کاتین، استالین، «وراگ نارودا»
همنشین بهار
قتلعام سال ۶۷ در انتظار یک «وآیدا» است
راهی کتابخانه شدم تا اسناد مربوط به قتلعام «کاتین» KATYN را از
لابلای کتابها پیدا کنم و ببینم چرا ستم بزرگی که در جنگ جهانی
دوم بر لهستانی ها رفت، سالیان دراز سانسور میشد و ازمابهتران آن
را جور دیگری جلوه میدادند.
این پرسش همیشه با من بود که چرا در زمان شاه یا بعد از انقلاب ما
در ایران، کلمه ای از جنایت کاتین نشنیده بودیم.
راه طولانی بود و دوچرخه ام بر خلاف خودم بیحال و خسته...
آخرش هم وسط راه پنچر شد... درستش کردم و پا زدم و پا زدم تا به
کتابخانه رسیدم.
اسناد دادگاه نورنبرگ را میدیدم که فردی به سویم آمد و مودبّانه
پرسید: در باره چه چیز اینهمه با اشتیاق مطالعه میکنید؟
گفتم: در مورد قتلعام کاتین که جنایت علیه بشریت بود، کارگردان
بزرگ لهستانی «آندژی وایدا» Andrzej Wajda نیز آنرا به تصویر
کشیده است.
پرسید: چرا مسئله کاتین؟ این مسئله در رابطه با لهستان است.
گفتم: نخیر، مسئله کاتین به همه بشریت ارتباط دارد. مرا بیاد
اسیرکُشی در میهنم و قتلعام سال ۶۷ که بخشی از هویت ایرانزمین است
میاندازد. جنایت هولناکی که در انتظار یک «وایدا» است.
گفت: ولی کاتین مربوط به ۷۰ سال پیش است...
گفتم: من با قصه پر غصه کاتین، به امروز و به دردهای میهنم گریز
میزنم.
تاریخ آموزنده است. باید اضطراب هایی را که در گذشته با آنها دست
به گریبان بودیم، به نسل جدید نشان دهیم. بسیاری از ما نام کاتین
را بعد از سقوط هواپیمای لخ کاچینسکی (رئیس جمهور لهستان) شنیده
ایم. در مورد آن جز اشاراتی کوتاه مطلبی به فارسی نیست.
برای اینکه از هزارتوی کاتین سردرآورم و به اطلاعات کامل و حقیقی
برسم، زحمات زیادی کشیدم و در آغاز با خودم عهد کردم در بند پرسش
شیطانیِ «این حقیقت به نفع کیست» نباشم.
این اواخر شب های زیادی بیدار ماندهام و دارم حاصل کارم را جمع و
جور میکنم.
بعد خلاصه مقاله ام را برایش تعریف کردم.
گفت: بسیار آموزنده و جامع است. به نظرم آنچه مینویسی حاصل یک کار
گروهی است. شما چند نفر هستید؟
گفتم متاسفانه این یک مطالعه جمعی نیست. به دوستانی که میتوانم از
دانششان استفاده کنم دسترسی زیاد ندارم، به همین دلیل، مقاله
کاتین، یا هرچه در «ویکیپدیا» و سایتهای فارسی نوشته ام، نیاز به
ویرایش دارد.
در مورد کاتین شاید حدود دو هزار صفحه را مرور نموده و دهها سند را
زیر و رو کرده ام. پای صحبت تعدادی روسی و لهستانی و آلمانی (که به
نوعی کاتین برایشان اهمیت دارد) نشسته ام و قتلگاه کاتین و یکی دو
جای دیگر را هم از نزدیک دیده ام...اما هنوز راضی نیستم.
گفت من خودم نویسنده هستم. راستش مقاله شما برای من هم تازه است.
به اینهمه دقت و کار احترام میگذارم...
ویکیپدیای فارسی و سایتهای پژواک ایران، دیدگاه، عصر نو، ایران
امروز، روشنگری، اخبار روز، گویا، پیک ایران، و آینده نگر را
نشانش دادم و عناوین بعضی مقالات را ترجمه کردم.
گفت: میتوانم به جرأت بگویم «پرشیا»ی شما، (ایران) هرگز
نمیمیرد...
از من بشنو، برای خوانندگان مقاله ات تمام منابع و مرارت کار را
توضیح بده...
پرسید: آیا تعداد زیادی این نوشته را میبینند؟ گفتم نمیدانم اما
اگر فقط ده نفر از هموطنانم آنرا بخوانند و نانوشته های آن را هم
ببینند، شاد میشوم.
گفت احساس میکنم با کسانیکه نوشته هایت را میخوانند، صمیمی هستی،
ولی در این دنیای مجازی که کسی، کسی را نمیبیند.
گفتم همه ما خیلی ها را ندیده، میبینیم و انس میگیریم. به عکس،
کسانی هم هستند که هر روز میبینیم اما نمیبینیم.
وقایع نمایی از وقایعنگاری ارزش بیشتری دارد
کشور لهستان مرا به یاد «رافائل لمکین» پیشاهنگ مبارزه با نسلکشی
میاندازد که واژه «ژنوسید» Genocide را بر سر زبانها انداخت.
کپلر، کپرنیک، شوپن، ماري کوري، هنریک سینکیهویچ، ولادیسلاو
ریمونت، جوزف کنراد، شیمبورسکا، رومن پولانسكي، کاپوشچینسکی و،
آندژی وایدا...همه از لهستان برخاسته اند.
_______________________________________________________
|