مقاله

 

 

 

معترضه


درباره "با كي داري حرف مي زني؟" ابراهيم نبوي


آقاي ابراهيم نبوي دامت افاضاته ،
نوشته شما را خواندم وهرچه تلاش كردم برسبيل نوشته هاي غيرمنصفانه معمول اصلاح طلبان سابق و سبز اللهي هاي كنوني بگذارم و
بگذرم ، نشد كه نشد . آنچه شما نوشته ايد اشاره به ايرانيان داخل كشور دارد و نگاه آنان به كشتار 67 . من در ايران زندگي مي كنم و اگر
داري با من حرف مي زني پس پاسخم بخوان

 .
نوشته شما از ادعاي "به روز بودن با ساعت تهران" شروع مي شود و پس از اعلام رسالت "پيام رساني به داخل كشور" به تحليل "حافظه
ايرانيان" مي نشيند و گله مند "برخي فعالان سياسي و باقيمانده هاي فعالان دهه شصت" است كه "اصرار عجيبي دارند كه مردم ايران
دائما به كشتار 67 فكر كنند" . در ادامه همانطور كه از روال منطقي شرح داده شده پيداست ، از "دشمني طبيعي ميان داخلي ها و
خارجي ها" عبور كرده ، كساني را كه به حق بر مزدوري همكاران رژيم جهل و جنايت اسلامي اشاره مي كنند "بيماران سياسي بيرون
كشور" مي خواند . در پايان نيز به توليدكنندگان برنامه هاي شبكه تلويزيوني رسا و ايران ندا رهنمود مي دهد كه "بهتر است آنچه گفتيم
را به خاطر بسپارند و حداقل احتمال صحت آن را بدهند و روي آن فكر كنند" . چراكه "ما سبزها" تنها راهبانان جنبش آزادي ايران
نيستيم چون "يك جاده سرسبز نيست

" .
به خاطر خدا يك نفر بگويد موضوع اين نوشته چيست؟ من گرچه از هواداران تئوري توطئه نيستم اما فكر مي كنم تنها نخي كه اين دانه
ها را به هم وصل كرده و تسبيح سبزالله را تشكيل مي دهد آن است كه "ما سبزها به شبكه هاي قريب التاسيس اولتيماتوم مي دهيم كه
اگر جهت دلجويي يا جلب نظر ايرانيان داخل و خارج كه عزيزي را از دست داده اند ، سخني از دوره اي بگوييد كه ما خط امامي هاي
سابق تسمه از گرده مردم مي كشيديم ، از پشتيباني امت هميشه پشت صحنه سبزالله برخوردار نيستيد

" .
اما از دنبال كردن هدف نوشته كه بگذريم و به جزئيات بپردازيم ، شما اشاره نموديد كه مردم ايران به سختي حوادث حوادث ابتداي *
انقلاب را به خاطر مي آورند و اگر كسي هم در تلويزيون ايران ماجراي كشتار 67 را شرح دهد مردم خواهند گفت " اصلا كشتار
67 چيست؟ مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي خلق چه كساني هستند؟" نتيجه گيري شما نشان مي دهد كه چون احتمالا
شما و اعضاي خانواده محترمتان وابستگي به گروه هاي سياسي آن دوره نداشته ايد ، پس اين گروه هاي و هوادارانشان از مردم ايران
نبوده و از كشور يا حتي كره ديگري به ايران آمده و چون خيلي بد و عجيب بودند ، توسط حكومت كشته و نسلشان منقرض شده
است . لذا با توجه به معاينه مردم ايران از جانب شما و تشخيص آلزايمر مزمن كه در پاراگراف قبل به آن اشاره داشته ايد ، پس همه
خواهند پرسيد " با كي داري حرف مي زني؟

"
اما بايد دانست مجاهدين ، فداييان و هواداران پيكار ، رنجبران و ديگر گروه هاي سياسي فرزندان همين مردم بوده اند و بدون اغراق
مي توان گفت رژيمي كه شما به آن خدمت كرده ايد ، اكثريت مردم را در دهه 60 عزادار فرزندان خود كرد . اگر شما كودكي داريد
حتما بايد بدانيد كه داغ فرزند هرگز فراموش نمي شود . توجه كنيد كه حداقل 3400 نفر كشته شده اند ، اگر با فاكتور گرفتن از
400 نفر به عنوان اين كه ممكن است دو يا چند عضو يك خانواده كشته شده باشند ، در خوشبينانه ترين حالت ممكن ، 3000
خانواده به عزاي عزيزانشان نشسته اند

 .
شما در نوشتار خود ادامه مي دهيد " به فرض كه اختناق و سانسور باعث شده باشد كه چنين واقعه اي از منظر مردم دور *
بماند ، طرح آن چه مشكلي از زندگي امروز ايرانيان حل مي كند؟" نمي دانم تجاهل مي فرماييد يا فراموش كرده ايد كه
هزاران فرزند اين آب و خاك تنها و تنها به دليل ترس يك پيرمرد قدرت طلب به اسفناك ترين شكل ممكن كشته شده اند . تنها
ذكر اين نكته را ضروري مي دانم كه ناصريان(يا همان قاضي مقيثه اي امروز) براي زودتر راحت شدن از شر منافقين و كفار ، از فرد
به دار آويخته آويزان مي شد تا زودتر خفه شود . اما براي اطلاع شما و همه نظاير شما مي نويسم كه :
مردم ايران منجمله گروه هاي سياسي(اعم از برانداز يا در پي شكوفايي رژيم) ، كشته شدن كارگزاران رژيم شاه را بدون محاكمه
عادلانه ، بدون حق داشتن وكيل و بدون هرگونه حق ديگري به نظاره نشستند و هلهله شادي سردادند چون از آنان نبودند . پس
گروه هاي برانداز در درگيري هاي كردستان و تركمن صحرا تنها ماندند و بدون محاكمه كشته شدند و بقيه سكوت كردند يا به
شادي برخاستند چون از آنان نبودند . پس نوبت به گروه هاي حامي رژيم رسيد كه بدون محاكمه كشته شوند و ديگران سكوت
كردند يا جشن گرفتند چون از آنان نبودند . امروز قرعه به نام قاتلان آن روز افتاده است كه سبزاللهي شده اند

 .
در مردگان خويش نظر مي بنديم با طرح خنده اي
و نوبت خود را انتظار مي كشيم بي هيچ خنده اي


اگر از ابتدا از حقوق انساني يكديگر دفاع كرده بوديم ، اگر همچون امروز كه همه گروه هاي سياسي(حتي از روز چشم و همچشمي)
به زندان و اعدام زندانيان سياسي اعتراض مي كنند ، همه بر اين باور بودند كه اين زندانيان فرزندان خودشان هستند ، آيا امروز
شاهد اعدام و سنگسار بوديم؟ اگر از هنگامي كه ماشين كشتار در اوين و گوهردشت به فرمان آن پير خونخوار و به معاونت
دستياران شيطان به راه افتاد ، آحاد مردم به اعتراض دست مي زدند ، امروز جنبش سبز ، سياهپوش جوانان خود بود؟ اگر اعترافات
اعضا و هواداران گروه هاي سياسي آن روز كه زير فشار خرد كننده شكنجه هاي شديد جسمي و روحي گرفت شد ، مورد اعتراض
همگاني قرار مي گرفت ، دوستان شما امروز رو به دوربين به انقلاب مخملي و عذر تقصير فيلسوفان غربي اعتراف مي كردند؟ تا
زماني كه از گذشته خونبار اين سرزمين عبرت نگيريم و ريشه اين سكوت يا فرمان مستقيم و غيرمستقيم به سكوت را نخشكانيم ،
هزاران عزاي ديگر در انتظار مادران ايران است

 .
جمله بعدي شما چنين است : " حتي اگر دولت موجود رسما اعلام كند كه براي بزرگداشت كشتار 67 هركسي آزاد است *
يك مراسم برگزار كند ، مطمئنا تعداد حاضرين در آن مراسم به ده هزار نفر هم نمي رسد ، در حالي كه اگر همين امروز
اعلام كنند كه قرار است براي بزرگداشت ندا و سهراب در تهران يك مراسم برگزار شود ، بي ترديد حداقل دو ميليون
نفر از مردم شركت مي كنند

 ."
با تمام احترام بايد اعتراف نمايم كه اين جمله چنان نفرتي از طرز تفكر شما در من برانگيخت كه قلم از بيان آن قاصر است . براي
شناخت خطر اين طرز تفكر بايد دانست

