جامعه مبتني بر "جنايات
و مكافات" ايران؛
شما در محل كار لو دادن و اصطلاحاً زدن هر انساني را غير اخلاقي مي شمريد و از آن پرهيز مي كنيد، اما آنان ايشان را بر عليه يكديگر لو مي دهند، چون بر اين باورند كه اين موثرترين راه حذف آنان است، نه اعلاميه هاي تند صادر كردن! روشنفكراني كه خود مزه زندان رژيم را نچشيده باشند، يا جزو كساني نباشند كه عزيزي از نزديكان شان قرباني سال هاي اول انقلاب نشده باشد يا با دادگاه هاي رژيم زندگي خود و خانواده شان ويران شده باشد، معمولاً پس از سال ها تغييرات در حكومتي ها، آناني را كه تغيير رويه دادند، مي پذيرند و چه بسا در صورت لزوم از ايشان در مقابل باند حاكم دفاع مي كنند، اما قشر مذكور مي پرسد، مگر اينان كم بچه هاي ما را در جبهه و جنگ به كشتن دادند و در زندان ها سر به نيست كردند كه به اين سادگي ها آنان را ببخشيم! به همين زودي يادتان رفته وقتي قدرت در دست شان بود، چه بر سر ما آوردند، حالا خوب شد كه نوبت خودشان هم رسيد. يادم هست كه در يكي از سايت هاي ايراني به گزارشي برخوردم كه يكي از كساني داده بود كه شنيده بود، خانه يكي از حكومتي هاي سابق كه اينك در مقابل رژيم ايستاده بود، توسط عده اي خودسر محاصره شده و عليه او شعارهاي تند و حتي نامتعارف مي دهند (فلاني بايد برقصه، فلاني لخت اش قشنگه و ...) و گزارشگر اتفاقاً كسي را ميان آنان يافته بود كه اصلاً از مخالفان رژيم بود و برايش بسيار عجيب بود كه چگونه او همراه نيروهاي خودسر رژيم شده است.
پس از پرس و جو با تعجب و بهت شنيده
بود كه دوست خودسرش گفت: مدتي است كه مزدوران رژيم را يك به يك مي زنيم و
ديروز نوبت فلاني بود، امروز نوبت اين يكي است و فردا هم نوبت همين كساني
است كه اينك در قدرت اند و به پشتوانه آنان ديگران را مي زنيم!! ناگهان به
ياد تجربه خودم در مركز گفتگوي تمدن ها افتادم. زماني كه براي اولين بار يك
روحاني در آنجا شروع به كار كرد. مي ديدم كه هر روز موقع نماز مشتاق به نزد
او مي آمدند و وي را مي بردند تا پشت اش نماز بخوانند. با خود گفتم كه اين
هم دليلي ديگر بر گرايشات سنتي و مذهبي ايرانيان. مدتي بعد درخواست انواعي
از وام ها و امتيازاتي از روحاني مذكور كردند كه برايش مقدور بود از طريق
ارتباطاتي كه داشت برايشان بگيرد. از قرار معلوم تعدادي از آن ها شد و برخي
نشد و مدتي نگذشت كه روحاني مذكور را ترك كرده و كاملاً منزوي ساختند و كار
به جايي رسيد كه چنان حرف هايي برايش در آوردند كه من معترض شدم كه بابا
انصاف بدهيد، خلاصه او هم انسان است. اما اين پشت نمازي هاي وي اصلاً ول كن
نبودند! او ديگر تاريخ مصرف اش تمام شده بود!! به باشگاه انديشه كه مي رفتم،
هر از گاهي ميزگردي برگزار مي كردند در زمينه موضوعات مختلف. در يكي از
مباحث كه پيرامون خشونت بود، دوستي جمله اي آن زمان تكان دهنده گفت: گفت كه
من با همه جور خشونت مخالفم، به جز ماچ كردن!! و وقتي نگاه متعجب مرا ديد،
گفت در بسياري از ماچ كردن ها خشونتي هست سرد كه وقتي متأهل شدي مي فهمي!
برايم باورش به راستي سخت بود، تا با چشمان خود آن شب نشيني
ها و شبگردهايي خانوده ها و جوانان را تا صبح در خيابان ها و كوچه ها نديدم.
چقدر شبيه مراسم حاجي فيروز در ايران به نظرم رسيد: آن تاريكي و سياهي اي
كه بنا به هر دليلي، بر حاجي فيروز عارض شده است، نميتواند مانع از
آن شود كه او شاد و پيروز نباشد! اين خوانش هنگامي معنادار جلوه ميكند
كه دقت شود، عمونوروز سياه نيست، بلكه انسان سفيدپوستي است كه
سياه شده است؛ يا شايد دقيق تر بتوان گفت آنچه روزگار بر سر او آورده
موجب شده تا وي سياه روي گردد، با اين همه او با شادماني ها و پايكوبي هاي
خود، تقدير را از رو مي برد و بر سرنوشت سياه خويش غلبه پيدا كرده و فيروز
و پيروز مي گردد. اين ها و فرزندان شان بايد حالا حالاها تقاص پس بدهند. هيچ چيز ما را بيش از آن خوشحال نمي كند كه از راديو و تلويزيون مي شنويم فرزندان و شاگردان بنيانگذار جمهوري اسلامي را در قبرستان يا زندان انداختند و همان بهتر كه از همين طريق خودشان به جان يكديگر افتاده اند؛ چوب خدا صدا ندارد. ديدم اينك بهترين توصيف براي آن "جنايات و مكافات" داستايوفسكي است. از آنان مي پرسيد كه در تظاهرات حكومتي ديگر چرا شركت مي كنيد و مرگ بر اين و آن سر مي دهيد؟ جواب مي دهند كه شركت در راهپيمايي براي گرفتن انواع رانت هاي حكومتي لازم است و چه بهتر كه تنها با چند شعار آنان را خر كنيم و تازه مگر همين ابرقدرت ها نبودند كه آخوندها را به جان ما انداختند!؟ شعار كه جاي خود، استحقاق فحش و لعنت الهي دارند كه شاه بيچاره را آواره كردند و اين ها را سر كار آوردند. مردم آن زمان براي خودشان دين و ايماني داشتند؛ حالا اين ها كاري كرده اند كه ما را از هر چه دين و مذهب بيزار كرده اند، چه رسد جوانان. ياد سخني افتادم كه يادم نيست، دقيقاً كجا شنيدم؛ در تاكسي يا ميهماني يا نانوايي بود: كسي مي گفت كه حكومت كنوني و به خصوص بنيان گذار آن، يك خدمت بزرگ به مردم كرد كه ريشه دين و اسلام را ميان مردم خشكاند و هيچ دشمن اسلامي نمي توانست در اين مدت كوتاه چنين همگان را از دين و اسلام در ايران بيزار سازد!؟ نمي دانم چرا ناگهان فيلم "سگ كشي" بيضايي در ذهنم تداعي شد.
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد