پلاتفرم سیاسی تشکیل
حزب کمونیست کارگری "چپ" ایران
ناصر احمدى
به امید روز کارگر جنگنده و متمدن سال ۹۲

مبارزه طبقاتی منطقه، بویژه در مصر و تونس که همچنان با اتحادیههای کارگریشان
در صحنه اند، و بدرجه اولی در جامعه بسیار پرتلاطم ایران که طبقه کارگرش در
آستانه روز کارگر بنحو متحد و علنی و جنگندگی (تاریخی) اش با برنامه تشکیل
حزب کمونیست کارگری خود و با نقد سیاسی تمامی احزاب و جریانات غیر کمونیست
کارگری و روشنفکری رنگارنگ خارج کشور پا بمیدان گذارده است شتاب و شدت بس
چشم گیری بخود گرفته و میگیرد، و چون امواج آتشفشان عظیم روی به فورانی
همواره میخروشد و اوج میگیرد و پیشاپیش انفجار فروبرنده "بورژوازی و اسلام
سیاسی" اش میغرد و میغرد. با اینحساب اکنون دیگر ماندن من در قید تشکیل
هستههای کمونیست کارگری چپ ایران که بیست روز پیش اعلام کرده بودم که
پلاتفرمش را میاورم گامها و فرسنگها عقب تر از این نیروی مولد پیشتاز است
رئوس پلاتفرم
یک _ ضرورت نقد سیاسی تمامی احزاب و جریانات کمونیست کارگری دهه فقدان
منصور حکمت بربستر انقلاب هشتاد و هشت، و در متن انقلابات منطقه و اعتراضات
تعرضی مردم متمدن جهان
دو - ضرورت نقد و بررسی جنبش کارگری حول مناسبات حزب و طبقه, که من اینجا
بدلیل ذیق وقت در آستانه روز کارگر و شتاب زمان, نقدا به چند نکات انتقادی
مهمش در
آستانه انقلاب هشتاد و هشت، در متن پراتیک انقلاب، و از فروکش شعلههای
انقلاب تا این لحظه
خواهم پرداخت اما نقد و بررسی همه جانبه اش را ضروری میدانم
چهار مورد از دیدگاهها و عملکرد راست روانه و چپ روانه رهبران متحد کارگری
بویژه از جهت متدی که عملا و نظرا در برخورد به مناسبات (حزب و طبقه) و در
نقد احزاب و جریانات (روشنفکری بورژوایی) کمونیست کارگری خارج کشور نشان
داده اند، و همچنین دو مورد مشخصی در ارتباط با (عملکرد راست) خود توده
کارگر, یکی در حساسترین لحظه از آستانه انقلاب هشتاد و هشت, و بدنبالش
دومی هم در پراتیک انقلاب هشتاد و هشت، در این نقد و بررسی ملاحظه خواهد
شد
سه _ ضرورت تشکیل فوری حزب کمونیست کارگری "چپ" ایران برای سازماندهی
نیروهای کمونیسم کارگری جامعه، جنبش جوانان و زنان بویژه جنبش کارگری، و
توده گیر کردن ایدههای مارکسیستی و تئوریهای کمونیسم کارگری در بستر
مبارزات جامعه و جهان با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری سوسیالیسم, و
سمت و سو دادن و متحد کردن مبارزات مردم متمدن جهان علیه میلیتاریسم دولتی
غرب برهبری آمریکا و اسلام سیاسی برهبری جمهوری اسلامی
چهار _ ضرورت دفاع سیاسی از ادبیات و متد مارکسیستی منصور حکمت بویژه "دولت
در دورههای انقلابی" ، "آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟ " و "تئوریهای
کمونیسم کارگری" بر بستر پراتیک انقلاب هشتاد و هشت، و انقلابات پیاپی
منطقه و جنگندگیهای مردم متمدن جهان
پنج_ ضرورت سازماندهی فوری نیروهایی که برای تحقّق این برنامه سیاسی، مصمم
به (رفتن یا آمدن) به داخل جامعه اند
شش _ ضرورت انتشار نشریه کمونیسم کارگری چپ ایران در راستای پیش بردن اهداف
پلاتفرم
هفت _ شما چه رئوسی کم و زیاد میکنید و مضمون دخالتگری شما در این جهت
گیری و پلاتفرم چیست و چگونه است؟
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
سه نمونه مکتوب که بیانگر دیدگاههای رهبران متحد (گرایش سوسیالیستی) جنبش
کارگری پیرامون تشکیل (حزب) مستقلشان, حزب کمونیست کارگری, و نقد احزاب و
جریانات (روشنفکری بورژوایی) کمونیست کارگری خارج کشور. پرانتزها از من
بود
طبیعی است که نیروهای چپ بدلیل پایگاه طبقاتی که میخواهند ایجاد کنند با
پراتیک اجتماعی درون طبقه کارگر، همواره قادرند که با ترویج دانش طبقاتی به
درک کارگران برای ایجاد تشکل مستقل بیا افزایند. در میان نیروهای چپ کسانی
نیز هستند که خود را دوست دار طبقه کارگر میدانند و همچنان بدور از پراتیک
درون طبقه کارگر، تنها به درگیری ایدوولوژیکی با یکدیگر پرداخته و همزمان
منتظر ایجاد اختلافی نیز در میان فعالین کارگری داخل هستند تا سیل انتقادات
آنها، بیعملی آنها را پوشش بدهد. از این بظاهر دوستان کارگر که خود را
پرولتر و کمونیست مینامند، با توجه به اینکه بدلیل افشا گریهای وسیع آنها
دیگر همه قبول کرده اند که مثلا اسانلو مادرزاد رفورمیست و اصلاح طلب بوده
و یا هیئت مدیره سندیکای واحد نیز اشتباهات بسیاری در اخراج وی داشته؛ بقول
قدیمیا که میخواستند به گرفتاری خاتمه دهند میگفتند، بپیر به پیغمبر دیگه
بسه، لذا درخواست میگردد که شال و کلاه کرده و بجای فرمانهای تاکتیکی و
ایدولوژیکی به داد طبقه کارگر برساند. اگر هم کمکی به گسترش سازماندهی
کارگران نمیکنند و خود را دارای دانش در مورد احزاب چپ و کارگری کشوارهایی
میداند، بهمان تحلیلها پرداخته و دیگر لااقل دست از سر این طبقه بردارند.
اتا چه زمانی آنها میخواهند ثابت کنند که تنها حزب کمونیستی میتواند
کارگران را از استثمار نجات دهد، درحالی که با وجود احزاب رنگا رنگی که در
خارج کشور ایجاد شده، حتا قادر نشده اند تجمعات پر طرفداری را از میان خیل
ایرانیان مهاجر بسود کارگران ایران شکل دهند. تا چه زمانی آنها میخواهند
ثابت کنند که تنها تشکیلات مخفی و شورایی باید در داخل شکل بگیرند تا از
گزند ماموران امنیی دور باشند و آیا میپذیرند که محفلهای محدود بدلیل
حداقل همین وجود جو امنیتی موجب عدم اعتماد کارگران شده و آنها نتوانسته
اند خود را گسترش دهند! اگر مارکس و لنین مورد قبول آنهاست لااقل باید
دریابند که برخورد ایدئولوژیکی، انتقاد و ایجاد تشکل باید در پراتیک
اجتماعی یعنی کار درون طبقه کارگری که در حال حاضر بدلیل زندگی سخت
خانوادههای خود درگیر مبارزات اقتصادی است شکل بگیرد. کارگران بسیاری از
درون همین مبارزه روزمره قادرند که بکمک کارگران آگاه و روشن فکرن انقلابی
به آگاهی طبقاتی و درک از مبارزه طبقاتی و ایجاد تشکلات مستقل سیاسی
برساند
کارگران آگاه باید تهاجم نیروهای امنیتی به فعالین را با سازماندهی کارگران
خنثا کنند " گروه پژوهش کارگری" ۰۹.۰۴.۲۰۱۳ سایت آزادی بیان
احزاب و تشکیلات بورژوازی هزار چهره دارند ، مثلا خانه کارگر یک تشکیلات
اقتصادی بورژوایی و حکومتی است. اسمش کارگری است. شعارهای کارگری هم گاها
میدهد اما وقتی به عملکردش نگاه میکنید میبینید مخالف رشد و قدرت گیری
کارگران است.میخواهند کارگران پیاده نظام و سرباز حزب و دولت متبوع آنها
باشند. تمام ترسشان از این هست که طبقه کارگر بخواهد رهبر خودش باشد.
بخواهد خودش برای خودش تصمیم گیری کند و برای تحقّق منافع مشخص خودش مبارزه
کند. کارگران نباید فریب اینها را بخورند و باید تشکل کارگری و حزب خودشان
را تاسیس کنند؛ باید باور کنند که اگر باهم متحد و متشکل شوند، اگر عقل و
درایت و قدرتشان را روی هم بریزند، تمام این تشکلها در برابر تشکیلات
کارگری مثل کاه در برابر کوه خواهند بود؛ میتوانند بقول شاعر
فلک را سخت بشکافند و طرحی نو درندازند
دیدگاهها در باره مبارزه طبقاتی کارگران ایران رضا شهابی ۱۱.۰۴.۲۰۱۳ سایت
آزادی بیان
""""""""""""""""""""""""""""""""""
اما یکی از عوامل اصلی و همیشگی و حتی تاریخی که مانع پیشرفت طبقه کارگر
بوده است تاکتیک روزمره احزاب و جریانات رنگارنگ و روشنفکری بورژوازی است
که با استراتژی نئولیبرالی و سیاست های فریبکارانه باعث به شکست کشاندن
جنبش کارگری در مبارزه سیاسی و اقتصادی و هم چنین حضور در صحنه های عملی
مبارزه شده است. در این میان، متاسفانه در غیاب تشکل های توده ای کارگران و
همچنین احزاب و سازمان های واقعی کارگران، احزاب و سازمان های کج اندیش و
خرده بورژوازی و جریانات رنگارنگ روشنفکری به اصطلاح چپ و کمونیسم کارگری و
در عمل غیرکارگری که در واقع از طبقه دیگری هستتند، همواره در پی فرصتی
برای تبلیغات فرقه ای و سازمانی خود می باشند و با وارونه نشان دادن حقایق
به نام دفاع از خواست و مطالبات کارگران و زحمت کشان به معامله گری سیاسی
مشغولند. از این رو، این جریانات روشنفکری بورژوازی به اشکال مختلف در کمین
نشسته و منتظرند که حاصل مبارزه و دستاورد طبقه کارگر را به نفع سیاست های
بورژوامنشانه خود مصادره کنند. این گروه های روشنفکری بورژواری، حتی به
کسانی که در یک مقطع معینی برای برپایی یک دنیای بهتر جان باخته اند نیز
رحم نمی کنند و یاد جانباخته گان راه آزادی و طبقه کارگر را به خوراک های
تبلیغاتی و بهره برداری های سیاسی سازمانی شان تبدیل کرده اند. هم چنین یاد
جانباخته گان را نیر ابزاری برای پیش برد اهداف شوم روشنفکرانه بورژوازی
خود قرار داده اند. هر چند یاد جانباخته گان جای خود را داراست و یادشان در
برابر راه شان گرامی ست. اما فخرفروختن و نالیدن های ریاکارانه این نوع
گروه های به اصطلاح کمونیست بر مزار جانباخته گان، درد و مشکل امروز اجتماع
و طبقه کارگر ایران نیست. این بخش روشنفکری بورژوازی، هرچند فریبکارانه و
در ظاهر خود را نماینده طبقه کارگر معرفی می کنند اما در اساس از یک طبقه
دیگرند و مدام در پی تکثیر و به اشکال گوناگون در تغییرند. مگر برخی
ناسیونالیست های افراطی امروز، کمونیست های دو آتشه دیروز نبودند؟ باید
پرسید که چرا طبقه کارگر را قربانی این نوع بازی ها و سیاست های روشنفکرانه
بورژوازی به اصطلاح چپ خود می کنید و از این طریق جنبش کارگری را به بیراهه
می کشانید؟ این همه کشمکش و نزاع های درون فرقه ای تان بر سر چیست؟ هر چند
از نظر ما موضوع خاصی نیست!! چرا به بهانه های گوناگون خود را از اصل موضوع
که همان سوسیالیسم واقعی کارگری ست دور نگه می دارید؟ به جز این که ضربات
جبران ناپذیری را با سیاست و ترفندهای تفرقه افکنانه در جهت پراکندگی و عدم
وحدت طبقاتی به طبقه کارگر وارد کرده اید تا حال از خود پرسیده اید که چه
نقشی دیگری را در جامعه بازی کرده اید و...؟ به نظر من اگر برای یکبار هم
شده خودتان را نقد کنید مطمئنا به نفعتان هست هر چند شما معتقد به نقد کردن
خودتان نیستیتد
بیشک کارگران نقش بازار کار و تقابل کار و سرمایه را در پیوند نابرابر و
استثمارگرانه نظام سرمایه داری را درک نموده اند و با تجارب و آگاهی سیاسی
و کارگری خود، تا حدودی سیاست های فریبکارانه این نوع جریانات را به حاشیه
رانده اند و در این راستا بسیار دقیق و آگاهانه حقیقت را از واقعیت و
واقعیت را از سیاست های تفرقه افکنانه و تصاویر ساختگی - ذهنی و به ظاهر
کمونیستی این تحلیلگران کتابی را تشخیص و تمییز داده اند و با این نوع تفکر
روشنفکرانه بورژوازی به خوبی مرزبندی کرده اند. اما متاسفانه هنوز هم ماهیت
غیرکمونیستی و غیرانقلابی این نوع جریانات هنوز برای بسیاری از مردم و
کارگران در جامعه پوشیده مانده است؛ هنوز هم بعضی از مردم، نسبت به این
جریانات توهم دارند و هرچند این جریانات از طریق جامعه و خصوصا جامعه
کارگری به حاشیه رانده شده اند اما می بایست که ماهیت این بخش روشنفکری
بورژوازی را بیش تر افشا گردد تا جامعه شناخت بیش تری از ماهیت واقعی آن ها
داشته باشد
.
