تاریخ انتشار : 24.02.2017
مشت باز ،
مشت بسته!
اژدر امیری

ترامپ هم کشورش را از گلوبالیزاسیون پس گرفت ، کشورش را از یوغ
استثمار وحشیانه « و عواقب دهشتناک » گلوبالیزاسیون رهانید و
استقلال و آزادی و عدالت کاپیتالیستی را به آمریکایی ها برگردانند
، کشورش را از اپل ، از مایکرو سافت ، از جنرال موتور ،از مک
دونالد ، و از گوگل و فیس بوک و دهها غول شرکت آمریکایی – جهانی
پس گرفت - یعنی همین نامبردگانی که بیشترین و پر اهمیتترین نقش را
در جهانی سازی عصر حاضر بازی کردهاند و نیز بیشترین سهم سود را «
از برکت گلوبالیزاسیون » بردهاند – و به یک معنی و به آن معنی که
بعضیها درک میکنند علیه نظم موجود طغیان کرد و به زبانی « آنارکو
کاپیتالیسم عدالت خواه » یعنی انقلاب کرد ، انقلابی از نوع
انقلابات استقلال طلبانه عصر حاضر ، از آن نوعی که مثلن انگلیسی ها
خودشان را از استعمار و استثمار « غیر قابل تحمل » اتحادیه اروپا
رهانیدند . ترامپ قول داده که به عدالت کاپیتالیستی وفا دار بماند
و مشت اش را برای دیگران باز نکند و همچنین به دخترش و خانم فرح
نوتاش قول داده که دیگر با تین ایجرها و دختران زیر سن قانونی
بیرون نرود و از استقلال کشورش محکم دفاع کند !
آلمانی ها برای انتگره شدن پناهندگان و خارجی ها در جامعه خیلی و
بدرست بر یادگیری زبان تأکید میکند Sprachkurs یا Deutsche Kurs ،
و این نه فقط در آلمان ، بلکه در همه جا درست و معتبر است ، گام
اولی است برای ارتباط با جامعه ، برای شناخت از جامعه و فونکسیون
اش و برای کار و دوستیابی ، و این اگر در مورد یک کشور مشخص درست
باشد ، آن گاه در سطح جهانی و مراودات جهانی که هرکسی (کشوری )
نسبت به دیگری خارجی و غریبه و بیگانه است و میخواهد استقلال خودش
را داشته باشد و تنها به زبان خودش حرف بزند چکار باید کرد ؟
پیشنهاد من و فکر میکنم بخشی از کمونیستها - و نه همه کمونیستها
- ساده است ؛ یادگیری زبان مانیفست Manifest Kurs ، یادگیری زبان
مانیفست برای درک جهان و فونکسیون جوامع و برای انتگره شدن در جهان
، برای اینکه دیگر کسی هوس و جنون استقلال به سرش نزند ؛ برای
اینکه دیگر کسی به یاد دوران خوش گذشته الاغ سواری ، این فولکس
واگن قدیمی نیفتد ؛ و جاده ابریشم را و جاده های بین شهری و کشوری
را ، بین شوشتر و شیراز را ، بین تهران و توکیو را ، و بین پاریس و
پکن را با این فولکس واگن قدیمی طی نکند !
چه میشد اگر بجای همه فولکس واگن های امروزی درحال حرکت در شهرهای
نیویورک و ناپل و برلین و بارسلونا همه یک فولکس واگن قدیمی
میداشتند و الاغ سواری میکردند ؟ چه منظره کمیک و دلنشینی !
اینجوری میشد که ما با انبوهی و کوهی از تپاله روبرو میشدیم که
محیط زیست را غیر قابل زیست میکرد ، یک مشکل حاد محیط زیستی ! و
جمع آوری تپاله ها از کارهای هرکولی هر شهرداری میشد ! جمع آوری
این تپاله ها و این کارهای هرکولی را باید بدوش جنبش آنتی
گلوبالیزاسیون Anti Globalisierung و منتقدین گلوبالیزاسیون
Globalisierungskritiker ، بدوش اتکی ها Attac و اساتید بازگشت
انداخت .
جمع آوری ذباله های کاپیتالیستی و خود کاپیتالیسم هم بدوش کارگران
و کمونیستها !
مانیفست کورس ، کورس زبانی است بین ملل و انترناسیونال و از این رو
ضروری ؛ و ضرورت دارد که در هر کشوری که چی میگن انتخابات دارد و
انتخابات آزاد ، هر گروه و دسته و سازمان و حزبی که قرار است
کاندیدی را برای پست عالیه ریاست جمهوری ، نخست وزیری ، صدر اعظمی
به جامعه معرفی کند ، یک دوره فشرده مانیفست خوانی بگذارد و با
صدای بلند چه بهتر – مثل آزمون رانندگی بین المللی - و اگر آزمون
را با موفقیت طی کرد ؛ خب از امروز حالا شما کاندید ما برای سکان
جامعه و برای پست رئیس جمهوری و بعد هم طبعآ رئیس جمهور همه ملت !
برای جلوگیری از حوادث ناگوار حین رانندگی Karambolage در جاده های
بین الملل و برای جلوگیری از هذیانات و هوس نابجای پس گیری کشورش
از بقیه جهان و در عین حال خواهان مقام رتبه اولی !
اول آمریکا هم اشارهای است به صحنه رقابت ناسالم ، خشن و بیرحمانه
در سطح جهان و هم یاد آور جنون فکری و ایدئولوژی مردی است که سرود
:
Deutschland über alles دویچ لند ورای همه چیز را میخواند ، و با
همین ترانه و سرود ملی بود که جدا از ویرانی عظیم زیر ساخت ها ،
خانهها ، پل ها ، جاده ها ، کارخانه ها ، 52 میلیون انسان را در
فاصله زمانی کوتاهی فدای دویچ لند ورای همه چیز کرد .
حتی همین مفهوم جراید دروغگو Lügen Presse که این روزها زیاد
شنیده میشود و پرزیدنت عدالت طلب یعنی ترامپ هم دائمآ بکار میبرد
و نیز دیگران ، و امروزه در معنایی وسیعتر مدیای دروغگو ، میراث
بجا مانده از نازیسم است که در مقابله با جراید انگلیسی آنزمان
بکار میرفت .
پس از به زیر گرفتن این ماشین مرگ و پس از آنکه دویچ لند زیر همه
چیز Deutschland unter alles قرار گرفت و با این پیروزی نظامی بود
که آمریکا آرام آرام مقام رتبه اولی جهان را کسب میکند ، و صد
البته تنها بخاطر عضلات قوی نظامی اش نبود ، بلکه همراه با آن ،
همراه با جنرال موتور و جنرال الکتریک و جان وین اش ، با هنری فورد
و هنری فوندای اش ، با الویس پریسلی و اپل و آمازون اش ، با
مایکروسافت و مک دونالد و مایکل جاکسون اش و … و در هم گامی با این
خلاقیتها و نو آوری های بیوقفه در تولید - و به زبان مانیفست
انقلابی دائمی در وسایل تولیدی و بنابراین در مناسبات اجتماعی و
بنابراین در کل روابط اجتماعی - بود که آمریکا به یک معنی جهان را
فتح میکند و میشود نفر اول ؛ و نیز با گرین کارت اش ، جوری که
رؤیای اغلب شهروندان جهان میشود اول گرین کارت آمریکا ، بعد
پاساپورت کشور خودم ! برخی نیز پاساپورت کشور خودی را به دلیل
بیاعتباری پس دادند !
آمریکای کاپیتالیست ، ظاهرآ ایده الیست و ظاهرآ مذهبی اما عمیقآ
ماتریالیست و انتر ناسیونال ! جامعه آمریکا دقیقآ بخاطر همین لرزه
های دائمی اش در کل شرایط اجتماعی ، بخاطر دگرگونی های تولیدی اش ،
بخاطر تنوعات تولیدی اش ، بخاطر نیازمندی های تولیدی اش و نیاز به
مواد خام و فروش محصولا ت اش و نیز همراه با این ، نا امنی ابدی
ewige Unsicherheit و جنبش ابدی است که علیرغم آه و ناله
استقلالیون و کاپیتالیست های عدالت خواه نیز در سکوی اول وابسته
ترین کشور جهان مینشیند . نا امنی بخاطر اینکه رقبا سکوی اول
وابسته ترین کشور جهان را از آمریکایی ها بگیرند !
مرحوم کارل پوپر بنا به جهان دو قطبی دیروز ، تئوری جامعه باز
offene Gesellschaft را در مقابل جامعه بسته geschlossene
Gesellschaft قرار میداد ، در این تئوری « جامعه باز » ، از یکسو
غرب ، آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار داشتند که با عقلانیت
انتقادی و پلورالیسم به اصلاح اشتباهات و تلاش برای بهتر کردن
شرایط موجود میپردازند ، به بیانی تدریجی Evolution ! اوولوسیون در
مقابل رولوسیون ! و در سوی دیگر جوامع بسته یا توتالیتر قرار
داشتند که از گنجینه عقلانیت انتقادی بی بهره و بقول پوپر و آقای
تقی روزبه پلورالیسم را رعایت نمیکردند ، و بیشتر از آنکه حمله
ایی باشد به اتحاد جماهیر شوروی و استالین و اقمار ، در اساس حمله
ای بود به افلاطون و هگل و مارکس ، و مشخصآ به مارکس و کمونیستها
!
جوامع باز غربی که دائمآ میروند سلمانی و سرشان را اصلاح میکنند و
هر روز دوش آب سرد و گرم میگیرند و جوامع بسته ای که بی خیال
سلمانی و سالی یکبار هم دوش نمیگیرند ! جوامع باز غربی و آزاد ! و
آنقدر آزاد که « حتی » یک سیاهپوست هم میتواند رئیس جمهور شود و در
کاخ سفید فرمان براند !
رئیس جمهور سیاهپوستی که آنقدر باز و آزاد بود که بنا به اصل «
بیاعتبار » قدیمی احترام به مذاهب ، و با یک دستبرد علمی «
ناشیانه » در تئوری تکامل انواع داروین (مانیپولاسیون ) ، آخوند را
یجورایی جزو انواع آدمی بحساب آورد و تلفنی صحبت کرد و برای مقام
معظم رهبری نامه نوشت و مشت هایش را باز کرد !
پرزیدنت عدالت طلب جدید آمریکا و رهبر جنبشهای استقلال طلبانه «
پسا گلوبالیزاسیون » ، « پسا نئولیبرالیسیون » ظاهرآ از خیر تئوری
« بدرد نخور » جامعه باز و پلورالیسم گذشته و این تئوری را به همان
جایی فرستاد که اکنون صاحب اش سکونت دارد ، زیرا که چیزی جز شر
برای آمریکایی ها و ورود کالا های « بنجل » خارجی در بر نداشته ، و
از اولین اقدام های دفاعی استقلال طلبانه اش ورود شهروندان هفت
کشور ممنوع ! و کشیدن دیوار مرزی بین آمریکا و مکزیک و لغو قرار
داد های تجاری ! پرزیدنت عدالت طلبی که مشت بسته (جامعه بسته ) را
به مشت باز (جامعه باز ) ترجیح میدهد . و قرار است با دیگران با
مشت بسته حرف بزند .
آلمانی ها ( دویچ ها ) ضربالمثل خوبی دارند :
Gedanken sind Zollfrei افکار از گمرک آزاد هستند ! بله ! از افکار
مالیات گمرکی نمیگیرند ! آری در تئوری خیلی میتوان بلند پروازی
کرد ، میتوان در نظریه داروینی تکامل انواع دست برد ، میتوان
کیلومترها دیوار دفاعی کشید ، میتوان به میل خود جوامع را باز و
بسته کرد ، همه این بلند پروازی ها و همه این توان ها وقتی با سنگ
واقعیت Realistischen Stein ، و آن واقعیتی که مانیفست از آن سخن
میگوید برخورد میکنند ، زخمی و سرخورده کنار میروند . و مانیفست
میماند و خروجی مانیفست : کارگران جهان متحد شوید !
22,02,2017
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|