اولین نتیجه گیری ها از پایان یافتن نمایش انتخاباتی و پیام ها
اصولگرایان یا نمایندگان بخش حزب اللهی بدنه و حامیان رژیم و نیز بخشی از بازاریان و اهل تجارت- در یک رابطه معکوس با شعور و توانمندی ها شان-، از همه طلبکاری می کنند و ادعا دارند و از این رو حتی عرصه را برای برادران دینی خود که اسم خود را اصلاح طلب گذاشته اند، گاه بسیار تنگ می کنند و حتی در مواردی قصد جانشان را هم کرده اند. از جمله ترور نیمه موفق سعید حجاریان که او را مغز متفکر «اصلاحات» می شناختند. یادمان نرفته که «سردار سرتیپ دکتر فلسفه الله کرم» در زمان اولین کاندیداتوری خاتمی، در یکی از میتنگ های تبلیغات او ضمن تلاش برای بهم ریختن آن ، گفته بود که خاتمی برای رئیس جمهور شدن باید از روی نعش او بگذرد. همچنین است سخنان «سردار سرلشکر دکتر یحیی رحیم صفوی» در اوائل رئیس جمهور شدن خاتمی و تهدید به زبان بریدن و گردن زدن کسانی که لباس آخوند دارند اما منافقند و خیلی غلطهای دیگری که آن زمان کرده بود. شاید اگر امروز آن حرفها را جلوی این پاسدار متحجر خشک مغز قرار بدهند، با تمام نادانی همیشگی اش، از غلظت تعصب و حرفهای نامربوطی که زده بود، شگفت زده شود. اصولگرایان در دوره 8 ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، بسیار میدان یافتند و این امر چنان مخرب بوده است که سایت تابناک در مطلبی با عنوان «شکست اصول گرایایی واجب بود» از شکست خوردن اصولگرایان اظهار خرسندی کرده و آن را واجب تر از نان شب دانسته است.* البته می دانیم که از میانه دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد بین او و حامیانش شکاف افتاد. این پیروزی نسیه اما، از طرفی نشان دهنده تاثیر مداخله مردم در صحنه جدال جناحها و تضاد رژیم و بهره برداری از آن با منطق «انتخاب بین بد و بدتر» است. این البته تاکتیک و روشی است که بخش قابل توجهی از دارند حق رای که خواهان تغییر اوضاع هستند، به سیاست تحریم گسترده ترجیح داده اند و دلیل آن هم روشن است، نگرانی از دست بالا پیدا کردن جناح حزب اللهی از یک سو و مساله دیگر، نبودن سازمان و حزبی فعال و دارای ارتباط با بخشی بزرگی از جمعیت دارای حق رای و خواهان تغییر، در پیش گرفتن سیاست تحریم. البته «جبهه مشارکت ایران اسلامی» که خود را نماینده طبقه متوسط می داند، و در سالهای گذشته موفقیتهایی در کسب اکثریت مجلس داشته است و برادر محمد خاتمی در راس آن است، می توانست با پیش گرفتن و اعلام سیاست تحریم انتخابات، روی تاکتیک و منطق «انتخاب بین بد و بدتر» تاثیر بگذارد و آن را به بسود سیاست تحریم، در انتخاب و تصمیم لااقل بخشی از کسانی که برای انتخاب بین بد و بدتر به پای صندوق رای می روند، تاثیر بگذارد، ولی این جریان که بیشتر پایه گذارانش خود در سرکوبی خونین گروههای سیاسی در دهه 60 و سایر جنایت علیه مردم ایران در «دوران طلایی امام راحل»دسته داشته اند و از درندگی رژیم ولایت فقیه علیه دگراندیشان بهره برده اند و به یمن سرکوبگری های خونین دستگاه امنیتی، پا به عرصه گذاشته اند، می دانند که پای تحریم انتخابات رفتن، هزینه ً سرو کار داشتن با دستگاه امنیتی و مزاحمتهای آن را می تواند برای آنها ببار بیاورد و چون اصلا خواهان پرداخت هزینه نیستند، تا کنون از تحریم انتخابات اجتناب کرده اند.
آن «تحریم انتخابات» هم که به سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی نسبت داده شد، اطلاعیه شاخه خارج کشور آن بود. اگر چه عناصر و
چهرهای متعددی از سازمان یاد شده،در دستگاه سرکوب و امنیتی در «دوران طلایی
امام» شرکت داشته اند و اصلا هسته مرکزی دستگاه امنیتی و پلیسی دوران آغاز
قدرت خمینی را بیشتر اینها تشکیل می داند، و عناصری از این ها در دستگاه
دولت اسلامی دارای پست و مقام وزارت و معاون وزیر بوده اند، اما نقش تاثیر
گذار قابل اعتنایی در بدنه حامیان رژیم، ندارند. به هر حال تا آنجا که به
سیاست تحریم و اپوزیسیون(خارج کشور) رژیم بر می گردد، نگارنده همچنان
معتقدم که اپوزیسیون، باید منادی و مبلغ سیاست تحریم انتخابات، باشد و
پیوسته افشاگر دورویی و مردم فریبی و زیر پا گذاشته شدن حقوق شهروندی در
رژیم ولایت فقیه، از سوی همه جناحهای آن باشد و پیوسته در مورد تعارفات و «حق
شناسی» و «گفتار درمانی»، عناصر رژیم، یاد آور این امر باشد که حفظ رژیم
ولایت فقیه برای کلیه دست اندرکاران آن، از «اوجب واجبات» است و دارای
اهمیت درجه اول است و مردم نباید اهمیتی به تعارفات«مردم دوستانه» آنها
بدهند. سیاست تحریم انتخابات و رد رژیم در کلیه دسته بندی هایش، سیاستی در
خدمت مردم و کمک به تقویت مبارزه آنها با رژیم و وادار به عقب نشینی کردن
رژیم در برابر آنان است، وگرنه مردم نه تنها نیاز به رهنمود اوپوزیسیون در
انتخاب بین بد و بدتر ندارند، بلکه چنین موضع گیرهایی و رهنمود هایی،
تاثیرات منفی در روحیه مردم و رادیکال شدن مبارزه آنان می گذارد.
در تاکید دوباره بر
ابلهانه بودن ادعای رفسنجانی که شاید ناشی از خرفتی و فراموشی به دلیل
کهولت باشد، کافیست به یاد بیاوریم که «جبهه مشارکت ایران اسلامی»، بعد از
رد صلاحیت رفسنجانی در اطلاعیه یی به همین مناسبت صادر کرد، خبر رد صلاحیت
رفسنجانی را «بحت آور و باور نکردنی» و این تصمیم شورای نگهبان را« اقدام
نابخردانه» خوانده بود و در پایان نتیجه گرفته بود که آن اقدام «تنها رد
صلاحیت یک کاندیدای خوشنام و پرآوازه نبود بلکه تعیین رئیس جمهور مورد نظر
آینده نیز بود ». این خود به روشنی نشان دهنده مزّورانه بودن ادعای
رفسنجانی و دروغگویی بلاهت بار او در«دموکراتیک» بودن انتخاباتی است که در
آن، حتی حق خود این «کاندیدای خوشنام و پر آوازه» رعایت نشده بود و این
فرمایشات را استوانه ترک برداشته و پوسیده نظام، صد البته برای «مصلحت نظام»
و نیز چهره خود را با سیلی سرخ نگهداشتن، بر زبان رانده است و گرنه حقیقتی
در آن نیست.
او در این زمینه گفت:« اینک در
آستانه این مرحله جدید، فرصت تازه پدید آمده است که در صحنه بینالمللی نیز
آنان که مردمسالاری و آیین تعامل و گفتوگوی آزاد و حق جویانه را به راستی
پاس میدارند، با دیدن این حماسه عظیم مردمی با زبان احترام و انصاف و
پذیرش حقوق جمهوری اسلامی ایران با این ملت بزرگ سخن بگویند تا پاسخ مناسب
نیز بشنوند و با تلاش، گسترش مناسبات بر پایه منافع متقابل صلح، امنیت و
توسعه را، در منطقه و جهان اعتلا بخشند». او در اولین کنفرانس خبری بعد از
انتخابات در روز دوشنبه 27 خرداد، در پاسخ به سوال خبرنگار شبکه ان بی سی
در این زمینه که آمریکا خواهان مذاکره مستقیم است، ضمن یادر آوری همان
فرمولها و جملات مربوط به زخم قدیمی در رابطه با آمریکا و لزوم احترام
متقابل و عدم دخالت آمریکا در امور داخلی ایران، و این که رژیم از«حق ملت
ایران کوتاه نخواهد آمد» یاد آور شد که« آماده ایم که تنش ها کاهش یابد».
یعنی وضع ریال و
موقعیت کشور ایران در جامعه بین المللی، به آنچه در زمان شاه بود برگردد.
دلار به قیمت سرسام آور کنونی، به سطح دلار به قیمت 70 ریال فرود بیاید و
با ایرانیان در مبادی ورودی کشورها و از سوی ماموران گمرک و پلیس، بی
احترامی نشود. معلوم است که «احترام به گذرنامه» رژیمی که تروریست پرور و
یاغی شناخته می شود، جز با دست برداشتن از روشهای گذشته و اعتماد سازی با
کشورهایی که به او بدگمان هستند، به دست نمی آید و این کار نیازمند چرخش در
سیاست خارجی و گامهای بلند برداشتن در جهت اعتماد سازی و احترام متقابل
ممکن است. بی تردید وقتی آخوند روحانی صحبت از باز گرداندن احترام به «گذرنامه
ایران»می کرد، خودش خوب می دانست که هزینه آن را رژیم جمهوری اسلامی باید
بپردازد و می دانست آن پرداخت چگونه باید باشد. گذرنامه ایران، با روی کار
آمدن رژیم ولایت فقیه و با اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارکنان آن و
بعد عربده کشی و لات بازی و اقدامات تروریستی در اینجا و آنجا توسط عوامل و
دیپلمات - تروریستهای رژیم، بی اعتبار شد و بی احترامی به شهروندان ایرانی
دارنده گذرنامه جمهوری اسلامی ناشی از عملکرد رژیم است.
ما می بینم که هیچ نشانی از چشم
گشودن به واقعیت در رهبری مجاهدین دیده نمی شود. اینها به هیچ سوالی جواب
نمی دهند و حتی کسی را که سوال می کند و در آن چه آنها می خواهند به دیگران
به عنوان حقیقت بباورانند تردید و شک دارد، دشمن خود می دانند و برای
کوبیدن او بکار بردن هر روشی را برای خود مجاز می دانند. مثل موردی که برای
خود من پیش آمد. من انتقاداتم را از عملکرد مسعود رجوی بطور مکتوب تحویل
دبیرخانه دادم(اواخر آبان 82)، با قید این که فقط خود او باید بخواند (محرمانه)
و هرکسی که خود او مجاز دید. واکنش اینها آن بود که به جای بحث و بررسی
انتقادات، در یک اقدام غیر قابل تصور برای من، پا در جای پای شاه و خمینی
گذاشتند و با زیر پا گذاشتن اساسنامه و آیین نامه داخلی شورا، بیانیه
سالانه شور را(سال 83) - بدون ارسال به من به عنوان عضو شورا برای اظهار
نظر- انتشار دادند و زیر آن هم قید کرده بودند«به اتفاق آراء». گویی که من
عضو شورا نبوده ام. یا اخراج شده ام. این خود سری البته برای من غیر قابل
تحمل بود و آن را توهین بزرگی به خود یافتم و واکنش نشان دادم. هنوز اینها آن متد های تحلیل بر وفق میل خود از وقایع را کنار نگذاشته اند و باز هم به جای دقت در رابطه علت و معلولی و نتایج واقعی رویداد ها، دنبال نفی آنچه اتفاق افتاده هستند. در ماجرای انتخابات سال76 که جناب رجوی پیشاپیش، به یقین پیش بینی کرده بود که ناطق نوری برنده معرفی خواهد شد، وقتی او 1 یک بر 3 انتخابات را به خاتمی باخت و با حدود 68 در صد آرا برنده انتخابات اعلام شد، به جای تلاش در فهم این مساله و ابعاد تاثیر و تغییراتی که می تواند در صحنه سیاسی داخل و روابط خارجی رژیم به وجود بیاورد و تلاش برای یافتن راه کارهای مناسب برای خنثی کردن اثرات منفی آن، روی این مساله متمرکز شد که تعداد شرکت کنندگان این نبوده است و آن بوده و یک « اتاق تجمیع آرا» هم در رژیم کشف کرد که «بنابر اطلاع»ی که به ایشان رسیده بود، طرفهای ذینفع در انتخابات، توافق کرده بودند که تعداد آرا برای طرفین، با ضریب چهار یا پنچ اعلام کنند. هنوز هم این متد کهنه و نا کارآمد را در رویکرد به نمایش انتخابات کنار نگذاشته اند. مریم رجوی باز هم در اطلاعیه خود از اتاق تجمیع آرا و ضریب چهار در تعداد شرکت کنندگان یاد کرده است.
خوب گیریم که همینطور است، آن چه مهم است این که حالا برخلاف
تمام تمهیداتی که صورت گرفته بود و برخلاف کنار گذاشتن رفسنجانی توسط شورای
نگبهان، کسی رئیس جمهور شده است که به همان جناحی نزدیک است که خامنه ای
نمی خواست و این کار را مردم کردند، به هر میزانی که شما قبول داشته باشید
که شرکت کرده اند. باید روی آثار و نتایج این تغییر فکر کرد. در آن زمان در
سال 76 هم من در یادداشت گزارش در ایران زمین به نکته توجه داده بودم.
اکنون سال 92 است. 16 سال گذشته است. راستی 16 سال دیگر اگر زنده بودیم، ما
در چه سنی خواهیم بود؟. به سرکار خانم «مهرتابان آزادی» و «رهبر مقاومت»
توصیه می کنم بروند و اطلاعیه خودشان و تحلیل های خودشان را در مورد
فروپاشی و سرنگونی رژیم و ادعاهای خودشان را در نزدیک بودن پیروزی (مثل سال
سرنگونی اعلام کردن امسال) بخوانند و ببینند چرا این همه سال این همه
اشتباه کرده اند.
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد