در توضیح "کمونیسم
زمخت آسیایی و مشق دموکراسی"
فرهاد فردا

اتحادها بر اساس حداقلهای مشترک ربطی با سنت انقلابی مارکسیسم ندارند،
به خصوص اگر وقتی یک تجربه خونبار مثل تجارب ۳۵ سال گذشته در پشت سر باشد،
جای هیچ گونه چشم پوشی در مقابل این گونه مماشاتها نیست. اگر مثلا در پایین
در خیابان، زندان، جنبش واقعی و یا کارخانهٔ برای درخواستهای مشخص اتحاد
عملهایی انجام بگیرد که موجب تقویت آگاهی طبقاتی کارگران و تقویت روحیه
مبارزاتی آنان باشد، آن اتحادها به معنی آشتی سازمانها و توقف نبرد آنها
برای به دست آوردن هژمونی جنبش نیست، بلکه در آن گونه اتحادها میان مثلا
کارگران هوادار گروهها هدف به دست آوردن هژمونی از طریق بست تشکل و آگاهی
در میان کارگران است ( البته این در واقعیت وجود ندارد، این گروهها را با
هم جمع کنی، تعداد اعضا آنها با تعداد گروهها امضا کننده برابری میکنند.)
در این اتحاد که در این بیانیه آمده، در
حقیقت کاملا هدف و نتیجهای عکس است. در ضمن این یک کپی ناشیانه از
اتحادهای احزاب و گروههای بورژوا یی است، چون جدیداً ایجاد اتحادها، مٔد
روز شده است. مثل این که قدرت در هوا بال میزند و فقط منتظر این است که این
الترناتیوهای خیالی با یک جهش آن را به چنگ بیاورند. خود این تلاش نشان از
منش طبقه میانی و خورده بورژوا است، مثل افرادی که به امید بازی در Loto در
آرزوی میلیونر شدن، یک شبه، پیمودن راه صد ساله را آرزو میکنند. خود این
عمل جدا از محتوای بیانیه، نشان از یک گرایش به وسط، به راست است.
قبل از ورود به بررسی محتوا شاید به جا باشد که از یک طنز انقلابی بزرگ،
روزا لوکزامبورگ بهره بگیریم. روزا در رابطه با "اتحادها" یی که تفکیک و
مبارزه طبقاتی را مخدوش میکنند، با زبان نیش حکایتی را بیان میکند:
حکایت زن دهقان زرنگ لهستانی.
زن دهقان زرنگ لهستانی در موقع ازدواجش از شوهرش یک درخواست میکند، که در
سند ازدواجشان نوشته شود که هر زمان که هر دو نفر هم نظر بودند، نظر شوهرش
نظر تعین کننده باشد و نظر شوهرش پیش برود. ولی وقتی در باره موضوعی هم
نظر نبودند، نظر او یعنی نظر زن دهقان، نظر اصلی و تعین کننده باشد. این
طنز یعنی با این حقّه همیشه نظر زن دهقان نظر تعین کننده است.
سوال ما این است: چه کسی در این بیانیه سند ازدواج موقّت گروه ها، آن زن
دهقان زرنگ لهستانی بود؟ نظر کدام یک همیشه پیش میرود؟ کدام گروه آن مرد
دهقان لهستانی بود؟ زن دهقان در این سند ازدواج موقّت گروهها و بیانیه
برای من محرز است، گروهی که کلیترین و تو خالیترین نظر یعنی انتزاعیترین
نظر را داشت، نقش آن زن دهقان زرنگ لهستانی را به عهده گرفت. در حقیقت امر
ایدئولوژی غالب (فراگیر) در جامعه و سیستم موجود یعنی ایدئولوژی طبقه
میانی، آن زن دهقان زرنگ لهستانی بود. در یک کلام آن زن دهقان زرنگ لهستانی
اصلا در آن جمع مستقیماً حضور نداشت، ایدئولوژی حاکم همه جا حضور دارد،
منظورم خود نظام سرمایه داری است.
آلمانیها مثالی دارند که خیلی زیبا است: "آدمی فکر میکند که به حرکت
در میاورد، به حرکت دراورده میشود". موتور و محرک این حرکت از یک طرف
اتحادها یی هستند که در طیف راست مثل قارچ هر روز سبز میشوند، از قبیل
تلاشهای رضا نیم پهلوی، جمهوری خواهان لائیک و نیمه لائیک، "سبز امید"،
اصلاح طلبان حکومتی و غیره، و از طرف دیگر یک روند جهانی است که از چند
سال پیش شروع و از آغاز روند فروپاشی نظام سرمایه داری یعنی سال ۲۰۰۸ شدت
یافته است: چرخش به راست چهار نعل طیفهای مرفه طبقه میانی در سطح جهان.
احزابی مانند "ضدّ سرمایداری" در فرانسه، "رادیکالها" در یونان، "چپ" در
آلمان، نتیجه همین موج هستند که از سال ۲۰۰۵ در اروپا شکل گرفتند. اما چیزی
که در اروپا شبیه به یک اخطار جدی است و به مانند نقش "رادیکالها" در یونان
و یا "حزب ضدّ سرمایداری" در فرانسه یک شکل تراژیک پیدا میکند، در میان
چپهای ایران تبدیل به یک کمدی شده است. این احزاب در اروپا دارای یک پایه
اجتماعی هستند، و از این نظر خطرناک و تراژیک. این ازدواج موقّت در حال شکل
گیری در میان گروهای "چپ" ایرانی به علت نداشتن پایه اجتماعی، یک کمدی بیش
نیست. بنازم مارکس را و داستان تکرار تاریخش!
حالا یک نگاهی به محتوای این سند ازدواج (موقّت) میافکنیم. قبل از شروع
بحث یک خاطره کوچکی را تعریف کنم. من زمان کودکی در کانون پرورش کودکان و
نو جوانان از یک مربی خیلی چیزها یاد گرفتم. چند ماهی که از این مربی
دور بودم (این مربی اکنون یکی از بزرگان سینمای ایران شده است)، یک نامه
برایش نوشتم. بعد از یک هفته من از او یک نامه دریافت کردم که تنها این
لغات در آن نامه بودند : "قطار، کوه دماوند، تراکتور، سلسله جبال البرز"
خلاصه هر چه لغات مربوط به موضوعات غول پیکر و بزرگ وجود داشت، در این نامه
ردیف شده بود. وقتی از مسافرت برگشتم از این مربی سوال کردم که منظورش چی
بود. او خندید و گفت: "تو در نامه به جای سلام و احوال پرسی و جستجوی
سلامتی، از کلماتی کتابی، کلی که تازه یاد گرفته بودی استفاده کردی، من هم
در جواب از لغات موضوعات غول پیکر استفاده کردم. جواب به های، هووی است
جانم!"
این بیانیه از همه چیز صحبت کرده است، تا در باره هیچ چیز صحبتی نکند!
مقولاتی مانند ستم سرمایداری به زنان، "امپریالیسم"، "سرمایه داری"، "سوسیالیسم"،
مقولاتی انتزاعی نیستند، عینیت زشت این جهان هستند. عینیت از نگاه
دیالکتیکی باید قبل از هر چیز "مشخص" باشد. عینیت مشخص در درجهٔ اول "کلیت"
است. هگل میگوید "حقیقت کلیت است"، " مشخص حقیقت است". منظورم چیست؟ در
این عینیت مشخص، ما با سه موضوع مرتبط با هم روبرو هستیم: محتوای موضوع،
نمود و یا چگونگی پدیداری و ظهور موضوع، حلقه واسطه میان محتوا و نمود
موضوع.
گذشته از درکهای متفاوت این گروهها از این مفاهیم، در دو مسئله این گروهها
با هم نزدیک هستند: ۱. همهٔ این گروهها دارای سنت استالینیستی- مائوئیستی
هستند، ۲. درک این گروهها از مفاهیمی مانند "سرمایه داری" و "امپریالیسم"
درکی است که به هزاره بیستم تعلق دارد و نه به قرن بیست و یکم، یعنی قرن
جهانی شدن سرمایه داری.
جدا از برداشتهای متناقض این گروهها از این مفاهیم، اینجا نکته مهم آن
حلقه واسته است. این گروهها میگویند هدف "سوسیالیسم" است. خیلی عالی و
خوب، اما چگونه؟ با کدام ابزار و پلها؟ "چه تعریفی از نقش طبقات در این
روند گذار دارید؟"، "مسئله قدرت سیاسی و شکل آن در روند گذار چگونه است؟"
یکی خواهد گفت "اتحاد طبقه کارگر و اقشار تحتانی خرده بورژوا یی". دیگری
خواهد گفت "کلّ خرده بورژوازی و طبقه کارگر" و دیگری حتی بخشهایی از
بورژوازی را هنوز دارای بار مثبت میبیند.
"برای نیل به سوسیالیسم تحلیل شما از ساختار ایران چیست؟" یکی خواهد گفت:
"سرمایه داری"، دیگری "یک نظام سرمایداری با ترکیبی از معضلات ماقبل
سرمایه داری" و دیگری "سرمایه داری ولی از نظر کمی معضلات مقابل سرمایه
داری هنوز حرف اول را میزنند" و غیره.
هر کدام از این تحلیلها، اشکال و اتحادهای طبقاتی متفاوت را طلب میکند.
از اتحادهای طبقاتی متفاوت اشکال متفاوت حکومتی استخراج میشود.
بگذاریم از شیّادی استالینیستی بعضی از این گروهها که با استفاده از
مفاهیمی به مانند " حکومت شورایی" از پاسخ به مسائل و گذشته خود میگریزند.
این گروهها در عمل نه تنها متحد هم نخواهند بود، بلکه بخشاً مسلح در برابر
هم قرار خواهند گرفت. این منطق انقلاب و تحلیل است، یعنی همان چیزی که ۳۵
سال قبل تجربه شد، در اشکال دیگر تکرار خواهد شد، البته به فرض اینکه جامعه
دوباره بپذیرد، که موش آزمایشگاهی این آقایان و خانمها شود.
جامعه ایران در اوایل سالهای ۹۰ از نظر ترکیب و بافت یک تغییر کیفی کرد.
بررسی این تغییرات کیفی از حوصلهٔ این بحث خارج است. ولی تغییرات در این
بافتها، بستر رشد چیزی به نام "جنبش اصلاحات" میباشد. رشد مناسبات "دولت-ملت"
نتیجه این دگرگونیها، و پایه آن یعنی طبقه میانی، رشد روابط شهری و شهر
نشینی و غیره، خیزش انقلابی را به مراتب پیچیده تر و دشوار تر از سال ۱۳۵۷
کرده است. تغییرات در عرصه جهانی به انقلاب ابعادی منطقهای-جهانی داده
است. این گروهها سایهٔ کمونیسم زمخت آسیایی به جا مانده از گذشته هستند و
نه نوید آینده!
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|