مقاله

 

 

 

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی.42

اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی

قسمت چهل و دوم

hoshyaresmaeil@yahoo.com

 

اما ساکت شده بودیم و میدانستیم که دیگر جایی برای پرسش نیست

رضا ادامه داد: هرچه زمان بیشتری می گذشت ما بیشتر مطمئن میشدیم که ما را پنهانی در آنجا نگه داشته اند. تا مدتها د رنشستها و جشنهایی که فیلمبرداری داشتند ما را نمی بردند. در تابستان سال 80، هنگامی که رفتنم را مطرح کردم، مجاهدخلق زهره قائمی رسماٌ به من گفت: "شما جزو آمار ارتش و سازمان نیستید پس رفتن برای شما ناممکن است. مگر همان داستان تحویل به دولت عراق و اتهام جاسوسی..... خدا را شکر کنید که دست کم زنده اید!" چنین منتهایی دیگر برایم عادی شده بود. روزهای نخست دستگیری در زندان کوت هم بارها و بارها گفته بودند که همه گروهها اسیران جنگی خود را میکشند و از آن جمله ( پ ک ک ) اما ما به شما رحم می­کنیم.

گفتم سه ماهه نخست اسارت که در زندان کوت بودید فقط بازجویی و اطلاعات مطرح بوده است که هر فشار و ضرب و زوری در این زمینه برای همه مشروع و پذیرفته شده است. آیا موضوع دیگری به جز اطلاعات هم بود که به خاطرش کتک خورده باشی؟

رضا پس از یک لبخند و مکث چنین گفت: "کل زمانی که در مرحله بازجویی اطلاعاتی بودیم یک هفته بود. ادامه داستان بیشتر حالت ارشادی داشت. مانند روند خمینی زدایی که مجریان آن عادل و حمید بودند. دستهای عادل لاکردار بسیار سنگین بود. تا یک ساعت پس از سیلی هایش سرگیجه داشتم. مرا به یک صندلی به حالت طناب پیچ می بستند و می زدند تا عادتهای گذشته از نظر آنان از سرم بیرون شود و برای نمونه به خمینی نگویم امام! روزهای نخست دستگیری هم فراوان کتک زدند که ربطی به اطلاعات نداشت. در جریان فرارم از کمین که زخمی شده بودم زبانم لکنت پیدا کرده بود و آنها این را به حساب موش مردگی من گذاشتند و گفتند آنقدر میزنیم تا زبانت باز شود.

در زندانهای رژیم ایران هم داستان همین گونه است و از آنجا که هر دو جریان مذهبی هستند و سر در یک آخور دارند، جباریت خدا نقد است و رحمت او نسیه! رحمت خدایان آسمانی مربوط به جهان دیگری است که همه را به آن وعده می دهند و جباریت خدایان هم نقد و بسته به شرایط است. یعنی اگر شرایط موجب شود زندان و شکنجه و اعدام و هر کار دیگری لازم و مشروع می­شود. در زندان خمینی اگر از واژه­ی منافق استفاده نمی کردی شلاق و کابل، جیره ­روزانه ات میشد. به سخن دیگر، چنین میگفتند که "برای ما مهم نیست که از ما خوشت می­آید یا نه، مهم این است که بدانیم درباره رقیب ما چگونه می اندیشی."

رضا را 6 سال با تناقض و تهدید در جامعه بی­طبقه تولیدی نگه داشته بودند و برایشان مهم نبود که رضا عاشق مسعود و مریم هست یا نه. مهم این بود که رضا دیگر به خمینی امام نگوید ! راستی تفاوتی اگر هست در کجاست؟

رضا ادامه داد: من هنگامی که به اینجا آورده شدم، تاریخچه سازمان مجاهدین را تا حدودی خواندم. به نظر تو چنین شیوه هایی برای جذب نیرو یا نیروگیری از چه زمانی در سازمان مجاهدین خلق ایران رایج شده است؟

پرسشی کرده بود و من باید بیشتر می اندیشیدم. مجبور شدم تا از معادله "گذشت زمان+ شرایط سخت" که به اصل اجتناب ناپذیر تغییر راه میبرد آغاز کنم با نیم نگاهی هم به انطباق اصول با شرایط ! این یکی را دیگر باید به حساب تاریخ گذاشت. تروتسکی هم هنگامی که برای امضای قرارداد صلح رفته بود، به او تاکید کردند که اگر لازم است تا برای امضای قرارداد صلح دامن بپوشی حتماٌ این کار را بکن.

از نظر یک مسلمان انقلابی با نیروی انقلابی، رهبر عقیدتی یا ولی فقیه، طبیعت اعدام و شکنجه و قصاص، نادرست نیست. تنها باید شرایط را در نظر داشت و اجرایش کرد! اما گستره ی بحث به پهنای همه اصول است. دیروز شرایطی وجود داشت که صدام خوب و محبوب بود و امروز پنتاگون کعبه آمال شده است و البته مجاهدین همه چیز را به قانونمندیهای مبارزه ربط میدهند.

دست کم لنین با دامن و یا بی دامن بالاخره قرارداد صلح را به دست آورد. هرچند به دردش نخورد و فاشیسم بر خرخره آنها نیز چسبید! رهبر عقیدتی هم هنوز دلش خوش است که از عراق جارو نشده است. ظاهراٌ خوردن از گندم ری تصادفی نیست؛ بسیار هم قاعده مند است!

 لنین گفته بود صلح را به هر بهایی و برای پرهیز از یک جنگ خارجی میخواهد و این را به تروتسکی رهنمود داد. اما رهبر عقیدتی جارو نشدن از عراق را درنظر داشت و تئوری پس از سرنگونی صدام را هم چنین ارائه کرده بود که:

 خط اول نبرد، بنیادگرایی درعراق است و اشرف اگر ایستادگی کند، جهان خواهد ایستاد. وچنان تبلیغات و بوق و کرنایی به راه انداخت که گویی همه جهان را گرفته است و تنها ایران مانده است! هرچند رهبر عقیدتی در ذهن خود میداند که اگر دست پنتاگون نبود، ایستادگی و مقاومت معنایی نداشت.

 ظاهراٌ از تابستان 80 چندان فاصله نگرفته ایم که بر همه تئوریهای خودشان در مرزبندی با بورژوازی آب دهان انداختند و سپس به روشنی گفتند که پروژه تابستان 80 و بحثهای طعمه در مرزبندی با بورژوازی دیگر موضوعیت ندارد ! یعنی آن همه برنامه هایی که برای مدت 4 ماه به نفرات می آموخت که چگونه به بورژوازی ناسزا بگویند، به ناگهان باد هوا شد. گویی دیگر به نیروهای کیفی و بی بدیل نیازی نیست چون اکنون دیگر حمایت ابر قدرت در دسترس است! نگرانی رهبر عقیدتی تنها مربوط به نیروهای خودش است که باوجود ماندن در غار اشرف، بیشترشان تا مغز استخوان درگیر تناقضهای فکری هستند و سخن و سوال دارند. انقلاب خواهر مریم به راستی چه بود؟ و مجاهدین امروز با چه دورنمایی روبرو هستند؟ آیا  نتیجه عملکرد رهبر عقیدتی ( مسعود رجوی ) در دو دهه راه به یک تحول برد؟

امیدوارم هنگامی که سخن از تغییر و تحول میشود، ذهن کسی تنها به دنبال موارد کلان و کیفی نرود. کوچکترین شکل تغییر هم اگر به سرنوشت دگردیسی ضد تکاملی دچار نشود، کیفیتی قابل تامل است. در آغاز خوش بین باید بود و امیدوارکه غرضی در کار نباشد و پرسشهای مطرح شده به مانع تعبیر نشوند زیرا متصدیان و بانیان جامعه بی طبقه تولیدی، در دوختن جامه دیالکتیکی برای هر تکانی کم نخواهند اورد! واقعیت های انکار ناپذیری هست که از نظر مدعیان به سادگی قابل توجیه است و چه بسا دامن تروتسکی را هم به پیراهن عثمان بدل سازد!

زنگ اول: ما درون را بنگریم و حال را

 

ادامه دارد

اسماعیل هوشیار

 


_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد