موازنه جدید پس از
انتخابات آمریکا
بيژن نيابتی

اوباما دگرباره پیروز شد . البته اینبار به سادگی چهارسال پیش نبود . منظورم
از سادگی تنها به مفهوم آسانی نیست ، خلاف مفهوم پیچیدگی نیزهست .
اینبار دیگرکمتر کسی در او بدنبال مسیحای هزاره سوم بود ، کمترکسی از او
انتظار تغییر درمفهوم کیفی خود داشت. دنیای واقعی هم چشمان دیگران را نسبت
به او بازکرده و هم چشمان خود باراک حسین را به دنیای واقعی ! بلافاصله پس
از انتخاب اولش نوشته بودم اگر او صرفأ درعالم فرض ، واقعأ هم بدنبال تغییر
بوده باشد بازهم موفق نخواهد شد. موفق نخواهد شد زیرا نه توان و نه
ابزارهای تغییررا دراختیار دارد. نوشته بودم که اگر کسی تصورکند که "نظم
نوین جهانی" آنقدرسست و بی بنیاد و ناظمان آن نیز اینقدر دمکرات ! و
برخوردار از ذره ای شرف و انسانیت و اخلاق هستند ، نه این نظم را فهم کرده
است و نه آن ناظمان را ! اینرا هم نوشته بودم که البته درمتدها و شیوه ها
تغییربسیارخواهد بود و تغییرهم بسیار صورت پذیرفت . برای اولین بار درتاریخ
"دولت یهود" ، اختلاف و تضاد با دولت آمریکا در رابطه با شیوه برخورد با
ایران به سطح رسانه ها کشیده شد. تهاجم نظامی به ایران صورت نپذیرفت .
بهانه صرفنظرناکردنی نئوکانها در رابطه با شیوه استفاده از نمادی به نام "اسامه
بن لادن" ازدستشان گرفته شده و برخلاف خواست و طرح نئوکانها ، بن لادن از
میدان خارج می شود. شیوه فریبکارانه انقلاب مخملی درمصر و تونس با موفقیت
جایگزین متد تبهکارانه تهاجم مستقیم نظامی به سبک عراق و افغانستان می گردد
و خلاصه استراتژی "براندازی نرم" در رابطه با رژیم جمهوری اسلامی شیوه "براندازی
سخت" را موقتا به حاشیه می راند .
درشرایط کنونی اما ، جدای از هرتحلیلی اینرا می توان همین امروز با قاطعیت
گفت که با انتخاب دوباره اوباما "دنیا" نفسی براحتی کشید . منظور از دنیا
البته "توده ها" نیستند که آنان در این فعل و انفعالات اصلا محلی از اِعراب
نبوده و نیستند ! دولتها را می گویم . هیچ دولتی در دنیا به جز دولت
اسرائیل از انتخاب دوباره اوباما ناراضی نیست . البته افکارعمومی در
پاکستان نیز بدلیل واضح استفاده گسترده اوباما از هواپیماهای بدون سرنشین
برعلیه هدفهای بیشمارنظامی و غیرنظامی دراین کشور قاطعانه با او مخالف و
موافق روی کار آمدن میت رامنی بود. بدستور مستقیم باراک اوباما کم آدم
بیگناه غیرنظامی در پاکستان کشته نشد . بگذریم از اینکه اوباما از دید آنها
ضمنأ قاتل اسامه بن لادن هم بوده است .
اینکه "دنیا نفسی براحتی کشید" اصطلاح من نیست ، بیان رسانه های اروپایی پس
از انتخاب باراک اوباماست . تصویر آمریکایی که مترسکی چون میت رامنی رئیس
جمهور آن و جرثومه ای همچون جان بولتن وزیرخارجه اش باشد نه برای دولتهای
اروپایی دلپذیر بوده و نه برای قدرتهای دیگری چون چین و روسیه . آنها هنوز
دار و دسته نئوکانها و مترسک قبلیشان جرج دبلیو بوش را از خاطر نبرده اند .
این شکست ، دومین ضربه استراتژیک به جناح بازها پس از ناتوانیشان در رابطه
با تغییررژیم در ایران تا پیش از پایان دوره ریاست جمهوری جرج بوش پسر بود
.
انتخاب دوباره اوباما البته که تبعات خاص خود را در سپهر سیاست جهانی
بدنبال خواهد داشت . تا آنجا که به استراتژی جهان تک قطبی و "طرح خاورمیانه
بزرگ" برمی گردد ، اوباما و جناح کبوترها بسا موثرتر از نئوکانها و دار و
دسته فاشیستی بوش ـ نتانیاهو و جناح بازها به پیش خواهند تاخت . اگر این خط
به لحاظ استراتژیک تثبیت شود ، شاید قدرتهای دیگرجهان که امروزبرای انتخاب
دوباره اوباما ابراز خشنودی می کنند ، درآرزوی دوران حاکمیت "بازها" حسرت
بدل برجای بمانند ! از این مقوله جدید که ممکن است بسیار هم عجیب و
غیرمتعارف بنظر برسد فعلا می گذرم و به تفاوتهای موجود در"طرح خاورمیانه
بزرگ" از دو منظر بازها و کبوترها می پردازم .
هدف این طرح همانگونه که در نظریه جنگ جهانی چهارم برآن تاکید داشته ام ،
اساسا تصاحب"منابع انرژی" خاورمیانه به منظور حاکمیت بر "بازار انرژی" و
بدست گرفتن اهرم استراتژیک تعیین "بهای انرژی" است . این اهرم اگر به
تنهایی در اختیار ایالات متحده قرار گیرد ، مبنای تحقق استراتژی جهان تک
قطبی و طلایه دار تشکیل دولت جهانی است . در اینجا هیچ تفاوتی میان بازها و
کبوترها به مثابه دو "کانون عمده قدرت" جهانی نیست . تفاوت ها که البته
چندان هم کوچک و بی اهمیت نیستند در شیوه ها ، ابزارها و مهمتر از همه
آکتورهای تأثیرگذار در چارچوب طرح و در بیرون آن هستند. قبلا اشاره کرده
بودم که تفاوت عمده میان "جناح کبوترها" و "جناح بازها" در نوع برخورد با
تهدیدها و بحرانهاست . اولی بدنبال خنثی کردن تهدید و حل بحران است
درحالیکه دومی معتقد به ازمیان برداشتن تهدید و مهار بحران است.بازها
بدنبال پیشگیری از تبدیل شدن تهدیدات بالقوه به تهدیدات بالفعل از طریق فلج
کردن تهدید بالقوه اند. در حالیکه سیاست کبوترها بازدارندگی از طریق تعامل
با تهدید بالفعل است . فریبکاری است . از همه مهمتر بدیل سازی است .
آلترناتیو بازها هر شخص و جریانی می تواند باشد ! ارتجاعی و انقلابی بودن ،
رادیکال و رفرمیست بودن ، ناسیونالیست و یا تجزیه طلب بودن و خلاصه خودی یا
غیرخودی بودنِ آلترناتیو ممکن نقش درجه دوم دارد. مهم قابل کنترل بودن
آلترناتیو است. بازها اعتماد به نفسی بعضأ ابلهانه دارند . آنها تردیدی
ندارند که اگر آلترناتیو فعلا موجود (هرکس که باشد) پس از تصاحب قدرت سیاسی
نافرمانی کرد ، توان دراز کردن آنرا هم دارند . چرا که آنچه برای بازها نقش
تعیین کننده دارد ، قدرت نظامی است . با بازها راحتتر می شود کار کرد !
کافیست که قواعد بازیشان را رعایت کرد . آنها بسا شفافتر از کبوترها آنچه
را که در دل دارند بر زبان می رانند . برای پی بردن به ماهیت رذائلی چون
بوش و نتانیاهو نیاز به یک کار پژوهشی سنگین نیست . برای شناخت تیپهایی مثل
اوباما گاهی چهارسال هم شاید کفایت نکند ولی برای درآوردن ته و توی "بوش
یونیور" تنها چهارماه اِفاقه می کند!
آلترناتیو کبوترها اما هرکسی نمی تواند باشد . آنها بدیل خود را پیشاپیش
طراحی و آماده کرده اند . بدیل کبوترها برای خاورمیانه بزرگ ، واضح و مشخص
"لیبرال دمکراسی" با پوش اسلام مدره است . یعنی چیزی مثل حزب حاکم عدالت و
توسعه در ترکیه کنونی . در یک کلام پروسه تغییرمطلوب در خاورمیانه بزرگ
تنها تحت هژمونی لیبرال دمکراتها می تواند صورت پذیرد و طریقه مطلوب تصاحب
قدرت سیاسی هم تنها "انقلاب مخملی" می تواند باشد. هرچیزغیرازاین نامطلوب
است تحمیلی است یا در بهترین حالت محصول سازشی موقت در شرایط استیصال مطلق
می باشد .