این جریانات روشنفکری بورژوازی ،که در بهترین موقعیت وحالت ها ممکن در جا
زده اند دو راه پیش رو دارند؛ اولین راه این که به همان سبک و روش سنتی و
غیرکمونیستی و غیرکارگری با سیاست فریبکارانه خود ادامه دهند و با خود
فریبی به بازتولید سیاست های غیرکارگری و ناسیونالیستی و تکثیر همتایان خود
در جهت رونق دادن به بازارهای معاملاتی در راستای منافع بورژوازی بپردازند
و در نهایت و بعد از مدتی که پایان یافتن عمر سیاسی خود را می بینند بار
دیگر در دستجات و فرقه های چند نفری پراکنده با همان تاکتیک و سنت قبلی
برای بقایشان به همدیگر می پیوندند؛ در حالی که کوچک ترین تاثیری در جامعه
نداشته و نخواهند داشت. دومین راه این است که همگی این نوع جریانات
روشنفکری بورژوازی، تسلیم اراده و سیاست های طبقاتی کارگران شوند و اتحاد
طبقه کارگر را قبول داشته باشند و با خلوص نیست به صفوف طبقاتی کارگران
علیه بورژوازی بپیوندند و همگام با خواست ها و مطالبات اقتصادی، سیاسی و
طبقاتی کارگران و در جهت تشکیل تشکل های توده ای و اقدام برای تشکیل سازمان
ها و نهادهای بزرگ و واقعی کارگران و بدون دخالت گری های احزاب بورژوازی و
خرده بورژوازی گام بردارند؛ و بایست بپذیرند که حزب کمونیست کارگری تنها با
دخالت و رهبری مستقیم خود کارگران امکان پذیر است و غیر از حزب کمونیست
کارگری، هیچ جریان و یا حزبی تحت هر نام و و رنگ دیگری جوابگوی نیازهای ما
کارگران و بشریت مترقی و برابری طلب نخواهد بود
با مبارزه بی امان خود، هر روز را به اول ماه مه تبدیل کنیم! اسماعیل
خودکام ۱۴.۰۴ .۲۰۱۳
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
چند سوال مهم و اساسی که در این نقد و بررسی بویژه با دخالت (شما و هر
انسان دلسوز و صاحب نظر به شیوههای مبارزه و پیروزی قطعی تر) باید جواب
مارکسیستی بگیرند
الف _ اگر سرکوب انقلاب ۵۷ توسط جمهوری اسلامی بدلیل فقدان حزب رهبریش بوده،
آنوقت سرکوب انقلاب ۸۸ توسط جمهوری اسلامی را با توجه به سه دهه جنگندگی دو
حزب کمونیست ایران، بویژه حزب کمونیست کارگری ایران که پرچمدار و مسلط به
تئوریهای کمونیسم کارگری و ابزار مبارزه این زمانه بوده چگونه توضیح
میدهیم؟
ب _ چرا رهبران جنبش کارگری و توده کارگر پیشگام یعنی آن پنج هزار کارگر
سندیکای هفت تپّه که در آستانه انقلاب هشتاد و هشت مخاطب مشخص از طرف حزب و
حمید تقوایی
برای یک انتخاب سیاسی سرنوشتساز بودند دستانشان را در دستان جلو آمده حمید
تقوایی و حزب کمونیست کارگری نگذاشتند و نفشردند و چفت نکردند؟ و چرا (طبقه
کارگر) در انقلاب هشتاد و هشت وارد میدان نشد؟
ت _چی شد که حزب وجریان سیاسی یکدست منصور حکمت در فقدان او آنهم با چنین
سرعت و ابعادی چند پاره و چند دست شد که مثل قالیچه (نفیس) حضرت
سلیمان هرکدام رویش چند انداخته اند؟
ت _ بنا به چه دلایل سیاسی اجتماعی افزودن صفت "چپ" به آخر "حزب کمونیست
کارگری" ضروری است؟
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
این نقد و بررسی, ضمن ارائه پاسخ مارکسیستی به مجموعه علل اساسی انشعابات
و شکل گیری جریانات مختلف (روشنفکری بورژوایی) کمونیست کارگری, و پاسخ علمی
به چهار سوال مهم و اساسی بالا که در بستر این نوشته ملاحظه خواهید کرد,
اما نقدا و بطور مشخص برای بچالش گرفتن ذهن و قوّه نقادی شما, این نتیجه
نهایی (فرمولبندی پاراگراف زیر) را که از دید من توضیح دهنده سرانجام
جایگاه سیاسی این احزاب کمونیست کارگری بویژه حمید تقوایی و حزبشان میباشد
جلوی روی شما میگذارم تا پیشاپیش در مخیله ذهنتان داشته باشید و در رد و
تایید و صحت و سقم آن هرچه عمیقتر دخالت کنید
تمامی فیلسوفان، جهان را بطرق مختلف تفسیر کرده اند و کمونیستها آنرا تغییر
میدهند" مارکس
بشر با اراده و تصمیم جمعی و پراتیک انقلابی متشکلش جهان را تغییر میدهد"
منصور حکمت
رئیس جمهور آمریکا اوباما، با شعار "چنج چنج" اش پرچم راستترین بخش جنبش
پراگماتیستی غرب علیه اسلام سیاسی را برفراشته و اهدافش را پراتیک میکند.
حزب کمونیست کارگری برهبری حمید تقوایی هم با شعار "تغییر" به کلام مارکس
پرچم چپترین بخش جنبش پرگماتیستی غرب (علیه میلیتاریسم غرب و اسلام سیاسی)
را برفراشته و اهدافش را پراتیک میکند، و هر دو بطور مشخص از انقلاب هشتاد
و هشت در یک جهت و یک مسیر با یک هدف مشترکی دوام (جمهوری اسلامی و اسلام
سیاسی) را به دو شیوه (چماق و هویج) مختلفی پیش برده و میبرند. چماق حزب
اوباما (حمله نظامی هنوز روی میز ما است) بوده، و چماق حزب حمید تقوایی هم
(سرنگونی و انقلاب و کسب قدرت سیاسی در اولویت ما است) بوده. هویج اولی (ما
دست اسلام حقوق بشری را میفشاریم) بوده، و هویج دومی هم (ما میدان رهبری
انقلاب را بدست شما میسپاریم) بوده، و هر دو بنحو مسئولانه ای مخالف نقد
سیاسی چنین جهت گیری هستند و خیلی مصرانه انقلابیگری طبقه خود را بشیوههای
خاص خودشان به درون صفوف طبقه کارگر و زحمتکشان اعمال میکنند بطوری که
اوباما و هم طیفآنش عمدتا جنبشهای اجتماعی و اتحادیههای کارگری و نیروی
مولد و زحمتکشان جامعه آمریکا و غرب را مورد هدف قرار میدهد و حمید تقوایی
و یارانش در صفوف خود و حزب حکمتیست هم بویژه از انقلاب ۸۸ به اینطرف اینها
هم طبقه کارگر و زحمتکشان و جنبشهای اجتماعی منطقه و عراق و مصر و تونس، و
مشخصا جنبشهای اجتماعی جامعه پرتلاطم و انفجاری ایران را بستر کار خودشان
قرار داده اند
همواره شرایط به انسان اثر میگذارد و انسان هم به شرایط" مارکس
شما نمیتوانید بخاطر عدم حضورتان دیگری ( شرایط سیاسی اجتماعی) را ملامت
کنید" منصور حکمت پرانتز از من بود
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
کوتاه و فشرده از انقلاب کارگری ۱۹۱۷ تا انقلاب کارگری ۵۷ ایران
از لنین و حزب لنینی تا منصور حکمت و دو حزبش
سلاح انتقاد بطور یقین نمیتواند جایگزین انتقاد بوسیله سلاح شود. قهر مادی
را باید با قهر مادی سرنگون کرد. تئوری بمجرد اینکه توده گیر شود به قهر
مادی بدل میگردد. تئوری زمانی میتواند توده گیر شود که تودها محمل تظاهر
آن گردند، و تودهها زمانی محمل تظاهر تئوری میشوند که تئوری رادیکال باشد،
رادیکال بودن تئوری یعنی دست به ریشه بردن، و برای انسان ریشه خود انسان
است " مار
حزب بلشویک برهبری لنین با توده گیر کردن تئوریهای رادیکال و انسانی در
مبارزات طبقه کارگر روسیه بویژه در انقلاب اکتبر توانستند این مفهوم سیاسی
"تغییر" به کلام مارکس و این " قهر مادی " را تا حد سرنگونی حکومت تزار و
برقراری (دیکتاتوری سیاسی پرولتاریا) تاریخا پراتیک کنند و پیروز شوند و
جهان را بلرزانند
منصور حکمت این سخنگوی انقلاب پنجاه و هفت در اوج سرکوبهای۶۲-۶۰ حزب
کمونیست ایران را ساخت و رهبری کرد و با اراده و تصمیم جمعی و پراتیک
انقلابی متشکل و جنگنده شان، در عرصههای تئوریک سیاسی نیز توانستند مجموعه
عوامل اساسی در ناکامی طبقه کارگر روسیه و حزب جنگنده اش برهبری لنین را
از جهت پیروز نشدن به برقراری کامل (دیکتاتوری سیاسی اقتصادی پرولتاریا) یا
(سوسیالیسم) یعنی بسرانجام کامل نرسیدن آن "تغییر" و "قهر مادی" مارکس را
بررسی و نقد کنند، و آنوقت با اراده و سنت لنینی دست بکار سازماندهی طبقه
کارگر جامعه ایران برای تحقّق این مفهوم کلیدی مارکس شدند تا با سرنگونی
جمهوری اسلامی بتوانند برقراری سوسیالیسم در یک جامعه مشخصی را پراتیک کنند،
و با جنگندگی کم نظیری توانستند مبارزات آن جامعه را گامهای بزرگ و مهمی
جلو برند
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
کوتاه و فشرده از دستاوردهای عظیم انقلاب کارگری پنجاه و هفت تا انقلاب
اجتماعی و آزادی برابری انقلاب هشتاد و هشت
، انقلاب کارگری پنجاه و هفت که با بیش از نیم قرن فاصله از سرکوب انقلاب
بلشویکی و لنینی روسیه که در فقدان لنین ممکن شده بوده در جامعه مشخصی در
استراتژیکترین منطقه جهان علیه بورژوازی زبانه زد و حکومت پنجاه ساله پهلوی
را بزیر کشید، اگرچه در نبود حزب رهبریش بشدت سرکوب شد و از تحقّق اهدافش
بازماند اما نه تنها با پتکهای پولادین و ضربات سهمگین طبقه کارگر بر کله
شکاف برداشته بورژوازی دو قطبی جهان هر دو قطب را از هم پاشاند و اوضاع
سیاسی اجتماعی شان را در دوره بحران ساختاری سرمایه داری بیش از بیش از هم
برآشفت و قدرت سرکوبشان را عقب نشانده و تضعیف کرد، بلکه توسط نماینده و
سخنگوی هرکولی اش منصور حکمت، آنهم در اوج سرکوبهای خمینی با پشتیبانی
امپریالیسم هار جهانی توانست یکبار دیگر حزب کمونیست طبقه کارگر را با
همان سنت لنینی برای ادامه قدرتمند این انقلاب شکست نخوردگان سازمان دهد و
هویت بخشد، و از آن مهمتر و اساسی ترش یکدهه قبل از فروپاشی قطب شوروی نیز
توانست تئوریهای کمونیسم کارگری را - این دانش و ابزار مارکسیستی مبارزه
زمانه را - با تشکیل حزب کمونیست کارگری جنگنده و متمدن (یکدستی) با متد
مبارزه و سنت لنینی اش جلوی روی طبقه کارگر جلو آمده جامعه و جهان متمدن و
معترض بشریت قرار دهد و ماهیت دروغین کمونیستهای بعد از لنین را از زیر
پوسته سوسیالیسم و کمونیسم غیرکارگریش بیرون کشیده و برملا کند بطوری که
حزب و همسنگران منصور حکمت حتا در فقدان او، آنهم در یک شرایط و در یک
فرایند شگرف عاطفی - سیاسی ای، و با چند انشعاب پی در پی دردمند و بحث و
جدلهای تند و ویژه ای، آنهم در بستر یک ارتباط و مبارزه بیوفقه و تنگاتنگ
و شورانگیز حزب و جامعه و حزب طبقه کارگر و حزب و جنبشهای اجتماعی جلو
آمده ای سرانجام توانستند انقلاب شکست نخوردگان پنجاه و هفت را به آستانه
انقلاب جنگنده و متمدن هشتاد و هشت برسانند و دستان و مشتهای کوبنده این دو
نسل طبقه کارگر و جامعه و این دو انقلاب را بهم برسانند و چفت کنند، که
بنابه تایید بشریت این نسل، بنحو محسوسی الهامگر زنجیره انقلابات منطقه و
موج اعتراضات نوین جهان شد، وناقوس خوش نواز دورهٔ تاریخی گذار از بربریت
به بشریت را با شعار آزادی برابری ، مرگ بر جمهوری اسلامی که سرکرده اسلام
سیاسی تاریخ زمانه بوده بصدا در آورد
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
نقد احزاب و جریانات کمونیست کارگری بربستر انقلاب هشتاد و هشت با مروری به
جنبش انقلابی سال ۷۸ و دو انشعاب از حزب ک ک
بنظر من قطعا که باید کمی از عقبتر شروع کرد و مبارزات جامعه را با جنبشهای
فعالش نقادانه بررسی کرد و به آستانه انقلاب هشتاد و هشت رساند و آنوقت این
نقد و بررسی را در بستر پراتیک آن انقلاب ادامه داد و به نتایج علمی قابل
تکیه ایی رساند، و از پایان تلألو شعلهها و آغاز فروکش امواج آن نیز به
متن انقلابات پیاپی منطقه و جوش و خروش تعرضی مردم متمدن جهان تا اینجا
کشاند که در آستانه روز کارگر کاملا متفاوت جامعه هستیم بطوری که یکبار
دیگر وارد یک فاز تعرضی و انقلابی نوین و بس سنگین وزن تر از تمامی موارد
پیشینش میشویم و آنوقت رفت و برگشت این نقد و نقادی سیاسی اجتماعی را هرچه
پخته ترش میکنیم و به نتیجه مشخص و قابل تکیه تری میرسانیم و با بدست
گرفتن این جمعبندی و ابزار و دانش سیاسی مبارزات یکدوره طولانی گذشته مان
وارد یک دوره انقلابی نوین و سرنوشتسازی در مبارزه با بورژوازی و حکومت
جمهوری اسلامی اش میگردیم
بعد از فروکش جنبش انقلابی و سرنگونی طلبی سال هفتاد و هشت دو عامل سیاسی
اجتماعی مهمی توازن قوای نوین جامعه را بنفع جمهوری اسلامی و بر ضّد طبقه
کارگر و جنبشهای سیاسی اجتماعی جامعه تعیین کرد بطوری که از یکطرف جنبش
مللی مذهبی دوم خرداد برهبری خاتمی و یارانش که جناح اصلاح طلب رژیم خمینی
را سمت سؤ میدادند، و در همکاری با جناح ولی فقیه، دست در دست همدیگر میگذاشتند
و روی هم چهره پیچیده تر و فریبنده تری به نفع جبهه (سرمایه و کار)
کاپیتال مارکس میدادند و زیر سایه بورژوازی جهانی برهبری غرب و آمریکا بیش
از بیش به غلظت این جبهه میفزود و از طرفی هم مرگ بسیار زود رس منصور
حکمت بعلاوه اولین فاز دو شقه شدن حزب کمونیست کارگری هم عامل دوم این
توازن قوا بنفع جبهه (سرمایه و کار) شد، درصورتی که، در دوره پیش از این
وضعیت با جلو آمدن جنبش انقلابی و سرنگونی طلبی جامعه سال هفتاد و هشت که
ضربات کوبنده و سنگینیش بر قامت ظاهراً یکدست جمهوری اسلامی یک شکاف نوینتر
و گسترده تری وارد کرده بود و منصور حکمت و حزبش نیز با وجود " گرایشات
مختلف و واقعی" اش در بده بستان با مناسبات (حزب و جامعه) و (حزب و جنبشهای
سیاسی) نقش متحد تر و بالنده تری ایفا میکرد
و در این دوره صحنههای انقلابی و پرشور کنفرانس برلین با قهرمانیهای مینا
احدیها را داشته ایم و در خارج کشور در آلمان و جوامع صنعتی اروپایی پوزه
جمهوری اسلامی را بدجوری بخاک مالیدند و تاثیر مهمی در آگاه شدن مردم
معترض و متمدن جهان علیه رژیم جنایت و خون اسلامی گذارده بود بطوری که حتا
بعد از مرگ منصور حکمت، و حتا بعد از آن انشعاب سنگین نیز که برهبری کوروش
مدرسی یک جرایان ناسیونالیستی را برای نیرو رساندن به بورژوازی کردی که
بموازت جناح اصلاح طلب رژیم برای سهم خواهی بیشتر جلو آمده بود و درکردستان
ایران و عراق هم برای بالا بردن اتوریته بورژوایی اش فشاری روی احزاب
کمونیستی و چپ جامعه گذارده بودند که یک انشعاب بزرگی را تحمیل حزب کمونیست
کارگری کرده بود، و با سردمداری این جریان غیر کمونیستی کارگری خیلی شفاف و
پوست کنده جنبش انقلابی را نفی میکرد و با فرامین حیرت انگیزش نیروهای
کمونیسم کارگری جامعه و مردم را هم به خانه میفرستاد، درصورتی که تا یکی
دو سال پیشش همان کوروش مدرسی حزب کمونیست کارگری ایران بعد از منصور حکمت
را لیدری و رهبری میکرد، بله حتا در یک چنین شرایط سنگینی اما بدلیل همان
مبارزات بالنده و انقلابی جنبش سرنگونی طلبی جامعه و بدلیل جنگندگیهای
تئوریک سیاسی حزب کمونیست کارگری برهبری حمید تقوایی بازهم میدیدیم که
میدانداریهای رنگابرنگ جمهوری اسلامی و خاتمیش بزیر بال و پرّ بورژوازی
غرب، از جمله جایزه صلح نوبل شیرین عبادی ها در اسلو, با قهرمانیهای
انقلابی کمونیستی مینا احدیها و آذر ماجدیها و علی جوادیها در مقابل
ساختمان صلح نوبل یکبار دیگر پوزه جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی و خامنه ایی
و خاتمی و (تند و حریرش) نقش بر آب میشد و مبارزات سکولاریستی و اومانیستی
مردم جهان در همبستگیبا مبارزات درون جامعه دامنههای گسترده تری بخود
میگرفت, و در رابطه بین (حزب و جامعه) هم اثر پرشوری گذاشته میشد. میخواهم
بگویم که باید کمی عقبتر رفت و با یک نقد و بررسی واقع بینانه تری وارد
بستر انقلاب هشتاد و هشت شد
بله در دوره فروکش شعلههای جنبش انقلابی سرنگونی طلبی و جلو آمدن دوم
خرداد بویژه جناح چپ آن که به رهبری زنان فعال آن جنبش در قالب (جنبش یک
میلیون امضا) رهبری میشد و شیرین عبادیها را که راست تر بودند و شخصیت
جهانی شده بودند جلو میفرستادند، اینجا بود که گرایش سانتر و بینابین درون
حزب که بخش بیشترشان با جریان کوروش مدرسی رفته بودند به این جنب و جوشها
متوهّم شد و درجه حساسیتهای باقی مانده مارکسیستیشان بیش از پیش به ته
دیگ رسید و انقلابیگری طبقات دیگر وارد درون حزب شد و اینجا بود که آذر
ماجدی که رئیس سازمان آزادی زن بود و رئیس دفتر سیاسی حزب نیز بود بمحض
اینکه در دور جدید ری گیری برای ریاست دفتر سیاسی کمتر رای آوردند و مینا
احدی بجایش بالا آمدندآنوقت یک سرآسیمگی و عصبیت سیاسی حیرت انگیزی بالا
گرفت بطوری که نتنها نشان دادند که هیچ اثری از پیامهای انسانی و
مارکسیستی منصور حکمت که میگفت (ما نباید صندلی را از زیر پای رفیق همسنگر
مان بکشیم و باید شرایطی فراهم کنیم که همواره کادرها و رهبران نوینتری پا
به میدان بگذارند) در قلب و ذهن و پراتیک سیاسی و حزبی اش باقی نمانده بود
بلکه حتانشان دادند که از سنتهای مبارزاتی احزاب بورژوایی غرب هم چیزی یاد
نگرفته بودند که بهنگام موفّق نشدن در کسب رای بالاتری لااقل بلند میشوند و
جلو میروند و دست جناح دیگر همطبقه ایشان را میفشارند، و بهرحال در یک چنین
شرایط سیاسی بود که دست بدست طیفی از کادرهای کم تعداد تری یک فراکسونی
تشکیل دادند و از طرف حزب برهبری حمید تقوایی که پرچمدار وحدت حزبی و کنترل
اختلافات سیاسی, یکدستی در پراتیک حزب بود رای نیاوردند و انشعاب کردند, و
در حالی که بعنوان یک جریان سیاسی نوینی تبدیل نشده بودند, بدون هیچ افق
سیاسی و چشماندازی حزب اتحاد کمونیست کارگری را تشکیل دادند
و بدین صورت در شرایطی که شعلههای جنبش انقلابی فروکش کرده بود و در
شرایطی که منصور حکمت این متحد نگاه دارنده همه این گرایشات, و سازنده یک
حزب یکدست با بیماری و عذر موجهی برای همیشه غایب شده بود, با انشعاب
نوینشان ضربه سنگین دیگری بر حزب تحمیل کردند. و اما حزب باقیمانده یکبار
دیگر با بالا گرفتن سر و سینه جریحه دار و دردمندش سر و وضع سیاسیش را
تکانی داد و با یک صفوف فشرده تر و نگرانتر و عاطفی تر و سیاسی تری بدور
حمید تقوایی که تئوریسین حزب و جنگنده سیاسی حزب شناخته شده بود و بنحو
مشخصی یادگار سیاسی منصور حکمت و مارکسیسیم در حزب و جامعه بودند گرد آمدند
و براه بسیار طولانی و پرافت و خیز و پرتند پیچیش ادامه دادند
یک چنین گرد هم آمدن نیروهای باقیماند در خارج کشور, بدور هم و به دور
حمید تقوایی, و (هوای هم داشتن و هوای حمید داشتنها), از دید من یک خطر
نوینتر و شکننده تری را پیام میداد و شروع یک گرایش نوینی بود که پا به پای
جریان مارکسیستی اجتماعی حزب گام برمیداشت, و (هر دو) با این معنی که
مجددا از یکطرف حساسیتهای مارکسیستی گرایش غالب حزب ضعیف تر شده بود و هم
اینکه عادتها و دخالت های محفلیستی و باند بازی طبقات دیگر دوره کودکی و
نوجوانیش را شروع کرده بود پیشاپیش انقلاب هشتاد و هشت جلو میامدند, و با
تاثیر گرفتن از سنّتهای مبارزاتی اومانیستی و ضّد جنگ و فمینیستی و
سکولاریستی و پراگماتیستی غربی که کاری به کار سرنگونی و سوسیالیسم و تغییر
تحولات بنیادینی ندارند از یکطرف, و دور ماندن و سست تر شدن داستان (حزب و
جامعه) و (حزب و طبقه کارگر) هم از طرف دیگر خبر از حوادث و و خطرات بمراتب
پراهمیت تری بعدی میداد
و در عین حال بنا به برنامه سیاسی و اهداف بلند بالا و وسیع و عمیقش
این حزب کوچکتر و ضربه پذیرتر شده، میبایست به کًل مبارزه تاریخ حساس میشد
و روند مبارزه جامعه ایی را هم که در چهار راه جهانی و ترافیک اسلام سیاسی
و میلیتاریسم غرب گیر کرده بود جواب میداد و جنبشهای اجتماعی و جنبش
کارگری را سمت و سو میداد به سر و وضع مبارزات سیاسی جامعه اش میرسید و در
سازماندهی قدرتمنشان نقش موثری ایفا میکرد و پیش میتاخت، و همین جا بود که
از شانس روزگار چنین حزب پر حادثه و پر آسیب و خطری, اینبار اعتصابات
کارگران نساجی چهار صد نفری سنندج از بخش کردستان معروف حضور مان بدادش
رسید و بدنبالش همکارخانه پردیس (۳۰ - ۲۵) نفری و واحدهای صنعتی کوچکتر و
ریزنقشتر و کم وزنی, دست در دست هم, و همه روی هم با سلسله جنگندگی های
خستگی ناپذیر و اعتصابات کوبنده شان روی هم آنچنان مبأرزاتی را شروع
کردند، و از طریق کانال جدید و نشریات و جنگندگیهای سیاسی رادیکالترین
حزب جامعه هم, آنچنان شور و حال تعرضی نوینی به جامعه رساندند و دادند که
هر آسیب خورده بدتر از حزب کمونیست کارگری را هم انرژی میداد و زخم و
جراهاتش را شفا میبخشید و ترمیم میکرد
و اکنون دیگر گرم کننده کوره مبارزه طبقاتی مشخصا خود طبقه کارگر بود که
از چپترین جو سیاسی جغرافیایی جامعه یعنی کردستان و از فرسودهترین بخش
تولیدات صنعتی قدم جلو گذاشته بود و با دخالت حزب کمونیست کارگری میرفت که
بخشهای نساجی کاشان و مازندران و شهر صنعتی قزوین و غیره هم شعلهور شوند
و بمیدان آیند, اکنون دیگر کانال جدید بقول معروف (دشتی کرده بود) و اولین
نفر از جوانترین رهبران کارگری به روی خط آمده بودند و با صدای رسا و صلابت
کلام و اطلاعات جامع نسبت به سرگذشت رشته تولیدیشان، و با شور رزمندگی و
قاطعیت حقٔ بگیری و درایتهای سیاسیشان, به حال و هوای ما کمونیستهای
خسته از اینهمه دوری و مسافت, و اینهمه رنجیده از انشعابها و اینهمه تحت
فشار و محروم مانده از درخشندگیها و گرمای بیکران منصور حکمت, جان تازه
میبخشید, و پیشاپیش آن جنگندگی تاریخی سندیکای شرکت واحد نیز رهبران جوان
تر و پرتجربه تری به روی خط میامدند و جامعه را از عزم راسخ و رزمندگی ها و
مصافهای نوین پیش رویشان باخبر میکردند بطوری که چیزی نگذشت که با یک
مبارزه تشکلمند جمعی و لرزاننده و تکان دهنده یی نتنها رژیم جمهوری اسلامی
را برای جنگ سرنوشتساز (از نظر زور آزمایی) بمیدان طلبیدند بلکه اساساً به
جامعه نشان دادند که به خود آید و خود را کم نگیرید و ما توانانییم و پیروز
شوندهی این کارزار میباشیم
اکنون دیگر همین حزب تازه جان گرفته بنا به چنین تکیه گاه طبقاتی با کانال
جدید و تشکیلات خارج کشور و شهلا دانشور و اصغر کریمی بهرام سروشهایش
جهان را بروی سر خود گرفته بود و بموازات تلاشهای احزاب و سازمانها و شخصیتهای
چپ جامعه، اتحادیههای جهانی را در حمایت از این جامعه و جنبش کارگری
بمیدان آورده بود و این (خورشید), یعنی کار و جنگندگی طبقه کارگر و نیروی
مولد جامعه, با مبارزه حزبی سیاسی کمونیستی اش جلوتر آمده بود, و (ابرها و
سایه) سرمایه, و حکومت گندیده جنایت و ارتجاعش عقب زده شده بوده, و آنوقت
بخش گسترده تر و قلههای مرتفع تر سلسله جبالهای سرسبز هیمالیایی و مردم
معترض و متمدن جهان, به همبستگی با جامعه و طبقه کارگر ایران قابل رویت تر
شده بودند و سلام کرده بودند و جلو آمده بودند. اگرچه بیش از هزار کارگر
جنگنده ای مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند و زندانی شده بودند و اخراج و
بیکار شده بودند و اگرچه بجان اوسانلوی قهرمان این جامعه افتاده بودند و
زبان و ابزار سخنوری تیز و غرا و گزنده اش را از او میگرفتند, که بجزضعف و
ترس و استیصال رژیم بیانگر چیز دیگری نبوده بیانگر بود که بیش از بیش از
پوسته فریبندگی و مستضعف پناهیش بیرون کشیده شده بود
اما چیزی نگذشت که آن جامعه, استعداد و یکپارچگی و اتحاد و همدلیش را برای
نشان دادن اینکه به این بادها نمیلرزد, جنبش جوانان و مبارزات بخش دانشگاه
آن جامعه در بیخ گوش ولی فقیه اش و در شرایطی که از تمامی اطراف با نیروی
مسلح و "قهر مادی" بورژوازی محاصره شده بود, اما با آنچنان صفهای فشرده
دختران و پسران و زنان و مردن جوان بمیدان آمدند و بنرهای سرخ آزادی
برابری را بلند کردند و پرچم مهمترین شعارانقلاب عظیم پیش روی یک جامعه
کمونیستی کارگری را برافراشتند که پیشاپیش یک انقلاب عظیمی, همگان کمابیش
از اقصی نقاط جهان توانستند قد و قامت رزمنده و انسانی و هرکولی جامعه را
برانداز کنند, و چه شور و رزمی که در دانشگاههای آلمان و اروپا و اتحادیههای
معلمی و دانشجویی در حمایت از این مبارزات بر پا شد، و مجدداً بطریق (حزب و
جامعه) و کانال جدید و تلاشهای پرهمّت بسیاری از سازمانها و کمونیستها و
نیرویهای چپ بویژه حزب کمونیست کارگری بود که اهداف و متدهای سیاسی و نوین
این مبارزات, در دل جنبشهای اجتماعی ترجمه شد و جنبش انقلابی را با سینه
ای جلو داده و سری برافراشته به پیش آورد. جنبش جوانان و همین دانشجویان
نیز در متن همین جنبش در محلات پایتخت جامعه، تاجایی که میتوانستند راههای
ورودی و خروجی را میبستند و کشیک میدادند و ضمن پایکوبی و شادی و دنیای
بهتر خودشان، سبک و متد مجمع عمومی را در انتخاب نمایندگانشان تجربه
میکردند و هرروز را پرتجربه تر و تشکلمندتر از روز پیشش جلو میآمدند که در
نمونه بارز و شگرفش تظاهرات دو هزار نفری اریا شهر را پراتیک کردند و دومین
شعار اساسی انقلاب هشتاد و هشت را بر (سر و کله تا بن مغز مرتجع و فاسد و
جنایت پیشه و شکاف برداشته) رژیم کوبیدند و گفتند: ( حکومت اسلامی
نمیخواهیم, نمیخواهیم ), و همین شعار سلبی را در انقلابشان به (مرگ بر
جمهوری اسلامی) تبدیل کردند و با شعار اثباتی (آزادی برابری) اش درامیختند
و جلوی روی جامعه و منطقه و جهان متمدن و بشریت معترض، بویژه جلوی روی
بورژوازی با هر دو جبهه میلیتاریسم و اسلام سیاسیش گذاردند, و از همه
مهمتر توانسته بودند به حزبی که لیدر بلامنازعش را از دست داده بود, که متد
و متانت سیاسیش چسب درونی هر دو حزب (کمونیست ایران و کمونیست کارگری ایران)
بوده, و حزبی که دو انشعاب سنگینی پشت سر گذارده بوده, دوباره نیرو بخشد
تا بتواند هویت سیاسی اجتماعی خود را بنحو اثر بخشی نشو و نما دهد و خوب
بازتولید کند
اکنون دیگر جامعه ایی که دور اخیر مبارزاتش را از کارخانه ۴۰-۳۰ نفری نساجی
کردستان و ۳۰-۲۵ نفری پردیس و همسنگران کارگری دیگرشان آغاز کرده بود با
زنجیر کردن قلهها و سلسله دار و خوش قامت و سربفلک کشیده اش, اکنون نیز به
قله مرتفع و سرسبزتری رسیده بود و سندیکای پنج هزار کارگری نیشکر هفت تپه,
در برابر دزدان قافله و راهزنان پیر و فرتوت جمهوری اسلامی سینه سپر کرده و
ظاهر شده بود، و چه دوره طولانی و پرافت و خیز و پرشوری بود زمانی که با
جنگندگیهای جمعی و متشکلشان، در یک بده بستان گرم و مداومی از طریق کانال
جدید و حزب کمونیست کارگری و نشریات و سخنرانیهایش, توانستند سبک مجمع
عمومی را آنهم بشکل منظم و هفتگیش با صدای بلندی به جامعه و جهان اعلام
کنند, و با عزم و اراده کم نظیری اجرا کنند و پیاده کنند, و رهبران خوشنام
تر و تازه نفش تری دوشادوش رهبرانی چون شهلا دانشفرها و اصغر کریمیها به
میدان آمدند و در دل جنبشهای اجتماعی معروف و محبوب شدند, و با روند
متحدتر مبارزه و اعتصاباتشان قابلیت سیاسی و اکتیویستی اینرا نشان دادند و
بنحوی هرچه اجتماعی تر و فراکارخانه ایش خانوادههای خود را همراه کردند و
وارد شهر شوش شدند، و کارگران بیکار شده و مردم شهر را نیز با خودشان همراه
کردند، و در مجموع با یک چنین متدها و مبارزه نوینتر و پرتجربه تر از
مبارزات پیشین جنبش کارگری و جامعه, بخش بیشتر خواستههایشان را به حکومت
اسلامی تحمیل کردند, و اکنون دیگر در اقصی نقاط اتحادیههای جهانیش یک
سندیکای نوینی نیز پابپای سندیکای جنگنده شرکت واحد زبانزد عام و خاص شده
بود
اینجا دیگر حزب کمونیست کارگری و حمید تقوایی نتنها که بهمت همین مبارزات
جنبش جوانان و زنان و کارگری و حمایتهای جهانیش جان تازه ایگرفته بود بلکه
یک گام بلند و فراتر از اینهم, خطاب به رهبران کارگری سندیکای نیشکر هفت
تپه و خطاب به تمامی آن پنج هزار کارگر, و بطور کلی خطاب به کًل جنبش
کارگری و (جامعه روی به انقلاب), انگشت روی یک نکته کلیدی ای گزارده بودند
و دستان گرم و پرملات و و پرقوتشان را که اتفاقا نیروی لازمه اش را از دل
همین مبارزات گرفته بودند به سمت کارگران دراز کرده بودند که بگیرند و چفتش
کنند، و بین (حزب و طبقه) یک انکشاف نوین و تکان دهنده تری ایجاد کنند،
یعنی حمید تقوایی میگفتند که الان وقتش هست که همگی باهم, و هر پنج هزار
عضو آن کارخانه بطور متفق و متحد و با صدای بلندی بگویید که "ما عضو حزب
کمونیست کارگری هستیم" و "حزب ما همین حزب است"، و میگفتند که درچنین
شرایطی آنوقت دیگر نتنها بقیه کارخانجات اعتصابی هم به شما میپیوستند و
الگوی همه بخشهای کارگری و حتا جامعه میشدید بلکه اینجا دیگر جمهوری
اسلامی قادر نمیشد که همه شما را دستگیر کند و اخراج کند و سرکوبتان کند،
اما متاسفانه بنا به هر دلیلی که بوده, که قطعا بررسی آن کمک بزرگی به پیش
رویهای بعدی مان خواهد شد, اما از نظر سیاسی و طبقاتیش بعنوان از دست دادن
یک پراتیک جهشمند و یک فرصت طلایی حساب میشد، و بهمان درجه نیز بعنوان ضعیف
مواجه شدن با حریف مقابل خود و میدان دادن به اینکه به حملات و ضرباتش
ادامه دهد تعبیر میتوان کرد
من در قلب و مغز حمید تقوایی و بقیه همسنگرانشان نبودم بلکه بعنوان یک فعال
کمونیست کارگری و یک کادر بدنه حزب که حتا کادر مشاور حزب هم نبودم که در
جلسات کمیته مرکزی بدون صاحب رای بودن حضور داشته باشم, و بدینصورت تجارب
سیاسی گسترده تری داشته باشم, تا چه برسد به عضو کمیته مرکزی بودن و یا عضو
دفتر سیاسی و غیره، بله من بعنوان یک عضو بسیار فعال و حساس حزب در آن لحظه,
مارکس و لنین و منصور حکمت و حساسیت مارکسیتی یک مبارزه را درک میکردم, و
در آن لحظه متوجه بودم که یک شانس و یک حق و یک شرایط بسیار استثنایی را
که همه مان در متن مبارزه بشریت این جهان بویژه با جنگندگی خود آن سندیکا و
آن کارگران و خانوادههایشان حاصل کرده بودیم, میدیدم که بسیار متاسفانه
نتوانستیم آن لحظه و آن ماترالب حساس را و این ابزار و دانش مبارزه و این
رهنمود بموقع یک حزب رهبری کننده را بموقع درک کنیم و به دل کاری بزنیم و
در قامت حزبی ساسی اش مبارزه را دوام بخشیم
و من یکی از علتهای اساسی ناتوانتر شدن حمید تقوایی و حزب کمونیست
کارگری را, در همّت نکردن آن پنج هزار کارگر پیشتاز و آن سندیکای پرچمدار
آن لحظه, برای گرفتن دست حمید تقوایی و برای درک نکته و رهنمود ارائه شده
میدانم که نتوانستند پاسخ پردرایت و گرمی دهند، و از آنجایی که بعنوان یک
کادر فعال حزب در آن لحظه سیاسی شخصا از نزدیک در جریان از آسیبهای وارده
به قامت حزب و ضعفهایی که بطور نسبی از همان فردای انشعاب دوم در صفوف حزب,
و بدرجه اولی در کاراکتر لیدری و سیاسی شخص حمید تقوایی نشو و ناما میکرد و
باز تولید میشد و بعنوان گرایشی غیر مارکسیستی داشت رشد میکرد، لذا معتقدم
که آن بی پاسخ گذاردن از طرف جنبش کارگری, توان سیاسی نحیف تر شده را بیش
از بیش ضعیف تر و ناامیدتر و کم توانتر نمود تا اینکه, دربستر پراتیک
انقلاب هشتاد و هشت که بزودی به بررسی نقدش خواهیم رسید, دیدیم که دیگر
بطور اساسی نتوانستند همّت لنینی و هرکولی لازم را ارائه کنند و پراتیک
کنند و حرفهایشان بعوض تبدیل شدن به پراتیک انقلاب و عمل، به ادعاهای
انقلابیگری طبقات دیگر مبدل شد در چنان شکل و شمایل ادامه یافت, و متقابلا
باعث یک نامیدی صد مرتبه قویتر و ضرربارترش به مبارزات جامعه و دلهای
مردم, بویژه جوانان و زنان جنگنده شدند, بطوری که حتا امروز در آستانه روز
کارگر سال ۹۲ در نقد و دیدگاههای رهبران جنبش کارگری نیز نسبت به احزاب
کمونیست کارگری که آن را (احزابی رنگارنگ و روشنفکری بورژوای خوانده اند -
و من هم با آنها موافقم و سعی میکنم که در این نقد و بررسی حتا بنحو
تعمیق یافته ترش ارائه کنم) منعکس شده است اما میخواهم بگویم که صرف نظر از
تاثیر مأیوس کننده و منفی اش به توده کارگر و توده جامعه, میبینیم که تا
چه حد توانسته است آثار منفی اش را حتا در دل و ذهن آگاهان جنبش کارگری
باقی گذارد, درصورتی که اینها یعنی رهبران کارگری ضروری بود و میبایست
که با دید همه جانبه تر و مسئولانه تر و پخته تری و با متد یک جوالدوز به
خود و یک سوزن و یک آمپول به دیگری آنهم در متن مناسبات (حزب و طبقه)
مشخصا حزب کمونیست کارگری به رهبری حمید تقوایی را مورد نقادی قرار میدادند،
وگرنه بقول شاعر (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل) که توده کارگر و
توده مردم جامعه و جوانان با چه دیدی به آن بیعملی حیرت انگیز حزب نگاه
میکنند
بله اکنون در روزکارگر قبل از انقلاب, جنبش کارگری با پیشگامی رهبران
بسیاری از جمله جعفر عظیم زاده و پروین محمدیها و رهبران پرشور و جنگنده
تشکلهای دیگر دست در دست فعالین جنبش ضّد اعدام (برهبری مینا احدی و حزبش
در خارج کشور) که از نجات کبرا رهمانپورها پرشورتر شده بودند و از اعدام
شهلا جاهدها بویژه از اعدام دلارا داربی و قربانی کردن او به صبح روز
کارگرش کینه طبقاتیشان رنگ غلیظتری یافته بود, در یک شرایط بسیار نابرابر
و استثنایی که نیروی سرکوب سرمایه بنحو خیلی سازمانیافته و فشرده تری
مراکز تجمع پایتخت را غرق کرده بود, اما این پیش قراولان انقلاب هشتاد و
هشت با انچنان رزمندگی و سنّت لنینی اش وارد میدان شدند که توانستند سر و
کله غول خفته جهان را که از جامعه منصور حکمت و طبقه کارگرش سربرآورده و
بلند شده و سینه سپر کرده بود و توازن (سرمایه و کار) را هرچه بارزتر به
نفع (کار و سرمایه) بدل کرده بود بسیار قهرمانانه بمیدان آمدند, بطوریکه در
همان دقایق اولش خیلی سریع جنبیدند و قامت مشخص و هویت یافته ایی بخود
گرفتند و با دوهزار جنگنده فشرده بهم شروع به حرکت کردند, و البته جمهوری
اسلامی سرمایه هم سریعتر از آنها جنبیده بود و آماده بود و بازهم جنبید و
همانجا محاصره شدند و سرکوب و دستگیر شدند, اما با دخالت فعالتر حزب و
جامعه و سازمان دادن مادران انقلابی و اعتراضات همه روزهشان در مقابل
دادگاهها و زندانها و عاصی کردن و مستأصل کردن آنها, چیزی نگذشته بود که
اغلب دستگیر شدگان حتا جعفر عظیم زادهها را آزاد کردند و یکبار دیگر ترس و
وحشتشان را از خیزش انقلابی و سرنوشتساز مردم و جوانان و زنان و کارگران
نشان دادند, و توسط کانال جدید و نشریات و سخنرانیهای حزب، و سازمانها و
احزاب و کانالها و شخصیتهای انقلابی دیگر در خارج کشور به مردم جهان
منعکس شد و جواب گرفت و یکبار دیگر همبستگی طبقه کارگر جهانی با مبارزات
مردم و طبقه کارگر ایران بیشتر و عمیقتر گردید.
منصور حکمت در سخنرانی (آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟) در بخش
مربوط به ضعفهای حزب و طبقه کارگر، میگوید که برخلاف آمریکای لاتین که
رهبران اتحادیهها در احزاب سیاسی هم حضور دارند طبقه کارگر ایران بنا به
یک ستم تاریخی و نظامهای دیکتاتوری و سرکوبگرش, همواره درگیر ابتداییترین
تشکل کارگری و مبارزه صنفیش بوده، اما اکنون اگر منصور حکمت زنده بود و
اینهمه جنگندگی و حرکت بسمت تشکلهای سیاسی رنگ برنگی را میدید که بعنوان
صاحبان جامعه به هرکوچکترین ظلم و نابرابری و مشقت اجتماعی حساسند, و در
طیف قابل توجهی از رهبرانش جلو آمده اند و بطور علنی میجنگند, بویژه اگر
تا همین آستانه روزکارگر سال ۹۲ را هم میدید که که رهبران متحد جنبش کارگری
در قامت سیاسیش میخواهند که حزب کمونیست کارگری خود را تشکیل دهند, آنوقت
قطعا که با قلم و بیانش (درفزودههای نوینتری) به مارکسیسم این زمانه
میفزود, اما با همه حال در فقدان این سخنگوی طبقه کارگر جهانی و طبقه کارگر
پنجاه و هفت و انقلاب شکست نخوردگانش, و با توجه به دو انشعاب سنگینی که
در بستر این نوشته ملاحظه کردید میدیدیم که حمید تقوایی و حزب کمونیست
کارگری با همان تئوریهای منصور حکمت و مارکس توانسته بودند تئوری (تعین
بخشی رهبران کارگری) را ارائه کنند و در به میدان آمدن اینهمه فعالین آگاه
و رزمنده کارگری نقش فعالی داشته باشند, و همه ساله با نقشههای زبر و
زرنگ و از پیش تمرین شده شان وارد اجلاس سازمان جهانی کار گردند و با
قهرمانیهای بهرام سروشها و فرشاد حسینیها با عکسهای منصور اسانلو و
محمود صالحی و سایر رهبران کارگری در گردن و سینه, پرچمهای جمهوری اسلامی
را بخوابانند و بنرهای سرخ آزادی و برابری, و پوستر مارکس و سوسیالیسم را
بلند کنند، و همواره مبارزات جنبش کارگری و جامعه را به مبارزات طبقه کارگر
جهانی وصل کنند و بازتاب دهند, و در حمایت وسیع از جامعه ایران بمیدان
آورند و به جنبشهای اومانیستی و فمینیستی و سکولاریستی تاثیر محسوس و
ردیکالتری بگذارند, اما آنوقت همانطوری که در نقد (احزاب کمونیست کارگری و
روشنفکران بورژوایی) در پیش پای روزکارگر سال ۹۲ آمده است که در بخش اول
این نقد و بررسی با نام و نشان ملاحظه کردید, آنوقت این ندیدن نقش حزب
کمونیست کارگری برهبری حمید تقوایی و بطور کلی از فقدان منصور حکمت تا
آنموقع یعنی تا آستانه همان انقلاب, بسیار بدور از انصاف و عدالت سیاسی و
بدور از یک درنگ و تامل و دوراندیشی واقعیّت است, و بویژه از این نظر که
اساسا گویی در این جامعه بعد از انقلاب پنجاه و هفت هیچ حزب سیاسی با
مشخصات طبقه کارگر و جامعه ایران ساخته نشده بود, و انگار این حزب کمونیست
کارگری که حزبی در کالیبر بسیار فراتر از جامعه طبقاتی مبارزه طبقاتی محدود
ایران مهندسی شده بود, توگویی که انگار هیچ پسزمینه انقلابی و مارکسیستی
حتا در دوران منصور حکمت هم نداشته است. باری این نکته عادلانه را نیز باید
ملاحظه داشته باشم و داشته باشیم که شدت و میزان سرکوب جمهوری اسلامی بویژه
با متمرکز شدن به روی جنبش کارگری و رهبران این جنبش، و تحمل فشارهای
اقتصادی خانمانسوزش به خانوادههای کارگری بویژه به خانوادههای این رهبران
جنگنده که از لحاظ پراتیک جدالها و حقٔ بگیریها (پراحساس مسولیت تر) عمل
میکردند و همواره در جنب و جوش خستگی ناپذیری برای تحقق آرمانهای بشریت و
آن جامعه میجنگیدند, طبعا که نمیتوانستند وقت و زمان لازم را برای مطالعات
مارکسیستی و دستمایههای منصور حکمت صرف کنند و با دید بسیار بازتر و همه
جانبه تری به دنیای پیرامون نگاه کنند و مناسبات حزب و طبقه را در مجموعه
سیاسی دیالکتیکی فلسفیش و نه در حالتی مکانیکی و انتزاعی شده از هم
دریابند, و به احتمال زیاد اگر منهم در آن شرایط میبودم بهمان متدی ارزیابی
و قضاوت و عمل میکردم که این رهبران کارگری چنان کرده اند بطوری که تا
زمان نپیوستن به حزب منصور حکمت و متمرکز نشدن به دانش و میراث مارکسیستی
یش، در کنگره چهارم آن حزب به لیدری حمید تقوایی، ضمن اعلام کردن انتخاب
این حزب و عضویت من در این حزب، اما اعلام نیز کرده بودم که من تا قبل از
آشنایی با ادبیات منصور حکمت و این حزب بعنوان یک اکتیویست سازمان پیکار
فعالیت میکردم و بعنوان یک فعال کمونیستی که گرایش مارکسیستی و انقلابی
داشته حساب میشودم ولی در نهایت سیاسیش در مجموعه کمویستهای بورژوایی
میگنجیدم، که حتا با وجود پیوستن به یک جمع سندیکایی و فعال شدن بعنوان یک
کارگر ساده در مجتمع ایران ابزار تهران (بمدت سه سال)، بازهم نتوانسته بودم
از مجموعه دیدگاههای فلسفی سیاسی اجتماعی بورژوازی رهایی پیدا کنم
میخواهم بگویم که انگار اینبارهم باید از آنطرف به اینطرف بیفتیم, و بدور
از یک نقادی علمی سیاسی اجتماعی, با نفی هرحزبی بویژه با نفی حال و حوال
امروزی این احزاب رنگارنگ (روشنفکری بورژوایی) نیز, و تعمیم دادن آن مضمون
به تمامی دورههای گذشته به کلّ حزب, و ن(فی تلویحی و غیر مستقیم) نقد
سیاسی منصور حکمت به حزب بلشویک و لنینیسم و علتهای شکست انقلاب کارگری
طبقه کارگر روسیه که در دوره حزب کمونیست ایران بهمت همسنگرانش انجام گرفته
بوده، بله انگار اینبار هم رهبران طبقه کارگر میخواهند از آن پوششی بسازند
برای نجنبیدن و راست روی دورههای گذشته خودشان, و اساساً توگویی این
رهبران جنگنده و آگاه کارگری میخواهند که برای فرار از یک نقد و نقادی علمی
سیاسی, صرفاً با متد نفی کردن و حذف کردن, شانه از زیر بار یک کار فکری
سیاسی تئوریکی در یک نقد مسولانه و اصولی خالی کنند, و بنحو آگاه و ناخود
آگاهش مشکلات کمونیسم پسااستالینی و نفی و حذف شدن شوراها و کمیتهها و
تودههای کارگری را به پای حزب کمونیست کارگری منصور حکمت و بعد از منصور
حکمت بنویسند, و اینبار هم از این طرف بیافتم و آینده یک جامعه پرمیراث و
پر از جنگندگی و امید و تئوری و دستاورد را به شکل دیگی به مخاطره بکشانیم!
و اینجاست که منصور حکمت میگوید: "شما نمیتوانید بخاطر عدم حضور خودتان
دیگری را ملامت کنید
و مارکس هم میگوید: "همیشه شرایط به انسان و انسان هم به شرایط اثر میکند
بله به نظر میاید که همانطوری که خود رهبران کارگری در این نوشتههایشان
قید میکنند که این احزاب کمونیست کارگری سعی میکنند با ایجاد افتراق در
درون جنبش کارگری بیعملی خودشان را توجیه کنند، اکنون در اینجا هم گویی
خود رهبران کارگری هم همین متد نادرست و غیر کارگری را با مخاطب قرار دادن
این احزاب روشنفکری بورژوایی بکار میگیرند و بعنوان پوششی برای ضعفهای
خودشان ارائه میکنند
""""""""""""""""""""""""""""""
اکنون دیگر آن دوره ایی که پیشاپیش انفجار عظیم آتشفشان انقلاب هشتاد و هشت
شروع کرده بودیم که نقد و بررسی مان را در بستر آن پیش ببریم و کمی به
عقبتر برگشتیم و مبارزات حزب و طبقه کارگر و حزب و جامعه را و حتا انشعابات
حزب را دنبال کردیم، اکنون دیگر زمانش رسیده است که به بستر خود انقلاب
تمرکز کنیم و در کانون اصلی این پراتیک, به عملکرد آن جریانات و احزاب و
مشخصا به حزب کمونیست کارگری به رهبری حمید تقوای بپردازیم, و فراتر از نقد
بی عملی این احزاب بلکه حتا به ضعف پراتیکی خود طبقه کارگر و رهبران
کارگری در آن انقلاب دوام بخشیم و به سرانجام مشخصی برسانیم, به بعنوان یک
ابزار فکری در نقد و بررسی حزب و طبقه کارگر و حزب و جامعه مورد بحث و تفکر
جمعی قرار دهیم
در این فاصله آن گرایشی که بعد از انشعاب دوم دو نشانه اصلیش را معرفی
کرده بودم یعنی (هوای همدیگر را دشتن) و (هوای حمید را داشتن) به شاخ و
برگهای دیگرش تنیده شده بود. از جهت فعل و انفعالهای اومانیستی اش با شعار
(انقلاب انسانی) خود را نشان میداد, بطوری که یکی از انتقادهای ادامه دار
حزب اتحاد کمونیست کارگری که الان دیگر در حزب حکمتیست خود را تعریف کرده
اند به حمید تقوایی و حزبشان همین شعار امانیستی بوده و خود منهم که تا
مقطع پایان انقلاب در آن حزب بود ه ام بدلیل متمرکز بودنم به شاخه دیگری از
این گرایش, شخصا دارای آن تیزبینی سیاسی نبودم که این شعار اومانیستی را
نقد کنم و به فعالیتهایم نیز در متن همان حزب ادامه دهم. مورد دیگر از
شاخههای این گرایش, فروکش حساسیتهای مارکسیستی در اصل برابر و کمونیست
بودن و بطور منصفانه و سیاسی نگاه کردن و لیدری کردن مناسبات درونی حزب بود
که حمید تقوای بسیار واضح و آشکار بین من و کادر مرکزی و بدرجه اولی
کادرهای دفتر سیاسی در تقسیم زمان سخنرانی، در داوری عادلانه زمانی که یکی
از کادرهای کمیته مرکزی رئیس بازی در میاورد و هروقت زورش برای قانع کردن و
مواجه شدن با من نمیرسید مثل کارفرماها اخراجم میکرد در صورتی که آن کار
حزبی و آن سازماندهی ایی که داشته ایم به سه نفر (من و خود آن کادر مرکزی و
خود حمید تقوایی) مربوط بوده و حمید تقوای با کنار کشیدن خود دست ایشان را
برای یک انقلابی گری از نوع طبقات دیگر باز میگذاشتند، و یا هر کادر دفتر
سیاسی که در پشت سر من چیزی به ایشان میگفت آنوقت هم بدون جا گذاشتن به اصل
بر برائت و بدون تلاش برای تحقیق حقیقت بهمان سادگی, راحتترین مسیر را
انتخاب میکردند و حرف و شکایت و اعتراض آن کادر را قبول کردند, و یا شاخه
دیگر این گرایش که مماشات با سنتها و حرکات ناسیونالیستی بود که برای مثال
همواره با حمید تقوایی و کمیته خارج مشکل داشتم که نمیخواستند و
نمیتوانستند در کمیته کشوری ما دخالت انقلابی کنند و فعالینی را که صرفاً
به کارهای اکتیویستی میپرداختند و هوای هم را میداشتند اما (در عرصههای
سیاسی و نقد و نظر و همبسته و متشکل و قدرتمند پیش رفتن کارها حساسیت ضعیفی
نشان میدادند) و در میدان مبارزه (زمانی که احزاب و تشکلهای ناسیونالیستی
میخواستند میدانداری کنند پایداری نشان نمیدادند) و به بهانههای مختلفی
بقول منصور حکمت (مایو اش را نیاورده بود یا شنا بلد نبود) ول میکردند و میرفتند,
بله زمانی که دیگر دستم از اینجا و آنجا بریده میشد و به خود حمید تقوایی
رجوع میکردم آنجا میدیدم که بقول معروف کرم از خود درخت بوده, و حمید
تقوایی کرارأ میخواستند مرا قانع کنند به اینکه زیاد حساس نباشم و سعی کنم
که خودم را با کمیته هماهنگ کنم و از دنبال کردن یک ارتباط مستقیم با حزب و
جدا شدن از کمیته پرهیز کنم و در اینجور موارد هم بطور غیر مستقیم بناحق
طرف آنها را میگرفتند و حق و حقوق انسانی سیاسی حزبی مبارزاتی مرا بعنوان
یک کادر بدنه حزب زیر پا میگذاشتند, و در شاخه بعدی از این گرایش نیز
انتقاد و نقد بود که در این رابطه شخصا با حمید تقوای مشکل داشتم و همواره
انتقادات کتبیام را بی پاسخ میگذاشتن(د و غافل از اینکه من بنا به دید و
حوصله مبارزاتیام خسته نمیشدم) ولی چه فایده که بعد از سه ماه و یا
ششماه دندان روی جگر گذاشتن و مراعات و ملاحظه فشردگی کارهای خود لیدر و
حزب, و درعین حال جستجو میکردن راههای بهتری برای پیش بردن انتقادتم, اما
زمانی هم که در کنگرهها و پلنومها میدیدم و حضورا ادامه میدادم آنجا هم
هرگز ندیدم که جوابهای قانع کننده و متینی بدهند بلکه بطور مشخص به فشردگی
مسئولیتهای خودشان توسل میجستند, و یا اینکه خیلی آبکی میپذیرفتند و حتا
کار به جایی میرسید که میدیدم بقیه کادرهای مرکزی مخصوصا دفتر سیاسی که
درگیر این موضوع بین من و لیدر حزب میشدند همگی آنها هم بجای رفتن به پشت
(حقٔ) ازدم میرفتند به پشت (حمید) و شکل و شمایلی از یک باند و محفل را
علنا بجا میگذاشتند
اینجا ضروری است یک خلاصه ایی از تحلیل و بررسیهای منصور حکمت را پیرامون
ضعفهای دو حزبش و حتا ضعف طبقه کارگر مورد ملاحظه قرار دهیم و آنوقت با دید
جامع تری وارد بحث نقد و برسی مان در بستر انقلاب هشتاد و هشت گردیم
درمجموع زمانی که به دیدگاهها و نقد و بررسیهای منصور حکمت پیرامون حزبش
رجوع میکنم میبینم که بنحو واضح و آشکاری روی چند خصیصه و کاراکتر و عامل
مهم و کلیدی تاکید گذارده است. برای مثال یکی از دو عمل مهمی و البته
دومی، که او را برای بیرون زدن از حزب کمونیست ایران مصمم میکرد این بود
که میگف "حزب ما محل تلاقی گریشات واقعی مختلفی هست", و در مورد اینهم که
چه عواملی این گرایشات را بر حزب ما تحمیل میکند به "سه عامل مهم" بترتیب "نیروی
عادت" ، "انقلابی گری طبقات دیگر" و " روحیه انقلابی گری بدون تعجیل" بوده،
و بعد از ریختن دیوار شرق و غرب و یکدست شدن بازار آزاد, که پرتاثیرترین
عامل منصور حکمت در بیرون آمدن از حزب و تشکیل یک حزب یکدست حساب میشده,
قلمش را برمیدارد و از آن حزب اولی بیرون میزند, و قطعا همین سه گرایش و
سه عامل نیز در جغرافیای سیاسی با سنتهای غربیش به درجه ضعیف ولی (دوباره
شکل گیرنده ای) ادامه داشته, و مضاف بر اینها مرگ منصور حکمت و دو انشعاب
سنگین هم باید مورد ملاحظه ما باشد
همچنین در تئوریهای کمونیسم کارگری در بخش مربوط به (حقٔ فرد یا حقٔ
انسانی) ضمن نقد دیدگاه بورژوایی میگوید که در حزب ما درجه آزادمندی، و
احترام به حقوق فرد و اراده و تصمیم و درجه قانع شدن و قانع کردن و صاحب
اراده و تصمیم شدن بقدری بالا هست که آنوقت در نبود یک دیسیپلین حزبی که
بتواند در شرایط حساسی که به کارهای هرکولی نیازمندیم همه را به خط کند,
یکی از بزرگترین نکات خطر حزب ما هست، و تنها راه و چاره بلقوه و بالفعلی
هم که مطرح کرده گفته این هست که ما به کادرهای مجرّبی نیاز داریم که بعد
از پروسه بحث و نظر و قانع شدن و قانع کردنها آنوقت دیگر هرکس باید در
اجرای برنامه قبول کرده اش بجنبد. همچنین در سخنرانی "آیا پیروزی کمونیسم
در ایران ممکن است" در بخش مربوط ضعفهای حزب بر روی کلمه و مفهوم "جونیوریسم"
انگشت میگذارد و میگوید که اگر سه وزیر و وکیل بورژوای کنار هم باشند فورا
به فکر تشکیل دولت میافتند و از کسی مثل خاتمی که کشیدن تمبانش را بلد
نبوده و رئیس یک کتابخانه آخوندی بوده برای رئیس جمهوری وارد میدان میشود و
تازه میخواهد با گفتگوی تمدنهایش برود و تئوریسینهای بورژوازی غرب و
آمریکا را قانع کند، اما ما کمونیستها گویا همیشه باید حکم اهرم فشار را بر
این دولتها داشته باشیم، و در مورد طبقه کارگر هم میگوید که بنا به تاریخ
دیکتاتوریهای پشت سرش برخلاف اتحادیههای کارگری که همواره رهبرانشان از
اعضای حزب کمونیست آن جوامع هستند، طبقه کارگر ایران بنابه دیکتاتوریهای
طولانی مدت بالای سرش همواره درگیر ابتداییترین تشکلهایش آنهم برای
خواستههای سیاسیش بوده
اکنون شما میتوانید و هرکس میتواند بنا بر استعداد خود و توان سیاسی
روانشناسی جامعه شناسیش همه اینها را بعنوان یک مجموعه ضعفها به آن دو
انشعاب ضرب کند و همه این معادله کمی پیچیده شده را نیز در یک فرایند
طولانی دور افتادن از متن جامعه و جا افتادن در سنتهای جوامع غربی, به
فقدان منصور حکمت ضرب کند و به توان چند برساند و آنوقت با یک چنین
پیشدرامدی به نقد و بررسی بربستر خود انقلاب هشتاد و هشت وارد شویم
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
من شخصا بعنوان یک کادر فعال بدنه حزب که کادر مشاور هم نبودهام بطور کتبی
و شفاهی به اصغر کریمی رساندم که اسم مرا در اول لیست اکیپی که میخواهید
به داخل جامعه بفرستید قید کنید و هرگز هم بفکرم نمیرسید که چه بسا که
چنین کاری اصلا در دستور کارشان نبوده باشد وگرنه هرجور شده بود و بخاطر
پراتیک کردن درکهای شخصی خودم هم که شده بود به این هدف متمرکز میشدم و
میجنبیدم
بستر انقلاب هشتاد و هشت و عمل کرد حزب و طبقه کارگر بویژه حزب کمونیست
کارگری برهبری حمید تقوایی در این انقلاب
اکنون دیگر مردم جامعه با پیشگامی جنبشهای اجتماعی بویژه جنبش جوانان و
زنان با توده گیر شدن مفاهیم سکولاریستی و بقول منصور حکمت حتا ضّد دینی،
ضّد اعدام و سنگسار, آزادی برابری, ضّد آپارتاید جنسی, ضّد جنگ, ضّد
اسلامی سیاسی بخصوص ضّد جمهوری اسلامی و ضّد کلّ سرمایه داری, در دل
خیابانهای و میادین پایتخت یک جامعه ۷۰ میلیونی, با صفوف میلیونیشان به
میدان آمده بودند, و بویژه با دو شعار اصلی (آزادی برابری) و (مرگ بر
جمهوری اسلامی) حتا در شرایطی که در مقایسه با انقلاب سی سال پیشش طبقه
کارگر اینبار هنوز پا به میدان نگذارده بوده امااز نظر محتوایی بسیار
رادیکالتر و جلوتر از آن انقلاب بوده بطوری که الهام گر زنجیره انقلابات
منطقه نیز شد, و حتا بنظر من متد کار (مجمع عمومی) جنبش نود و نه در صدیها
نیز برگرفته از تعمیق یافتن جنبش مجمع عمومی در مبارزات جنبش کارگری و مردم
ایران بوده
اگر انقلاب نیمه موفّق پنجاه و هفت توانست پتک محکمی بر فرق سر بورژوازی دو
قطبی شرق و غرب وارد اورد و چند ایستگاه آنطرفتر پیچیدگی و فریبندگی کارشان
را یکسره کند و کمونیسم بورژوازی را از زیر پوشش سوسیالیم و کمونیسم
استالینی و ناسیونالیستی و غیره بیرون کشد ,این انقلاب ناکام
شده هم مثل اصل و نسب انقلابی خود بنوبه خودش ناقوس دوره گذار تاریخی از
بربریت به بشریت را هرچه بلندتر بصدا درآورد و توانست آخرین نیروی لازم به
انفجار سلسله انقلاباتی را فراهم کند, و آنوقت بقول شاعر, تو خود حدیث مفصل
بخوان از این مجمل، و حدیث مفصل از این دو انقلاب شکست نخوردگان جامعه
منصور حکمت که، انقلاب سومش نتنها باید (آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود)
را با درجات قطعی تری تحقّق بخشد که تمامی اهداف این نقد و بررسی هم با چشم
انداز نقش ایفا کردن برای پرورش نیروهای چنان انقلابی تنظیم شده است، بلکه
باید دست به دست انقلابات پیروزمند بعدیش نیز بتواند و بتوانیم ستون و پایه
های انترناسیونال کمونیست کارگری را بروی طبقه کارگر جهانی که پایان دهنده
تاریخ طبقاتی و تحقق بخشنده برنامه یک دنیای بهتر خواهد بود پایه ریزی کنیم
عمیقترین چهار صحنه آن انقلاب که نشانگر قدرت آتشفشانش بود (چهار مورد
مختصر مفید و کلّ بستر) این نقد ما خواهد بود
صحنه یکم _ مردم با سلسله تظاهرات میلیونی و خروشانشان "محمل تظاهر توده
ایی" تئوریهای رادیکال و انسانی مارکس و لنین و منصور حکمت شده بودند و یک
بستر پراتیکی نسبتا امن و عظیمی را برای دخالت گری حزب سیاسی و رهبریشان
گشوده بودند, و چنین شرایطی سیاسی اثرگذاری را با عالیترین شجأتها و
قهرمانیها که در تاریخ بشریت کم نظیر بوده تحقّق بخشیده بودند, و آنوقت
فقدان یک حزبی که تا همینجا مردم جامعه را نمایندگی کرده و بوده و سوخت
رسانده بوده و امیدهای حقیقتا تاریخی آفریده بوده, و ادعای مشی مارکسیستی و
سنّت لنینی و متد ماگزیمالیستی منصور حکمت را داشته، بله غایب بودن چنین
حزبی در یک کلام یک چرخش به راست حسابی آنهم بسمت جنبشهای پراگماتیستی
غرب میباشد
صحنه دوم _ در یکی از خیابانهای عریض و وسیع پایتخت آن جامعه, در دو طرف
یک نوار سبزرنگی که تمام عرض خیابان را گرفته بود و میدان مبارزه را به دو
جبهه شاخ به شاخی, دو نیروی متضاد (کار و سرمایه) و دو نیروی تاریخی "قهر
مادی" تقسیم کرده بود میدیم که دویست سیصد نیروی تا دندان مسلح "قهر مادی"
بورژوازی در یک طرف نوار، و لشکر عظیم مردمی و "قهر مادی" هنوز غیر مسلح
انقلابی هم در طرف دیگر نوار قرار داشتند و بنحوی کاملا چهره به چهره و
سینه به سینه توازن قوای انقلاب را محک میزدند، آنوقت در یک چنین صحنه جنگ
خیابانی و جنگندگیهای نسل جوان انقلاب شکست بخوردگان پنجاه و هفت, غایب
بودن رئیس دفتر سیاسی حزب رهبری کننده اش مصطفی صابرها و کادرهای جنگنده
بلشویکی که هشت - نه سال مبارزه پرشوری را در کوهستانهای کردستان در
سرکوبهای تاریخی خمینی سرکرده بودند و مدتهای طولانی ایی هم سردبیر نشریه
جوانان کمونیست بودند و با نوشته و سخنرانیهایشان جامعه و نسل جوان و
کمونیستهای شاد و انقلابی را سمت و جهت داده بودند، بله فقدان چنین مصطفی
صابرهایی بمعنی و مفهوم هیچ چیزی جز مردم و جوانان را به گوشت دم توپ
فرستادن و خودشان هم از بیرون تشک دستور (یه خمشو بگیر)دادن, و در جوامع
غربی و راحت خودشان جا خوش کردن, معنی دیگری نمیداد
صحنه سوم _ ما شاهد پیشروی انقلاب تا به حد و اندازه ایی بودیم که نیروی "قهر
مادی" هنوز غیر مسلح مارکس, که همان نسل جوان سخنرانی و تئوری های "آیا
پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است" بودند توانسته بودند بعنوان مشتی نمونه
خروار ۲۰-۱۵ نفر از سرکوبگر (قهر مادی) تمام و کمال بورژوازی و اسلام سیاسی
را نقش دیوار کنند و در گوشه ایی بتسلیمشان وادرند اما در عین حال میدیدم
که همین نسل جنگنده و متمدن و نسبتا سازمان یافته اما بدون رهبر مانده و
تنها مانده, توانسته بود حتا سلامتی جسمانی و روانی آنها را هم تضمین کند
و چنین چهره شگرف انسانی و مدنیّت را جلوی جهان بشری الگو کنند, و آنوقت
در نبود حزبی که یک چنین نیرویی بتواند با هدایت و رهبری و سمت و سو گرفتن
به اسلحه خانهها و مصادره کردن سلاحها بتواند "قهر مادی" را با "قهر مادی"
سرنگون کند، بله نبودن حزب کانال جدید تبلیغ کننده (ما اهل عملیم) و (ما را
با پراتیک و عملمان بشناسید) جز دلسرد کردن مردم و مأیوس کردن نسل جنگنده و
بدبین کردن یک جامعه ایی با طبقه کارگری که در دمدمای بلند شدن و جلو آمدن
برای انجام یک رسالت تاریخی و عظیمش هست, به مسئولیت سیاسی و پاسیفیسم
اپورتنیستی (فرصت طلبانه ) آن حزب از یک طرف و به هواس جمع نبودن و از نظر
سیاسی همچنان دست به عصا راه رفتن توده کارگر صنعتی, و پتروشیمی ها و
کارگران نفتش و تشخیص ندادن معنی و مفهوم زمانهای استثنایی است که میبایست
شیرها را میبست و کارخانجات ذوب آهن و ماشین سازیها و غیره را از دم
میخوابابند و جوانان ارزنده قهرمانش را پشتیبانی جانانه میکرد
راستی یک سوال سیاسی انسانی ساده ایی داشته باشم، شما توده کارگر چوگونه
میتوانستید هر روز سوار سرویسها شوید و کارت بزنید و نهار بخورید و کار
بکنید و برای جمهوری اسلامی ثروت و سلاح و غذا و شانس و وقت و فراغت تولید
کنید و دوباره سوار سرویسها شوید و برگردید و دوباره هشت ماه نه ماه (صد
و هشتاد روز) چنین کنید در صورتی که فرزندان بسیار دانشمند و جنگنده تان که
لایق بهترینهای این جهان بشری بودند روزن باریکی هم ندیده بودند و لذتی
نبرده بودند و شدیدا چشم انتظار حزب رهبری و طبقه تعیین کننده اش بوده؟
راستش من نمیفهم و جوابی به چنین سوالی ندارم بجز اینکه میگویم یکبار دیگر
از این خطاها بکنیم انوفت دیگر تاریخ بورژوزی بمب اتمی, بقول منصور حکمت
"میتواند زمین را نابود کند
صحنه چهارم _ چه بسیار دختران و زنان جوانی که با روسری و مانتوهای
بدحجابی شان برسر و تن، و کوله پشتی پر از نان و آب و سنگ هم در پشت، و
سنگ و چماقی هم در دستان ظریف و زنانهشان, همگی چه بنحو جمعی و چه چند تا
چند تا و حتا بنحو هرکولی و منحصر بفردی (بویژه پسران و مردان جوان در
نمونههای انفرادیش) تک به تک, اهداف (آزادی و برابری) و دنیای بهترشان را
پراتیک میکردند, و در چنان لحظههایی قطعا که آرزومند حضور آذر ماجدیها
که سالهاست که رئیس آزادی زن هستند و مینا احدیهای و مریم نمازها که دو
جایزه سکولار بهمت همین جنگندگیهای جامعه و خودشان نصیبشان شده است, و
سهیلا شریفی و نسرین رمضانعلی ها که پیش مرگه های جنگنده بودند اغلبشان
سالها در دل کوهها جنگندگی کرده بودند, و بنا به ارتباطات موجود شان در ان
منطقه میتوانستند بدون خطر به میدان میلیونی جنگ فرود آیند و حضور یابند،
تا همگی باهم روسریها را پرت کنند و روی بسمت زندان اوین موج گیرند و
چنین تاثیر مشخصی به سایر شهرهای جامعه انقلابی برسانند. اما شما زمانی
که از منظر و از چشم و از زاویه نگرش این زنان و این دختران جوان و انقلابی
به این رهبران و این کانال جدیدیها و غیره نگاه کنید که در میادین فرانسه
و پاریس و آلمان و انگلیس و لندنش و کانادا و غیره جنبش برهنگان و سینه
لرزان را نماینده و رهبری میکنند، بله اگر از چشم آنها نگاه بکنیم و اگر
اکنون که سه چهار سالی هم از آن لحظهها و صحنهها میگذرد بتوانیم نگاه
بکنیم, که بعوض همراه شدن آن رهبران کمونیست کارگری منصور حکمتی, در دل
انقلاب و خطر و پراتیک میلیونی مردم, صرفاً مشغول پشتیبانی گرم از کانال
جدید بوده اند و قهرمانیهای ما را به جهان ترجمه میکردند و در سخنرانیها و
مصاحبههایشان مثل مصطفی صابرها در پشت سرشان سنّت شکنی میکردند و برای
اسلام سیاسی تن و بدنهای برهنه طراحی میکردند و نشان میدادند, و همگی
دستور (الان وقت پرت کردن حجابها هست) را میدادند، آنوقت خیلی ساده
میفهمیدیم که بقول منصور حکمت این کمونیست کارگریها ممکن است پشت فرمان
نشسته باشند و قصد و هدفشان رهبری کردن جنبشهای فمنیستی و سکولاریسی و
اومانیستی و غیره باشد اما دیگر متوجه نباشند که ماشنشان بسمت دیگری میرود
و خودشان "شاگرد شوفر جنبشهای دیگر شده اند", و بنظر من هیچکدامشان کاری
به کار سرنگونی و انقلاب و تغییر بمفهوم مادی و مارکسی اش ندارند و آنوقت
بعد از سرکوب انقلاب دوبار روز از نو روزی از نو دوباره بساط اعدام و حجاب
و قصاص و جنایات همجوره پابرجاست و همان نسل جنگنده سخت درگیر است اما این
رهبران خارج نشین گویی به جایگاه زندگی اجتماعیشان بدجوری عادت کرده اند
و مشغولند و از نعمات و سفرهای خارجی و کنفرانسها و سخنرانیها و میدان
داریهای جهانی این دنیا بقیمت همان بدبختیهای بشری فشرده شده در جوامع
ایران و افغانستان و عراق و مصر و تیونس در آرامش نسبی و انقلابیگری
شیرینشان راضی اند و زیر مجموعه جنبشهای غربی و پراگماتیستی بسرکردگی
میلیتاریسم امریکا و غرب و بسبک چنج چنج اوباما برای تغییر اینجهان میجنگند
و با اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی هم بسبک چماق و هویچ تهدیدش میکنند و سخت
فعالند و میسوزند و میسازند
دلایل ضروری سیاسی افزودن صفت "چپ" به حزب کمونیست کارگری
دلیل اول _ اکنون بعد از پراتیک شدن انقلاب هشتاد و هشت و بیعملی سیاسی
احزاب کمونیست کارگری بویژه حزب کمونیست کارگری برهبری حمید تقوایی حفره
بسیار بزرگ و پرمعنایی که در دل جامعه و جنبشهای جوانان و زنان و جنبش
کارگری ایجاد کرده است و یک بدبینی سیاسی پررنگ و محسوسی که نسبت به این
احزاب و این حزب ساخته است, آنوقت با ساخته شدن حزب کمونیست کارگری بدون
هیچ تفاوتی در نام و نشانش نتنها مردم و توده کارگر را دچار یک مشکلات
فکری در انتخاب سیاسیشان میکند، بلکه اساساً فردا در کنگره شوراها که هر
کدام این احزاب نمایندگانی جلوی روی جامعه خواهند گذارد و روند پروسه کار
کنگره را با مشکل محسوسی مواجه میکند و بطور کلی زمان زیادی و کار
اجتماعا زیادی خواهد برد تا هرکدام این دو حزب کمونیست کارگری همنام جایگاه
دقیق خود را در دل جامعه پیدا کند
دلیل دوم _
در سطح جهانی نیز اکنون دیگر جنبشهای مختلف اجتماعی از جمله جنبش
سکولاریسی و فمنیستی و اومانیستی و جنبش اتحادیه کارگران به ویژه اتحادیههای
کارگری مصر و تونس و مردم انقلاب کرده منطقه بویژه مردم و رهبران رادیکال
دو جامعه لیبی و سوریه و بدرجه اولی سوریه که بنا به دوام و بقأ و کمکهای
کلان جمهوری اسلامی در پشتیبانی از حکومت آن جامعه متحمل ویرانیهای عمیق و
گسترده ایی شده اند، بله اینها نیز حتا بیشتر و ملموس تر از جنبشهای
رادیکال غربی و رادیکال تر از اتحادیههای کارگری و اتحادیههای معلمی و
دانش جویی در این سه چهار سال بعد از انقلاب با این مفاهیم آشنا بوده اند و
کمابیش قادر هستند که نقش حزب کمونیست کارگری را در آن انقلاب و ادامه
یافتن جمهوری اسلامی دریابند و آنوقت مجددا در رشخیس تفاوتهای اساسی حزب
کمونیست کارگری خود جنبش کارگری مشکل خواهند داشت و زمان زیادی خواهد برد
ونیروی زیاد از ما خواهد گرفت و برای این احزاب کمونیست کارگری هم فرصت
مناسبی خواهد بود که از این آب گل آلود ماهی بگیرند
دلیل سوم _ و اساساً با توجه به علمی بودم تئوریهای کمونیسم کارگری و
نسبتا توده گیر شدن آنها که تئوریهایی برای مبارزه با جهان بعد از فروپاشی
شوروی و جهانی شدن بازار آزاد بوده اند و در انقلاب هشتاد و هشت هم چه از
نظر خصلت اکتیویستی اش و چه خصلت انسانگرایی رادیکال و ماگزیمالیستی و چه
خصلت انترناسیونالیسی و خصلت سکولاریسی و مدرنیته اش همه و همه را در
پراتیک آن انقلاب به اثبات رسانده, و حتا با جلو آمدن مردم متمدن و معترض
جهان هم از طریق انقلابات منطقه و جنبشهای اعتراضی (نود و نه درصدیها) و
تظاهراتهای بسیار دیگری در جوامع غربی صحت و درستی خود را نشان داده بود،
بله از آنجایی که این تئوریها از یکطرف بطور محسوسی توده گیر شده اند و
بخاطر سرکوب شدن انقلاب و تشکیل نشدن یک دولت کارگری هنوز مجبور نیستیم که
اساساً اسم "حزب کمونیست کارگری" را دگرگون کنیم و در قالب دیگری ارائه
کنیم تا مثل کمونیسم روسی بعد از شکست انقلاب و بعد از لنین که با نام (کمونیسم
کارگری) بمیدان آمدیم، در عین حال بدلیل کاملا براست چرخیدن این احزاب
ضروری هست که برای نشان دادن این هویت راست آنها این کلمه "چپ" را به حزب
نوین اضافه کنیم، و بنظر من فردا در کنگره شوراها اینبار هم یک صفبندی ای
مثل منشویکها و بلشویکها در قامت دیگری جریان خواهد داشت
مبارزه طبقاتی گه پنهان و گه آشکار" مارکس افت و خیزهای شگرف دردمند و
شورنگیزی دارد. بنظرم همانطور که منصور حکمت بر اراده لنینی و خود لنین
تاکید کرده بطوری که گویی تمام نیروی طبقه کارگر انقلابی روسیه در ماترالا
انسانی و هرکولی او متراکم شده بود و با تمرکز و همت پراتیکی جمعی و
تشکلمند شگرفی تئوری امکان گرایی سوسیالیسم در یک کشور را پیش میبرد که
میگفت اگر لنین نمیمرد و بیشتر میماند سرنوشت دیکتاتوری سیاسی اقتصادی
پرولتاریا را به سرانجام پیروزمندی سوق میداد، در مورد خود او نیز هیچ کسی
نمیتواند ادعا کند که اگر منصور حکمت بیشتر میماند آنوقت نیز همین میشد که
در فقدانش سنگینی میراث دردمند و عظیمش را بدوش میکشیم, چرا که جوهره (پراتیکی
دیالکتیکی سیاسی اجتماعی) رهبران تاریخی که شخصا منصور حکمت را نیز از چنین
تباری میدانم در نمونه پرواضح و بارزش خود مارکس است و حتا لنین که آنچنان
"کاپیتال" و دانش و میراث اجتماعی و آنچنان انقلاب و دیکتاتوری پرولتاریای
سیاسی جنگنده و متمدنی را بقدرت رساند و بجا گذارده اند که خود بورژوازی از
شرق و غرب و سنتی و مدرنش همگی بی هیچ شک و تردیدی و یکدست در طول این
همه سال و دهههای پیاپی و بیش از یک قرن با اینهمه جنگ و بمب و مهندسی و
غیره اش به قوام این تئوریها و این پراتیکهای انقلابی اعتراف میکند و
سنگینترین بودجه سرکوب و مهندسی افکارش را در راستای تخریب و انهدام همین
میراث باز تولید شونده و این (پراتیک انقلابی بشر) گذارده است
منصور حکمت رفت اما آنچنان میراث مارکسیستی و لنینی متحول کننده ای برای
طبقه کارگر و جامعه ایران گذارد و فراتر از آن، بلکه بهمت انقلاب پیروزمند
این طبقه و این جامعه، حتا برای بشریت و انقلابات دیگر این جهان بشری نیز
قابل دسترسی و استفاده کلان گردد، و ما زمانی که آن را به انقلاب هشتاد و
هشت و به انقلابات پیاپی بعدی و به (همواره در صحنه بودن مردم انقلابی مصر
و تونس) و به جنبش ۹۹ درصدی ها و افت و خیز امواج طوفان فروبرنده بورژوازی
ضرب میکنیم و در یک کلام زمانی که این میراث مارکسیستی زمانه را به جهان
بعد از او و به انقلابات شکست نخوردگان پیاپی از کمون پاریس تا انقلابات
مصر و تونس ضرب میکنیم آنوقت پرواضح است که سرنوشت نهایی این مبارزه و این
جریان سیاسی را بطور مشخص در انقلاب عظیم و تکان دهنده پیش رویمان با
پراتیک انلابی متشکل یک جامعه هفتاد میلیونی بس قدرتمندی که کوله بار دو
انقلاب پیشینش را با تحمل فقر و فلاکت رو به انفجاری که با رهبری جمعی و
تشکلمند پردرایتترین و حزب گراترین و جنگنده ترین و متمدن ترین بخش
رهبران جنبش کارگریش در یک منطقه آتشفشانی پرانقلاب و پرتک و تایی اتفاق میافتد
محک خواهیم زد
امروز طبقه کارگر یک جامعه در حال طغیان, همچون طبقه کارگر روسیه و انقلاب
لنینی اش بنحو کم نظیری مصمم به ساختن حزب کمونیست کارگری خود شده است و
اینجاست که با بدست گرفتن این دانش و این میراث مارکسیستی و لنینی و منصور
حکمتی قرن ۲۱ یکبار دیگر و اینبار با انقلاب توده ایی مسلح و متشکل و
حزبیت یافته اش عزم میکند که تکلیف تاریخی طبقاتی انسانی خود را با جمهوری
اسلامی و با کًل بورژوازی مشخص کند و "قهر مادی" بورژوازی را با "قهر مادی"
پرولتاریایش سرنگون کند و پیروزی سوسیالیسم و کمونیسم در جامعه مشخصی ممکن
کند و برنامه یک دنیای بهتر بشریت را در اولین گام بلندش تحقق بخشد
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|