«مردم فروشی» مُزمن
فرخ حمیدی
چند روز پیش خانم "نوشابه امیری" در یک سایت خیلی دمکراتیک و مستقل بنام "روز"
در منتهای صداقت و بیطرفی ژورنالیستی و بدور از هرگونه حاشیه پردازی و جار
و جنجال نمایشی، در مطلبی جدی و جسورانه مدعی "مصاحبه با مریم رجوی" شده
بود. همین جا عرض کنم که من هم مثل خیلی از دیگر هموطنان غربت نشین و
تبعیدی، شناخت نسبی از این خانم ژورنالیست در دنیای مجازی و بخصوص همسر
خوشنام تر از خودش یعنی جناب "هوشنگ اسدی" دارم...
البته نه اینکه واقعآ مصاحبه ای در کار بوده باشد بلکه ایشان در عالم خیال
و تصورات حرفه ای خودشان، که گویا چند سالی هم مترصد و منتظرش بوده است،
بالاخره طاقتش طاق گشته و با پذیرش ریسک بالای "سیبل" شدن و لابد ترور شدن،
به طرح سوالات بسیار منطقی و منصفانه خویش از مخاطبش یعنی خانم رجوی
پرداخته است.
بدیهی ست که سوالات متعدد ایشان، از شخصیت خاص و مورد نظرش میباشد و حق
پاسخگویی هم محفوظ است، ولی راستش همان سوال اول ایشان من را میخکوب کرد
چرا که احساس کردم من هم خواه ناخواه مورد خطاب قرار گرفته ام و بطور
گریزناپذیری مشمول آن سوال شده ام... برای اینکه جدی و صریح به این موضوع
پرداخته شود اجازه بدهید اصل سوال را با هم مرور کنیم:
" در سال های اول انقلاب جوانان عضو سازمان مجاهدین خلق دستور تشکیلاتی
داشتند که با وابستگان گروه های دیگر وارد بحث نشوند. آیا این درست است و
هنوز هم چنین است؟ "
جسارتآ باید عرض کنم که در سالهای اول انقلاب این بنده حقیر (نگارنده)
دانشجوی جوان و فعالی بودم که در تهران تحصیل میکردم و از هواداران
تشکیلاتی مجاهدین خلق بودم و از تمامی مواضع سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین و
بسیاری مواضع سیاسی "گروههای دیگر" مطلع بودم... خانم نوشابه امیری و هوشنگ
اسدی در آن سالها از اعضا و فعالین حزب توده ایران بودند.
واقعیت غیرقابل انکار اینست که از همان فردای قیام بهمن و بازگشایی دانشگاه
ها، دانشجویان و یا دانش آموزان هوادار تشکیلاتی مجاهدین مثل دیگر گروههای
سیاسی، در تمامی بحث ها و مناظره های سیاسی در داخل و یا خارج دانشگاهها و
خوابگاهها و دبیرستانها و جاجای هر شهر و محله و روستایی شرکت فعال و بسیار
موثری داشتند... بطور خاص در سطح دانشگاههای کشور بچه های مجاهدین ضمن شرکت
در تمامی مباحثات سیاسی و پراتیکهای جمعی و دمکراتیک، رابطه خوب و نزدیکی
با بچه های فدایی "پیشگام" و "اتحادیه کمونیستها" و "راه کارگر" و حتی بچه
های خط سه "دانشجویان مبارز" و بچه های جنبش مسلمانان مبارز"امت" و همینطور
بچه های "آرمان مستضعفین" داشتند.
قطعآ خانم نوشابه امیری به یاد دارد که از مقطع قیام 1357 تا اواسط بهار
1359 یعنی تا قبل از تعطیلی رسمی دانشگاهها و انشعاب در سازمان چریکهای
فدایی خلق، تقریبآ تمامی گروههای سیاسی چپ، در بیان مواضع سیاسی و در
ادبیات تشکیلاتی و انتشارات علنی خود، همواره از حزب توده با صفت "خائن"
نام میبردند و تمایل چندانی هم به بحث دوستانه با بچه های توده ای "انجمن
دانشجویان دمکرات" نداشتند.
اتفاقآ دانشجویان هوادار مجاهدین در همان "سالهای اول انقلاب" بر اساس
رهنمودهای تشکیلاتی و بخاطر پرهیز از دامن زدن به تضادهای فرعی و مراعات
الزامات زندگی مسالمت آمیز سیاسی، علیرغم اختلافات اساسی خطی با حزب توده،
در بحثها و بیان مواضع خود در رابطه با حزب توده، از ادبیات ملایم تری در
مقایسه با گروههای چپ آن زمان استفاده میکردند.
