کیش و مات
رضا بهرنگ
هر چه خبر از ایران میاید بد است.
خواندنی یا شنیدنی،خبرها حاکی از نابودی ملتی است که مدعی تمدنی دیر
پاست،چیزی این کالبد و این جان را فاسد میکند و در صدد است که بگنداند هر
آنچه هست و نیست.
دروغ و تزویر با شعارهای بی محتوا و ادعاهای ساختگی و بی اساس،از گویندگا
نی هجوگو بی آنکه ذره یی به آنچه میگفتند یا میگویند معتقد باشند.
آنان در صدد انحراف ملتی هستند که سالهاست تشنهٔ آزادی و استقلال و عدالت
اجتماعی و جایگاهی در خور آنچه قرنهاست به آن اندیشیده و در ذهنشان متبلور
و در کتب تاریخشان درج شده است، بیش از سی سال است که این جان را به فساد
کشانیده اند.
رهبر و رهبرانی که هیج گاه خواستار آزادی در جامعه نبودند و در پشت
شعارهایی چون بهشت زیر پای مادران و یا شعار دیگر، این جامعه را زنان
ساختهاند،حقوق حقه بیش از نیمی از جامعه را با فریب و نیرنگ با ارائهی
مدارک به اصطلاح الهی و مقدس پایمال و آنان را از وصول حقوق قانونی و
انسانی محروم ساختهاند.
من بر این گمانم که اینان نمایندگان بیگانگانی هستند که جزٔ نابودی این جان
و تقسیم چند پارهٔ آن چیزی در سر نمیپرورانند.
بعد از فوت زعیم عالیقدر،فراشان و گزمکان به تقسیم ارثیه خونین پرداختند تا
با اشغال جایگاه ضحّاک به خونخواری ادامه دهند.
رفسنجانی هیج گاه تصور نمیکرد کسی یا کسانی پیدا شوند تا توان مقابله با
آنچه او ساخته و پرداخته را داشت باشد،زیرا آنچه جنایت بود و آدمکشی بدون
هیج تردیدی او در رکاب رهبر عالیقدر مرتکب شده بود.
بعد از تابستان ۶۷ و و گذشت یک دهه وحشت و جنایت او مطمئن بود کلیه خاک
ریزها از بین رفته و با تصفیه خونین برقراری بیش از پیش رژیم مقدس مآب
تضمین شده است.
بی خبر از اینکه گزمکان سهم مساوی میخواستند و حاضر نشدند کسی برایشان
تعیین تکلیف کند.
از همان آغاز کار، تقلب در رأی مردم و تقسیم ثروت ملی و مردمی هدف اصلی
اینان بوده و هست.
جنبش ملی و مردمی و ضدّ استبدادی مردم ایران بی هیج نام و نشان و رنگی،
ضربات بسیار هول انگیزی از جانب ارتجاع سیاه را دریافت نمود.
در دوم خرداد، مردمی که جانشان از جور و استبداد مذهبی به لب رسیده بود با
کاندید ی خندان و ظاهری فریبا روبرو میشوند ، با رأی بالا و دلگرم کننده و
راضی شونده البته.
سیر اعتراضات دانشجویی از بدو انقلاب به اصطلاح اسلامی که همواره ادامه
داشت در ۱۸ خرداد به طور علنی متجلی میشود،اما حالا دیگر دانشجوی طرفدار
رژیم هم متضرر میشود.
روزنامهها نیز که همواره در شرایط فشار و سانسور بودند و هیج گاه قلم
احساس آزادی را در خود نیافت،تحت فشار استبداد به جایی رسیدند که
روزنامههای خودی نیز از قائله در امان نماندند.
اهدای شال سبز و فراخوان نخست وزیر بیست سال در سکوت مانده نیز تاکتیک
دیگری از باز داشتن و انحراف در جنبش ملی و مردمی و ضدّ استبدادی ملت
ایران را رقم زد، تا وصول احقاق حقهٔ مردم به تاخیر گراید.
کلیهٔ آنچه بر شمردم، ایجاد تفرقه، انحراف و عدم تشکل در جنبشی است که جز
آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی برای حقوق از دست رفتهٔ ملتی سزاوار ،چیز
دیگری را نمیپوید.
اگر همهٔ آنچه گفتم را به روی صفحهٔ شطرنجی بریزیم، در خواهیم یافت که
جنبش مردمی بر سر استیفای حقوق خود مصرانه پایبند و استوار
است،دانشجو،کارگر،پیشه ور، دهقان،زنان،معلمان و اساتید دانشگاه.
در طرف دیگر رژیم مستبد و جنایتکار و البته بر شکسته،که روز از روز مهره از
دست میدهد.با برملا شدن جنایاتش از مدرسه رفاه تا کهریزک و هزاران دیگر.
دیگر شعبده بازی به اتمام رسیده،دیگر چیزی از آستین گشادهشان که بتواند
ملت همواره منتظر آزادی و عدالتخواه را به جهل و خرافه و پوسیدگی و بیراهه
بکشاند را بیرون نخواهد آمد.
افسوس که در این عرصه، ما توانایی کیش به مهرههای رژیم را داریم لیکن
ترکیب قوایمان طوری چیده شده که همدیگر را آچمز میکنیم و از اتمام بازی به
طور متحد و یکپارچه به نفع منافع ملی و مردمی و ضدّ استبدادی برای ملت
ایران عاجزیم.
هنوز خبر از ایران بد است، چیزی این کالبد و این جان را به نابودی میکشاند
و در صدد است که بگنداند هر آنچه هست و نیست.
_______________________________________________________
|