تاریخ انتشار: 16.09.2013
کلید شکسته_1
محمد فرهادی

درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش بر نشانی به باغ بهشت
ور از جوی خُلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همان میوه تلخ بار آورد
(فردوسی)
1- تغییر نظام و تغییر قانون اساسی را نمی خواهیم هدف فقط همین
نظام و اجرای همین قانون اساسی است.
2- در ایران مردم دموکراسی که در کشورهای غرب رایج است رانمی
خواهند، نمی پذیرند و این دموکراسی در ایران ناممکن است و در ادامه
در سفر به کرمانشاه گفت که "یعنی بنده بیام و اعلام جنگ بکنم با
نظامی که اصلش رو قبول دارم و معتقدم اگر این از بین بره اونورش
اصلا معلوم نیست چی باشه! حالا منهای اعتقاد".
این پاره ای از صحبتهای محمد خاتمی است که در انتخابات ریاست
جمهوری سال 1376 بعنوان نماینده اصلاح طلبان داخلی شرکت کرد و با
اختلاف بیش از 13 میلیون رأی با نفر دوم پیروز شد و حدود هفتاد
درصد آراء را از آن خود نمود و 20 میلیون رأی آورد که این رویداد
جنبش دوم خرداد نامیده شد. جنبشی که مردمی بود و به امید اصلاح و
نجات از سلطه حاکمان وقت صورت گرفت و میلیونها پیر و جوان با این
امید به پای صندوقهای رای رفته و رای خود را به محمد خاتمی دادند و
اما در نهایت مهمترین دستاوردهای این ریاست جمهوری هشت ساله و
انتخاب مردم چنین شد.
1- بی شک لایحه اصلاح قانون مطبوعات به مجلس که به گفته بسیاری
آغاز آزادی بیان در ایران بشمار میرفت و در حالی که مطابق با
قوانین جمهوری اسلامی توسط نماینده منتخب مردم (رییس جمهور) و برای
تصمیم گیری توسط بیش از دهها تن از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم
در دستور کار مجلس شورای اسلامی قرار میگرفت با ابلاغ نامه رهبری
به مهدی کروبی (رییس وقت مجلس) که توسط او به حکم حکومتی تعبیر شد،
به صورت یک طرفه از صحن علنی مجلس خارج شد که در پی آن صدها نشریه
توقیف شد.
2- در 18 تیر 1378 حادثه کوی دانشگاه اتفاق افتاد که منجر به کشته
شدن دانشجوهای بی گناه در پی اعتراض به توقیف روزنامه سلام شد،
فاجعهای که وجدان دانشگاه و دانشجو را جریحه دار ساخت و زخمی عمیق
را به پدید آورد که هنوز تازه است و ناتوانی دولت خاتمی را در
برخورد با مهاجمین و حمله کنندگان شاهد بودیم. هنوز آمران و عاملان
شناسایی نشده و عدالت برای آنان اجرا نشده است. هنوز از دانشگاه
اعاده حیثیت نشده است. کماکان خون گرم عزت ابراهیم نژاد در خیابان
امیر آباد دیده میشود و بانگ اعتراضی اکبر محمدی که مظلومانه در
زندان اوین چشم هایش را برای همیشه بست، در کشاکش تجمعات اعتراضی
کوی دانشگاه تهران به گوش میرسد. خاتمی در حادثه کوی دانشگاه
قاطعانه از موضع رهبر حمایت کرد و تظاهر کنندگان را مشتی آشوبگر و
ضداسلام نامید.
3- واقعه مهم دیگر کنفرانس برلین بود. درجریان این کنفرانس، نهاد
هاینریش بل در آلمان از 17 نفر از اصلاح طلبان، روزنامه نگاران و
ملی-مذهبیها از جمله اکبر گنجی، عزت الله سحابی، مهرانگیز کار،
یوسفی اشکوری، علی افشاری و محموددولتآبادی دعوت بعمل آورد. این
کنفرانس آغاز ارتباط میان اصلاح طلبان داخل و اپوزیسیون خارج تلقی
شد و مورد مخالفت تندروها در داخل و خارج قرار گرفت.
دو هفته بعد توقیف گسترده روزنامههای اصلاح طلب توسط دادستانی و
بازداشت برخی از روزنامه نگاران سرشناس آغاز گردید.
4- تحصن 139 نماینده مجلس در اعتراض به رد صلاحیت های گسترده
داوطلبان نمایندگی مجلس. درسال 1382 شورای نگهبان تحت امر رهبر
تقریبا تمامی نمایندگان مردمی مجلس و سایر کاندیداهایی که افکار
عمومی را نمایندگی می کردند برای انتخابات مجلس هفتم ردصلاحیت کرد.
صحبت از ردصلاحیت بیش از 3000 کاندیدای اصلاح طلب و حدود 140
نماینده مجلس ششم است.
در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی تضاد میان اصولگرایان و خواسته های
مردمی به نهایت رسیده بود. دیگر همه می دانستند که ادامه این وضعیت
ممکن نیست و خاتمی باید از میان کرنش مستمر در برابر رهبر و
وفاداری به آرمانهای کسانی که به او رای دادند یکی را انتخاب کند.
اصواگرایان از طریق رهبر سیاست های خود را به دولت و مجلس تحمیل می
کردند و آشکارا مردمی را که با مشارکت اجتماعی سعی در احقاق مسالمت
آمیز خواسته هایشان را داشتند تحقیر می کردند. مجلس ششم بر خلاف
خاتمی بر خواسته های مشروع مردم اصرار می کرد و به همین دلیل مورد
خشم ولی فقیه قرار گرفت. بسیاری از نماینده های مجلس از طریق قوه
قضاییه تحت امر رهبر به دادگاه کشیده شدند چون برخلاف خاتمی بر
وعده هایی که به مردم داده بود پایبند بودند و خاتمی سکوت کرد.
5- ضرب و شتم عبداله نوری (وزیر کشور) و حشمت اله مهاجرانی (وزیر
ارشاد) در نماز جمعه و در نهایت مجبور کردن خاتمی به کنار گذاشتن
این دو وزیر. آخرین سخنان عبداله نوری درباره نظام: ما خواستار
اجرای بیتنازل قانون اساسی هستیم و اصلاحات بهدنبال براندازی
نیست و با سقوط نظام، دمکراسی درایران توسعه نمییابد.
6- افشای قتلهای زنجیره ای که ادامه ترورهای دوران رفسنجانی بود که
توسط دولت خاتمی افشا شد اما قاتلین و آمرین این قتلها هیچگاه به
مجازات نرسیدند. محمد خاتمی به جدائی دین از حکومت باور ندارد و به
شدت به نظام دین سالاری و رژیم ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری
اسلامی معتقد و به اجرای بیتنازل همه قوانین مندرج در آن ملتزم
است! خاتمی نیز مانند سید حسن مدرس معتقد است که «سیاست ما عین
دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما"
بعد از اتفاقات خونین 88 و این همه ظلم که به مردم و حتی برخی از
همکاران او شد و پس از حمله انصار حزب اله به سخنرانی او در 5 دی
88 و پس از دادن شعارهای مرگ بر کروبی و موسوی و خاتمی، هیچگونه
تغییری هنوز در ادبیات وی و درباره نظام پدیدار نشده انگار هیچ
اتفاقی نیفتاده است و هنوز راه درست را حرکت کردن در درون جمهوری
اسلامی می داند و همچنان از اصلاح نظام توسط همین آدمهای درون نظام
اصرار دارد. به گفته او (گول فریفت خوانده شدگان از انقلاب را که
برای ما می خواهند سوغات آزادی دموکراتی بیاورند را نخورید). منظور
خاتمی از رانده شدگان از انقلاب لزوما فقط کسانی نیست که در نظام
بوده اند و بعد منتقد شده اند و جانشان را برداشته و فرار کرده اند
بلکه منظور انبوه کسانی است که داخل ایران با نظام بودند و الان بر
نظامند یا رفتن این نظام را به ماندنش ترجیح می دهند. خاتمی به
صراحت همیشه گفته که حفظ نظام برای او اصل است یعنی که همه جنایتها
و سرکوب هایی که در طول هشت سال ریاست جمهوری او شده است (قتلهای
زنجیره ای، حمله به کوی دانشگاه، حکم حکومتی رهبر به مجلس، تقلب در
انتخابات88 و قتل عام خونین مردم در اعتراضات مسالمت آمیز) پس از
آن تا جایی که نظام لطمه نبیند مورد اعتراض خاتمی است یعنی تا جایی
که ولایت فقیه لطمه نبیند پس آیا لزوما اصلاح طلبی با این تفکر که
سرشاخه آن خاتمی است توانست و می تواند راهی به جایی ببرد و کاری
پیش ببرد؟ قطعا پیش که نمی برد هیچ، مجبور است در قبال گفته ها و
کارهایی که قرار بوده عقب نشینی بکند. به گفته خودش (اگر هم عقب
نشینی بوده بنده در مقابل هیچ کس و هیچ چیز عقب نشینی نکردم بلکه
در مقابل نظامی که به آن معتقدم عقب نشینی کردم) یعنی ایشان در
قبال عقب نشینی مقابل رهبر موضعی اعتقادی دارد نه از سر زور بلکه
ترس.
