مقاله

 

 

 

گفته بود سکوت سرشار از ناگفته هاست !

ولی این روزها سکوت یعنی تائید موج فله ایی اعدامها !

این سکوت با هر توجیه و دلیلی باشد باز هم معنی تائید جنایت را میدهد !

چه اسمش اصلاح طلب باشد یا قدرت طلب و یا نظم نوین و یا کلا هر طلبه ایی !

چه در داخل ایران باشد و چه هر قبرستان دیگری !

چه اسمش سبز باشد یا هر رنگ دیگری !

چه توهم بزند و چه نزند !

هر سکوتی در برابرهر جنایتی تبعات محدودی ندارد !

من این داستان را تقدیم میکنم به همه موجوداتی که زبان به اعتراض و به جنایت،  نداشتند و ندارند !

 


ما الاغ ها

نوشته : عزیزنسین

ترجمه : صمد بهرنگی




آه ، ما ! ما الاغها !… ما جماعت الاغها هم سابق بر این درست مثل جماعت آدمها حرف می زدیم . ما هم برای خودمان زبان به خصوصی داشتیم . موزون و شیرین و خوشایند صحبت می کردیم.چه عالی حرف می زدیم و چه ترانه های دل انگیز سر مدادیم. البته ما الاغها به زبان آدمها حرف نمی زدیم ، به زبان خود الاغها حرف می زدیم . زبان الاغها زبانی بود انعطاف پذیر ، لطیف و غنی .


ما جماعت الاغها آنوقت ها عرعر نمی کردیم ، بعدها عرعر کردن را پیشه ی خود کردیم .


همانطور که می دانید حالا تمام خواستها ، احساسها ، آرزوها ، تلخکامی ها و شادیهامان را برای همدیگر و شما انسانها – که آقای ما باشید – تنها بوسیله عرعر کردن می فهمانیم . راستی عرع
ر کردن چیست ؟ عرعر کردن عبارت از این است که صداهایی پشت هم با دو هجای کشیده به شکل ” آآآآ – ای ی ی ی “یکی از ته گلو و دیگری از جلو دهان خارج شود . عرعر کردن همین است . زبان غنی ما یواش یواش تحلیل رفت تا آخرش محدود شد به همین صدای دو هجایی . آخر مخلوقی مثل ما چطور می تواند تمام احساسات خود را با این یک شبه کلمه بفهماند ! …


دلتان نمی خواهد بدانید چطور شد که زبان غنی و وسیع الاغها مرد و بعدش ما الاغها شروع به عرعرکردیم؟ اگردلتان بخواهد موبه مو خواهم گفت . جان مطلب اینجا است که زبان ما به تته پته افتاد و زبان الاغها را یکسر فراموش کردیم از آن روز به بعد فقط می توانیم عرعر بکنیم و می کوشیم که تمام احساساتمان را با همین صدای دو هجایی کشیده به فهمانیم .این واقعه که چطور زبانمان به تته پته افتاد ، مربوط به زمانهای قدیم است .


از نسلهای قدیم قدیم الاغ پیرنری بود.روزی این الاغ پیر نسل قدیم تک وتنها تو صحرا می چرید،می چرید و به زبان الاغها خوش ، خوش ترانه می خواند .یهو بو
یی به بینیش خورد،اما بوی مطبوعی نبود.بوی گرگ بود .


الاغ پیر پیش خود گفت: نه بابا،بوی گرگ نیس… بعدش بی اعتنا به چریدن پرداخت. بوی گرگ رفته رفته شدت یافت . مثل روز روشن بود که گرگ دارد نزدیک می شود .نزدیک شدن گرگ همان و سفره شدن شکم همان .


الاغ نسل قدیمی پیش خود گفت : گرگ نیس بابا ، گرگ نیس ! …


باز خودش را به بی اعتنایی زد . اما بوی گرگ یواش ، یواش همه جا می پیچید ، الاغ پیر ، هم می ترسید و هم گویی که به آن دور و برها آشنایی ندارد،پیش خود می گفت :

انشا ء الله گرگ نیس. گرگ از کجا می آید اینجا ؟ چطور می تونه منو پیدا کنه ؟ …

همین جوری که داشت به خودش می قبولاند ، صداهای ناخوشایندی به گوشش خورد .صدای گرگ بود ، گرگ … الاغ پیرگوشهاش را تیز کرد که صدا را بشنود . خودش بود ، صدای گرگ .


از آنجا که اصلاٌ و ابدا ٌ دلش نمی خواست گرگ این طرفها پیداش بشود ، پیش خود گفت : نه باب ، این که صدای گرگ نیس ، به خیالم رسیده …
بعد باز شروع به چریدن کرد . اما صدا رفته رفته نزدیک می شد . الاغ نسل قدیمی چند باره خواست به خودش به قبولاند که : گرگ نیس آره که نیس . این صدا نمی تونه صدای گرگ باشه …


صدای وحشت آور گرگ باز هم نزدیکتر شد . الاغ پیش خود گفت : نه ، نه … کاشکی گرگ نباشه … گرگ این طرفها می خواد چکار ؟
از طرف دیگر بس که می ترسید ، چشمهاش تو حدقه اینور آنور می چرخید ، یکهوچشمش افتاد به سر کوههای پیش روش .گرگی میان مه دیده می شد .

الاغ پیر زبانش بند رفت و با نزدیک شدن گرگ و حمله و گاز گرفتن ، الاغ فقط  توانست از آن زبان غنی خودش صدای عرعر را درآورد و به سختی بگوید : این یک گرگ واقعی است !

خیلی خلاصه این بود داستان پته تپه افتادن زبان ما الاغها !

 


_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد