لطفاً در کار همدیگر
DISCOVERY نکنید !
علیرضا رضایی

آقایان ! خانمها ! برادران ! خواهران ! بزرگواران !
شما شاهد باشید و بعدها هم در محضر تاریخ شهادت بدهید که ما بیخیال داستان
نیک آهنگ کوثر شدهایم خودش ول نمیکند . وی در آخرین توضیحات خود که در «وبلاگش»
منتشر شد ، تمامی آحاد ما ملت بیسواد را که متأسفانه هیچ آشنائیای با
قوانین کانادا نداریم درحالیکه چون خیلی به کارمان میآید باید قوانین
کانادا را از حفظ بلد باشیم ، با تنها گوشهای از قوانین و اصول کانادا با
نام «تأسیس کشف دلیل» که علما به آن میگویند DISCOVERY آشنا نمود و ملتی
را از نگرانی نجات داد . وی همچنین در پایان همه را به «آشنا کردن با طعم
عدالت» تهدید نمود که باعث وحشت عمومی شد .
در اینجا ما جهت کندن قال قضیه مستقیماً با ایشان وارد یک گفتگوی «خصوصی»
شدیم که بر مبنای همین اصل «تأسیس کشف دلیل» و جهت DISCOVERY شدن اذهان
عمومی آنرا همه جا از جمله اینجا منتشر مینمائیم :
من : تو چرا گفتگوی خصوصیات با مهدی هاشمی را ضبط کردی ؟
نیکان : تو با قوانین کانادا آشنا نیستی . در کانادا همه چیز DISCOVERY میشود
و یک حقوقدان که اتفاقاً استاد دانشگاه هم هست وفقط با من رفیق است این
اطلاعات را امروز در اختیار من گذاشت .
من : خب تو آنموقعی که صدای مهدی هاشمی را ضبط میکردی که آن استاد محترم
دانشگاه این اطلاعات را بهت نداده بود . چرا صدای مهدی هاشمی را ضبط کردی ؟
نیکان : اینکه میگویم تو از DISCOVERY اطلاع نداری همین است دیگر . ما
اینجا یک اصلی داریم به نام «تأسیس کشف دلیل» که .....
من : ببخشید میون صحبتت ؛ این تأسیس کشف دلیل یعنی چی ؟
نیکان : من چه میدانم یعنی چی . من همینطوری چیزی را که یارو گفت لفظ به
لفظ ترجمه کردم و چون خیلی برای انتشار نظر آن استاد دانشگاه عجله داشتم
اینجوری شد .
من : خب میفرمودی . چرا صدای مهدی هاشمی را ضبط کردی ؟
نیکان : ببین ، تو در فرانسه زندگی میکنی و آنجا همه چیز همینطوریاش
DISCOVERY هست . اما اینجا که DISCOVERY نیست من وظیفه دارم که برای «تاسیس
کشف دلیل» صدای همه را ضبط بکنم . من حتی تا حالا صد دفعه صدای خود تو را
هم پای اسکایپ ضبط کردهام .
من : دستت درد نکنه . ولی تو از یکطرف در تیتر مطلب انتشار این فایل صوتی
را محکوم میکنی از طرف دیگر در متن همان مطلب از آن دفاع میکنی . چرا ؟
نیکان : بخاطر همین DISCOVERY . تمام زحمتهای من فقط بخاطر این است که
خانوادهی هاشمی DISCOVERY بشوند .
من : دقیقاً چه کسی برای پیگیری امور خاندان هاشمی به تو نمایندگی داده ما
خبر نداریم ؟
نیکان : همین آقای حقوقدان که استاد دانشگاه هم هست یکیش . ایشان همین
امروز که جریان تأسیس کشف دلیل و DISCOVERY را به من گفت از من خواهش کرد
که امور خانوادهی هاشمی را پیگیری بکنم . بر اساس قوانین کانادا یک حقوقدان
میتواند بخاطر DISCOVERY هم که شده از این خواهشها بکند .
من : نیکان ! به من نگاه کن ! این چرت و پرتها چیه میگی ؟
نیکان : به من میگوئی چرت و پرت ؟ وقتی تو را با طعم عدالت آشنا کردم میفهمی
چرت و پرت یعنی چی . تمام این صحبت را که ضبط کردهام برای DISCOVERY در
اختیار دادگاههای کانادا قرار میدهم دهنت را آسفالت میکنم .
من : باشه ، ولی حالا تا وقت دادگاه یک لطفی کن برای این عبارت «تأسیس کشف
دلیل» یک معادل دیگری پیدا کن لااقل ملت نخندن .
نیکان : من ملت را هم با طعم عدالت آشنا میکنم . صدای همهشان را ضبط کردهام
. اینهمه خرج کردهام همهتان را DISCOVERY میکنم
شاید ضبط مکالمهی خصوصی بین نیکان و مهدی هاشمی برای دوستان نیکان و کسانیکه
با او کار کردهاند چیز جدیدی نباشد ، که او بارها با دوستان و همکارانش
این کار را کرده ، ولی انتشار این مکالمه شاید نیکان را نهایتاً و علیرغم
نگرانی تمام دوستان سابقش (که وقتی تمام راههای بازگشت او را از طرف خود
او بسته دیدند ، از او رو گرداندند) از آخرین پیچ گردنهای که در آن طی
طریق میکرد ، با تمام قوا به اعماق درهای انداخت که حالا بازگشت از آن
تقریباً محال به نظر میرسد ...
دلم میگیرد وقتی یادم میافتد که این همان نیکآهنگی است که وقتی در اوان
جنبش سبز طرحی میکشید ، در تهران پوستر میشد و در تجمعات مردم دست به دست
میچرخید . این همان نیکانی است که بیوقفه خبرهای جنبش سبز را پیگیری میکرد
، از طریق رفقای داخل عکس و فیلم و مصاحبه جمع میکرد و در هر رسانهای که
دستش میرسید منتشر میکرد . همان نیکانی که در همان حال خصومت «شخصیاش»
با اصلاح طلبها را حتی در یک گفتگوی ساده و حال و احوال کردن معمولی هم
نمیتوانست پنهان بکند ، ولی نیکان کاملاً مشهود ، در خدمت مردمش بود ...
امروز دلم میگیرد و به حرمت رفاقت سابقمان حق هم دارم که دلم بگیرد . دلم
میگیرد که وقتی خواست «خودنویس» را راه بیندازد ، به هر کدام از دوستانش
که گفت ، همگی بیدریغ برای کمکش پا پیش گذاشتند و کار را راه انداختند .
خودنویسی که در کوتاه مدتی نیکان آنرا بسمتی برد که هیچکدام از آن دوستان
حتی حاضر به بردن اسمش هم نیستند . امروز دلم میگیرد وقتی خبری دربارهی
نیکان منتشر میشود ، و از بس که او علیه مردمش «زده» ، نتنها هیچکدام از
همکارانش ، که حتی هیچکدام از مخاطبانش هم حاضر به بیان حتی یک کلمه در
دفاع از او نیستند . دلم میگیرد که علیرغم تمام تلاشهائی که دوستانش
کردند که اینطور نشود و خود او خواست که بشود ، به همین راحتی انگ همکار
وزارت اطلاعات بودن را مشتاقانه به خودش چسباند ...
امروز دلم بدجوری گرفت . شاید تا همین پارسال هم هر کاری که میکرد ، باز
هم در جمعها همه متفق القول تاکید داشتند که «نیکان ذاتش خراب نیست» .
دیوانه هست ! ولی ذاتش خراب نیست . بعد او حتی تمام مدافعانش را هم هر باری
که هر کدامشان بر خلاف میلش حرفی زدند ، به «نوچگی» و جیرهخواری این و آن
متهم کرد . تمام نامهای «اصلی» برای انتشار اخبار درست را از دور خودش
پراند ، تمام نامهای «مستعار» برای انتشار دروغ را دور خودش جمع کرد . چه
کردی با خودت نیک آهنگ ؟ چه ساختی از خودت ؟
امروز دلم خیلی گرفت نیکان . بار اولی که در پاریس دیدمت مشتاقانه بسویت
دویدم و تو خوشحال بودی ، بار آخری که آمده بودی پاریس نتوانستم بیشتر از
نیم ساعت پیشت بمانم و زود رفتم و تو ناراحت شدی . امروز اگر دوباره بیائی
همان نیم ساعت را هم نمیتوانم برایت وقتی بگذارم ...
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|