رابطه گسترش فقر و مرگ کودکان بخاطر ضربه های مغزی

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

30 دسامبر 2011

مقدمه:

منطق حکم می کند که بپذیریم فقر و خانه خرابی و مصیبتهای اجتماعی در رفتار انسانها تاثر دارد. عروج بیماریهای روانی یکی از عرصه هاست. رفتارهای خشومنت آمیز بین انسانها افزایش بیاید. خودکشی ها و قتلها بالا برود. اعتیاد سر به فلک بکشد. خودفروشی برای ادامه زندگی، فروریزش ارشهای انسانی و اخلاقی را شاهد باشیم...اینها ره آوردهای بدیهی دوران کمبودها و بی افقی های اجتماعی است. نکته ای که امروز می خواهم بیشتر رویش مکث کنم بخشی از فاجعه انسانی است که در دوران چند سال اخیر بشریت را در خود می سوزاند. بخشی حساس و ضربه پذیر از جامعه انسانی که قرار است فردا را بسازد یعنی کودکان، قربانیان اول صحنه فقر و استرسهای ناشی از آن هستند.

آمارها نشان می دهند که کودکان در سراسر دنیا قربانی خشونت والدینشان هستند. گوشت دم توپ بزرگترها وقتی چیزی وفق مردا نیست! پدر و مادر اول عصبانیتهایش را روی سر کودک خالی می کند. همه ما نسل کتک خورده ها هستیم بنوعی! همه ما دورانی را که اسمش کودکی بود و قرار بود شادی باشد و تجربه آموزی ، یاد گرفتیم که چوب معلم ، سیلی پدر و مادر "مرحمتی" است که باید عارفانه بپذیریم تا بزرگ شویم و "آدم شویم"و تنبیه کودک بخش "طبیعی" جوامع انسانی بوده. مذهب و ارزشهای پدرسالار، نوعی والد سالاری ضد کودک را در هم تنیده با خون و شیر آغشته کرده و جامعه هائی از بالغین ساخته که همگی دوران کودکیشان طعم توسری خوردن را چشیده اند.

بچه های توسری خورده، بالغین سالمی از آب در نمی آیند. در مقابل زور واکنش درست نشان نمی دهند. یا سرخم می کنند یا خودشان را در قالب زورگو مخفی می کنند. اینست که کودک توسری خورده ، جامعه تو سری خور و جامعه چند چهره و زورگو را پایه می سازد. روانشناسی که گاهی زیر بار تحلیلهای "طبقاتی" دست کم گرفته می شود. آنها که بطور خطی یک عامل را در سازماندهی جامعه دیکتاتوری بزرگ می کنند و علاقه دارند از دید "ماتریالیزم تاریخی" همه چیز را در "زیر بنا" ببینند فراموش می کنند که این روانشناسی سرکوب را جدی بگیرند !

تنبیه بدنی در غرب از اواخر قرن 16 میلادی دقیقا دوران عروج عصر روشنگری به چالش کشیده شد. اشکال مهم تنبیه بدنی در مقابل زندانیان، سربازان و سپس کودکان و زنان بتدریج توسط متفکرینی مثل راجر آشام، جان لاک و جرمی بنتام مورد نقد قرار گرفت. قرن نوزدهم در اروپا و امریکا قرن غیر قانونی کردن تدریجی پدیده تنبیه بدنی انسانها بود. مثلا در امریکا در سال 1870 ، رسما تنبیه زنها توسط شوهرانشان غیر قانونی اعلام شد! واقعیت؟ اما متاسفانه این درد بزرگ ادامه دارد. آمارهای وحشتناک از ادامه تنبیه بدنی زنها و کودکان تا زندانیان همچنان در غرب انتشار می یابد. جوامع عقب مانده تر که ؟! حتی آمارهای دقیقی هم در این موضوعات ندارند.

اجازه بدهید روی یک موضوع از این داستان دردناک متمرکز بشویم:

(1)تاثیر بحران عمیق اقتصادی چند سال اخیر روی ضربه های مغزی کودکان زیر 5 سال در امریکا:

 

گفتیم منطق حکم می کند که فقر و نابودی امید به آینده انسانها را درنده خوتر کند و بیشتر بجان هم بیندازد. انسان یعنی همین! بخش اعظم رفتارهای انسانها ریشه ژنتیک قوی دارد. این رفتارهای نهفته در ژنها رفتارهائی هستند برای بقا که از سایر موجودات به انسانها به ارث رسیده اند. انسان تافته جدا بافته ای نیست. هر قدر فشار زندگی و محدودیتها بیشتر شود انسان رفتارهایش بیشتر تهاجمی می شود. منطق بقا حکم می کند که در زمان کمبودها ادمها همدیگر حتی بچه های خود را رقیب خود بدانند. در جانوران هم همین الگو مشاهده می شود. برای بذل و بخشش دوستانه هم مقداری از مازاد تولید لازم است! محبت و عشق هم لازمه اش شکم پر! این خصوصیات واقعیت "زیر پوست هر انسان" است. علم حداقل انسانرا اینطور می بیند!

 

اما اجازه بدهید نتیجه یک تحقیق گسترده رفتارشناسی را در امریکا برایتان ارائه دهم که اخیرا منتشر شده است:

 

" فقر و استرس ناشی از آن بعنوان عوامل مهم سوء رفتار نسبت به کودکان شناخته شده اند. ضربه های مغزی ناشی از تنبیه بدنی کودکان عامل اصلی مرگ کودکان در نتیجه سوء رفتار هستند خصوصا کودمان زیر 5 سال.

نشریه بیماریهای اطفال امریکا به تاریخ اکتبر 2011 مقاله ای تحقیقی دارد که توسط بیمارستان اطفال شهر پیتسبورک امریکا انجام شده. هدف این تحقیق این بود که اثر بحران اقتصادی دو سال اخیر را که عامل گسترش بی سابقه فقر و استرس در مردم شده روی میزان شیوع ضربه های مغزی به کودکان ، بررسی کند.

بر طبق گزارش این مرکز،"از سال 2008 ، میزان مرگ کودکان بر اثر ضربه های مغزی ناشی از تنبیه بدنی بطور غیر منتظره ای افزایش نشان می دهد."

خانم دکتر راچر برگر که در این پروژه تحقیقی از طرف دانشگاه پیتزبورگ شرکت داشته می گوید:" ما ظرف یکسال گذشته 11 مورد گزارش مرگ کودکان و 36 مورد گزارش ضربه مغزی بر اثر تنبیه بدنی داشتیم در حالیکه آمار عمومی طی سالهای قبل نشان از کاهش موارد آسیبهای ناشی از تنبیه بدنی داشته اند."

پروفسور برگر ریاست هیئت تحقیقی که حوزه وسیعی از ایالتهای واشنگتن، پنسیلوانیاو اوهایو  را می پوشاند ، بر عهده دارد که مشغول بررسی موارد مرگ ناشی از ضربه های مغزی کودکان زیر 5 سالست. این تحقیق دوره بین ژانویه 2004 تا ژوئن 2009 را می پوشاند.

بر طبق تحقیقات این تیم، نرخ ضربه های مغزی طی 19 ماه شروع دوره بحران اقتصادی در امریکا در مقایسه با 47 ماه قبلش، بطور برجسته ای افزایش نشان می دهد.

تاریخ اول دسامبر 2007 تا ژوئن 2009 بعنوان عوج دوره بحران اقتصادی امریکا توسط بوروی ملی تحقیقات اقتصادی شناخته شده است.

تحقیقات رابطه مستقیمی بین نرخ بیکاری و بروز ضربه های مغزی نشان نداده.

بر طبق این بررسی، بین دوره های ذکر شده ، تعداد 422 کودک در 74 منطقه شهری بعنوان موارد ضربه های مغزی تشخیص داده شدند. سن متوسط این کودکان تقریبا 9 ماهه گزارش شده و 76 در صد آنها سنشان زیر یکسال بوده. نزدیک به 16 در صد موارد ضربه های مغزی یاد شده به مرگ انجامیده است.

بنا به گزارشات یاد شده نرخ ضربه های مغزی کودکان در دوره بحران اقتصادی به نزدیک به 15 در صد هزار رسیده در حالیکه قبل از این دوره ، این نرخ به حدود 9 در صد هزار می رسید.

پروفسور برگر بعلاوه اعلام کرد که تمامی اشکال سوء رفتار کودکان در طول دوره بحران اقتصادی رو به افزایش بوده. این یافته ها تاییدی است بر این اصل که در دوران بحرانهای اقتصادی و شیوع فقر ، خشونت بطور عموم و خصوصا نسبت به کودکان افزایش می یابد و افزایش چشمگیر مرک کودکان زیر 5 سال توسط ضربه های مغزی ، بخشی از این واقعیت را نشان می دهد. این یافته ها زنگ خطری است برای مسئولین اجتماعی و پزشکان که دقت بیشتری در مورد آموزش و پیشگیریهای لازم در برابر رفتارهای خشونت آمیز بر علیه گودکان نشان دهند."

همانطور که خواننده ملاحظه می کند، استرس ناشی از فقر نتیجه مستقیمش افزایش سوء رفتار نسبت به کودکانست. اول پدر و مادر و سپس معلم می زنند "توی سر بچه" تا آدمش کنند! کتک خور دم دست. مظلومی که توان دفاع از خودش را ندارد. کودکی زیر 5 سال، حتی طفلی که یکسالش هم نیست و همه نیازهای اولیه اش را باید پدر و مادر برطرف کنند! ابتدا که فقر سراغ آدمها می آید ، همین پدر و مادر و بعدا معلم توی مدرسه می زنند توی سر کودک تا "آدم شود". اونها که شانس می آورند و می میرند را بگذارید کنار، اونها که با انواع اختلالات روانی و رفتاری باقی می مانند چه تعداد هستند؟

محققین ما در بالا اشاره ای به تو سری خورهای نفله نشده نمی کنند! توسرس خورهائی که بزرگ می شوند و در اولین فرصت "می زنند توی سر کودکشان" تا او هم آدم شود؟! زنجیره توسری خوردن و تو سری زدنی که نسل بعد از نسل منتقل می شود. جامعه را می سازد که همه اگر دستشان برسد توی سر هم می زنند تا از کول هم بالا روند؟ لقمه ای نان اگر بدست نیاید بروند خانه "توی سر بچه شان بزنند" دلشان خنک شود! پاسدار سرکوچه تحقیرشان کرد چه عیب؟ بچه شان هست تا توی سرش بزنند دلشان خنک شود! اینست که می بینید! روبنائی است؟ زیر بنائی است؟ مطابق با ماتریالیزم تاریخی و دیالکتیک نیست؟ بمن یکی مربوط نیست چه می نامید این جنگل را! انسانی نیست. بس کنید هر جا هستید! این سیکل را تمام کنید. با هر استدلالی که می خواهید!

(2)کارزار مبارزه با خشونت بر علیه کودکان

راستش یکی از افتخارات حزب کمونیست کارگری ایران اینست که از بدو تشکیلش مسئله کودک را بعنوان بخشی جدا ناپذیر از مسئله سیاسی جامعه مطرح کرد. مسئله کودک کنار مسئله زن، مسئله نابرابری، مسئله آزادی و کلا مسئله انسانیت در بندی که فقط ظلم بهش نمی شود بلکه خودش هم بخودش ظلم می کند. چرخه معیوبی که یک سرش کارخانه است و سر دیگرش پدر و مادر خشنی که در بیرون توسری می خورند و توی خانه توی سر هم می زنند و توی سر کودک بی پناهشان! فعالین کمونیست کارگری در جامعه ایران حداقل این ارتباط و در هم تنیدگی تراژدی انسانی را بهتر دیدند و بیشتر رویش خم شده اند.

اما کافی نیست. هیچ کافی نیست! توی فیسبوک توی فضای سابقا مجازی اینترنت صحنه های تنبیه بدنی محدود به اراذل سرکوب رژیم اسلامی نیست! توی هر خانه توی هر مدرسه ، جامعه سرکوب شده دارد سرکوب می کند! فرزندان جامعه که قرار است آینده ما را بسازند الان دارند طعم تلخ توسری را می چشند! پذیرندگان فردای دیکتاتوریها همینها هستند که هویت انسانیشان زیر باران مشت و لگد و توهین و فحاشی "بزرگترها" خورد می شود.

 

ما فعالان تحول رادیکال دنیا نگاه هامان زیادی به اون بالاها و "طبقه حاکم" دوخته شده، گاهی فراموش می کنیم که زیر دستهامان توی خانه هامان ، ما هم زیر فشار یا به بهانه فشار، "توسری می زنیم"! اینهم تناقضی در روان و رفتار ماست. حلقه ای که گاهی گم می شود و اگثرا نادیده!

 

فقر و بیکاری و ظلم سرمایه داری را باید برداشت از سر راه جامعه اما براستی جامعه ظالم توان برداشتن ظلم را دارد؟

کودکان را در یابیم!

 

منابع دیگر:

نمونه هائی از تنبیه بدنی در مدارس ایران:

http://www.facebook.com/video/video.php?v=438991265949

http://www.disclose.tv/action/viewvideo/31178/physical_punishment_in_Iranian_schools/

http://www.iranian.com/main/2011/jul/corporal-punishment-iran

سایت کودکان مقدمند:

http://www.barnenforst.com/Farsi/html/index.htm

نشریه کودکان مقدمند شماره 87

http://www.barnenforst.com/Farsi/html/mag/KM%20nr%2087.pdf

بیانیه حقوق کودک(25 ژانویه 2005)

http://www.barnenforst.com/Farsi/html/org/bjanie.htm

تاریخچه مبارزه با تنبیه بدنی در غرب:

http://psychology.wikia.com/wiki/Corporal_punishment

سعید صالحی نیا: منشاء روان؟ علم در مقابل مذهب در معمای منشاء روان

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8374-1390-09-04-08-37-12.html

سعید صالحی نیا:اهمیت شناخت تکنیکهای جنگ روانی در مبارزه با رژیم اسلامی

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/1019-070210-salehniya.html