فائزه هاشمی رفسنجانی به صراحت پس از انتخابات 88 در میان مردم
درباره خاتمی گفت: "یکی از مشکلات اساسی مربوط به خاتمی بود. او
کارهای نبود. عامل اصلی این دیکتاتوریها را خاتمی میدونم، چون
در 18 تیر مسیر را به سمت تندی برد که همه چهرهها را لو داد و رو
کرد و دست همه اصلاحطلبها رو شد و رسید به 18 تیر. آقای خامنهای
هم هوشیار شد و از اونجا کابوس ما شروع شد و از انتخابات بعدی دیگه
اصلاحطلبها قدرت نگرفتند و سر بابام هم اون طوری شد... این
اعتراضات باید ادامه پیدا کنه. اینا باید بفهمن مردم کوتاه بیا
نیستن. از بس خاتمی بی عرضه بود،(در انتخابات قبلی) اون همه تقلب
شد و بابا نتونست رأی بیاره. خاتمی آخرش گفت انتخابات سالم بوده،
چون خودش برگزار کرده بود و به نام خودش نوشته می شد. خاتمی خیلی
خیانت کرد... خاتمی مشکلات زیادی دارد و اگر هم می آمد نمی توانست
کاری بکند، مگر خاتمی دفعه ی قبل چه کار کرده بود؟"
به پاسخ آیتالله منتظری به یک سوال در مورد کاندیداتوری خاتمی در
سال 1380 توجه کنید:
اولا: اینجانب با ایشان (خاتمی) ارتباط ندارم و از پیام دادن به
ایشان معذورم، بهعلاوه اگر ایشان با آن استقبال مردمی که در آغاز
نسبت به ایشان انجام شد و با این موقعیت فعلی که تبدیل به یک مقام
بیخاصیت ثناگو شدهاند وظیفه فعلی خویش را تشخیص ندهند پیام من
قطعا اثری نخواهد داشت. و ثانیا: حقيقت ايناست که با قانون اساسی
فعلی ايران که همه اهرمهای قدرت در اختيار رهبر قرارداده شده،
بدون اين که پاسخگو باشد و مسئوليتها، بر عهده رئيس جمهور
قرارداده شده بدون اين که اهرمهای قدرت را در اختيار داشته باشد،
اگر از باب فرض، امام زمان هم رئيس جمهور شود، قدرت هيچ کاری را
ندارد. اين امر تضاد واضحی است در قانون اساسی که بايد اصلاح گردد.
خاتمی پس از اتفاقات خونین 88 با شرکت در انتخابات نمایشی مجلس،
عملاً به جنبش اعتراضی مردم ضربه زد و با ایجاد نوعی واگرائی در آن
به یأس و ناامیدی در میان مخالفین رژیم دامن زد. هیچ کس بهتر و
بیشتر از خاتمی نتوانسته است ماهیت واقعی اصلاحطلبی دینی را این
چنین در عمل برملا و به مردم نشان دهد.
محمد نوری زاد خطاب به نمایندگانش در آخرین نامه به ولی فقیه گفته
بود: "بسیار زود" خواهید دانست که آنچه خوردهاید جز خون نبوده
است.خاتمی رأی خود را به صندوقهائی ریخت که بوی خون، شلاق و شکنجه
میدادند.
خاتمی در پی مرگ خلخالی (حاکم شرع) و اسداله لاجوردی (قصاب اوین)
به گریه نشست و در پیامی بعد از کشته شدن لاجوردی در شهریور 77
چنین گفت: "دست ناپاک آدم کشان بداندیش و زشت کردار یکی از سربازان
سخت کوش انقلاب را و خدمتگزاران مردم و نظام را به شهادت رساند."
