نوروز مال شاهان نیست!

مصطفی صابر
پریروز بعد از مدتها با دوست عزیزی که "سلطنت طلب" است چاق سلامتی میکردیم.
پیشاپیش نوروز را به او تبریک گفتم. او هم گرم عید مبارکی کرد، ولی ابتدا
به شوخی و نیشدار گفت: "باشه، به کوروش میگم"! ... او طبق معمول داشت به من
بعنوان کمونیست طعنه میزد. از این شوخی ها بین او و من معمول است. من هم
خیلی وقتها او را بعنوان "راست" و "سلطنت طلب" دست می اندازم. یک جور "دیالوگ
متمدنانه" بین ما به سبک ایرانی، پر از طعنه، پر از خنده، نیمه شوخی و نیمه
جدی! او اینبار در واقع میخواست بگوید: "آخر تو کمونیست را چه به نوروز،
این موضوعی مربوط به کوروش و شاهان و سلطنت طلب ها است که تو با آنها
مخالفی ..."!
پریروز فرصت نشد تا سر این موضوع با دوست عزیزم بقول جوانها قدری "کل کل"
کنیم. چرا که موضوعات جذاب دیگری در دستور بود ... اما بعد فکر کردم پوینت
سیاسی نهفته در این شوخی دوستم حائز اهمیت است. بخصوص اینروزهای نوروزی حتی
برجسته تر میشود و باید به آن پرداخت. پس شاید بد نباشد که جهت اطلاع دوست
عزیزم و همفکران او، و احیانا دیگرانی که به این بحث علاقمند هستند، نکاتی
را یادآور شوم.
در پس آن شوخی در واقع بحث جدی رابطه فرهنگ با ناسیونالیسم خوابیده است.
ناسیونالیسم بطور کلی، و از جمله ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی (که سلطنت
طلب ها نماینده سنتی آن هستند) بطور اخص، طوری راجع به عناصر و سنن فرهنگی،
مثلا نوروز، صحبت میکند که گویی ملک طلق شان است. حال آنکه فرهنگ موضوعی
کاملا متفاوت از ناسیونالیسم است. فرهنگ مساله بسیار دیرپاتر است و
ناسیونالیسم امری متاخر و همزاد دوره عروج و حاکمیت بورژوازی و سرمایه داری
است. کمونیست ها قطعا مخالف ناسیونالیسم و تعصبات ناشی از آنند. آنرا همچون
مذهب نوعی آگاهی وارونه، نوعی خرافه و یک منشاء کشت و کشتار تفرقه بین بشر
و خلاصه فاجعه ای میدانند که باید از آن رها شد. اما فرهنگ عمدتا ساخته و
پرداخته توده های عظیم مردم در روند های تاریخی طولانی است و اغلب عناصر
بسیار زیبا و عمیقا انسانی در فرهنگ هست که باید از زیر دست و پای
ناسیونالیسم (و همینطور مذهب و کلا منافع طبقات حاکم) بیرون کشید. عناصر
زیبایی که ریشه در بنیادی ترین نیازهای بشری دارد؛ مثل خوردن، خندیدن،
رقصیدن، عشق ورزیدن، بازی کردن، آواز دسته جمعی خواندن، دیدار تازه کردن،
دوست جدید پیدا کردن و غیره و غیره که عمرشان به اندازه جوامع بشری است.
همواره با ما خواهند بود و با تحول بشر البته تغییر و اعتلاء خواهند یافت.
در واقع یک نقطه قوت تعیین کننده مذهب و ناسیونالیسم بعنوان ایدئولوژی
سیاسی، همانا این است که خود را با رفتار ها و عناصر بنیادی فرهنگی مثل پخت
و پز کردن و خوردن دسته جمعی، دورهم جمع شدن، گرامیداشت سال نو و یا مراسم
تولد و مرگ و غیره پیوند میزند. شما خوراک ها را از مراسم و سنت های مذهبی
حذف کنید نصف تاثیر و جذبه و نفوذ مناسک مربوطه از بین رفته است. حس
کارناوال داشتن و حرکات مکرر و جمعی، همآوایی و ایجاد روح جمعی را از اعیاد
و رسوم مذهبی بیرون بیاورید دیگر چندان چیزی از آن باقی نمی ماند. برای
مثال این اسلام و مذهب شیعه، و یا دعوای معاویه و حسین بر سر خلافت و بخور
و بچاپ "بیت المال"، نیست که عاشورا را به وجود آورده است. بلکه عاشورا
چنانکه میگویند ریشه در سنت قدیمی تر "سوگ سیاوشان" دارد که در واقع نوعی
کارناوال و مناسک دسته جمعی است که خیلی قبل تر از "فاجعه کربلا" در این
منطقه وجود داشته و بعد در غالب تعزیه و نوحه خوانی و دسته راه انداختن و
غیره به حیات خود ادامه است. (قابل توجه ناسیونالیست ایرانی ضدعرب و ضد "تازی":
بنظر میرسد که عاشورا و عزاداری برای حسین در واقع یک محصول ماقبل اسلام و
مشخصا "ایرانی" است!) خلاصه آنکه برای مبارزه موثر علیه ناسیونالیسم و مذهب
لازم است که حربه قوی تداعی شدن این ایدئولوژی های سیاسی با فرهنگ و سنن
باستانی را از دستشان گرفت. باید پیرایه ها و عارضه های مذهبی و
ناسیونالیستی و سیاسی را از عناصر فرهنگی تکاند و محتوای انسانی و زیبای
آنرا بیرون کشید و ارتقاء داد. نشان داد که اساس این اعیاد و جشن ها و
کارناوال ها اتفاقا ربطی به ناسیونالیسم و مذهب ندارد. (در ضمن اینکه
جوانان ایران سالهای اخیر "محرم حسینی" را به "حسین پارتی" و به درجه ای به
نوعی کارناوال مدرن و محل ملاقات دخترها و پسرها تبدیل کرده اند، کوششی
خودبخودی در جهت بیرون کردن سلاح مخوف محرم و عزاداری اسلامی از کف جمهوری
اسلامی است!)
وقتی دوست عزیزم در جواب تبریک نوروز و سال جدید به من گفت:"باشه به کورش
میگم"، او در واقع داشت همین نقطه قوت را یادآور میشد. که گویا نوروز امری
مربوط به پادشاهان باستان و نمایندگان امروزی آنها یعنی سلطنت طلبان و
ناسیونالیستها است و من کمونیست حتی حق گفتن تبریک نوروز را هم ندارم. او
در واقع داشت به من میگفت که خانه تکانی، لباس نو پوشیدن، هفت سین چیدن،
چهارشنبه سوری و آتش افروختن، حاجی فیروز و عمو نوروز، سبزی پلو با ماهی،
آجیل مشکل گشا، سبزه سبز کردن، دید و بازدیدهای عید، عیدی به بچه ها دادن،
سیزده بدر رفتن، سبزی گره زدن و غیره که بهر دلیل در بین صدها میلیون مردم
در ایران و بخش های وسیعی از آسیای میانه و خاورمیانه رسم است، همه و همه
امری مربوط به ناسیونالیست ها و ایران پرستان است. حالا این بماند که حتی
کلاه ناسیونالیست های مناطق مختلف (بخوانید بورژواهای مناطق مختلف) بر سر
اینگونه تعبیر از نوروز توی هم میرود. اما دعوای آنها هرچه باشد دیگر واضح
است که من کمونیست انترناسیونالیست را چه به این جلوه های ناسیونالیسم! در
واقع او داشت نوروز و جشن و شادی سنتی مردم را سیاسی میکرد و در کیسه خود
میریخت.
این البته یک تلاش سیاسی عظیم تر و سازمانیافته تر است. برای مثال از رادیو
بی بی سی تا سازمان ملل متحد از دولت آمریکا تا آکادمی همه و همه دارند
همین روزها تلاش میکنند تا جشن نوروز را به پادشاهان هخامنشی و حتی منشور
کوروش وصل کنند. چیزی که خودشان هم میدانند یک سرهم بافی مسخره و قلابی است.
اما فعلا مشغول رنگ کردن ملتند و البته ناسیونالیسم ایرانی هم طبعا از این
پشتوانه سیاسی و ایدئولوژیک و تکیه کردن بر عناصر باستانی و ریشه دار
فرهنگی مشعوف است. دوست سلطنت طلب من هم سوار همین موج بود.
پس اجازه بدهید قبل از هرچیز به این دوست سلطنت طلب و همه کسانی که
میخواهند جشن زیبای نوروز را سیاسی کنند عرض کنم که نوروز مال پادشاهان
نیست. این دروغی شاخدار است که اینگونه جشن ها را به پادشاهان (مثلا کوروش)
و پیامبران (زرتشت) نسبت میدهند. جشن ها و مراسم باستانی که فصول سال را
گرامی میدارد (نظیر نوروز) می باید به دوره های بسیار قدیمی تری از تحول
اجتماعات اولیه بشری تعلق داشته باشند. دوره هایی که هنوز مالکیت خصوصی و
در نتیجه پادشاهی و امپراطوری و طبقات حاکم و مذاهب مدافع آنها و بارگاه
های پر جلال و جبروتشان (که به زور شمشیر و چپاول و غارت و بیگاری و بردگی
ساخته میشد) بوجود نیامده بود. دوره ای که قبایل و جماعات اشتراکی بشری از
مرحله گردآوری خوراک گذشته بودند و به گله داری و کشاورزی پا میگذاشتند.
برای قبایل گله دار و بویژه جوامع کشاورز تغییر فصل و تقویم و چرخه طبیعت
اهمیت می یابد و جشن های نظیر نوروز باید هزاران سال قبل از کوروش و زرتشت
و غیره بوجود آمده باشد. نه فقط بارگاه امپراطوری هخامنشی بلکه بارگاه سلسه
پادشاهان ماقبل اینان در منطقه جغرافیایی وسیعی که نوروز جشن گرفته میشود (نظیر
مادها و آشوریها و غیره) نیز منشاء نوروز نیست. (گو اینکه برخی معتقدند که
یک جشن قدیمی آسوری ـ کلدانی در گرامیداشت روز اول بهار و سال جدید شمسی
منشاء نوروز است، که البته برخی مراسم نوروزی نظیر سبز کردن گندم و دید و
بازدید و غیره در آن بجا آورده میشود!) چرا که عبور از جماعات شکارچی و
گردآور خوارک اولیه به قبایل گله دار و کشاورز به هزاران سال عقب تر از شکل
گیری حتی قدیمی ترین امپراطوری ها و نظام سلطه و چپاول طبقاتی برمیگردد.
نکته برجسته دیگر در جشن های باستانی نظیر نوروز همان دورهم جمع شدن، دید و
بازدید و هدیه دادن به یکدیگر است. فونکسیونی بسیار ضروری و پایه ای که
اینهم باید به دوره ای بسیار مقدماتی در تاریخ بشر برگردد که بالاتر ذکر آن
رفت. یعنی دوره عبور از جوامع اولیه گردآور خوراک به سازمان اجتماعی عالیتر
قبایل گله دار و کشاورز و اتحادیه ها و کنفدراسیون های این قبایل است. این
نوعی از سازمان اجتماعی پیشا دولت است که هنوز بر مالکیت اشتراکی و قبیله
ای استوار است و هدف آن حمایت و همبستگی قبایل و ایلات هم ریشه و خویشاوند
است. کار بشری در این مقطع اضافه محصول ایجاد میکند و مبادله در بین قبایل
و اجتماعات رواج پیدا میکند اما هنوز مالکیت خصوصی و طبقات و دولت به معنای
ابزار سیادت طبقاتی شکل نگرفته است. قرار دادن روزی برای جمع شدن همه این
قبایل به گرد هم، تجدید عهد و پیمان کردن باهم، و رد و بدل کردن مازاد
محصولات خود (همان هدیه و عیدی دادن متقابل که اشکال اولیه مبادله است) یک
ضرورت بقاء و گسترش این قبایل و زندگی اجتماعی آندوره است. خلاصه آنکه
نوروز و جشن های مشابه آن باید به این دوره اولیه شکل گیری سازمان اجتماعی
پیشادولتی و اولین اشکال مبادله و تجارت برگردد. هرطور که سیر دقیق ماجرا
بوده آنچه که مسلم است در این مقطع هنوز نه دولتی شکل گرفته و نه پادشاه و
بارگاهی هست که حالا بخواهند در رادیو بی بی سی و امثالهم شکل گیری جشنی
نظیر نوروز را به آنها نسبت دهند.
البته بعدها که اضافه محصول کار و زحمت بشری بصورت مالکیت خصوصی و ثروت های
افسانه ای پادشاهان و بارگاه های پر جلال امپراطورها و کشورگشایان در می
آید طبعا اعیاد باستانی و از جمله همین نوروزعلی القاعده حتی اهمیتی بیشتر
می یابد. چرا که این جشن ها و مراسم به جزئی از سیستم سیاسی و کشورداری این
چپاولگران و استثمارگران، یعنی همان پادشاهان و سلاطین محترم، تبدیل میشود.
طبعا در دنیای باستان وجود مراسمی که هر سال همه سران قبایل و اقوام تحت
فرمان شاهنشاه را دور هم جمع کند و به پابوس شاه بیایند و بیعت کنند و "هدیه"
(بخوانید باج و خراج) بدهند، برای اداره امورات امپراطوری جناب امپراطور
خیلی خیلی اهمیت داشت. شاید بشود گفت همانقدر اهمیت داشت که در دنیای امروز
ما وال استریت و بورس و سود و آکادمی و امثال سی ان ان و بی بی سی، برای
حفظ اقتدار امپراطوری صاحبان سرمایه های جهانی و ملی ضرورت دارد.
اما دوست سلطنت طلب من اینجا می تواند وسط حرف بپرد که "پس آیا این به معنی
این نیست که اتفاقا نوروز به شاهان تعلق دارد؟"
واضح است که جواب منفی است. اگر چیزی از شاه بازی و امپراطور بازی در نوروز
باقی مانده باشد، زائده ای بر این جشن است و باید آنرا از مراسم نوروزی
بیرون گذاشت. همانطور که برای مثال گذاشتن قرآن بر سر سفره هفت سین را
بعنوان تلاش اسلامیست ها برای وصل شدن به نوروز دانست و آنرا کنار گذاشت.
خوشبختانه نوروز از جمله جشنهایی است که جنبه مذهبی و عقب مانده (نظیر
کشتار حیوانات و قربانی کردن که در بعضی مناسک تا امروز باقی مانده) ندارد.
جشنی مربوط به شادی و بهار است. اینکه ناسیونالیسم میخواهد نوروز را
دستمایه ایرانی پرستی و امیال و مقاصد سیاسی و ایدئولوژیک خود قرار دهد
ربطی به نوروز باستانی (که امروز توسط مردمان زیادی با هویت های قومی و ملی
و مذهبی گوناگون جشن گرفته میشود) ندارد. لذا آنچه که قطعا باید از مراسم و
گردهمایی نوروز بیرون گذاشت همانا این تلاش ناسیونالیست ها (چه در ایران و
چه کشورهای دیگر) برای قبضه کردن این جشن زیبای باستانی است. تلاشی که
میخواهد نوروز را به شاهان و چپاولگران باستان و وارثان کنونی آنها یعنی
طبقه بورژوازی و ناسیونالسم و جریانات سیاسی اش ببندد و از آن محملی برای
تقویت جریانات راست بسازد. این تلاش دقیقا در عکس جهتی است که نوروز و
اعیاد شبیه آن بخاطرش پدید آمده است. یعنی دوستی و همبستگی بین انسانها.
لذا در پایان باید تاکید کرد که بر خلاف ظاهر کاملا حق به جانب دوست عزیز
سلطنت طلبم، اتفاقا این ناسیونالیسم و تلاش های قلابی برای سیاسی کردن
نوروز است که ربطی به اساس این جشن قدیمی ندارد. این چیزی است که نوروزی
نیست و دیروزی است! و اتفاقا این آزادیخواهان و انسان دوست ها و بخصوص ما
کمونیستها ( که میکوشیم مذهب و ناسیونالیسم و هر شائبه منفعت پرستانه طبقات
حاکم را از زندگی بشری بزدائیم) هستیم که در دفاع از فرهنگ بشری، و اینجا
مشخصا نوروز و تلاش آدمیان بی شماری که در پهنه ای گسترده از این کره زیبا
چنین جشنی را خلق کرده و نسل اندر نسل گرامی داشته اند، ثابت قدم هستیم.
نوروز یک جشن زیبا در گرامیداشت بهار و تولد دوباره طبیعت است. یک جور
گرامیداشت سال تازه توسط انبوه انسانها با سنت های زیبا و جالب است که فی
الحال توسط صدها میلیون نفر از چین و هند گرفته تا سوریه و ترکیه با انواع
باورهای مذهبی و سیاسی جشن گرفته میشود. میتواند بلافاصله مبنای نزدیکی و
تعاون و همکاری جوامع انسانی وسیعی خارج از تقسیم بندی های قومی، مذهبی و
کشوری کنونی این منطقه بزرگ از جهان شود. این جشن حتی ظرفیت اینرا دارد (و
در این راه هم دارد قدم بر میدارد) که به یک سنت جهانی گرامیداشت بهار
تبدیل شود و وسیع تر و پر شکوه تر برگزار گردد و مبنایی برای همبستگی بیشتر
انسانها باهم شود. اما این جهت را نوروز وقتی میتواند سریع تر و بهتر
بردارد که آنرا از شائبه های تنگ نظرانه سیاسی بورژوازی یعنی برده داران
عصرما، از ناسیونالیسم و دروغ ها و خرافه هایش تکاند.
در یک کلام نوروز جشن شادی انسانها در گرامیداشت بهار، دیدار یکدیگر و لذت
بردن از همدیگر است. نه به شاهان و پیغمبران و نه به بورژواها و
ناسیونالیست ها تعلق ندارد. مال هر کسی است که رهایی همه بشریت را میخواهد
و همه سنت ها و جشن های زیبا و انسانی ساکنان چهار گوشه زمین را گرامی
میدارد. (۲۰ مارس ۲۰۱۳)
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|