مرتد در دام قداست
گرایی
رضا علوی

مدعیان ادعا می کنند امام علی نقی امام دهم ، فرد خوش طبعی بوده است و با
اصحاب خود مزاح می کرده است . پاره ایی از هم کیشان وی ، در ۱۲۰۰ سال پس از
فوت وی ، در دنیای مجازی فیس بوک ، مطالبی شوخ گونه و طنزی از وی درج کردند
و این امر ، سببی شد که به پر قبای مجتهدان جامع الشرایط بر بخورد و فتاوی
کذایی را صادر فرمایند .
از بد حادثه !!، دو هفته پس از صدور فتوا ، خواننده رپ " شاهین خان نجفی "
آهنگ " آ ی نقی " را از طریق مجازی پخش کرد و پی آمدهای آ ن که خوانندگان
در جریان هستند .
مطالبی که در " رپ آ ی نقی " شنیده و فهمیده می شود بدین گونه است : " «امام
مقوایی» و «تحریم» و «طفل علی گوی توی رحم گیر» و «فوتبال دینی» و «راستی
اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟» "مدیران کارخانه ویاگرا، صنف نانوایان و
قصابان، زنانی که عمل بکارت و زیبایی انجام می دهند، ممه های گلشیفته، نژاد
آریایی، صنف جواهرفروشان که فروهر و نشانه های زرتشتی می فروشند، فرنود
کوچولو، اختلاس گران میلیاردی، روسیه و امارات، سیاسیون فسیل تو غربت، زنان
بیوه ای که به دیسکو می روند، روشنفکران مجازی در چت های بی پایان، مردان
روسپی" و... و... (1)
موسیقی رپ دارای مضمون انتقادی است .
اکنون چند مقوله مطرح می شود : نقد - توهین - مرتد و اشاعه تروریسم - قداست
گرایی و قداست زدایی .
مقدسات ، اموری است که بر اندیشه ، منطق و تجربه متکی نیست . یکی از ویژگی
های حکومت های توتالیته ( تام گرا) تقدس گرایی است . تقدس گرایی و خودکامگی
رابطه تنگاتگی با یک دیگر دارند . تقدس گرایان خرد ستیز هستند ، ناگزیر
فرمان قتل صادر می نمایند .
حاکمان مقدس خود را سایه ی خدا و حکومت را عطیه الله می دانند. آنچه که می
تواند مردم را مسحور خود کند و به اطاعت و فرمانبرداری وادارد، اقتدار
حاکمیت است، زیرا که "اقتدار" فره ایزدی تلقی می شود و صاحب قدرت (یعنی
پیشوا یا ولی فقیه) صاحب قدرت خداوند روی زمین جلوه پیدا می کند.
فرمانبرداران به او کرنش می برند و نیایش به درگاه او را واجب می شمارند و
ذلیل و خوار شدن در برابر وی را مایه ی سرافرازی می پندارند. فرمانبرداران
و خوارشدگان به مردم توصیه می کنند که رعیت های مطیع و فرمانبردار و سربه
راهی باشند.
در عالم اسلام، خلفا را ظل الله می خوانند. دست ولی فقیه و خلیفه مسلمین
معجزه می کند و بیماری های صعب العلاج را شفا می بخشد. در قرون وسطا، در
اروپا هم به همین گونه بود: هنگام سفر هانری چهارم پدر لویی سیزدهم پادشاه
فرانسه مردم روستاها در جاده ها می ریختند و هر کس در انبوه جمعیت می کوشید
تا به تبرک دستی بر دامن قبای پادشاه بساید.
در دوران بعدی تاریخ، آرام آرام، مردم سایه ی خداوند را در شخص پادشاه
ندیدند و او را ظل الله نیافتند و جنبه ی قدسی و الهی از حکومت بیرون رانده
شد. اما مردمان در دام دیگری دچار شدند و "توهم بی پناهی و سرآسیمگی" بر
اذهان نشست و وحشت و ناامنی بر دل ها لانه کرد. اقتدار حکومتی قداست خود را
از دست داد، اما بی اعتبار نشد و مظاهر قدرت تزلزل نیافت و بنیان سلطنت و
موقعیت سلاطین تحکیم یافت. چه امری باعث این حادثه شد؟ چرا قداست زدایی
حکومت ها باعث از بین رفتن و بی اعتباری آنان نشد؟
پاسخ به این پرسش را در "وحشت به خودرهاشدگی" باید جست. نظم و امنیت
اجتماعی بزرگترین دغدغه ی آدمیان و دلنگرانی آنان است. نبود حکومت مرکزی،
باعث "به خودرهاشدگی" جامعه می شود و وحشت از آن، راه بر اوباشان باز می
گذارد و "اوباش سالاری" جایگزین "مردم سالاری" می شود.
ایجاد نظم و امنیت در گرو گسترش اقتدار حکومت و تقویت قدرت مرکزی بود.
دولتی مقتدر و مسلط لازم بود تا اضطراب و دلنگرانی را چاره کند و امنیت را
برگرداند. هر چند که اقتدار دولت ها مردم را از دهان و چنگ گرگ ناامنی
رهانیده بود، اما نخبگان جامعه در هرم قدرت قرار نگرفتند و نمایندگان مردم
خانه نشین شدند و اوباشان در ایجاد ناامنی و خشونت جدید کوشیدند. "خوف هرج
و مرج" مردم را در دامن دولت انداخته بود و اینک دستبردها و درازدستی های
دولتیان بود که گردن مردم را می فشرد. پس انسان ها تلاش کردند که محدودیت
هایی را برای حکومتیان و قدرتمندان وضع کنند و اختیارات دولت ها را مهار
کنند و در این مرحله بود که وسوسه ی آرمان های اجتماعی دیگر یعنی آزادی های
فردی و سیاسی سر برداشت و نوزادی به نام "حقوق بشر" پیدا شد.
منشأ قدرت
در حکومت شریعت زده و اسلام پناه ایران، منشأ قدرت الله است و رهبر سایه ی
خدا در روی زمین است. الله است که به شورای نگهبان الهام می کند که ولی
فقیه را کشف کنید و به او قدرت و جابریت دهید. این نظریه که همان "حکومت
مطلقه" می باشد، "بوسوئه" در کتاب "سیاست مأخوذ از کتاب مقدس" مطرح می کند.
روایت دیگری از منشأ الهی قدرت به وسیله ی "ژوزف دومستر" بررسی شده است.
در جامعه ی ایران با حکومت و دولتی طرف هستیم که مشروعیت خود را از الله و
قدرت خود را از آسمان گرفته است.
اصل و اساس این حکومت ها بر خودکامگی و سرکوب بنا نهاده شده است. خلیفه ام
القرای اسلامی، می تواند هم قانونی را که خود نهاده است و هم قوانینی که
ولی فقیه سابق و مجلس اسلامی گذشته تصویب کرده اند، عوض کند و اگر وعده ای
داده است از آن تخلف نماید.
حقوق بشر جهانی می شود
ولتر می گوید:"... حقوق بشر یعنی آن که جان و مال آدمی آزاد باشد و او
بتواند به زبان قلم با دیگران سخن بگوید..."
با اندیشیدن بر نظرات ولتر درمی یابیم که این حقوق بشر ولتر، از همان آغاز
جنبه ی جهانی داشته است و روی سخن وی با جامعه ی معین و کشور خاصی نیست،
بلکه مخاطبان آن کل دنیای بشر است. حقوق بشر در قرن هجدهم به طور جدی مطرح
شد و سال به سال بر غنای خود افزوده و دایره ی مطالبات خود را گسترش داده
است. مراحل نخستین این حرکت تاریخی صدور بیانیه حقوق بشر در سال ۱۷٨۹ در
انقلاب فرانسه بود.
بدین گونه آن حقوق الهی و آسمانی که برای سلطان و پیشوا و رهبر قائل بودند
مورد تردید قرار گرفت و فلسفه ی سیاسی عصر روشن اندیشی زمینه را برای تلقی
جدیدی از روابط مردم با حکومت آماده کرده بود. نظرات "هابز" و "برک" و "هیوم"
در بریتانیا و نوشته های "روسو"، "ولتر" و "منتسکیو" در فرانسه این اندیشه
ها را شکوفا و پویا کرد و در ٣۰۰ سال اخیر بدون هیچ گسستگی، همچنان ادامه
یافته و به بنیاد رشته ای از مطالبات و خواسته های انسان که به نام "حقوق
بشر" شناخته می شود، منتهی گشته است.
"حقوق بشر" در مراحل نخستین خود تأکید بر آزادی های فردی داشت و تأکید بر
آن بود که دولت در این زمینه ها مداخله نکند و مردم را آزاد بگذارد.
اما با پیدایش پیچیدگی های مناسبات بین ملت و دولت، مرحله ی دوم آغاز شد و
این اندیشه مطرح شد که التزام دولت به مداخله نکردن در این زمینه کافی
نیست، بلکه دولت باید در مواردی مکلف گردد که از صورت ناظر بی طرف خارج شود
و خود را موظف بداند که اقداماتی برای تحکیم حقوق و آزادی های فردی انجام
دهد.
دولت نه تنها باید ملتزم باشد که بی عدالتی ها را دامن نخواهد زد و
نابرابری ها را افزایش نخواهد داد، بلکه باید در رفع آنها نیز بکوشد و
عملاً برای گسترش عدالت اجتماعی اقدام کند و این فکر جدید ثمره ی اندیشه ای
است که از تعالیم سوسیالیستی گرفته شد و مسیر حقوق بشر را تغییر داد.
ابتدایی ترین آزادی های انسان، آزادی شخصی، امنیت، آزادی اندیشه و بیان،
آزادی مذهب، آزادی اجتماعات و غیره بود، سپس مرحله دوم "آزادی ها" که تنوع
بیشتر و گسترش وسیع تر داشت، آغاز گشت که در رده بندی های نوین به عنوان
نسل های دوم و سوم حقوق بشر مشخص گردیده اند، که روی سخن در آن ها نه با
فرد و افراد بلکه با جوامع و ملت ها و کشورها است. مثلا آنجا که از حق "توسعه
اقتصادی و سیاسی" یا "بهره مندی از ثروت های طبیعی" و امثال آن بحث می شود،
این حقوق به ملت ها و کشورها تعلق پیدا می کند و فرد فرد آدم ها به لحاظ
بستگی به ملت و کشور است که از آن حقوق بهره می گیرند.
این حقوق و آزادی ها در واقع مجموعه ها یا منظومه هایی را تشکیل می دهند.
در مرکز این منظومه ها حقوق و آزادی اصلی و اساسی قرار دارند که "ضرورت
انسانیت انسان" به شمار می روند، بدینگونه است که نمی شود آن ها را از
انسان جدا کرد و نفی نمود مانند مصونیت از شکنجه، برابری در مقابل قانون و
حق آزادی اندیشه و مذهب.
بنابراین قضاوت کنید که حکومت اسلامی در کجای تاریخ قرار گرفته است. در
دورانی که در جهان "ضرورت انسانیت انسان" و مراحل دوم و سوم حقوق بشر در
جریان است ، از ایران فتوای قتل فلان خواننده و فلان نویسنده صادر می شود .
آلبر کامو می گفت:"اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم
میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم تا بتوانم به بی
عدالتی اعتراض کنم."
آنان در کجای تاریخ خسبیده اند ؟
rezaalavim@yahoo.com
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|