دو خشنودی و یک تاسف
مجید محمدی

دیدن تفاوتهای دولتهای اوباما و بوش حتی چشم بصیرت نیز نمیخواهد…
نمیشود هم اسلامگرا بود، هم سوسیال دمکرات و هم لیبرال دمکرات… افراد
اخلاقا مجاز هستند از عناوینی که برای آن زحمت کشیدهاند و اکتسابی است
استفاده کنند… اگر اسلامگرایان عملا به تفکیک حق و باطل، و آزادی و
توتالیتاریسم باور ندارند لیبرال دمکراتهای غیر دیندار به این امور باور
دارند… حمله نظامی در تاریخ نه برای دمکراسی سازی بلکه برای رفع مخاطرات
امنیتی یا کشورگشایی انجام میشده است.
بسیار خوشنودم که با یک نقل قول چند خطی از اکبر گنجی در یک مطلب (در سایت
بیبی سی) فرصتی برای وی فراهم آوردم که هر چه در دل دارد و برچسبهایی (به
زعم او) مثل جنگ طلب، یا نشسته در اتاق جنگ یا ژنرال را به صراحت بیرون
بریزد. همچنین فضایی فراهم آمد که ایشان دیگر مطالب مرا بدون اسم نقل قول
نکند و بدون اسم مستعار و بدون اتکا به کامنتهای افراد ناشناخته با صراحت
به نقد آنها بپردازد. اما ایشان همچنان به سبک و سیاق ادبیات کمونیستی/مائوئیستی
دهههای پنجاه و شصت در سیاه کردن برخی واژهها برای خوانندگانی که باید
آنها را «شیر فهم» کرد ادامه میدهد. یکی دیگر از موضوعاتی که ایشان باید
از آن گذر کند (بعد از پرهیز از اسم مستعار و نقل مطالب دیگران بدون ذکر
اسامی آنان) آن است که این سبک تبلیغاتچیهای نظامهای کمونیستی و ساکنان
خانههای تیمی را کنار بگذارد (این هم از توصیههایی که حتی جامعهشناسان
در تعریفی که ایشان از آنها ارائه میکند میتوانند به همه در فضای عمومی
در جوامع آزاد ارائه کنند). این بیاحترامی به خواننده است و نه تاکید، چون
باید خوانندگان را صاحب درک و شعور دانست تا اساسا با آنها ارتباط برقرار
کرد.
خوشنودی دوم من آن است که امروز از حیث دسترسی به فضای رسانهای در
جامعهای آزاد نوعی توازن وجود دارد. در ایران که بودیم آقای گنجی به دلیل
ارتباط با مراکز قدرت میتوانست صاحب امتیاز نشریه شود (اصلاح طلب دینی به
حساب میآمد) و امثال من که از سال ۶۹ به صراحت گفته بودیم دیگر دیندار
نیستیم و همه میداستند چنین امکانی را نداشتیم و باید به هر دری میزدیم
تا گوشهای از مطالب خود را با سانسور اصلاح طلبان مذهبی منتشر سازیم. آقای
گنجی نباید فراموش کند که اصلاح طلبان مذهبی برای سه دهه از چه رانتهایی
برخوردار بودهاند که دیگران صرفا به دلیل باورهایشان از آنها محروم
بودهاند. آقای گنجی و دوستان برای دو دهه در ایران هرچه میخواستند به هر
که میگفتند. منتقدان لیبرال آنها رسانهای برای پاسخ نداشتند اما امروز
به یمن آزادی در غرب (که ایشان قدر آن را نمیشناسند) همه میتوانند به
ایشان پاسخ دهند. جای خوشحالی است که امروز در زمین صاف بدون رانت، یک
لیبرال غیر دیندار با یک روشنفکر دینی به گفتگو و نقد متقابل میپردازند.
اگر امروز من و آقای گنجی در سوریه و روسیه و چین بودیم چنین امکانی را
نداشتیم. من متحیرم از اینکه کسانی از نعمت آزادی در جوامع اروپایی و
ایالات متحده برخوردارند و با آزادی کامل از همهی امور در این جوامع
انتقاد میکنند اما این آزادی را مفروض میگیرند و نمیتوانند درک کنند که
چه نیروهایی در این جوامع درکارند و چه نظام تصمیم گیریای در این جوامع
وجود دارد که چنین فضایی فراهم شده است.
اما از یک موضوع نیز متاسفم. آقای گنجی به روشهای نادرستی برای تخفیف طرف
مقابل خود متمسک شدهاند که درشان ایشان نبوده و نیست، گرچه در رفتار سیاسی
و مطبوعاتی ایشان بیسابقه نیست. ایشان در جایی از مطلب خود چنین وانمود
میکند که من از عنوان استادی دانشگاه پرینستون سوء استفاده کردهام. صرفا
برای اطلاع آقای گنجی عرض میکنم که با یک جستجوی ساده در اینترنت
میتوانستند به حقیقت دست یابند. رزومهی من به زبان انگلیسی با جستجوی
نامم براحتی قابل خواندن است. من یک سال در این دانشگاه به کار تحقیق مشغول
بودم و یک ترم هم در آنجا درس دادهام و زمانی از این عنوان استفاده کردم
که در این دانشگاه تدریس میکردم. در مور استفورد نیز نگفتم که در آنجا درس
داده و استاد جامعهشناسی بودهام (این هم ساختهی آقای گنجی است که مثل
بسیاری از موارد علی رغم دادن دهها پانوشت در مطالبشان بدون اطلاع نظر
میدهند) بلکه ذکر کردم که در آنجا «بودهام» (به عنوان مدعو در یک
برنامهی آموزشی). خوشبختانه با دسترسی افراد به اینترنت و یک جستجوی ساده
مخاطبان میتوانند از صحت و سقم این مطالب آگاه شوند.
آقای گنجی از این گونه برخوردها برای ساکت کردن دیگران استفاده کرده است
اما در این مورد کار نمیکند. همهی افراد با دروغگویی و اتهام از
دیدگاههایشان کوتاه نمیآیند. ایشان بهتر بود فقط به ایدهها میپرداختند.
آقای گنجی با تهمت دروغگویی نمیتوانند اعمال غیر اخلاقی خود در نقل مطالب
دیگران بدون ارجاع یا استفاده از اسم مستعار یا کامنت گذاشتن در زیر مطالب
دیگران بدون اسم یا اسم مستعار و حمله به دوستان سابق خود مثل محسن کدیور
در کامنتها با اسامی مستعار را از خاطرهها بزدایند. بر خلاف آقای گنجی من
هنوز به درست و نادرست و حق و باطل (که آنها را افسانه خواندهاند) باور
دارم.
گذشته از آن افراد اخلاقا مجاز هستند از عناوینی که برای آن زحمت کشیدهاند
و اکتسابی است استفاده کنند. چه اشکالی دارد که اگر کسی بدون هیچ اتکایی بر
روابط شخصی و سیاسی در یکی از دانشگاههای خوب امریکا تدریس کرده از این
عنوان استفاده کند؟ مگر خود آقای گنجی زمانی که میخواست کار اقامتش در
امریکا را درست کند فهرستی از جوایزی را که موسسات حقوق بشری به ایشان اعطا
کرده بودند در فرمهای مربوطه ردیف نکرده بود یا از افرادی درخواست نکرده
بود برای ایشان به دلیل سوابق زندانش توصیه نامه بنویسند. همچنان که زندانی
جمهوری اسلامی بودن یک امر اکتسابی است و ایشان حق دارند از آن استفاده
کنند گرفتن مدرک از یک دانشگاه معتبر و تدریس در دانشگاه نیز اکتسابی است و
افراد میتوانند از این عناوین استفاده کنند و دیگران حق ندارند استفاده از
این عناوین را علیه آنها به کار برند. آیا ایشان افرادی را که به دریافت
برخی از جوایز توسط ایشان انتقاد میکنند محق میدانند؟
از این سه نکته که بگذریم باز در مطالب اقای گنجی نکاتی هست که آشکار کردن
آنها به فضای عمومی و سیاسی در رسانههای فارسی زبان و جوامع ایرانیان کمک
میکند.
قطببندیهای واقعی و کاذب
آقای گنجی هر گونه قطب بندی را ایدئولوژیک، افسانه سازی و سیاه و سفید جلوه
دادن معرفی کردهاند. اما وظیفهی جامعهشناس نادیده گرفتن قطب بندیهای
واقعا موجود نیست. این دوگانههای ساختگیاند که تحلیل را مخدوش میسازند
اما اگر گروهی از آن سر بام افتاده و قطب بندیهای ساختگی را مبنای تحلیل و
رفتار خود قرار دادهاند نمیتوان نتیجه گرفت که نباید قطب بندیهای واقعا
موجود را دید. تفاوت است میان قطب بندیهای تقلیلگرا و قطب بندیهای واقع
گرا. اگر در چند مورد قطب بندیها تقلیلگرا بودهاند نمیتوان نتیجه گرفت
کهئهمهی قلب بندیها تقلیلگرا هستند.
آیا این امر اتفاقی و تصادفی است که در اکثر سیاستهای بین المللی دولتهای
ایالات متحده، استرالیا، بریتانیا، ژاپن، کرهی جنوبی و بسیاری از کشورهای
اروپایی مواضع بسیار نزدیک به هم دارند و در مقابل در اکثر مجامع
بینالمللی دول استبدادی و دیکتاتوری در کنار یکدیگر قرار میگیرند. در ضمن
نوع همپیمانی ایالات متحده با دمکراسی های غربی و آسیای شرقی با روابط
نزدیک این کشور با دیکتاتوریهای آسیای مرکزی و خاورمیانه متفاوت است.
بنا به توصیهای که اقای گنجی میکنند باید دوگانههای جامعهی باز و
جامعهی بسته، دمکراسی و اقتدارگرایی، دولت پاسخگو و دولت غیر پاسخگو،
شفافیت و پنهانکاری، رعایت و نقض حقوق بشر، شمول و انحصار و مانند آنها را
کنار گذارد تا از اجتماع و سیاست افسانه زدایی کرد. اگر چنین است و دو
قطبیهای فوق صرفا افسانه هستند چرا ایشان به نقد سیاست خارجی امریکا یا
نقض حقوق بشر توسط اسرائیل یا تصمیم گیریهای شخص خامنهای میپردازند؟
جامعهشناس چون در مقام فهم عالم است نمیتواند حقایق را نادیده بگیرد.
جامعهشناس بر اساس هر یک از تیپهای ایده ال فوق در جهان واقع به اندازه
گیری میپردازد، البته جامعهشناسی که به وجود حقایق در عالم باور دارد و
همهی امور را نسبی نمیبیند تا از یک گروه تروریستی وفاسد و آدمکش مثل حزب
الله لبنان درست همانند یک دولت دمکرات در سوئد و نروژ (ایالات متحده را
نمیگویم چون خوشانید نیروهای ضد استکباری نیست) سخن بگوید.
برخلاف آقای گنجی که «آزاد و توتالیتر» و «حق و باطل» را ساختهی
ایدئولوژیها و افسانه میدانند من به آنها باور دارم. بازداشت امثال آقای
گنجی و باقی و کدیور یا مومنی و افشاری و عطری یا کاظمیان و رحمانی و
علیجانی یا حسین رونقی و سورنا هاشمی و بهزاد مهرانی برای گفتهها و
نوشتههایشان و زندانی کردن آنها برای چند سال یا تیراندازی به افراد غیر
مسلحی که برای اعتراض به خیابان آمدهاند در هر رژیمی باطل است و تمسخر
افرادی که قرنها پیش مردهاند و امروز وکیل و وصی ندارند نیز حق همهی
افراد است. رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم شبه توتالیتر است و رژیم فرانسه یک
رژیم آزادیخواه. چرا نباید این سخنان را به دلیل ترس از هر گونه دوگانه
سازی بیان کرد؟ آقای گنجی متوجه نیست که اگر اسلامگرایان عملا به تفکیک حق
و باطل و آزادی و توتالیتر باور ندارند لیبرالهای غیر دیندار به این امور
باور دارند. رژیمهای سیاسی و احزاب و گروههای سیاسی و افراد با همهی
هویتشان را نمیتوان حق یا باطل دانست اما حق و باطل وجود دارد و میتوان
این نهادها را با آنها سنجید. آقای گنجی میان مصداق و موضوع خلط کرده و
به نسبی گرایی اخلاقی حکم دادهاند.
همپیمانی راهبردی
موضوعی که اصولا آقای گنجی قوهی هاضمهی آن را ظاهرا فاقد است بحث
همپیمانی راهبردی است. مگر نیروهای سوسیالیست فرانسوی یا سبزهای آلمان یا
سوسیال دمکراتهای سوئدی کمتر از آقای گنجی به برخی سیاستهای دولت امریکا
یا اسرائیل انتقاد دارند و در عین حال برای هفت دهه همپیمان راهبردی ایالات
متحده بودهاند؟ آیا ایشان همهی اروپاییهای منتقد برخی سیاستهای ایالات
متحده و اسرائیل و در عین حال قائل به همپیمانی با ایالات متحده را قائل به
کشتار جمعی آدمیان میدانند؟ دولت فرانسه منتقد جدی حملهی ایالات متحده در
حمله به عراق بود اما همچنان متحد استراتژیک این کشور باقی ماند و هنوز
متحد این کشور است و نه متحد استراتژیک چین یا روسیه. آیا نادیده گرفتن این
قطب بندیهای واقعی در عالم کمکی به روشنفکر یا جامعهشناس بودن کسی
میکند؟
بحث من در موضوع همپیمانی انتخاب اولویت در سیاست خارجی است. مگر میشود
کشوری یا گروهی در انتخاب همکار اولویت نداشته باشد. سخن من این است جمهوری
اسلامی و اسلامگرایان و حتی روشنفکران دینی (با نفرتی که برخی از آنها از
اسرائیل و ایالات متحده دارند و مثل سال ۵۷ به دیگران برچسب ژنرال امریکایی
میزنند: در نوشتهی قبل نیز این را به ایشان متذکر شدم که کیهان بهتر و
استادانهتر از این برچسبها استفاده میکند) اولویت را به حزب الله و حماس
و سوریه و روسیه و چین میدهند در حالی که ارتباط بیشتر و دوستانهتر با
ایالات متحده و اتحادیهی اروپا و همپیمانان آنها (از جمله اسرائیل) از هر
جهت به نفع ایران و ایرانیان است. شما به وضعیت کرهی جنوبی و ترکیه در سه
دههی پیش و امروز نگاه کنید تا ببینید همپیمان بودن با ایالات متحده و
اتحادیه اروپا و همکاری اقتصادی و سیاسی با این کشورها به کجا میانجامد و
همپیمانی با کوبا، سوریه و کرهی شمالی به کجا میانجامد. حتی اگر کسی
توسعه را اولویت اول خود قرار دهد (بر خلاف من که دمکراسی را اولویت
میدانم) باز خرد اقتضا میکند که ایران (حتی با نظام استبدادی) همپیمان
راهبردی غرب باشد.
همپیمانی دولتها صرفا به ارزش دمکراسی یا حقوق بشر محدود نمیشود. من بر
این باورم که همپیمانی با ایالات متحده به نفع مردم ایران است حتی با یک
دولت استبدادی. آیا عربستان سعودی، کویت و دیگر شیخ نشینهای استبدادی رفاه
بیشتری برای شهروندانشان فراهم کردهاند یا دولت ضد استکباری و ضد
صهیونیستی جمهوری اسلامی؟
با فرض درستی همهی جنایاتی که آقای گنجی برای اسرائیل و ایالات متحده بر
شمردهاند (و البته ایشان با تصورات ضد امپریالیستی خود هیچگاه علل مواضع
این کشورها را درک نخواهد کرد و صرفا به یک طرف ماجراها خواهد نگریست) و
همهی مشکلاتی که در جامعهی امریکا و اسرائیل وجود دارد و انواع حقوق بشری
که نقض میشود باز اگر کسی با معیار منافع ملی و رفاه مردم ایران به روابط
بین المللی بنگرد باز ایالات متحده و اسرائیل همپیمانانی بهتر از روسیه و
چین و سوریه و کرهی شمالی و سودان و حزب الله و حماس هستند، مگر آنکه
معامله با حکومت کمونیستی چین و حکومت تزاری پوتین را (که به ایران صرفا به
صورت گاو شیرده نگاه میکنند) بهتر از معامله با دمکراسیهای توسعه یافته
در ایالات متحده و اروپا بدانیم.
شما وقتی میخواهید همپیمان استراتژیک انتخاب کنید اتفاقا بهتر است به قدرت
اقتصادی و نظامی و علمی و دیپلماتیک آن نگاه کنید. همهی نکاتی که آقای
گنجی در مورد قدرت نظامی ایالات متحده گفتهاند مقوم این همپیمانی هستند و
نه تضعیف کنندهی این ایده. عقلا همپیمان قدرتمندتر را انتخاب میکنند و
نه همپیمان ضعیفتر را.
آقای گنجی خوب است یک بار به مطالب خود نگاه کنند و ببینند آیا بیشتر به
ایالات متحده و اسرائیل انتقاد کردهاند یا دولتهای روسیه، چین، سوریه و
کوبا. اتفاقا به دلیل شفافیت در ایالات متحده و تنوع عقاید و آزادی این
کشور است که ایشان میتواند انبوهی از مطالب را در نقد دولت این کشور کنار
هم با ربط و بیربط قرار دهد. اگر آقای گنجی میتوانند نقض حقوق بشر در
ایالات متحده و اسرائیل را گزارش دهند ناشی از آزادی در این کشورهاست (منبع
خبری و گزارشی همهی انتقادات از اسرائیل منابع داخلی این کشور است؛ حتی
خبرنگاران جمهوری اسلامی در اسرائیل فعالیت دارند). چرا ایشان نمیتوانند
از کرهی شمالی انتقاد کنند؟ چون درها برای کشف حقیقت در این کشور بسته
است. آقای گنجی به ما توضیح دهند که چگونه این آزادیها در اسرائیل ممکن
شده است و در دیگر کشورهای ضد امپریالیست غیر ممکن.
جامعهشناس قلمرو عمومی
ظاهرا آقای گنجی از حرفه و شغل من که جامعهشناسی است شدیدا آزردهاند و به
جای پاسخ به نکات گفته شده فرض میگیرند که من نکات بیان شدهام را صرفا به
جای استدلال بر عنوانم متکی کردهام. کدام پزشک یا دندانپزشک یا نجار و
معماری از افراد انتظار دارد که به صرف عنوانش مطالب یا کارش را بپذیرند که
من نفر دوم باشم. این نوع مچ گیری و «گیر دادن» به عنوان شغلی افراد نیز از
روشهای کودکانه در بحث است که باز باید به کودک درون آقای گنجی که هنوز
بالغ نشده نسبت داد. این درست مثل این است که اگر مشکلی در کار یک نجار
دیدی مدام حرفه و عنوان شغلی وی را مسخره کنی.
اکبر گنجی خود را روشنفکر قلمرو عمومی معرفی میکند (آیا انتظار دارد که
همه به صرف این عنوان همه نظراتش را قبول کنند؟ چنین نیست) و بر همین اساس
غیر از توصیف توصیه نیز صادر میکند اما فتوا میدهد که جامعهشناس قلمرو
عمومی نباید وجود داشته باشد و اگر کسی خود را جامعهشناس نامید نباید در
کنار جملات شرطی یا پرسش توصیه هم بکند که مثلا «رژیم تباهکار جمهوری
اسلامی را باید بر انداخت» یا «فقر را باید کاهش داد» یا «نرخ باسوادی را
باید بالا برد». البته جامعهشناس نخست میزان تغییرات نرخ سواد را مطالعه
یا دنبال میکند و بعد بر اساس یک ارزش بنیادین که «سواد بهتر از بیسوادی»
است حکم میدهد که باید نرخ بیسوادی را کاهش داد.
افراد عناوین خود را بر اساس سوابق تحصیلی و شغلی خود انتخاب میکنند. چرا
نباید کسی که مدرک تحصیلی جامعهشناسی دارد و دروس جامعهشناسی را تدریس
کرده و میکند خود را جامعهشناس بنامد؟ خود آقای گنجی مدرک پژوهشگری را از
کجا گرفتهاند که خود را با عنوان پژوهشگر معرفی میکنند؟
آقای گنجی در اینجا نیز فراموش کرده است که به درک و شعور خوانندگان احترام
بگذارد. ایشان تصور میکند که مخاطب گول عنوان جامعهشناس من یا پژوهشگر
ایشان را میخورد که به عنوان جامعهشناس در زیر نوشتههای من تمرکز پیدا
کردهاند (که اصل آن بر اساس اقتضائات رسانهها بوده است و من اصراری بر
استفاده از آن نداشتهام: مگر ایشان راسا و با اصرار عنوان پژوهشگر را
انتخاب کردهاند که به عنوان جامعهشناس در ذیل نام من اعتراض دارند). مگر
مخاطبان ما به جای مطالب به عناوین مینگرند که ایشان در جا به جای مطلب
خود این عنوان «جامعهشناس» را تکرار میکند. اگر فردی خود را نجار بنامد
این بدین معناست که همهی پنجرههایی که میسازد بدون عیب و نقص هستند و
افراد باید کورکورانه نظر دیگران را بپذیرند؟ این مفروضات را آقای گنجی از
کجا آوردهاند؟ آیا ایشان میداند که دیگر برای جوانان بسیجی محلات کلاس
نمیگذارد؟
اتفاقا تنها کسی را که من دیدهام مرعوب عناوین دانشگاهی است خود آقای گنجی
است که هدایت فکر و اندیشهی خود را به یکی از اساتید دانشگاه کلمبیا (از
افراد ضد امپریالیست و برچسب زن قهار) سپرده است. ایشان در دوران حیات کاری
خود قبل از بهار عربی کاری به امپریالیسم نداشت. جهت یادآوری آخر و عاقبت
مسیری که حمید دباشی برای پیروان خود دارد ایشان را به سرنوشت حسین درخشان
(از پیروان جریان ضد امپریالیستی این دانشگاه) ارجاع میدهم که روزی به خود
آقای گنجی برچسبهای نادان و احمق میزد. جالب اینجاست که حسین درخشان و
دباشی در نهایت به سمت جاذبهی مالی احمدینژاد کشیده میشوند (پولهای
داده شده از سوی دولت ایران به دانشگاه کلمبیا را فراموش نکنید). نوشتههای
یک سال اخیر اکبر گنجی و میهن پرستی وی دقیقا یادآور نقشی است که حسین
درخشان برای مدتی بازی کرد.
بوش و اوباما
آقای گنجی چنان با تنفر (که کوری میآورد) از سیاستهای ایالات متحده سخن
میگویند که تفاوتهای دولت بوش را با دولت اوباما نمیبینند. این هم یکی
دیگر از مشخصات نیروهای ضد امپریالیست است که احزاب دمکرات و جمهوریخواه و
جناحهای درون احزاب را عینا یکی میگیرند چون بدون این ساده انگاری
نمیتوان همه را یک کاسه جنگ طلب و ضد بشر و سلطه جو لقب داد. دیدن
تفاوتهای اوباما و بوش حتی چشم بصیرت نیز نمیخواهد.
اقای گنجی دهها مطلب از من در سال ۲۰۰۳ نقل کردهاند که من مخالف
سیاستهای دولت بوش بودهام. البته چنین است. اما این چه ربطی به سیاستهای
حزب دمکرات و دولت اوباما دارد. من این دو را یکی نمیدانم تا مثل آقای
گنجی نقدهای به دولت بوش را ضد امپریالیستی و تایید برخی سیاستهای دولت
اوباما را تبدیل شدن به ژنرال چند ستارهی امریکایی تلقی کنم. فراتر از آن
ژنرال چند ستارهی امریکایی بودن از نظر نیروهای ضد امپریالیست یک ضد ارزش
است اما از نظر شهروندان امریکایی فردی است که دارد به کشور و تحت فرماندهی
رئیس جمهوری منتخب به مردم خدمت میکند. ژنرالهای ارتش امریکا علی رغم
گربههای چاق سپاه که (اکبر به دلیل دوستی قدیمی با آنها هیچ وقت کسی را
با ااین عنوان برچسب نزدهاست) دهها سال زحمت میکشند تا به این مقام
برسند و بدون باج گیری از ملت و فساد و اختلاس برای کشورشان خدمت میکنند.
این گونه استفاده از تعابیر است که نشان میدهد اکبر گنجی از سال ۵۷ به این
سو در چارچوبهای فکریاش تغییری نکرده و از همان ادبیات نیروهای ضد
امپریالیست استفاده میکنند (و در عین حال این صفت را برای خود نادرست
میداند).
آقای گنجی که امروز مقیم این کشور است و فردا ممکن است شهروند آن شود متوجه
نیست که اگر در یک کشور امن زندگی میکند و میتواند دخترش را با احساس
امنیت به دانشگاه بفرستد (بر خلاف دختر آقای محمد باقر باقریاننژاد
نمایندهی سابق کازرون که برادران اطلاعاتی وی را دزدیده، کشته و در
بیابان رها کردند) ناشی از خدمت همین ژنرالهای چند ستارهای است که در
اتاق جنگ نیر در کنار رئیس جمهور مینشینند و برای امنیت کشور به او مشاوره
میدهند. آقای باقریاننژاد یک صدم انتقاداتی را که آقای گنجی به دولت
ایالات متحده کردهاند مطرح نکرده بود و به چنین بلایی گرفتار آمد. اگر
آقای گنجی بدون اطلاع از امنیت و آزادی به امریکا مهاجرت کردهاند باید در
عقل و خرد ایشان شک کرد و اطلاع داشتهاند و امروز از زنرالهای یکه امنیت
ایشان را تامین میکنند این گونه سخن میگویند نشانهی قدرناشناسی ایشان
است. هزینهی این امنیت دستور رئیس جمهور برای کشتن کسانی است که از کشتن
سه هزار نفر در یک روز ابایی ندارند. من در سال ۲۰۰۳ از حملهی نظامی
امریکا به عراق انتقاد کردهام و هنوز میکنم اما در مشروعیت حملهی نظامی
امریکا به افغانستان و سقوط طالبان هیچگاه شکی نداشتهام.
آقای گنجی هنوز متوجه نیست که در یک دمکراسی زندگی میکند و در تغییر یک
دولت سیاستهای آن دولت نیز تغییر میکند؛ اگر متوجه بود انتقادهای من به
دولت بوش و حمایت من از برخی سیاستهای اوباما برایش تعجب آور نبود. کسانی
که با دولت بوش مخالف بودهاند امروز بسیاری با بسیاری از سیاستهای دولت
اوباما موافق هستند و علی رغم برخی انتقادات در نهایت به اوباما در برابر
رامنی رای میدهند.
من در حوزههای اقتصادی و اجتماعی و سیاست خارجی دیدگاههایی نزدیکتر به
دمکراتها دارم (به عنوان مستقل رای میدهم) تا جمهورخواهان و این نه کسی
را ضد امپریالیست میکند و نه طرفدار استکبار.
باز هم تحریف
علی رغم توضیح دقیق مواضع خود در مورد حملهی خارجی (داشتن موضع حق همه است
از جمله یک جامعهشناس و نجار تا لوله کش و نانوا) باز آقای گنجی به صدور
گزارههای خبری نادرست در مورد باورهای من ادامه دادهاند. یکی از آنها
اینکه نایستادن در کنار خامنهای در حملهی نظامی به تاسیسات اتمی به معنی
طرفداری از حملهی نظامی برای ساختن دمکراسی است. در هیچ یک از نوشتهها و
مصاحبهها من نگفتهام که حملهی نظامی به دمکراسی در ایران میانجامد.
ایشان این سخن مسخره و خام را به دهان منتقدان خود میگذارند تا اولا آنها
را خام جلوه دهند و ثانیا از آنها موجوداتی ترسناک بسازند. حملهی نظامی
خارجی به یک رژیم استبدادی میتواند زمینه را برای نیروهای داخلی فراهم کند
تا به سوی دمکراسی گام بردارند، اگر ظرفیت نهادسازی و فرهنگ سیاسی و ساختار
حقوقی مناسب را در اختیار داشته باشند. ایشان مواضع من را با بوش و چینی
یکی معرفی میکنند تا منتقد خود را جنگ طلب و البته خود را میهن پرست معرفی
کنند. حال باید دید کسی که هر روز فریاد میهن پرستی بر میدارد به دنبال
کسب قدرت است یا کسانی که با ریسک معرفی شدن به عنوان جنگ طلب از همپیمانی
راهبردی ایران با اسرائیل و ایالات متحده دفاع میکنند.
حملهی نظامی در تاریخ نه برای دمکراسی سازی بلکه برای رفع مخاطرات امنیتی
یا کشورگشایی انجام میشده است. اگر جمهوری اسلامی در آستانهی ساخت بمب
باشد اسرائیل و ایالات متحده به احتمال زیاد به تاسیسات اتمی حمله میکنند.
سخن من این است که در چنین شرایطی نیروهای دمکراسی خواه بهتر است در کنار
همپیمان راهبردی مردم ایران بایستند تا در کنار حزب الله و خامنهای و
سوریه. اما در صورت حملهی همه جانبه که مستقیما غیر نظامیان را هدف قرار
میدهد (تاسیسات اتمی ایران همه در اختیار سپاه و مراکز نظامی هستند)
مخالفان دمکراسی خواه در هیچ سمتی نمیتوانند هدف خود را دنبال کنند و بهتر
است بیطرف بمانند. آقای گنجی منکر کسانی میشوند که گفتهاند در صورت
حملهی نظامی در کنار خامنهای خواهند ایستاد. عباس عبدی، حمید دباشی (از
مربیان ایشان در مواضع ضد استکباری یک سال اخیر؛ گنجی پیش از مربیگری دباشی
که او هم کودک درون برچسب زننده و ضد استکباری دارد کمتر مواضع ضد
امپریالیستی و بیشتر مواضع ضد استبدادی داشت) و خیل عظیمی از نیروهای ضد
امریکایی به صراحت این مطلب را بیان کردهاند. از جمله کسانی که در این
مورد موضعی نگرفتهاند خود آقای گنجی است که از مواضعی که اخیرا میگیرند
مشخص است در کدام طرف خواهند ایستاد.
ضد امپریالیستها
از ویژگیهای دیگر ضد امپریالیستها تحریف حقایق جامعه و دولت ایالات متحده
برای اخذ نتایج مورد نظر است. برای شناخت میزان اطلاع اکبر گنجی از جامعه و
دولت ایالات متحده و میزان وثوق مطالبی که در این مورد میگوید فقط به این
جملهی وی نگاه کنید: «در آمریکای دموکرات کارمندان دولت از حق اعتصاب
محرومند.» این جمله تحریف واقعیت است. در سال ۱۹۶۲ کندی قانونی را به امضا
رساند که به همهی اتحادیههای کارکنان بخش عمومی از جمله دولت فدرال حق
چانه زنی جمعی را اعطا کرد. بدون امکان دست از کار کشیدن (به بهانههای
مختلف) چنین حقی بیمعنی است. دولتهای ایالات و مناطق مختلف نیز قوانین
خاص خود را در باب کارکنان بخش عمومی دارند: برخی آن را مجاز و برخی ممنوع
میدانند. اگر ایشان تنها به تحولات یک سال اخیر ایالت ویسکانسین توجه کرده
بودند چنین جملاتی را صادر نمیکردند. تنها اعتصابی که برای کارکنان فدرال
ممنوع است اعتصاب کارکنان بخش دولتی علیه دولت فدرال است (۵ یو اس سی ۷۳۱۱:
اگر به متن و سیاق بندهای اول ودوم این قانون توجه کنید خواهید دید که
عمدتا اعتصاب با هدف براندازی مد نظر بوده است) و نه اعتصاب برای کسب حقوق
صنفی. کسانی که به آقای گنجی در این موارد اطلاع میدهند (چون گنجی خود
نمیتواند متون تخصصی انگلیسی بخواند) ایشان را دستکاری میکنند.
مشکل آقای گنجی در ذکر مشکلات جامعهی امریکا از حیث حقوق بشر و دمکراسی
این است که همانند دیگر ضد امپریالیستها ماهیت جامعهی آزاد و دمکراتیک را
درک نمیکند. جامعهی دمکراتیک و آزاد جامعهای نیست که مردم از همهی حقوق
مورد نظر فعالان حقوق بشر و دمکراسی برخوردارند؛ جامعهای است که راه را
برای مبارزه برای این امور نمیبندد. از همین جهت است که مبارزه برای حقوق
بشر و دمکراسی در هیچ جامعهای پایان نمییابد. مشکل ما با دولت جمهوری
اسلامی تنها این نیست که مردم بسیاری از حقوق را فاقدند یا دمکراسی وجود
ندارد بلکه این است که راه برای مبارزه برای کسب این امور بسته است.
خامی دیگر
از آنجا که آقای گنجی نوشتهها و سخنان و توصیههای خود را بسیار تاثیر
گذار تلقی میکنند فرض کردهاند که دیگران نیز چنین تصوری از خود دارند.
ایشان تصور میکنند که دولت اوباما و پنتاگون و مراکز اطلاعاتی امریکا
منتظر صدور فرمان حمله به تاسیسات اتمی ایران توسط یک نویسنده که دستش به
هیچ کجای عالم بند نیست و سال و ماه کسی از در خانهاش رد نمیشود هستند تا
حمله را آغاز کند. اقای گنجی متوجه نیست که ما فقط دو نفریم با دایرهی
تاثیر بسیار محدود و عموم خوانندگان چند صد نفری ما نیز به مطالبمان دیدگاه
انتقادی دارند. اتفاقا به دلیل همین دیدگاه خام و کودکانه است که ایشان ترس
برشان داشته که نکند پنتاگون سخنان مجید محمدی جامعهشناس را که میگوید یک
ترم هم در پرینستون درس داده جدی بگیرد و فردا به تاسیسات اتمی جمهوری
اسلامی حمله کند. اگر دولت امریکا بخواهد به تاسیسات نظامی و اتمی حمله کند
نه به سخنان اقای گنجی گوش خواهد کرد و نه به سخنان من. در هفتههای قبل از
حملهی نظامی به عراق صدها هزار نفر در خیابانهای نیویورک به مخالفت به
این موضوع پرداختند اما دولت همان کاری را کرد که بدان تصمیم گرفته بود.
ما بیتاثیر نیستیم و به همین علت هم فعالیت میکنیم اما نباید هم خودمان
را زیادی جدی بگیریم.
روشنفکران/نواندیشان مذهبی در تعلیق
مشکل اصلاح طلبان مذهبی (که البته مشخص نیست بالاخره آقای گنجی از آنها
هستند یا خیر) آن است که مشخص نیست مسلمان سنتیاند، اسلامگرایند (از
نردبام دین برای ساختن ایدئولوژی دینی و کسب قدرت استفاده میکنند)، سوسیال
دمکراتند یا لیبرال دمکرات. به همین علت افراد در برابر آنها و مواضع
مذبذبشان سرگیجه میگیرند. یک روز سکولارند و روز دیگر دنباله روی موسوی که
هیچ اثری از آثار سکولاریسم در بیانیههای وی نمیتوان یافت. روزی به
رفراندم در باب اصل نظام حکم میدهند و روزی میگویند که مخالفان باید از
اصلاح طلبان داخلی پیروی کنند که آنها نیز البته خواهان اجرای بدون تنازل
قانون اساسیاند. تغییر مواضع افراد امری طبیعی است اما خود آنها باید
متوجه این تغییرات باشند.
آقای گنجی هم مواضع اسلامگرایانه دارد، هم در مواردی سوسیال دمکرات میشود
و هم در مواردی لیبرال دمکرات. نمیشود همهی اینها با هم بود و مسئولیت
هیچ یک از آنها را نیز بر عهده نگرفت. میتوان یکی از آنها بود و در
دورهای دیگر به دیگری گذر کرد اما نمیشود در آن واحد به مبانی همهی
آنها با هم باور داشت. نام این وضعیت تعلیقی را نمیتوان مواجهه با
پیچیدگی جهان خارج یا روشنفکری در قلمرو عمومی گذاشت بلکه نام دقیقتر آن
باور به نسبی گرایی اخلاقی، عوام فریبی و اولویت دادن به روابط محفلی سیاسی
است.
منبع : بامداد خبر
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|