تاریخ انتشار: 07.02.2014
فیلم « پل
چوبی» و خمیازه های نسل من
آراد افشار

اتاقک زیر پلهها پر شده است از روزنامههای باطلهای که زیرشان
آبجو دویده. زرد و رنگ و رو رفته مثل حالِ این روزهای من. انگار
اتاقک بوی ترشیدگی تفکراتی را گرفته که روزگاری ایمان و اعتقادمان
بود. دلِسترهای کلاسیک بهنوش را تند تند باز میکنم و توی بیست
لیتری میریزم. مقداری مخمر و شکر و کمی همزدن. آبجوی دست ساز قبلی
که دبهاش جر خورده را از زیر پلهها بیرون میکشم.
دلم میخواهد مثل کامران صبوحی یکی از شخصیت های فیلم «پل چوبی» که
مهران مدیری نقشش را ایفا بهرام رادان هدیه تهرانی مهران مدیریمی
کند مست کنم و جوجه دانشجویی را گیر بیاورم و حرفهای دلم را عطسه
کنم توی صورتش. ثابت کنم که من هم میتوانم جملات قصار بگویم.
مثلاً بگویم که وقتِ عبور از سنت به مدرنیسم است. چیزی شبیه محله «پل
چوبی» که در فاصله بین طهران قدیم و تهران جدید قرار دارد.
یا پل چوبی فرسوده ایی که انگار همه ( از سیاست هاشمی زده به رویای
اصلاح طلبی خاتمی، از جنجالهای محدود به فضای دانشگاه به اعتراضات
خیابانی و بدون خشونت، از غرولندهای خانگی به نقدهای مجازی ) قرار
است از ان عبور کنند.
پلی فرسوده که تحمل این بار را ندارد، پلی که انگار ساختهِ معماری
بیسواد به نام امیر (با بازی امیر رادان) بوده که با یک شوت فرهاد
اصلانی پل چوبی سردار (فرهاد اصلانی) فرو میریزد و ماست مالی
بودنش رو میشود. اعتراضات دانشجویی و دست و پا زدن برای رسیدن به
شرایطی ایدهآل برای امیر تنها طعم نوستالوژیک کتلتهای دایی ناصر
(آتیلا پسیانی) را میدهد.
فیلمِ پل چوبی مهدی کرمپور، جدا از شعاری بودنِ بعضی دیالوگهای
فیلم، به خوبی حال و هوای اعتراضات ۸۸ را بیان میکند البته از
نگاه نسلی که براثر تکرار و روزمرگی دچار خمیازه شده و از دور و با
فاصله به ماجرا نگاه میکند. برای امیر از تفکرات روشنفکری گذشته
تنها قلقلکش باقی مانده و بس.
نسلی که میهن پرستی هم برایش شوخی بیمزهای است که خندهاش
نمیاندازد و در جمع ۱۰ نفره حتی یک نفر هم معترض به حرفهای استاد
صبوحی (مهران مدیری) نمی شود که طعم افسردگی نسل انقلاب کرده و به
«غلط کردم» افتاده را میدهد. شخصیتِ استاد صبوحی نیز با لحنی نخبه
گرایانه، نصحیتهای آنچنانی میکند و جملات قصارش را در حین مست و
پاتیل بودن بر زبان می آورد.
یاد پوسترهای فیلم میافتم که سه شخصیت فیلم، نازلی (هدیه تهرانی)،
شیرین (مهناز افشار) و صبوحی ( مهران مدیری) را مانند یک پل بر
جریان و پرتگاهی قرار داده که همگی از آن فراریاند. در این میان
گویی فقط امیر در آخر داستان با ماندن و تکیه به شیرین دیگر نمی
خواهد از پل عبور کند.
به قول سعید مبنا مردم و جامعه و فرهنگش است که عامل شرطی خارجی
، همیشه روی همین جهل کار میکند و سوار میشود .
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|