 :
١- نه تنها دولت موجود ، كه هيچ دولتي در رژيم جهل وجنون اسلامي براي جانباختگان دهه 60 بزرگداشتي برگزار نخواهد كرد
يا مجوز آن را نخواهد داد . گرچه فرض محال ، محال نيست اما نتيجه گيري از آن جز خاك پاشيدن به چشم حقيقت چيز
ديگري نيست . بهتر است تعداد شركت كنندگان در اين مراسم را هنگامي بشماريد كه ولايت اسلامي به تاريخ پيوسته باشد .
اين مساله بدون هيچ ترديدي براي مراسم ندا و سهراب و كشتگان بسياري كه شما نديده و نمي شناسيد نيز صادق است . پس
كشتگان امسال را كه عاشق ترين زنده گان بودند را وسيله وزن كشي سياسي خود نكنيد

 .
٢- حتي اگر در روز آزادي ايران نيز تعداد شركت كنندگان مراسم اول از دوم كمتر باشد ، هيچ ارتباطي به اهميت مراسم ندارد .
متاسفانه باوجود شعارهايي كه شما و دوستانتان در مذمت پوپوليسم سر مي دهيد ، خود همواره بدان دچاريد .
٣- اگر در فرداي آزادي ايران ، نويسنده ديگري كه به اندازه شما وجدان داشته باشد بنويسد كه : " مساله كشتار دهه هشتاد و
جانباختگان جنبش سبز ، فارغ از اما و اگرها ، موضوع زندگي مردم اكنون ايران نيست" آيا شما به او حق مي دهيد
فرمان سكوت خانواده هاي ندا و سهراب را صادر كند؟ آيا مي پذيريد كه مسائل آن روز " پوشش اصلي بروز اين احساسات
جمعي يا جنبش عمومي" باشد؟


نكته دومي كه بدان اشارت داشتيد نيز از عجاين روزگار است . نمي دانم مطابق كدام نظرسنجي به اين نتيجه رسيديد كه " براي *
مردم داخل ايران ابوالحسن بي صدر مطرح نيست" . حداقل من و تعداد زيادي از كساني كه از دور و نزديك افتخار آشنايي
شان را دارم ، خواندن مطالب ايشان و سايت گرانقدر انقلاب اسلامي در هجرت ، از واجبات است . بنده به جد معتقدم كه افشا و
پيگيري ايران گيت ، اكتبر سورپرايز ، نام منحوس سعيد امامي و دادگاه ميكونوس را به ايشان مديونيم .
در همين نكته اعجاب برانگيز خود فرموده ايد " حتي از جنگ نيز تلخي هاي آن در خاطر مردم نيست" . انصافا چگونه *
خاطرات مردم را جستجو كرده ايد كه چنين حكم مي دهيد؟ ممكن است نوجوانان به دنيا آمده در اواخر جنگ ، خاطره تلخي
نداشته باشند ، اما پدران و مادراني كه فرزند خود را در جنگ يا بمباران موشكي شهرها از دست داده اند چطور؟ كساني كه خانه و
كاشانه رها كردند چطور؟ خانواده هاي فروپاشيده چطور؟ بچه هايي كه با حسرت بازي كردن با پدر بزرگ شدند چطور؟
البته پيش شما و دوستان سبزاللهي تان تلخي جنگ فراموش شده است چراكه بسياري از آنها در شرايط جنگي متمول شدند ،
هزاران امتياز از حضور در جبهه(حتي حضور در ايستگاه صلواتي) گرفتند ، خود و فرزندانشان بدون صلاحيت ورود به دانشگاه
تحصيل كردند و صدها سوءاستفاده ديگر كه تنها ما جهنم نشينان رژيم اسلامي آن را در هر مرحله زندگي خود لمس كرده ايم .
بازهم فرموده ايد " شايد نفهميدن حرفهاي موسوي براي بسياري از آنان كه بيرون ايران زندگي مي كنند ، به همين *
ميزان كه گفتم دشوار و سخت باشد . موسوي ساعتش را براساس زمان تهران تنظيم كرده است

 ."
اول اين كه بنده به عنوان يك ايراني كه داخل ايران هم زندگي مي كند و گرچه دلش با جنبش سبز مردم همراه است اما سبزاللهي
نيست ، عرض مي كنم كه هرگز نفهميدم كه آقاي موسوي چه مي خواهد . متاسفانه ايشان چنان در چنبره تناقضات گرفتار است
كه امكان هرگونه برون رفت از وضعيت فعلي مرا به ياد اين شعر شاملوي بزرگ مي اندازد كه :
چندان دخيل نبند


كه بخشكانيم از شرم ناتواني خويش
درخت معجزه نيستم ، تنها يكي درختم


بهتر نيست به جاي قهرمان سازي هاي مرسوم ، كمي فكر كنيد كه آقاي موسوي در مقابل سپاه چه مي تواند بكند ، وقتي توسط
سپاه محافظت مي شود؟ چگونه مي تواند از حق مردم دفاع كند در حالي كه سابقه 8 سال نخست وزيري ايشان نشان داده است كه
هيچ عكس العملي (حتي مانند استعفاي ديرهنگام آقاي مصطفي معين در حمايت از دانشجويان) در مقابل جنايات دهه 60 نداشته
اند؟ چگونه مي تواند مدعي تغيير خود باشد ، حال آن كه هيچ نقدي بر گذشته خود ندارد؟ چگونه مي تواند موفق باشد وقتي صادق
ترين همراهانش ، همان معاونين در جنايت دهه 60 هستند؟ از سويي وجدان ايشان به سمت مردم سوقش مي دهد و بيانيه شديد
مي دهد و از سويي نيك مي داند كه اگر اين آتش بگيرد موسوي و احمدي نژاد را با هم خواهد سوزاند .
مساله ديگر اين كه ساعت آقاي موسوي از زمان تهران بسيار عقب تر است و اگر شما وقايع سال گذشته را در اينترنت ديديد ، مردم
با گشوت و پوست خود نيش چاقو ، ضربه باتوم و سوزش گاز اشك آور را احساس كردند و مي توانيد از دوستانتان در ايران بپرسيد
كه چطور در هنگامه آتش و خون ، آقاي موسوي سردرپي مردم داشت تا عقب نماند . به وضعيت آقاي خاتمي دقت كنيد كه به
دليل گرفتار شدن در همين تناقضات چگونه سقوط كرد؟ كسي كه در سال 78 با مصدق بزرگ مقايسه شد امروز كمي بيش از
اندازه فكاهي است

 .
اين دو مورد آخر را كه گريزي به وضعيت حال زدم به حساب پرحرفي ما ايراني ها بگذاريد كه نمي توانيم فقط راجع به موضوع خاص
اظهار نظر كنيم . در پايان بدون اين كه قصد توهين به شما را داشته باشم ، مي پرسم چرا در مورد گذشته خود پاسخي نمي دهيد وقتي
مي پرسند شما در انقلاب فرهنگي شهر شيراز چه نقشي داشته ايد؟ شما در زندان اوين چه همكاري با اسدالله جلاد داشته ايد؟ شما در
يكي از سياه ترين دوران هاي وزارت كشور چه خدمتي به ناطق نوري كرده ايد؟ البته اگر به شيوه ديگر سبزاللهي ها مي خواهيد بگوييد
هيچي . من فقط يك كارمند ساده بودم و از هيچ جنايتي خبر ندارم ترجيح مي دهم پاسخي ندهيد چون به شعور ملتي توهين خواهد شد
. موضوعاتي كه نوشتم خصوصي نيست . بحث بر سر شركت شما در به مسلخ بردن آزادي اين سرزمين است . بازهم تكرار مي كنم كه
قصد كوبيدن كسي را ندارم . بنده براي همه كساني كه اين معترضه را مي خوانند شهادت مي دهم كه در اولين مراسم كاردآجين داريوش
و پروانه فروهر (كه تنها آقاي حسن يوسفي اشكوري از روحانيون جرات ايراد سخنراني داشت) به چشم خود ورود آقاي ابراهيم نبوي را
ديدم كه با يك كيف بردوش وارد حياط مسجد شد و نزديك من ايستاد و همه كساني كه در ايران زندگي مي كنند مي دانند كه هزينه
شركت در اين مراسم براي ايشان مي توانست بسيار بيشتر از من باشد .
اين را نوشتم كه بدانيد نقاط مثبت شما نيز فراموش مان نخواهد شد . اما كساني که درکنارجنایتکاران و سلاخان آزادی بوده اند نمیتو.انند درس مبارزه و ازادی بدهند

منتظرپاسخگویی هستم .

قاسم سید باقری

11.06.1389

_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد