دم خروس زیر
قبای سکولارهای سبز, در حاشیه جلسه سکولارهای سبز در هامبورگ
نازنین برومند
"شورای هماهنگی شبکه سکولارهای سبز" نامی به ظاهر مدرن و دهان پر کن که
باطنی به شدت مرتجعانه و به نظر من حتی عقب مانده تر از بقیه سبزهای
همپالگیاش دارد روز جمعه گذشته ۱۸ ماه نوامبر در هامبورگ جلسه علنی داشت.
من نیز به دعوت متوالی یکی از اعضای آنها در هامبورگ در این نشست که
سخنران آن رضا حسین بر رئیس این نهاد از انگلیس بود شرکت کردم.
این اولین باری بود که من در جلسه سکولارهای سبز شرکت میکردم و پشت دستم
را داغ کردم که دیگر در چنین جلسهای شرکت نکنم. سطح بحث و سخنرانی و
گفتگویی که آنشب در آن نشست انجام شد آنچنان پائین، بدون اساس و پایه و
بدون کلاس سیاسی بود که من در اواسط صحبتهای سخنران احساس میکردم که دچار
مسمومیت فکری شده ام. نمیدانم آیا به شما تا به حال چنین احساسی دست داده
است یا نه. احساس میکردم هر چه بیشتر به حرفهای سخنران گوش میدهم مغزم
بیشتر به درد میاید. هر لحظه میخواستم آن جلسه را ترک کنم و آن صحبتها را
به طریقی از ذهنم پاک کنم. اما دندان به جگر گذاشتم و ماندم.
موضوع جلسه "راهکارها و موانع برای تشکیل کنگره ملی" بود.
به نظر میاید این موضوع فعلا نقل و نبات جلسات جریانات سبز است. اگر اشتباه
نکنم در عرض چند ماه گذشته این سومین یا چهارمین جلسه حول این موضوع بود.
پنداری سبزهای منزوی شده از همه جا، همه عزم خود را برای "کنگره ملی" جزم
کرده اند تا بلکه فرجی در آینده باشد. فعلا که هوا برای سبزهای زرد شده پس
است.
اما در این جلسه کذایی روز جمعه چه گذشت. راستش من انتظار همه جور بحثی
داشتم الا آن بحثی که آنجا ارائه شد.
اول جلسه که در سالن کوچکی برگزار شد، پرچم سه رنگ ایران با آرم شیر و
خورشید پشت سر سخنرانان نصب شد. سخنران دومی نیز به اسم صالح زده از پاریس
در جلسه حضور داشت که صحبت زیادی نکرد.
دیدن همین پرچم برای من کمی غیر منتظره بود. تا به حال پرچم شیر و خورشید
را در جلسه جریانات سبز ندیده بودم. بعد از آن سخنران مشغول توضیح دادن
اینکه سکولارهای سبز کی هستند و چه میخواهند شد. حسین بر توضیح داد که
سکولارهای سبز انحلال طلب هستند و از آنجا که به نظر ایشان به مردم ایران
تلقین شده که هیچ کاری از دستشان بر نمیآید این انحلال صورت نمیگیرد. در
نتیجه باید کنگره ملی تشکیل شود تا بتوان این رژیم را منحل کرد. خلاصه
اینکه ایشان هم مانند بقیه سبزها خواهان تغییر رژیم از بالا هستند. صحبتی
از انقلاب و نیروی انقلابی مردم در سال ۲۰۰۹ و اینکه چه گذشت و غیره انجام
نشد. البته تا اینجای صحبتها و اینجور طفره رفتن همه برای من آشنا بود و
اینکه مردم و انقلاب را فاکتور میگیرند جزو خصلت طبقاتی آنهاست و انتظاری
نیست. کسی توهمی ندارد که اینها نماینده مردم انقلابی، جوانان، زنان و
کارگران پیشرو نیستند و نمیخواهند باشند.
ولی برای جواب به اینکه رضا حسین بر و نهادش نماینده کیست کافیست چند قسمت
از صحبتهای آنشب حسین بور را اینجا توضیح دهم. ایشان در ادامه صحبتهایش و
در جواب به سوالات حضار به نکاتی اشاره کرد که تنها نشان دهند عقب
ماندگی افکار این فرد و متأسفانه دنباله روهایش است. در جواب به سوال
اینکه از نظر سکولارهای سبز چه سیستمی در آینده ایران باید سر کار آید و
چگونه باید از خطر جدایی و تکه تکه شدن مملکت جلوگیری کرد، جواب داد که
تنها راه فدرالیسم است.
که این خود به اندازه کافی جای نقد دارد اما عقب ماندگی صحبتهای حسین بور
فراتر از اینها رفت و دم خروس از آنجا آمد بیرون که در توضیح فدرالیسم
ایشان همان تقسیم قومی عشیرتی ایران را مانند زمان نادر شاه مثال آورد.
حسین بور که به گفته خودش بلوچ است ظاهراً در خیالات خود خواب این را
میبیند که در یک ایران "فدرالیستی" و تقسیم قدرت در بین مناطق مختلف ایران
به ایشان هم به عنوان فرماندار بلوچستان یا بهتر از همه به عنوان شاه
بلوچستان سهمی اعطا شود و زیر سایه شاهزاده فعلی و شاهنشاه آینده رضا پهلوی
به مال و منالی برساند. برای همین هم ایشان دو خط درمیان از شاهزاده رضا
پهلوی و بزرگمردانی ماند پدر بزرگش صحبت میکرد. هر چند که حسین بور در
صحبتش به این هم اعتراف کرد که مردم بازگشت رژیم پهلوی را نمیخواهند اما
ظاهراً تحت عنوان فدرالیسم میتوان بلاخره چنین سیستمی پیاده کرد. شتر در
خواب بیند هندوانه ... .
نوشتم هندوانه به یاد قسمت دیگری از حرفهای ایشان افتادم. در پاسخ به سوالی
در رابطه با جریان سبزها جواب داد، که بله جریان سبز مانند هندوانهای
میماند که بیرون آن سبز است اما درون آن مقداری سفید و سرخ و رنگا رنگ است
و آن تخمهای سیاه رنگ هم حزباللهیها هستند که به هر حال به جامعه ایران
متعلقند و بدون آنها اصلا در ایران غیر ممکن است. باید با آنها ساخت. اینجا
هم باز دنب خروس زد بیرون و ما فهمیدیم که مخالفت ایشان با رژیم اسلامی و
حزبالله در چه سطحی هست. اینها میخواهند ایران را به قهقرای تاریخ ببرند
غافل از آنکه خودشان به زباله دان تاریخ متعلقند.
آن لحظه بود که سرم را گرفتم و پیش خودم فکر کردم این دایناسورهای ما قبل
تاریخ از کجا پیدا شده اند؟ مردم ایران که پشیزی برای اینها ارزش قائل
نیستند. آخر اینها دلشان به چی خوش است؟ انقدر از واقعیت دنیای بیرون
خودشان و از واقعیت ایران و خواستههای مدرن و پیشرفته نسل جدید در ایران و
کل مردم دورند که با سریعترین موشکها با سرعت ماورأ نور هم نمیتوانند
خودشان را به آنها برسانند.
حسین بور که در حرف هایش اصلا وجود طبقه کارگر را در ایران منکر شد، مبارزه
زنان علیه حجاب را در سطح یک لجاجت با رژیم نزول داد و خود را یک بلوچی
سرشناس میداند که اگر او تصمیم بگیرد بلوچستان از ایران جدا خواهد شد، هنوز
فکر میکند دوران فئودالی و عشیرتی قاجار را میتواند به ایران باز گرداند و
دوباره مانند زمان قاجار چادر سر زنان کند و ایران را به دوران ارباب رعیتی
باز گرداند. اما به هر حال برای اینکه بتواند بلاخره یکجوری مردم را دنبال
خودش بکشد باید "سکولار" بود و مذهب را از دولت جدا کرد. در کنار فدرالیسم
ایشان معنی سکولار را هم فهمیدیم.
آدم نمیداند به خاطر اینهمه حماقت و عقبماندگی این آقایان باید به حالشان
گریه کند یا بخندد.
دانشجویان، زنان و کارگران مبارز و پیشرو در ایران مدتهاست تکلیفشان را با
اینجور تفکرات مرتجعا نهٔ روشن کرده اند. آنها یک جامعه مدرن بدون چماق
مذهب و ناسیونالیسم، جامعهای آزاد و انسانی با حقوق برابر برای همه مردم
در ایران میخواهند. بساط این پارازیتهای ریز و درشت نیز به زودی جمع خواهد
شد.
نازنین برومند
هامبورگ، ۲۰ نوامبر ۲۰۱۱
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|