مقاله

 

 



سوال گنجى و معضل ملى اسلامى ها


كاظم نيكخواه


October 09, 2010

يك نقطه قوت جنبش ملي اسلامي اينست كه چهره و شخصيت شناخته شده نسبتا زياد دارد. آدمهاي زيادي را ميتوان اسم برد كه از رهبران اين جنبش هستند و اكثر مردم در ايران با نام آنها آشنا هستند.

موسوي، خاتمي، كروبي، سروش، كديور، گنجي، و بسياري ديگر. همين كمك ميكند و در واقع بهانه اي است كه رسانه هايي مثل "بي بي سي" و "سي ان ان" و نهادهاي بين المللي هم قماش آنها مدام ميكروفون جلوي اينها بگذارند و براي آنها كه در خارج هستند سمينار و سخنراني بگذارند و صدايشان را پژواك دهند. اما منشاء شهرت همه اين شخصيتها در عين حال نقطه ضعف جدي و مهلك جنبش ملي اسلامي است. تمام اين شخصيتها شهرتشان را از آنجا كه از دست اندركاران و از سران حكومت منفور اسلامي بوده اند كسب كرده اند. اينجاست كه مدام با اين معما مواجه ميشوند كه چگونه شهرت خودرا حفظ كنند، اما سابقه يا كارنامه خودرا لاپوشاني كنند. و در تلاش براي اين كار همانگونه كه قابل انتظار است اكثرا با ناكامي مواجه ميشوند.

 اكبر گنجي يكي از اين شخصيتها و شايد مشهور ترينشان باشد. او اخيرا يك سخنراني در كليسايي در كلن برگزار كرد و نكاتي مطرح كرد و سوالاتي را طرح نمود كه يك نكته اش از اين نظر جالب بود. او جمهوري اسلامي را با نازيسم مقايسه ميكند كه تا آنجا كه از نظر توحش و بيرحمي در كشتار و تبعيض و زندان و شكنجه و امثال اينها بر ميگردد مقايسه نسبتا بجايي است. اما او منظورش از اين مقايسه يك نتيجه گيري و سوال جالب بود. او ميگويد "پرسش آلمانی‌ها این بود و هست: چه شد که ملتی به دنبال هیتلر راه افتاد و فجایعی چون آشویتس را خلق کرد؟". و بعد ميگويد "پرسش ما هم این است: چرا یک ملت به دنبال آیت الله خمینی رفت؟ چرا ملتی درگیر فرایند باطل خشونت شد و به سیاه چاله‌ی خشونت ورزی سقوط کرد؟ چرا "تسخیر خشونت آمیز دولت" به گفتمان مسلط تبدیل شد؟ چرا همه، جز نوادری، خواهان اعدام فوری زمامداران پیشین- با نادیده گرفتن کلیه‌ی ضوابط دادرسی عادلانه- بودند؟ چرا کشور هشت سال درگیر جنگی شد که صدها هزار کشته و معلول به ارمغان آورد و میلیونها تن در این خود ویرانگری ملی مشارکت فعال داشتند؟"

 اسم اين را فقط ميشود شارلاتانيسم و خر مردرندي گذاشت. ظاهرا سوالات بجا و راديكالي است. گنجي خود جوابي به اين سولات نميدهد. و قرار هم نيست سوال را جواب دهد. بلكه دقيقا با رندي اي كه ويژه شخصيتهاي اينچنيني است تلاشش اينست كه صورت مساله را جا بيندازد كه "ملتي پشت سر خميني راه افتاد و به خود ويرانگري مشغول شد".

 نكته دقيقا اينست كه سوال را به شنونده قالب كند. گويا همه مردم به دنبال خميني افتاده اند و به "خودويرانگري" مشغول شده اند و خشونت آفريده اند! اگر شما همين سوال را از ايشان قبول كنيد ديگر مشكل گنجي و ديگر شخصيتهاي شخيص جنبش ملي اسلامي حل است. مهم نيست كه به اين سوال چه جوابي ميدهيد. مردم همه بدنبال خميني راه افتاده اند و در نتيجه بر گنجي و سايرين هم حرجي نيست. آنها هم در كنار مردم و بخشي از همين مردم بوده اند! راه حل معضل را گنجي اين ديده است كه همه مردم را پايين بكشد و در كنار خود قرار دهد و دستشان را در دست حكومت بگذارد و به اين ترتيب معضل را حل كند. گنجي به عمد كشتار و سركوب وسيع و سازمان يافته زنان را كه با تيغ و اسيد و چاقو و لشكر كشي و توحش اوباش و لمپنهاي اسلامي مجبورشان كردند حجاب سر كنند و هنوز هم اين جنگ ادامه دارد، به فراموشي ميسپارد.

 گنجي به عمد خشونتي را كه جنبش خميني از همان اوان دست بالا پيدا كردنش حتي قبل از رسيدن به قدرت عليه مخالفان استقرار حكومت اسلامي به كار گرفت، مخفي ميكند. و مهمتر از همه او تهاجم خونين و سراسري جنبش اسلامي به مردم انقلابي بعد از قيام ۵۷ و كشتارهاي خونين و وسيعي كه از سال ۶۰ شروع شد و صفحات سياه و فراموش نشدني اي در تاريخ ايران ثبت كرد را كنار ميگذارد. او كشتار مردم آزادي خواه كردستان و تركمن صحرا و سراسر ايران را ناديده ميگيرد. اعدامهاي هزاران نفره در سال ۶۷ را به حساب مردم ميگذارد. گويا ملت كه منظورش همه مردمند در اين توحش و خونريزي و خشونت پشت سر خميني و شركا بوده اند. چون گنجي خود در كنار اين ملت كشتارگر يعني حزب الله و اوباش حكومت اسلامي بوده است، بنابرين اينها همه ملتند. وقتي گنجي از خشونت سخن ميگويد به اين توحش حكومت اسلامي عليه مردم اشاره ندارد. او انقلاب مردم عليه دستگاه سلطنت را خشونت ميخواند و همه جا كلمه انقلاب را كنار خشونت ميگذارد. وقتي ميگويد "تسخير خشونت آميز دولت" منظورش انقلاب مردم عليه حكومت پهلوي است.

او ميگويد "غروب انقلاب و خشونت: سیطره‌ی گفتمان انقلابی/خشونت آمیز لطمات جبران ناپذیری بر مردم ایران وارد آورد. تغییر سرمشق/گفتمان، از انقلابی/خشونت آمیز به مسالمت آمیز/بدون خشونت؛ بسیار امید بخش است. این که قلم‌ها و گفت و گو جایگزین تفنگ‌ها و زد و خورد شود، گامی بلند به پیش است. رفته رفته فضایی مجازی برای نقد و گفت و گو پدیدار می‌شود.."

 آري در تفكر گنجي انقلاب همه جا با خشونت يكي است. و مشكل و معضل امروز جامعه نيز اينست كه به انقلاب روي آورده است. گنجي خودرا سكولار ميخواند. آنچه اسلام فقاهتي ميخواند را كنار گذاشته است. او خميني و خامنه اي را نقد ميكند و به درست ميگويد " آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای آنچه را که رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی نکردند یا از انجام آن ناتوان بودند، در کمال بی پروایی انجام دادند، و برای آن انواع توجیه های دینی و غیردینی تراشیدند"

 اما وقتي كه به عمق تفكر گنجي و شخصيهايي امثال او دقيق ميشوي همان جنبش ضد انقلاب اسلامي را مشاهده ميكني. يادمان نرفته است كه گنجي درست در اوج تظاهراتهاي ميليوني سال گذشته و شعار مرگ بر ديكتاتور و مرگ بر خامنه اي، سروكله اش پيدا شد و در مصاحبه اي با يكي از همين رسانه هاي نان به نرخ روز با گفتن اينكه "سرنگون كردن جمهوري اسلامي به صلاح نيست و اگر اين حكومت سرنگون شود اوضاع بدتر ميشود" نگراني جديش را از خطر سقوط حكومت اسلامي ابراز كرد. او در همين سخنراني رمز اپوزيسيون شدن كل اين شخصيتهاي كذايي ملي اسلامي را كه اكنون دوست دارند آنها را نه وزير و بنيانگذار سپاه پاسدار و نماينده مجلس اسلامي و امثال اينها، بلكه فيلسوف و نويسنده و فعال سياسي بنامند، برملا كرد. او در مورد وضعيت جامعه گفت "بیش از ۷۰ درصد جمعیت کشور زیر ۳۵ سال سن دارند. اکثریت این نسل پس از انقلاب به دنیا آمده اند. رژیم جمهوری اسلامی در تحمیل نظام ارزشی خود به این نسل کاملاً شکست خورده است... سبک‌های زندگی ، شعارها و مطالبات این نسل؛ با سراپای این رژیم در تعارض قرار دارد."

 اين دقيقا رمز كنده شدن بخشهايي از حكومت و پرتاب شدنشان به صف اپوزيسيون است. اگر اين حكومت در تعرض و توحشش عليه مردم و همين جوانان و تحميل ارزشها و سنتهاي اسلامي موفق ميشد، بدون ترديد خيلي از اينها هنوز مشغول كسب و كار غير شرافتمندانه قبلي بودند. اكنون نيز كه به صف اپوزيسيون پيوسته اند، ارزش مصرفشان بطور واقعي تا زماني است كه حكومت سركار است، وقتي كه جمهوري اسلامي با انقلاب مردم سرنگون شود، اينها نيز بايد فكر ديگري براي خويش بكنند و آينده ناروشني در انتظارشان است. اينجاست كه به اين برزخ دچار شده اند كه در فضاي سرنگوني طلبي عميق مردم و فضاي انقلابي عليه حكومت، به نعل و به ميخ ميزنند. هم عليه سران حكومت حرف ميزنند و هم طوري حرف ميزنند كه از كليت نظام دفاع كرده باشند. به اينها بايد گفت كه باور كنيد كه نفس توحش و سركوبگري برادران سابق شما در حكومت، راهي جز انقلاب كردن و قيام كردن و به زور به زير كشيدن اين ماشين جنايت براي كارگران و مردم باقي نگذارده است. باور كنيد آن بازي و عبارت پردازي "مسالمت آميز يعني عدم خشونت" را همه ميدانند كه فقط شارلاتانيسم و درخدمت حفظ همين حاكمين و نظام بسيار منفور است. شما هم شرافتمندانه ترين كاري كه ميتوانيد بكنيد اينست كه حداقل در قامت عنصري در اپوزيسيون در حركت انقلابي مردم براي پايين كشيدن اين حكومت مانع تراشي نكنيد.*




 


_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد