مارکس اقتصادی ؟!

در کنفرانس سران 20 کشور صنعتی جهان در لندن ، قدرتمندترین کشورهای اقتصادی
در جهان در اوایل اپریل 2009 جمع شدند تا راه حلی برای بن بست پیش رو پیدا
کنند . پس مشکلی جدی و بنیادین وجود دارد و بالطبع راه حلی جدی و بنیادین
را عزمی جزم و فهمی منطقی میخواهد . ترجمه مصاحبه نوآم چامسکی را خواندم .
از مشکلات خوب گفته بود اما وارد ریشه قضایا و درمان نمیشود که به نظر من
چامسکی آگاهانه به ریشه نزده....شاید خجالتی شده است !
با هم مروری مختصر به صحنه امروز جهانی اقتصاد و پیام محتوایی این نشست
میکنیم .
_
بحران اقتصادی گریبان تمامی جهان سرمایه داری را به شکلی گرفته است .
_
آقایان در لندن جمع شدند تا راه حلی پیدا کنند . چون متوجه هستند که این
بار فقط با یک نشست بی محتوا و پرخرج احمقانه و یک اطلاعیه نمیشود تضاد را
زیر حصیر پنهان کرد .
_
با کمی تعارف و یواشکی و زیر آبی ....نقشه راهی را که حدود 2 قرن پیش ،
کارل مارکس نشان داده بود را میخواهند دور بزنند !
_
اصلا دوست نداشتند تا نام مارکس را بر زبان بیاورند ، ولی چاره ایی ندارند
. هیچ راه حل دیگری وجود ندارد . ناچارند به همان راهی بیاندیشند که که دو
دهه پیش با فرو ریختن شوروی پایان مارکسیسم را جشن گرفته بودند ! حتی اگر
موفق شوند و به قول خودشان اقتصاد مارکس را به این پیکره پیر و بیمار
بورژوازی تزریق کنند باز هم راه حل و علاج کارشان نیست .
اقتصاد مارکس نمیتواند جدای از بافت سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و تمامیت آن
ارزشها ی تفکر مارکسیسم ، در فاز عمل موفق باشد . به خصوص در عصری که جهانی
شدن نمیتواند فقط اقتصادی باشد !
انقلاب اکتبر در شرایط و بستری مشخص آن ساختار و نظم موجود زمان خود را
درهم کوبید و به مولود جدیدی رسید که قرار بود مارکسیسم باشد ! اما در فاز
عمل به شکست کشیده شد ! چرا ؟
دلایل و تحلیلها راجع به آن شکست بسیار است . اما تئوریها و نظریات و درستی
نقشه راه مارکس همچنان به قوت خود باقی است .
مارکسیسم یک ایدئولوژی و یک دستگاه منسجم فکری ، سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی
و اجتماعی است . مارکسیسم یک علم است . و هنر هر آنکس که خودش را مارکسیست
میداند قبل از هر چیز شناخت تمامی قانونمندیهای این علم تکامل است !
امروز اگر تئوریسینهای دنیای سرمایه ناچار شده اند صحبت از اقتصاد مارکس
کنند....جبر تکامل است . وقتی طرف فقط از اقتصاد مارکس حرف میزند ، یعنی
اینکه از نظر سیاسی و اجتماعی ....همین نظم موجود و ارزشهایش کاملا حفظ شود
....نیازی به انقلاب و زیرو رو کردن و در فکر طرحی نو نباشید...همین نظم و پیکره بیمار و فرتوت ، هنوز جواب دارد و خیلی وقتها با بلاهت
حتی مدعی میشوند که مشکل بزرگی نیست . حالا هم در فکرش است که چطور میشود
فقط اقتصاد مارکس را جراحی کرد و پیوند زد به پیکر سرمایه !
غافل از اینکه چنین عمل مفروضی ، تجربه تاریخی آن را بشر پشت سر گذاشته است
. در دوران شوروی سابق !
در اذعان به اینکه انقلاب اکتبر از نظر اقتصادی به زمین خورد و یا فهم این
موضوع که در آن ساختار و پیکره مولود جدید ( انقلاب اکتبر ) تناقضی بنیادین
نهفته بود و همین تناقض و بالطبع طبعات مخرب آن ربطی به حق و باطلی
سوسیالیسم نداشت و ماندگاری بورژوازی هم ربطی به حقانییت آن نداشت !
واقعیت این است که اندیشه و ساختار بورژوازی بدون هیچ تناقض محتوایی روند
طبیعی و تکاملی خودش را تا به امروز طی کرده است . و اگر بلشویکها در آن
دوران که به عنوان حزب پیشرو مسئولییت کار را به عهده داشتند...حال یا فرصت
کافی و یا اشراف کافی به تمامی نقشه راه میداشتند و آن اقتصاد عاریه ایی را
از انقلاب بورژوازی به پیکره آن مولود میمون ، پیوند نمیزدند ( اقتصاد
دولتی ) آنوقت چه در روند حرکت خودشان و چه در تقابل با اندیشه بورژوازی ،
نه به دیوار آهنین میرسیدند و نه به اردوگاههای سیبری و نه به خیلی چیزهای
دیگر.....!
در این صورب حتی فرقی نمیکرد که لنین میبود یا استالین ! حتی اگر لنین زنده
میماند باز هم در نتیجه کار با وجود چنین تناقضی ، چیزی عوض نمیشد ! این به
معنی تبرئه جنایتهای استالین نیست . حفظ قدرت سیاسی در پناه آنچه که
ارزشهای انقلاب سرخ مینامیدند با وجود چنین تناقض و عملکرد ناقصی به
استالین هیچ سوبسیدی نمیدهد .
مهم نیست که آپلو یا موشک را باطل میسازد یا حق ؟! ولی مهم و مهم و مهم
.....است که تمام قطعات به کار گرفته شده در آن ساختمان با هم همخوانی
داشته باشند.....والا منفجر میشود ! حتی اگر چند متری هم با زور به هوا
برود !
بعد از فروپاشی دیوار برلین از مسئولی در حزب کمونیست آلمان شرقی پرسیده
بودند که فلسفه کلمه رفیق چه بود و چرا به جای آن از کلمه دوست استفاده
نمیشد !؟ جواب داد : رفیق بار ایدئولوژیک داشت و بایدی بود ولی دوست
انتخابی است !
دعوا بر سر واژه ها و جزئیات نیست . آنچه در گذشته به نام مارکسیسم رقم
خورد ربطی به تاریخ تکامل انسان نداشت و استفاده از هر کلیشه ایی مربوط به
آن گذشته و آن دستگاه پر تناقض و ساختگی و زورکی
در
باورها به طور عام،
با تازگی و نویی در تضاد
است .
اندیشه و سیستم بورژوازی روندی را به شکلی طبیعی طی کرده است. هیچ حرف و
ارزش جدیدی ندارد .تمام مانورهایش و هنرش را نشان داد . و حالا به مثابه
پیری 95 ساله به نقطه ایی رسیده که دیر یا زود ، با زجر یا مسکن ، غزل را
باید بخواند ! در اینجا بحث انتخاب بر سر چگونه رفتن است . چون بهرحال
انسان و جوامع بشری ، به بازسازی انقلاب کبیر هم جهت ایجاد این تحول ضروری
فکر خواهند کرد ! ترس چامسکی بی دلیل نیست !
شخصا احساس میکنم که استفاده از کلمه مارکس اقتصادی در رسانه های غرب ، و
دادن چنین آدرسی کاملا آگاهانه صورت گرفته ، تا شاید قدم به قدم و بدون درد
و نیاز به بازسازی انقلاب کبیر فرانسه ، این پیکر پیر و فرتوت و بیمار ،
راحتر به باور برسد که در آخر خط است و این البته برای حاکمان و مدافعان
این اندیشه کار آسانی نیست .اما اگر عملی باشد.... مارکس اقتصادی میتواند
شروع خوبی باشد .
امید چامسکی قابل تحسین است !
اسماعیل هوشیار
اپریل 2009
|