مقاله

 

 

 

مشائی در مورد کورش زیاد هم بی ربط نمی گوید


مشائی بعنوان یک اسلام گرای فناتیک می گوید:

1- سخنان کورش پیامبر گونه است

2- او می گوید بعضی علما حتی او را یکی از پیامبران می دانند.


گاهی حقیقت را باید از زبان دشمن شنید



بگذارید ببینیم ادعای مشائی چقدر حقیقت دارد:


1- محمد ادعا می کرد که خداوند او را انتخاب و مامور هدایت قوم عرب و مردم جهان نموده است.

کورش هم در استوانه ادعا می کند که مردوک خدای بابلی او را انتخاب و پادشاه جهان کرده است. او می گوید خدای بزرگ:


"در سراسر همه کشور ها به جست و جو پرداخت. به جست و جوی شاهی خوب که اورا با قلبی پاک ياری کند. آنگاه او نام کورش، پادشاه "انشان" را بر خواند. از او بنام پادشاه جهان ياد کرد."


2-محمد ادعا می کند که در جنگها، منجمله جنگ بدر، خداوند سپاه اجنه را به کمک او فرستاد و موجب پیروزی او در جنگ شد.

کورش نیز در استوانه ادعا می کند مردوک خدای بزرگ بابل در راه بابل دوشادوش وی گام بر می داشت و مقدر کرد که کورش بدون جنگ شهر بابل را فتح کند.


" بنا بر اين، او کورش را بر انگيخت تا راه بابل را در پيش گيرد، در حاليکه خودش هم چون ياوری راستين دوشادوش او گام بر ميداشت. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونريزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلائی ايمن داشت".


آیا اکنون تفاوتی میان سخنان پیامبرانه کورش با محمد می بینید؟ آیا هر دوی آنها با فریبکاری سعی در انتساب قدرت خود به قدرت خدا نمی کرده اند؟ و آیا در این مورد که مشائی چندان هم بی ربط نمی گوید با من هم نظر نمی شوید؟



من همواره گفته ام شاهان و پیامبران هر دو از محصولات مشترک عصر باستان و نظام تمدن بوده اند و هیچ فرقی با هم نداشته اند. هر دو بانی دیکتاتوری های مطلقه فردی بوده اند که به زور شمشیر و تحمیق مردم حکومت می کرده اند. هر دو خود را نماینده و برگزیده خدا می دانسته اند. هر دو در ازاء بی حقوقی مردم، و بزور شمشیر، تمامی قدرت را در دست خود داشته اند. کورش و محمد هر دو قلدران سرکوبگری بوده اند که جز سرکوب و تاخت و تاز به سرزمین های دیگر و غارت مردم بیچاره خودی و غیر خودی و گرفتن خراج و جزیه از آنها سودای دیگری در سر نداشته اند. انتساب خود به خدای موهوم و ساختگی نیز بخشی از حقه بازی و شیادی آنها برای فریب مردم و توجیه قدرت دیکتاتور مابانه ی خود بوده است.

***

هواداران نظام سلطنت که در دفاع از نظام آبرو باخته ی خود حرفی برای گفتن ندارند، برای تجدید آبروی از دست رفته سلطنت، به ایده آلیزه کردن نظامات سلطنتی کهن- که بر عکس نظام آریامهری مردم از آن خاطره و تجریه زنده ای ندارند- پرداخته اند. آنها سعی می کنند اکنون که امامزاده های اسلامی در حال فروریزی اند، برای مردم از کورش و داریوش امامزاده های تازه ای بسازند. غافل از اینکه ما و همه نیروهای آگاه جامعه بیکار ننشسته ایم و همانطور که درمورد کیش منحوس اسلامی عمل نمودیم، بزودی دروغ پردازی های ناسیونالیستی آنها را نیر در مورد کورش و نظامات پادشاهی باستانی بر ملا خواهیم کرد. من قاطعانه اعلام می کنم آنچه انقلاب آتی ما را بطور جدی تهدید می کند نه جریانات فرتوت آپوزیسیون اسلامی امثال موسوی و کروبی، بلکه ناسیونالیزم فاشیستی است که در قبال رکود و انفعال وحشتناک چپ در آگاهگری و مبارزه ی نظری، و عقب افتادگی فکری روشنفکران لیبرال، تا کنون موفق شده است تا با ایده آلیزه کردن گذشته، از بیراهه در ذهن مردم نفوذ کرده، برای قدرت یابی فاشیستی خود در آینده جای پائی برای خود پیدا کند.

 سیامک ستوده

 www.siamacsotudeh.com

 


_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد