تاریخ انتشار :22.11.2024
توهم خود رهبر انگاری
محمدحسین یحیایی

کارل مارکس در اثر خود با عنوان « هیجدهم برومر » انقلاب فرانسه و
رخداد های آن را مورد بررسی قرار می دهد و به این نتیجه می رسد که
گاهی تاریخ تکرار می شود که بار اول تراژدی ( عملکرد ناپلئون ) و
بار دوم بصورت کمدی ( لویی ناپلئون بناپارت برادر زاده ناپلئون )
خود را به نمایش می گذارد که گویا در میهن ما هم در حال وقوع است.
در روز پنجشنبه ۲۶ آبانماه ۱۳۰۴ به ناگهان پیام ویدئویی « رضا
پهلوی » به شکل وسیع و گسترده ای منتشر شد که بعد از پیروزی «
ترامپ » در انتخابات ایالات متحده و حمله اسرائیل به درون خاک
ایران حائز اهمیت بود و جلب توجه می کرد.
در این پیام رضا پهلوی سخن از تحولات جهانی و منطقه ای به زبان می
آورد و می گوید:تحولات جهانی و منطقه ای، فرصت تازه ای را برای
بازپس گیری و نجات ایران عزیزمان پیش روی ما قرار داده است، از آن
رو بنا به درخواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر و
رهبری دوران گذار اعلام کرده ام، توان من ناشی از قدرت شماست،
رهبری و هدایت دوران گذار را بر عهده می گیرم! این پیام ناقص، بی
محتوا بدون استناد به خواسته های مردم ( چه تعداد مردم، در چه
تاریخی و چگونه از شما خواستند؟ ) چرا حالا منتشر می شود، به نظر
می رسد که مخاطب رضا پهلوی نیرو های خارجی و تاثیر گذار در منطقه
باشد که از مدت ها پیش نیرو های دریایی خود را به منطقه آوردند.
زیرا سخنی از مردم و خواست آنها در میان نیست و در جایی سخن از
خواست مردم می گوید که بیشتر به نمایش، تحقیر و نگاه از بالا به
توده های مردم و منت گذاری بر سر مردم دارد که گویا من ( رضا پهلوی
) با خواست، خواهش و تمنای شما رهبری را قبول می کنم. این گفتار و
رفتار ضربه سختی به مقاومت زنان، مردان و روشنفکران مبارز وارد می
کند. البته نیازی به تفسیر این گفتار بی سر وته که بیشتر بوی توهم،
خود بزرگ بینی، رویا پروری و غفلت می دهد، نیست که آن هم نشانگر بی
خبری، عدم شناخت جامعه ایران و ساختار نوین اجتماعی، سیاسی و
اقتصادی کشور از سوی رضا پهلوی است. هنگامی که پدر رضا پهلوی کشور
را ترک کرد جمعیت آن ۳۵ میلیون نفر بود و هم اکنون از ۸۵ میلیون
گذشته و تازه به ترکیب جمعیتی آن پرداخته نمی شود..
زیرا بیش از ۷۵
درصد از مردم کنونی کشور شناختی از گذشته و رژیم پیشین ندارند و در
این رژیم به دنیا پا نهاده و یا بزرگ شده اند. نباید فراموش کرد
که.این کشور و مردم ستم دیده آن یک جنگ خانمانسوز ۸ ساله از سر
گذرانده اند، در این سال ها میلیون ها نفر مجبور به ترک کشور شدند،
فاجعه کشتار، اعدام، زندان و شکنجه دیده اند ولی دست از مبارزه بر
نداشتند. ( تظاهرات میلیونی چند ساله گذشته ) شهر نشینی در این مدت
از مرز ۷۰ درصد گذشته، میلیون ها نفر بویژه دختران دوره های
دانشگاهی گذراندند، زبان و تکنیک آموختند و با جهان ارتباط برقرار
کردند در مبارزه با رژیم ولایت پایداری و مقاومت از خود نشان
دادند، جان دادند و سر در مقابل استبداد و خشونت خم نکردند و این
مبارزه با رژیم و ولایت و ارتجاع همچنان ادامه دارد. مبارزه پیگیر
آنان دستآورد های بزرگی هم داشته، آنان در مبارزه تجربه آموختند و
گاهی به بلوغ سیاسی رسیدند تا جائیکه وقعی و توجهی به اینگونه پیام
نمی نهند و شاید در دل می گویند: ما را به خیر تو امیدی نیست شر
مرسان ! و یا ما را به حال خودمان رها کن و ما مسیر خود را پیدا می
کنیم ! و توانایی به زیر کشیدن این رژیم ارتجاعی را داریم. به نظر
می رسد رضا پهلوی در همان سال ۱۳۵۷ که جوان کم سن و سال و زندگی
مرفه و شاهانه داشته باقی مانده است.البته در همه این مدت گاهی دست
به ابتکار های نابخته و نارسا هم زده است مانند پیدایش جریان
ققنوس، وکالت کتبی، منشور مهسا و درخواست های پی در پی از مردم که
تظاهرات کنند ولی جواب مثبتی از توده های مردم بویژه جوانان،
زحمتکشان و روشنفکران نشنیده است.
رضاشاه پدر بزرگ رضا پهلوی از رده های پائین نظامی قدم به قددم به
رده های بالاتر صعود کرد، به سردار سپهی و نخست وزیری رسید، با کمک
و یاری دوستان و روشنفکران دست به کودتا زد، نخست سخن از جمهوری
بود که از آن انصراف داد و سلطنت پهلوی را تاسیس کرد یعنی بنوعی
بنپارتیسم رضا خانی را بر ویرانه های جنگ جهانی اول که در آن تعداد
زیادی از مردم از گرسنگی، تیفوس، طاعون و بیماری های دیگر جان داده
بودند برقرار کرد، رضا شاه هرچند کار های مثبتی هم انجام داد ولی
مانند هر دیکتاتوری به قتل و جنایت و سرکوب دست زد، دوستان نزدیک
خود را هم به تقل رساند ( تیمور تاش، داور و دیگران ) قانون اساسی
مشروطه را در طاقچه گذاشت و خود به قانون تبدیل شد، بنام حفظ
امنیت، تمامیت ارضی و برقراری آرامش، مراکز جنبش های اجتماعی بویژه
آذربایجان را نابود کرد، در آنجا دست به نخبه کشی و تار و مار
سرمایه زد، تا جائیکه به هنگام کناره گیری اجباری از قدرت کسی باقی
نمانده بود که از وی دفاع کند.
محمد رضا پدر رضا پهلوی تاج و تخت را از پدر به ارث برده بود، قدرت
را با گذشت زمان قبضه کرد و با افزایش درآمد های نفتی بر آن افزود
و برای دلجویی از روحانیت که در زمان رضا شاه منزوی و گوشه گیر شده
بودند امتیاز داد تا مانع در مقابل فعالیت های نیرو های چپ و حتی
روشنفکران ملی گرا شوند، این امتیاز دهی سال های طولانی موقعیت
نیرو های مذهبی و روحانیت را تقویت کرد.
هنگامی که مردم به پا خواستند و برای رسیدن به آزادی و دمکراسی به
خیابان ها ریختند و شاه عرصه را تنگ دید، دو دستی دولت، حکومت و
همه امکانات اقتصادی کشور را دو دستی تقدیم ارتجاع و میراث داران «
فدائیان اسلام » کرد و از کشور گریخت. حال نزدیک به پنج دهه است
رژیم ولایت حاکمیت مطلق خود را برقرار کرده و با اعمال خشونت آن را
به پیش می برد ولی مبارزه و مقاومت در برابر آن ادامه دارد و به
نظر می رسد که پیروزی نزدیک است و مردم به هدف دیرینه خود که
دمکراسی و آزادی است دست می یابند.
تجربه بیش از ۱۰۰ سال گذشته ( هر دو رژیم ) نشان داد که یکی از
موانع بزرگ در راه توسعه پایدار سیاسی و اقتصادی تمرکز قدرت و مرکز
گرایی مطلق است، باید برای مشارکت مردم در فعالیت های سیاسی و
اقتصادی از آن گذر کرد. مرکز گرایی و تک قطبی قدرت سیاسی و نظامی
جوابگوی نیاز های این سرزمین بزرگ با ملیت ها، زبان ها، تارخ و عرف
و عادت گوناگون نیست. باید بار دیگر اصل ایالتی و ولایتی که در
قانون اساسی مشروطه پیش بینی شده بود به اجرا در آید، حکومت های
محلی با مشارکت آزادانه مردم آن منطقه در انتخابات آزاد، برقرار
شوند و حکومت مرکزی هم با شرکت نمایندگان همین حکومت های محلی
تشکیل و کشور را نمایندگی کند، راه دیگری برای جامعه متنوع ایرانی
متصور نیست. هر گروه، حزب و یا شخصیت سیاسی باید در مرحله نخست
موضع خود را در رابطه با حق و حقوق این ملیت ها مشخص سازد زیرا
دمکراسی پایدار و مشارکت سیاسی و فعالیت اقتصادی مردم بدین طریق
محقق می شود…
mhyahyai@yahoo.se
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|