البته وقتی در اواخر سال 1359 نهایتآ حزب توده رسمآ در جبهه ارتجاع و در
کنار حزب چماق بدستان "حزب جمهوری اسلامی" و فاشیستهای خط امامی و امام ضد
امپریالیست قرار گرفت، مرزبندی بچه های مجاهدین با توده ای ها پررنگتر شد و
طبعآ هیچ تمایلی به همنشینی و نزدیکی با کسانی که با پاسداران و کمیته چی
های تبهکار، پیوند برادری و اخوت "ضد امپریالیستی" بسته بودند، نداشتند. در
این دوران بود که در ادبیات سیاسی مجاهدین از حزب توده که روزنامه ارگان
رسمی اش "مردم" نام داشت با عنوان "حزب مردم فروش" یاد میشد. از بهار سال
1360 که اوج سیاه کاری و مواضع شرم آور حزب توده بود و شخصآ خاطرات چندش
آوری از همدستی برخی دانشجویان توده ای با برادران چماقدار دارم فعلآ
میگذرم ... در فردای سی خرداد هم که فضای زندگی مسالمت آمیز سیاسی برای
مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی مخالف خمینی کاملآ مسدود شد و سزای ما زندان
بود و شکنجه و اعدام و یا تبعید و دربدری...
حال که بعنوان شاهدی زنده از آن "سالهای اول انقلاب" و با اطلاع دقیق از "دستورات
تشکیلاتی مجاهدین" آن هم در سطح نیروهای کیفی شان در دانشگاهها، این شانس
را پیدا کردم که لااقل پاسخگوی یکی از سوالات خانم امیری باشم بسیار
خوشوقتم. مطمئن هستم سرکار خانم با توجه به حسن نیت و صداقت ژورنالیستی
شان، از اینکه یکی از ابهامات ذهنی و یک سوال تاریخی که سالها فکر و ذهنش
را مشغول کرده بود پاسخ مستند گرفته و بر طرف گردیده، بسیار خوشنود خواهد
بود.
البته نمیدانم چرا خانم امیری در تمام این سالها این قبیل سوالات را از
همسر فرهیخته و بسیار خوشنام خود یعنی جناب "هوشنگ اسدی" نپرسیده است چرا
که این جناب طی 35 سال گذشته در امر خبرکِشی و خبرچینی و خبرسازی چه در
نظام "ستم شاهی" و چه در دوران "امام طلایی" و چه در عصر "گفتگوی تمدنها"
سوابق و اطلاعات منحصر بفردی دارد. بخصوص اینکه ایشان در مقاطع مختلف هم
توده ای بوده است و هم ساواکی، هم زندانی بوده و هم تواب، هم دستیار حسین
شریعتمداری بوده است و هم مشاور فرهنگی کیهان هوایی، هم منفور بچه های
زندان در ایران و هم برنده جایزه حقوق بشر در فرنگ ... شخصیت بی همتایی که
طبعآ از بسیاری رموز و اسناد محرمانه و مدارک درون گروهی گروهکها و منابع
اطلاعاتی دو سه نهاد امنیتی نیز مطلع میباشد.
بسیار قابل تامل است که این زوج ژورنالیست به گفته خودشان از سال 1357 تا
کنون در تمام فراز و فرودهای زندگی شرافتمندانه شان دوشادوش هم و همراه و
هم گام هم بوده اند. علیرغم اینکه کلان رسانه های صوتی-تصویری "استکبار
جهانی" همچون صدای امریکا و بی بی سی ... همواره با سخاوت مندی خاصی از
حضور ایشان بعنوان پژوهشگر و نویسنده و فعال حقوق بشر استقبال میکنند، با
این وجود این زوج سابقآ "چپگرا" ترجیح میدهند کماکان با وقف زندگیشان برای
"مردم"، فقط در ازای دریافت چند میلیون دلار ناقابل از کمپانی نفتی "شل" و
حکومت سلطنتی هلند، یک سایت اینترنتی خیلی مستقل و دمکرات را به "روز" کنند...
آیا این الگو و یا درس عبرتی نیست برای آنانی که بعد از سی سال هنوز هم "مردم
فروشی" میکنند؟
farrokh.h1360@yahoo.com

_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|