هم بازها و هم کبوترها بدنبال براندازی نظامهای سیاسی در خاورمیانه بزرگ
هستند . این قاعده شامل ایران نیزمی شود. این اِلزام "طرح خاورمیانه بزرگ"
و مقوله ای فراجناحی است . اما شیوه های تحقق این امر باهم بسیار تفاوت
دارند . بازها خواهان "براندازی سخت" هستند درصورتیکه کبوترها "براندازی
نرم" را ترجیح می دهند . این تفاوت فاحش در شیوه براندازی ، اذهان ساده را
فی المثل در رابطه با ایران به پذیرش ترفند دولت اوباما مبنی بر قصد "تغییررفتار"
و نه "تغییر رژیم" وا داشته است و از درون این تحلیل ساده انگارانه ، تعامل
و مماشات ایالات متحده با رژیم جمهوری اسلامی را نتیجه می گیرد. این مقوله
را در مقاله "سال سرخ وسیاه" بقدرکافی توضیح داده ام ، بنابراین از کنار آن
می گذرم . متناسب با هر کدام از این شیوه ها ، آکتورهای عمل کننده در پروسه
تغییر، هم در درون طرح و هم در بیرون طرح متفاوت خواهند بود . برای مثال
برای بازها که اساسا یک جناح صهیونیستی هستند ،آکتور تعیین کننده در درون
طرح ، دولت اسرائیل و معیار حقانیت و درست و غلط بودن روند تغییرات در طرح
، منافع بلافصل دولت مذکور می باشد. ماهیت آکتورهای بیرونی چندان مهم نیست
، ضد اسرائیلی نبودن نیروی مذکوراما عنصرتعیین کننده است . دولت آذربایجان
، اقلیم کردستان عراق و کل نیروهای مسلح قومی و تجزیه طلب بالقوه و بالفعل
، آکتورهای دیگر بیرونی و درونی بازها هستند .
برای کبوترها اما نقش دولت اسرائیل اگرچه یک نقش تأثیرگذارنده قوی است اما
تعیین کننده نیست . آکتورهای دیگری هم همعرض دولت مذکور به رسمیت شناخته می
شوند که مهمترین آنها دولت رجب طیب اِردوغان در ترکیه است که فعلا نقش بدیل
را برعهده دارد . آکتور دیگری که نقش کیفی آن با گذشت زمان هر روز بیشتر
آشکار خواهد شد ، دولت قطر می باشد . عربستان سعودی آکتور بعدی در درون این
طرح است . اما به باورمن مهمترین آکتور"طرح خاورمیانه بزرگ" ازمنظر کبوترها
، همعرض و همردیف دولت حرامزاده ، یک ایران لیبرال دمکرات تحت حاکمیت راست
میانه می باشد که کلید شکست و پیروزی طرح مذکور را در دست دارد . به همین
دلیل هم بود که سالها پیش درآستانه کلید خوردن "طرح خاورمیانه بزرگ" از
ایران صراحتا به مثابه محور این طرح نام برده بودم . پیچیدگی حل و فصل معضل
ایران فراتر ازهر پارامتر دیگری در رابطه با موقعیت یگانه ژئوپلیتیکی ایران
و جایگاه محوری آن در این طرح کذایی می باشد . حاکمیت فرضی راست میانه در
ایران بدیل استراتژیک کبوترها در رابطه با کل نظامهای سیاسی در خاورمیانه و
شمال آفریقا خواهد بود . این بدیل برای بازها درآغاز تهاجمات نظامیشان
قراربود که نمونه عراق ! باشد . ابلهانه بودن آن در رابطه با عراق وغیرممکن
بودن این در رابطه با ایران مقوله ایست که موضوع بحثی جداگانه است. دریک
کلام تا آنجا که به آکتورهای عمل کننده درطرح برمیگردد ازمنظرجناح بازها
طرح مذکور"تک محوری"و ازمنظرکبوترها "چند محوری" است.
خوب حالا ممکن است کسی بپرسد اینها به چه درد آدم های عادی می خورد ؟ پاسخ
من در یک کلام این است : هیچ ! مخاطب من اصلا آدمهای عادی نیستند !
مخاطبهای من اِلیت سیاسی جامعه ایرانی است . نخبگانی ! که در طول تاریخ
معاصر به همه چیز پرداخته اند بجز آنکه باید بپردازند . اصلا تصادفی نیست
که از درون انقلاب مشروطه رضا خان سربرمی آورد و از درون نهضت جنگل احسان
الله خان دوستدار. تصادفی نیست که طومار نهضت ملی و دکترمصدقی که چندین نسل
تا همین امروز هم از او انگیزه می گیرند ، توسط مشتی لات و لمپن و فواحش در
ظرف تنها چند ساعت درهم می پیچد . تصادفی نیست که از درون جنبش مسلحانه و
برروی امواج رنج و خون نسل حنیف نژادها و احمدزاده ها و پویانها ، خمینی و
جانوران حول و حوشش سربر می آورند . آری مخاطب من اِلیتی است که نه راه را
می داند و نه همراه را می فهمد .
اگر موضوع سیاست تصاحب قدرت سیاسی باشد که هست ، بدون تشخیص درست دوست و
دشمن اساسا نه تصاحب قدرت متصور است و نه مهمتر از آن حفظ قدرت . مگر می
شود در تاریکی حرکت کرد و به در و دیوار نخورد ؟ دوست را جای دشمن نگرفت و
ناخودآگاه با دشمن هم پیاله نشد ؟ مگر می توان که دوست را درست تشخیص داد
با اینهمه به دفع او همت گماشت ؟ سخن کوتاه ! تئوری چراغ راه مبارزه
انقلابی است و ایران کنونی محور و کلید ژئوپلیتیک یک طرح فرامنطقه ای .
بازی در میدانهای جهانی بدون شناخت بازیگران اصلی راه به ناکجا آباد خواهد
برد . بدون شناخت کانونهای غول آسای قدرت سیاسی و اقتصادی ، بدون آگاهی از
طرح ها و نقشه ها و تصمیم گیریهای آنها و در یک کلام بدون تشخیص ساختار
قدرت جهانی قدم از قدم نمی توان برداشت. برای طرح تئوری پیشتازپیش
ازهرچیزنیاز به یک "تصویر کلی" داریم . درست مثل تصویر یک پازل بسیار
پیچیده . تلاش من ترسیم همین "تصویر کلی" است . آری تصویر پازل قدرت
درابعاد کلان .
باری گفتم که شرق و غرب عالم از انتخاب دوباره اوباما خوشنود شدند الا"دولت
حرامزاده". بازنده انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا میت رامنی نبود ،
بنیامین نتانیاهو بود ! تبعات این شکست مفتضحانه در آینده ای نه چندان دور
دامن عقابهای اسرائیلی راهم خواهد گرفت . اولین گام در این راستا بر روی
میزآورده شدن دوباره موضوع دولت فلسطین و عضویت آن در سازمان ملل خواهد بود
. اگر درظرف چهارسال آینده دولت اسرائیل بطورجدی با فلسطینی ها برسرمیز
مذاکره نیاید ، دولت فلسطین می تواند امیدوار باشد که بردن دوباره بحث
عضویت رسمی فلسطین در سازمان ملل متحد به شورای امنیت اینبار احتمالا با
وتوی ایالات متحده روبرو نخواهد شد . باراک اوباما بخوبی می داند که بدون
براه انداختن قطار"صلح خاورمیانه" ، حل و فصل نظامی معضل ایران معادله قدرت
درخاورمیانه را به نفع عقابهای اسرائیل برهم خواهد زد. دردیماه سال گذشته
در مقاله سال سرخ وسیاه به این نکته مهم اشاره کرده بودم که در معادله جدید
مدار تعادل قوا درمنطقه خاورمیانه ، میان دو رژیم بنیادگرای همجنس و همزاد
یعنی رژیمهای ایران و اسرائیل بسته میشود. به همین اعتبارهم کل آرایش سیاسی
درمنطقه حول دوری و نزدیکی به یکی از اقطاب این معادله شکل میگیرد. در این
کادر و تنها با فهم قانونمندیهای حاکم برهمین معادله قواست که می توان
دلایل بسیاری از دوری و نزدیکیهای سیاسی در منطقه همینطورعدم قاطعیت دولت
ایالات متحده درمقابله با رژیم جمهوری اسلامی را فهم کرد چرا که هرگونه
فشار نامتعارف بر روی جمهوری اسلامی که به سرنگونی آن راه ببرد ،
درنظرکبوترهای دولت اوباما ، بالا بردن غیرمتعارف وزنه نئوکانهای اسرائیلی
را بدنبال داشته که تاثیرات آن البته کل منطقه و به تبع آن راه بازگشت
دوباره نئوکانهای بنیادگرا در ایالات متحده را هموارخواهد کرد.
حالا اما تهدبد نئوکانها موقتأ برطرف شده است. دولت اوباما تمرکز خود را بر
روی سه موضوع کلیدی خواهد گذاشت . اول چین دوم صلح خاورمیانه و سوم ایران .
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|