این پیام را در مناسبت مرگ کسی که هزاران زن و مرد جوان ایران را
به جوخه اعدام سپرده گفته شده در صورتیکه مردم هنوز جنایات دهه 60
را به فراموشی نسپرده اند.
خاتمی همیشه اثبات کرده که میان مردم و نظام، نظام را انتخاب خواهد
کرد. بیش از این نباید از خاتمی انتظار داشت و تعجب کرد که چرا وی
به سادگی پا روی خون شهدای جنبش اعتراضی مردم گذاشت؟ و چرا به درد
و شکنجه مردم پشت کرد؟ آخر او یک روحانی وابسته به حکومت اسلامی
است، یکی از ارکان اصلی نظام بوده است؛ وی کسی است که بهزاد نبوی
در استعفانامهاش در مجلس ششم نوشت: "وقتی خاتمی رئیس جمهور شد،
خامنهای گفت نظام ما بیمه شد."
روش و منش سید خندان و عدم شجاعت او در رفتار سیاسیاش در گذشته و
به خصوص 8سال دوران ریاست جمهوریاش چند بار تجربه شده بود. وقتی
که اسماً رئیس جمهور نظام بود و عملاً به قول خودش کار تدارکاتچی
نظام را انجام میداد، آن زمان هم در اعتراض به کارشکنیهای
نهادهای تحت امر ولی فقیه گفته بود برای دور دوم نامزد نمیشوم ولی
نامزد شد، گفته بود اگر قوانین دو قلوی اختیارات رئیس جمهور و
اصلاح قانون انتخابات تصویب نشود، استعفا خواهد داد، ولی استعفا
نداد. یا وقتی که گفته بود زیر بار برگزاری انتخابات مجلس هفتم با
آن همه رد صلاحیتها نخواهد رفت، ولی رفت. و این بار هم در حالی که
هیچیک از پیش شرطهای اعلام شده از سوی خاتمی (آزادی همه زندانیان
سیاسی، آزادی فعالیت احزاب و رسانهها و برگزاری انتخابات سالم و
آزاد) بر آورده نشده بود، کوتاه آمد و رأی خود را در روستای "داون"
از توابع شهرستان دماوند به صندوق ریخت.
خاتمی کسی است که مرحوم منتظری در نامهای در سال 83 خطاب به وی
نوشت: "در پیش گرفتن سیاست دوپهلو حرف زدن و در عمل جناح اقتدارگرا
را راضی نمودن و حقیقت را قربانی مصلحت نمودن، عاقبتی جز همین
وضعیتی که پیش آمده است ندارد. چرا عملاً با سیاست محافظهکاری و
دوپهلو حرف زدن و عمل کردن و حقایق را از مردم پنهان کردن، به زور
و خشونت اقتدارگرایان مشروعیت بخشیده و موقعیت آنها را تحکیم کردید؟"
این حکومت اسلامی در 34 سال گذشته به یک موجود فریبنده با وعدههای
شیرین تبدیل شده است که شوربختانه، بخش وسیعی از جامعه ایران بدان
فریبها عادت کردهاند.
آغاز انقلاب اسلامی از وعدههای خمینی در پاریس آغاز شد، در ادامه
به گروگانگیری و جنگ و اعدام و سازندگی توخالی هاشمی و سپس در دوم
خرداد 76 به جامعه مدنی خاتمی پوستاندازی کرد که در ادامه به «عدالت
پروری» احمدینژاد ختم گردید.
حالا پس از چندین دوره فریبکاری، این روزها با وعده تدبیر و امید
به میدان آمده اند .تا باز با کدام وعدههای توخالی خواهند توانست مردم را اغوا نمایند؟
بهقول اخوان ثالث فریبت میدهد، بر آسمان این سرخیِ بعد از سحرگه
نیست.
آری حکومت مذهبی ذاتاً استبدادی است و در نتیجه استبداد دینی نمیتواند
طرفدار آزادیهایی باشد.
آیا وقتی آزادی سیاسی فقط برای اصلاحطلبان وجود داشته باشد، آنگاه
معیار دموکراسی در کشور سنجش میشود؟
حال برای رسیدن به دموکراسی، اصلاحطلبان همچنان بهدنبال «راه
امام» هستند؟
همانگونه که با استالینیستها نمیتوان به دموکراسی رسید به همان
اندازه با پیروان خمینی نمیتوان به جامعه دموکراتیک دست یافت
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|