیده به ورودی اورژانس بود زدم. مردی آنجا نشسته بود و دختر خردسالی هم در کنارش بود. از او پرسیدم: آقا ببخشید دستشویی کجاست؟ او نگاهی به من کرد و سپس خیلی آرام و متین گفت:« دستشویی را به تو نشان نمی دهم.»
با تعجب پرسیدم چرا؟


گفت:«من دو ساعت است که اینجا منتظرم نوبتم برسد. دخترم مریض است. تو با سر و صدا و جار و جنجال دوستت را داخل بردی و به صف احترام نگذاشتی. من دستشویی را به تو‌ نشان نمی دهم.»

از حرفش غمگین شدم و معذرت خواهی کردم. گفتم من خودم هم حالم‌ زیاد خوب نیست و اصلا متوجه حضور آنها نشده بودم. او چند ثانیه ای در چشم های من نگاه کرد و سپس برخاست و با انگشت گوشه ای را نشان داد و گفت:« دستشویی آنجاست.»

چرا این خاطره در ذهن‌ من مانده است؟ عرض می کنم:

اولا: من جار و جنجال و جو سازی برای رعایت نکردن صف و جلو افتادن را امری طبیعی می دانستم. چنین رفتاری از فرهنگی که از آن آمده بودم در من مانده و آنجا به آن صورت عمل می کرد. استفاده از چاشنی دروغ که «به او تنفس مصنوعی داده ام» هم برای من چیزی طبیعی جلوه می کرد.

دوم: آن مرد سوئیسی که دخترش مریض بود آن صحنه سازی من را دید. او به عیان دید که من با قالتاق بازی و جنجال سازی صف را رعایت نکردم و از او جلو زدم. او زیر بار این ناعدالتی نرفت و اعتراضش را به طور کاملا مدنی بیان کرد:« من دستشویی را به تو نشان نمی دهم».
سوما: او به من پرخاش نکرد و در برابر تجاوزی که به حقوقش کرده بودم داد و بیداد راه نینداخت، از طرفی سکوت هم نکرد و به من فهماند که کارم نادرست بوده است. او می دانست که پیدا کردن دستشویی برای من کار سختی نیست. من می توانستم از کس دیگری سوال کنم و یا تابلو ها را دنبال کنم و دستشویی را پیدا کنم. اما او سهم خودش را در اعتراض به ناعدالتی انجام داد: «من دستشویی را به تو نشان نمی دهم.». او با گفتن این جمله به من فهماند که کارم نادرست بوده است.

چهارم: او اهل این کشور و به احتمال زیاد ساکن همین شهر بود و‌ به راحتی می توانست با پیدا کردن یک آشنا در میان پزشکان و پرستاران و یا مدیریت بیمارستان کارش را راه بیندازد و دختر مریضش را زودتر داخل ببرد. اما او به صف احترام گذاشت و در جای درست ایستاد و منتظر ماند تا نوبتش برسد. او همچنین به حرف پزشکان و پرستاران که گفته بودند باید منتظر بماند تا صدایش کنند احترام گذاشت.

پنجم: وقتی من معذرت خواهی کردم او چند ثانیه در چشم های من نگریست و وقتی احساس کرد که در معذرت خواهی ام صادق هستم و واقعا از آن مسئله متاسفم، برخاست و سمتی را نشان داد و گفت:« دستشویی آنجاست». در واقع با این حرکتش به من فهماند که اعتراضش به من به خاطر حق کشی و ناعدالتی بوده و کینه ای از من به دل ندارد. لذا معذرت خواهی مرا قبول کرد.

ششم: بیان مودبانه ی خشم در برابر ناعدالتی چیزی است که روانشناسان پیشنهاد می کنند.سرکوب خشم‌و‌فرو خوردن ناعدالتی و همچنین بیان خشونت آمیز خشم هر دو مخرب و دو‌ لبه ی یک قیچی هستند. سرکوب خشم و فروخوردن آن باعث بیماری و افسردگی می گردد. بیان خشونت آمیز خشم نیز مشکل را پیچیده تر می کند.

راه میانه، همان راه بیان متمدنانه ی خشم است که در آن صحنه، آن مرد باگفتن«من دستشویی را به تو‌ نشان نمی دهم» به کار برد.


سید علی میری
۲۲/۰۷/۲۰۲۵
سوئیس، لوگانو
 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

:

اسم

:

ایمیل

پیام


 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد