مقاله

 

 

تاریخ انتشار :01.01.2023


مکث روی دکترین کمونیسم کارگری بعد از بیست سال!

مهرنوش موسوی


مارکسیسم علم «شرایط» رهایی طبقه کارگر است. برای اینکه این علم در جغرافیای مشخص و زمان مشخص بدل به جنبش فکری، سیاسی و اجتماعی شود، تکرار ساده احکام مانیفست کمونیست کافی نیست. باید این احکام بدل به دکترین و چراغ راهنمای آن « شرایط» شود. به واقع دکترین نام دیگر رابطه همبسته میان مفهوم عین و ذهن در تزهای فویرباخ مارکس میباشد. دکترین کمونیسم کارگری منصور حکمت جمع بندی هوشمندانه وی از شرایط مشخص و همچنین جمع بندی پراتیک تاکنونی و شناخت راه آینده بود. حکمت به مارکس و انگلس در پایه های تفکر خود متکی بود.


مارکس و انگلس با رفع کمبودهای دیالکتیک هگل با ماتریالیسم و رفع کمبودهای ماتریالیسم فوئرباخ با دیالکتیک، پراتیک اجتماعی مبتنی بر شناخت را جایگزین ان کردند. پراتیک و شناخت و شناخت و پراتیک مفهوم همبسته عین و ذهن.


هدف مارکس از تزهایی درباره ی فوئرباخ، اولن تاکید بر تقدم پراتیک ِ اجتماعی بر شناخت، و ثانین نشان دادنِ رابطه ی دیالکتیکی پراتیک و شناخت و شناخت و پراتیک در پروسه تغییر و دگرگون کردن جهان بود.


کمونیسم کارگری منصور حکمت صرفن دکترینی نبود که انعکاس واقعیت عینی جامعه ایران، موقعیت طبقه کارگر و نقد چپ در نیم قرن اخیر باشد. بل بیش از هر چیز بر سر دیالکتیک رابطه میان این دو بود. از سویی شرایط عینی جنبش، از سوی دیگر جمع بندی تلاش و پراتیک خود وی به عنوان دکترینر آن در نقد شرایط موجود بود.


بیست و اندی سال بعد از فقدان منصور حکمت اکنون جنبش چپ ایران فاقد دکترین و دکترینر برای تاثیر گذاری روی اوضاع است. چرا میگوییم فاقد دکترین؟ چرا نمیشود دکترین کمونیسم کارگری را راهنمای پراتیک شرایط فعلی نمود؟


۱.دکترین کمونیسم کارگری حتی در شرایط حیات دکترینرش بطور سیستماتیک و بر مبنای تزهای فوئرباخ مارکس سلف رفلکشن میشد، پراتیک، جمع بندی شده به شناخت و تیوری ارتقا داده میشد و تیوری مبنای تحول پراتیک جدید بود. منصور حکمت در عرض ده سال از ارائه مباحث کمونیسم کارگری دو بار بطور سیستماتیک تزهایش را رفلکشن و چکش کاری کرد. سمینار دوم کمونیسم کارکری تاکیداتی متفاوت تر از سمینار اول دارد که منطقی هم هست. بعد از هفت سال پراتیک بر مبنای آن شناخت، جمع بندی و منسجمتر شده ارائه میشود. مضاف بر اینکه بحث قدرت سیاسی درافزوده ای جدید به کل این دکترین محسوب میشود. این همان رابطه عین و ذهن مارکس در تزهای فوئر باخ و دیالکتیک انگلس است. منصور حکمت تیوری را مدام به جلو میبرد، مدام تعمیق میکرد. از همین منظر مدام پراتیک جدیدتری را به صحنه میکشید. سوال این است آیا دکترینی میتواند بیست سال بدون پیشروی نظری و فکری زنده بماند؟ این مغایر دیالکتیک مارکس و تزهای فوئرباخ و متدولوژی خود حکمت نیست؟ دکترین لنین برای کسب حکومت کارگری، تزهایش در باره دولت در دوره های انقلابی همچنان بی بدیل است، اما با آنها نمیشود قدرت سیاسی را همین الان از دست پوتین در روسیه خارج کرد. چرا که موقعیت عینی و ذهنی طبقه کارگر و کل جامعه تغییر کرده است. برای همین خود منصور حکمت شرایط رهایی طبقه کارگر ایران را در زمان حیات خودش باز از نو تعریف کرد.


۲.مارکسیسم دین نیست. مارکسیسم به عنوان جنبش فکری و سیاسی ذخیره نمیشود. اینطوری نیست که چون شما کاپیتال دارید. مانیفست کمونیست دارید به اضافه مبارزه طبقاتی پنهان یا آشکار در اعماق جامعه، پس سوسیالیسم به مثابه جنبش، بطور خودبخود همیشه وجود دارد. این متافیزیسم است. مارکسیسم به عنوان یک نقد وجود دارد. کتاب کاپیتال و مانیفست وجود دارد. اما تا مادام که آدمهای زنده و حی و حاضری نباشند که آن را گرفته و در عینیت جامعه کاری با آن بکنند، موجودیت مادی پیدا نخواهد کرد. اول به این خاطر که خود مانیفست را صد و اندی سال پیش نوشته اند. احکام درست مانیفست را باید الان در متن اوضاع جدید گذاشت. طبقه ای که شما میخواهید قدرت را از چنگش خارج کنید اندازه صد و پنجاه سال تغییر کرده است. بدون پراتیک و تصمیم انسان زنده جنبش فکری از بین میرود. جنبشهای دیگر می آیند و به قسمی که در مقابل طبقه حاکمه حرف میزنند اسم خودشان را چپ میگذارند. گاه اوقات حتی خود همین هم برای دوره هایی غایب میشود. اصلن به خاطر همین نقش ویژه ای که دکترین کمونیسم کارگری به اراده و تصمیم انسانها در تغییر شرایط خودشان میداد، اهمیت ویژه ای در حیات چپ بیست سال پیش یافته بود. در دکترین حکمت برای همین مبارزه طبقاتی تقدم داشت بر شیوه تولید در نحوه فکری چپ قدیم. چون مبارزه طبقاتی تجلی اراده انسان بود. حال سوال این است با مرگ دکترینر کمونیسم کارگری، سرنوشت خود این دکترین به کجا انجامیده است؟


۳.عدم پیشروی نظری و جمع بندی پراتیکی در عرض ۲۰ سال اخیر نشان از سکون و سکوت این دکترین میباشد. هیچ دکترینی اگر به جلو برده نشود زنده نمی ماند. نه اینکه فاقد ارزش میشود، نه. اما دیگر بیان شرایط رهایی در دوره بعد از خود نیست. در باره کمونیسم کارگری نه فقط شاهد این فقدان عظیم و عدم پیشروی فکری و پراتیکی هستیم، بل بدبختی بزرگتر این است که بلایی که به سر بقیه آمده، سر این یکی هم آمده است. الان دیگر در عرض بیست سال اخیر به این دکترین آنچنان چرک و گلی آویزان شده که جدا کردنش از هم، خود آغاز تعریف دکترینی جدید است. منصور حکمت خودش همین کار را کرد. برای اینکه بگوید کی هستم، مجبور شد بگوید کی نیستم. شما تصورش را بکنید بچه ایی که در زمان مرگ ایشان پنج شش سالش بود الان لیدر خیابانی است. چطور میخواهید به او بگویید کمونیسم کارگری حمید تقوایی که حزب توده زمانه ماست، کمونیسم کارگری نیست. چطور میخواهید ضد امپریالیسم اسقاطی کورش مدرسی را جلویش نقد کنید تا منصور حکمت را از زیر آوارش بیرون بکشید؟ همینکه شروع کنید محیط پیرامون فعلی را نقد کنید، پراتیک جدیدی را رقم زدید که احتیاج به جمع بنذی نظری جدید دارد ولو اینکه متکی به شناخت کلیه مارکسیستهای ماقبل خودتان باشد.


۴.آیا جنبش کمونیسم کارگری حتی در زمان حیات حکمت یکدست بود؟ آیا واقعن گرایش حمید تقوایی در دوران خود حکمت جزو این جنبش نبود؟ بالاخره این آدمها و این پراتیک بیست ساله از روی هوا نیامده اند. خود حکمت در آخرین روزهای حیاتش میگوید اینها گرایشات درون این جنبش اند. عادی هم هست. گرایشاتی که در تمکین به رگه قوی مارکسیستی درونی این جنبش به سر میبردند. چیزی که متفاوت بود، آن رگه بود. نه اینها. همانطور که لنین رگه مارکسیستی درون بلشویکها بود. همین الان درون حزب دمکرات مسیحی آلمان هم یک رگه فکری ارتدوکس رهبری کننده وجود دارد. درون سوسیال دمکراتها هم شما نمیتوانید ویلی برانت یا هلموت اشمیت را با بقیه یکی کنید. جنبش فکری هم درون خودش لایه های مختلف فکری دارد. بسته به اینکه کدام گرایش فکری غالب است، مسیر آن جنبش تعیین میشود. شما سوسیال دمکراسی تحت گرایشات راست همان جنبش را نگاه کنید باعث انشعاب سیاسی چپ از آنها شد. در همان جنبش رزا لوکزامبورگ متوجه شد رگه فکری خودش را باید بیرون بکشد و با همان رگه یک حزب سیاسی و یک جنبش جدید درست کند. کاری که حکمت اگر میماند شاید واقعن مجبور میشد با کمونیسم کارگری فعلی بکند. شاید هم اقتدار نظری باعث میشود بتواند موازنه را حفظ کند. ما الان راهی جز عبور از محیطی که امروز به عنوان کمونیسم کارگری شناخته میشود نداریم. دیگر این محیط با فعل و پراتیک بیست سال اخیر ظرفیت پیشروی در هیچ سطحی را ندارد. عین چپ سال ۵۷.


۵.ما الان احتیاج به پیشروی نظری داریم. احتیاج به استراتژی جدید داریم. احتیاج به حزب جدید داریم. چرا که شرایطمان دیگر به آن تزها نمیخورد. مثالی بزنم. منصور حکمت بحثی دارد در باره اینکه آیا کمونیسم در ایران شانس پیروزی دارد؟ این یک بحثی نیست که مثلن یک برده نابغه ای به ذهنش رسیده باشد در دوران برده داری دم از سوسیالیسم بزند. تمام تزهای منصور حکمت انعکاس شرایط عینی در ذهن و شناخت وی است و شناخت وی جمع بندی پراتیک او و حزبی که خودش ساخته بر واقعیت بیرونی است. برای همین مارکس نتوانست امپریالیسم را به عنوان مرتبه بالاتری از صورتبندی اقتصادی نظام کاپیتالیستی پیش بینی کند ولی رزا لوکزامبورگ و لنین توانستند. چون در عینیت اقتصاد جامعه در آن دوره مادیت داشت. الان عینیت ما تغییر کرده است. هم در نتیجه نبودن حکمت و هم در نتیجه فعل خود ما و تغییرات عظیمی که این جنبش و جامعه کرده است. طی همین بیست سال که از مرگ وی میگذرد انقلاب رسانه ای صورت گرفت که برشرایط مبارزه ما تاثیر بسزایی دارد. الان همه مفاهیم در جای دیگری هستند. کل دیالکتیک مارکس و انگلیس سر همین است که برای اینکه طبقه کارگر موقعیت خود را تغییر بدهد باید میان ذهنیت او از تغییر و جامعه ایی که به عنوان ابژه کنار دست اوست تسمه ای وجود داشته باشد که بطور روزمره و سیستماتیک به او بگوید چگونه باید این تحول طلبی را در متن اوضاع حاضر بگذارد.


الان ما از تزهای حکمت در باره قدرت گیری کمونیستها فرسنگها فاصله داریم. موقعیتمان تغییر کرده است. ابزارهایی که حکمت برای جمع بندی و اتخاذ پلتفرمش داشت از دسترس طبقه کارگر خارج شده است. الان موقعیت جدیدی است.


۶.این موقعیت جدید عقبگردهای عظیم فکری، تشکیلاتی و لجستیکی را به همراه داشته است. در عین حال چون موقعیت جدیدی است، چالش جدیدی میطلبد که نو میباشد. هر تلاش نویی همیشه یک فرصت محسوب میشود. تلاشی که روی رخوت بیست سال اخیر خط بطلان میکشد. این تلاش وجود نداشت اگر این انقلاب در ایران صورت نگرفته بود. موقعیتی عینی حاصل تلنگر زدن برای این تلاش است. انقلاب ایران یک موج فکری جدیدی را به جلو صحنه فرامیخواند. همینکه مردم از نبودن رهبری بر این انقلاب مینالند قاعدتن باید چپ هر کشوری را مجاب به انداختن طرحی نو و‌پاسخ به سوال بکند.


اما این موقعیت عینی تا مادام که به اراده و تصمیم انسانی به استقبال آن نرویم به هیچ جنبشی بدل نخواهد شد. کار ساده ای نیست برخاستن از خاکستر خود. اما اگر برخاستی آنوقت چون محصول شرایط جدید هستی، شانس تداوم حیات داری!

 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد