تاریخ انتشار : 20.04.2017
داستان لایک زدن موسی وشبان
زری اصفهانی

دید موسی یک شبانی را به راه
لایک میزد هرچه میکردش نگاه
گفت موسی ، این حکایتها ز چیست
لایک میریزی همی از چپ و راست
هیچ میدانی چه گفته درکلام
خواند ه ای تو حرف و گفتارش به نام؟
گفت عکسی هست بردیوار او
که حکایت میکند از کار او
من نمیدانم که نام او چه هست
یا دروغ است آنچه گوید یا که راست
زیر عکسی مینویسد هرچه خواست
من چه کارم هست با هر کم وکاست
اصل باشد عکس بالای سرش
ازچه خوانم اولش یا آخرش
من برای لایک کردن آمدم
نی برای درک کردن آمدم
گفت موسی را خدا از آسمان
ول کن این بحث وجدل ای بنده جان
او برای وصل کردن آمده
نی برای بحث کردن آمده
لایک کردن ،کف زدن باشد کنون
بی خیال نقد و فن باشد کنون
هرچه بنویسد فلانی روی وال
تو برو لایکی بزن بی قیل وقال
آن فلانی را برو تشویق کن
حرفهایش را همی تائید کن
گرچه معنایی ندارد حرف او
لیک لایکش کن بدو ن گفتگو
گفت موسی چشم ای پروردگار
میروم لایک میزنم دیوانه وار
بیشتر از لایک هم کف میزنم
یا که بهترازهمه دف میزنم
می نویسم زیر هر خطش شعار
اوستادید ای جناب مستعارر
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|