مارکسیسم نیاز به یک رنسانس دارد
مصاحبهیِ رادیکال با “سلامه کِیله”* کمونیستِ فلسطینی
در حاشیهیِ کنفرانسِ”چشماندازِ انقلاب در کشورهایِ خاورمیانه و شمال
آفریقا”** - پاریس ۲۸ مه ۲۰۱۱
هدف از برگزارییِ این کنفرانس به بحث و مناظره گذاشتنِ تحلیلها و
نگرشهایِ متفاوت در موردِ چشمانداز انقلاب در این منطقه بود. سخنرانانِ
کنفرانس در پاریس عبارت بودند از:
حسان شتیلا(کمونیستِ سوری)، شهرزاد مجاب(فعال آکادمیک و سیاسی در زمینهیِ
جنبشِ رهايییِ زنان)، عادل(از حزبِ کمونیستِ کارگرانِ تونس)، ریموند لوتا
(نویسندهیِ نشریهیِ «انقلاب» ارگانِ حزبِ کمونیستِ انقلابییِ آمریکا) و
سلامه کِیله(مارکسیستِ فلسطینی).
خبرنگارانِ نشریهیِ”رادیکال” از این فرصتِ کوتاه(فرصتِ محدودِ سخنرانان و
سفرِ کوتاهِ رفیق سلامه به اروپا برایِ شرکت در این کنفرانس) استفاده کردند
تا در یک نشستِ کوتاه و مغتنم بخشی از نظراتِ رفیق سلامه را به کنشگرانِ
ایرانی، خصوصا کنشگرانِ جوانِ جنبش که فرسنگها از تجارب و مبارزاتِ
دلیرانهیِ مردمِ فلسطین فاصله دارند؛ منتقل نمایند. سلامه را همچون
برخوردِ فروتنانهاش به درخواستِ مصاحبه، صبور و آرام در پشتِ میزی از
کافههای دنج پاریس یافتیم تا صحبتهایِ این کمونیستِ سپیدمویِ فلسطینی ما
را به عمقِ روحیه و افکارِ پوینده و خروشاناش بکشاند. در صحبتهایاش نه
نشانی از فرسودهگییِ سالهایِ سختِ زندان و تبعید و بیماری بود، نه
ناامیدی و یأس از شکستها و فرصتهایِ سوخته؛ هرچه بود شور بود و هیجان، که
فقط با تکیه بر تحلیلهایِ علمیای به دست میآید که در تاریکترین لحظات
روزنهیِ رهایی را با وضوح مییابد. مترجمِ کمونیست و جوانِ لبنانیمان هم،
که از ترکیبِ مصاحبهشونده و مصاحبهکننده به وجد آمده بود، تمامِ تلاشاش
را میکرد تا مناسبترین واژهیِ انگلیسی را بیابد، در حالی که گاهی همان
کلماتِ عربی شاهکلیدِ فهمِ منظورمان بود.
لطفاً خودتان را معرفی کنید!
◄ من سلامه کِیله هستم؛ یک مارکسیستِ عرب که در فلسطین به دنیا آمده و
اکنون در سوریه زندهگی میکنم. من مبارزاتِ جهانِ عرب را از منظرِ
مارکسیستی نگاه و تحلیل میکنم و همچنین به نیازِ ساختِ یک خط و مبارزهی
جدیدِ مارکسیستی برای ایجادِ یک تحولِ عمیق در منطقه اعتقاد دارم. هماکنون
به عنوانِ ژورنالیست و نویسنده مشغول به کار هستم.
۱. نظر شما دربارهیِ کنفرانس چه بود؟
◄ به نظرِ من حضور و شرکت در کنفرانسی از نیروهایِ مختلف مارکسیست از
ترکیه، ایران، سوریه، خاورمیانه و… بهویژه از ایران خیلی موضوعِ مهمیست؛
خاصه اینکه ما در یک منطقه زندهگی میکنیم و در واقع ما در مبارزهیِ
مشترکی -هرچند با ملیتهای متفاوت- شرکت داریم. شکی نیست که اگر ما مشترکا
کار کنیم میتوانیم در یک دوره مبارزهیِ مشترک انترناسیونالیستی علیه
امپریالیسم، افق و برنامهیِ مشترکِ مارکسیستییِ جدیدی در منطقه بسازیم.
خیلی بهتر بود که جزئیاتِ بیشتری پیش از کنفرانس روشن میشد. مشکلاتِ
تکنیکی هم وجود داشت. یک مشکلِ سیاسییِ دیگر هم، طرحِ مسألهیِ فمینیسم در
این کنفرانس بود. این مسألهیِ مهمی بود؛ به قدری مهم و مستقل که باید در
یک کنفرانس جداگانه مورد بررسی قرار میگرفت. مشکلِ دیگر این بود که همهیِ
رفقایی که سخنرانی کردند هیچیک محدودیتِ زمان را رعایت نکردند. این موضوع
من را خسته کرد و مجبور شدم زیاد صحبت نکنم. برایِ من مهم بود – و هست!- که
موضعگیری و انتقاداتِ شما(رفقای ایرانی!) را هم در مورد خودمان بدانم. من
امیدوارم چنین دیدارها و کنفرانسهایی در آینده بین ما ادامه یابد؛ خصوصا
اینکه ما در وضعیتِ خیزشهای انقلابی در منطقه قرار داریم. این خیزشها در
منطقهی ما آغاز شده است و به همه جایِ جهان سرایت خواهد کرد. در این
وضعیت، برای ما عربها و ایرانیهایِ مارکسیست و غیره، آغازِ جدل و
مناظرهیِ واقعی دربارهیِ تحلیلها و چشماندازمان از یک جهانِ دیگر، از
منظری مارکسیستی، بسیار مهم و حیاتیست.
۲. در کنفرانس دیروز، در سخنرانیتان گفتید که مارکسیسم نیاز به یک”رنسانس”
دارد. منظورِ شما از این رنسانس چیست؟
◄ دیروز من سعی کردم توضیح بدهم که چپهای مارکسیست در منطقهی ما بسیار
بسیار ضعیف هستند، و آن در نتیجهیِ مشکلاتِ زیادی است که، از گذشته یا
قدیم، از آن رنج می بریم. همچنین این مشکل اساسا ربط دارد به این که
نیروهایِ چپ چهگونه مارکسیسم را درک کردهاند، و چهطور به کسبِ “قدرتِ
سیاسی” فکر میکنند؛ و اینکه چه درکی از مبارزه در بینِ طبقهیِ کارگر و
فقرا دارند. این خیلی واضح است که امروزه آنها طبقهیِ کارگر را
نمایندهگی نمیکنند، آنها نمایندهیِ طبقاتِ میانی یا خردهبورژوازی
هستند. به همین دلیل آنها خیلی ضعیف هستند و درست عمل نمیکنند؛ و اکثرِ
این نیروهایِ چپ هرگز یک برنامهیِ انقلابی و دغدغهیِ انقلابی نداشته و
در برنامهشان به چهگونهگییِ کسبِ قدرتِ سیاسی نپرداختهاند. آنها
مانندِ نیروهایِ رفرمیست عمل میکنند.
در این دورهیِ جدید، ما باید همهیِ توجهِ خود را به انقلابهایِ جهانِ
عرب معطوف کنیم. این خیلی ضروری است که ما بگوییم باید یک مارکسیسم جدید
بسازیم؛ چیزی که در این موقعیت، طبقهیِ کارگر، فقرا و کشاورزانِ فقیر، و
مبارزهیِ آنها را برای تغییر نمایندهگی کند. آنها باید بدانند که برایِ
اینکه پیشرو باشیم باید قوی باشیم.
درکِ من این است که اگر ما به همهیِ این مشکلاتِ موجود توجه کنیم، به این
جمعبندی خواهیم رسید که این نیروها درکِ درستی از تئورییِ مارکسیسم
ندارند. برایِ این که آنها با آنچه که مارکس گفته است فاصلهیِ زیادی
دارند. این مربوط به روشِ (منطق) تفکرِ آنهاست و همچنین”ماتریالیسم
دیالکتیک”***.
از این نکته یا دیدگاه است که من کارِ بررسی را شروع میکنم، تا به درکی
صحیحتر از مارکسیسم دست پیدا کنیم. برایِ اینکه رفقایِ مارکسیست بتوانند
امروزه واقعیت را درست تحلیل کنند و به ایدهها و تحلیلهایِ قدیمی (و یا
پیشین) تکیه نکنند. آنچه که امروزه بسیار ضروری و مهم است این است که
شرایطِ عینی و جدید را آنالیز کنیم: برایِ بهدستآوردنِ استراتژییی که
باید بهدست بگیریم. برایِ اینکه این شیوهیِ آنالیز، تحلیلی واقعی به ما
میدهد، و از تمامِ اینها ما میتوانیم به این جمعبندی برسیم که ماهیتِ
مشکلات چیست؟! و راهحل چیست؟! نقشِ کارگران و بیچیزان و کشاورزانِ فقیر
در حلوفصلِ این مشکل چیست؟! و چهگونه آنها میتوانند قدرت را کسب نمایند
و به اهدافشان دست پیدا کنند؟!
۳. محدودیتهای تئوریک و فلسفی و… مارکسیسم چیست؟
◄ این سؤالِ بسیار مهمی است و بستهگی به این دارد که تعریف ما از تئوری و
فلسفه چه باشد؟! پایهیِ فلسفهیِ مارکسیسم ماتریالیسمِ دیالکتیک است، و
اگر ما از آن شروع کنیم، میتوانیم به یک تحلیلِ واقعی دست پیدا کنیم. با
همین مارکسیسمِ رایج هم ما میتوانیم به ایدههایِ تئوریک برسیم، اما در
گذشته درکی نادرست از مارکسیسم وجود داشت؛ به خاطرِ اینکه آنها هستهیِ
مرکزییِ مارکسیسم را درک نکرده بودند، و آن “ماتریالیسمِ دیالکتیک” است.
این یک ترمِ فلسفی است که مارکس، انگلس و لنین برایِ تحلیلِ مشخص از شرایطِ
مشخص به کار میبردند. این بستهگی داشت به قوانینی که آنها به دست
میآوردند و به کار میگرفتند، و با نگاه به تمامِ اینها میبینیم که
آنها، مانندِ مارکسیستها در روسیه، یک ایدهئولوژی ساختهاند؛ برایِ این
که آنجا [در روسیه]، آنها به ماتریالیسمِ دیالکتیک به اندازهیِ کافی
اهمیت ندادند. برایِ اینکه آنها قوانین و روشهایِ مترقییِ خود را در یک
حالتِ منجمد قرار دادند؛ و این داشت باعث میشد که بسیاری از ایدههایِ
مارکس بهتدریج در یک قالبِ بیمحتوا تبدیل به قانون شوند. این شرایط
پایهیِ این نوع نگاه به واقعیت را به وجود آورد. یک منطقِ مذهبی: برای
اینکه وقتی میگویید ایدهها واقعیت را میسازند، این خود ایدهای مذهبی
است. به همین دلیل من فکر میکنم ماتریالیسمِ دیالکتیک اولین پایهیِ
مارکسیسم است. امروزه موارد مختلفی تبدیل به پیکرهبندییِ مارکسیسم
شدهاند. امروزه روشهایِ زیادی وجود دارد که میتوان به آن متوسل شد، اما
برایِ من فقط ماتریالیسمِ دیالکتیک است که میتواند مشخص کند که کدام تئوری
علمی است و کدام یک از موضوعات مربوط به گذشته را، همچنان، امروز میتوان
استفاده کرد. این یک سویهیِ فلسفی در مارکسیسم است. ما باید از این سویه
شروع کنیم تا بتوانیم اوضاعِ مادییِ امروزین را تحلیل کنیم. ممکن است ما
به همان تحلیلهایِ مارکس و لنین برسیم، و یا ممکن است به همان تحلیلها
نرسیم؛ چون ما در شرایطِ دیگری به سر میبریم. مثلاً دیروز (در کنفرانس) من
دربارهیِ سوسیالیسمِ انقلابی صحبت کردم که مارکس در ابتدایِ کارش در موردِ
آن صحبت کرده بود و مربوط به اروپا بود. او فکر میکرد که سوسیالیسم در
اروپا قابلِ پایهگذاری خواهد بود؛ اگر کارگران بتوانند قدرت را در دست
بگیرند. برایِ این که او فقط به تضادِ بینِ پرولتاریا و بورژوازی تکیه کرده
بود. بعد از مرگِ مارکس کُلِ دنیا تغییر کرد و شکلِ جدیدی، کاملاً متفاوت
از آن چه مارکس تجربه کرده بود، به وجود آمد؛ و آن چیزی بود که لنین در[توضیحِ]
“امپریالیسم” تعریف درستتری از آن ارائه داد. امروزه این شرایط ادامه دارد
و شیوهیِ امپریالیسم کاملا واضح است. در این شرایط، امروزه تضاد و تناقضِ
اصلی و جدید بینِ مراکزِ قدرتهایِ امپریالیستییِ جهانی و مردمی است که
برایِ آزادی و استقلال مبارزه میکنند؛ و این موضوع نیاز به ساختار و
اَشکالِ جدیدی از انقلاب دارد، که با کلیهیِ ساختارهایِ پیشین متفاوت است.
طبعا ما نمیتوانیم به این موضوع با این توضیحات پاسخ دهیم؛ برای این که
نیاز به ساعتها بحثِ تحلیلی و یک واکاوییِ عمیق دارد؛ اما این تحلیلْ
اصلی است. اصلیترین موضوع در مارکسیسم، روشِ تحلیلی و روشِ کارِ آن است که
میتواند به ما کمک کند اوضاعمان را درست تحلیل کنیم، و با این پایهیِ
نظری، به تئوریهایی دست پیدا کنیم که به [زمانهیِ] ما تعلق دارند. من
دوست ندارم که به یکی از سیستمهای پیشین مارکسیسم تعهد (التزام) داشته
باشم. مثلا تروتسکیسم یا استالینیسم یا مائوئیسم… برای این که تمام این
نیروها (تروتسکیستها، استالینیستها، مائوئیسم… ) در زمانِ خودشان راهحل
خودشان را جلو گذاشتهاند؛ اما ما میتوانیم تحلیلهای زیادی را از آن
راهکارها برداشت کنیم.
(سلامه ما در اینجا باید موضوعی را با شما در میان بگذاریم. دیروز در
هنگام سخنرانییِ شما بسیاری از حاضرین در سالن از جمله خودِ ما پاسخ به
این دو سؤال را کاملا برعکس برداشت کردیم؛ که گویا شما معتقدید باید تمامِ
تجاربِ انقلابییِ پیشین را کنار گذاشت؟! و کلا راهکارِ جدیدی در پیش
گرفت؟!)
◄ نه! نه! متأسفانه مترجمِ من اصلا خوب نبود. من وقتی سؤالات در مورد حزب
الله چند بار تکرار شد این موضوع را فهمیدم.
مترجم لبنانی: «من میفهمیدم که مترجمِ او خوب ترجمه نمیکند. سلامه به
نکاتِ زیادی اشاره میکرد ولی مترجمِ او به روشِ دیگری ترجمه میکرد!!»
۴. بگذریم… دورنمایِ سیاسییِ خاورمیانه را چهگونه میبینید؟ تکاملِ
مبارزات و احتمالِ تغییر در آن و شانسِ پایهگرفتنِ چپ در آن را چهگونه
میبینید؟
◄ من فکر میکنم که امروز ما در مرحلهیِ خیزِ مردمی در منطقهمان هستیم،
شرایطی برای صعودِ چپها و مارکسیستها؛ زمانی که سرمایهداری در یک بحرانِ
بزرگ قرار گرفته و فرصتِ خوبی برایِ خیزِ ماست. ضرورتها بسیار قدرتمند در
مقابلِ مارکسیستها قرار گرفته است. خیلی روشن و واضح است که در جهانِ عرب
همهیِ نیروها و جبهههایِ سیاسییِ چپ تقریبا صفر هستند. من در موردِ چپ
مارکسیست صحبت میکنم، و اینکه چهقدر آنها ضعیف هستند؛ و
ناسیونالیستهایِ عرب که امروز به قدرت رسیدهاند، پیشاپیش همه یِ ما کُلِ
پروژهیِ آنها را میدانستیم، و ضعفهایشان را و… حتا نیروهایِ اسلامی که
تعدادِ زیادی از مردم به آنها باور داشتند، اما امروزه دیگر به حاشیه
رانده شدهاند.
صرفِ نظر از همهیِ اینها، نکتهیِ اساسی[این است که] مشکلِ کشورهایِ
حاشیهای، بزرگ است و ما نمیتوانیم آن را حل کنیم بهجز مبارزه با
سرمایهداری! برای همین خیلی مهم و عمده است که اصول و جوهر مارکسیسم را
بشناسیم و نقشِ آن را در واقعیت بدانیم. بعد از [وقوعِ] انقلابها در
کشورهایِ عربی، بهخوبی روشن شد که جمعِ بزرگی از جامعه شنونده بود و در
حاشیه قرار گرفته بود، در حالی که موقعیتِ فقرا و کارگران و کشاورزانِ فقیر
بسیار اسفناک است. موقعیتِ انقلابییِ کنونی این فرضیه و امکان را به ما
میدهد که یک جنبشِ مارکسیستییِ جدید به وجود بیاوریم. ما در فلات عربی در
حالِ تلاش برای آن هستیم. از خلالِ خلقِ رویاها و افکارِ جدید، برنامههایِ
بدیل و همچنین از خلالِ معرفییِ نقشِ پیشروییِ طبقاتِ بیچیز و فقیر.
من فکر میکنم در این شرایط ضرورتِ مارکس و مارکسیسم بسیار امرِ مهم و
مناسبی است؛ و امکانِ ساختِ یک جنبشِ قوی بسیار زیاد است. این دلمشغولی و
نگرانی برایِ من وجود دارد که آیا این شاملِ ایران و ترکیه و… هم میشود؟!
همچنین این وظیفهیِ ماست که راهحلِ جدیدی جلو بگذاریم. برایِ اینکه این
مبارزه بینِ طبقاتِ بیچیز و ندار با طبقاتِ بورژوازی، امپریالیسم و
کشورهایی که مرکز سرمایهداری هستند بعد از سالها تقویت خواهد شد. ممکن
است این مبارزه به بخش عظیمی از جهان سرایت کند.
۵. نقشِ فلسطین در این خیزش چیست؟ راهِ انقلاب در فلسطین چیست؟ چرا در
فلسطین هرگز یک حزبِ کمونیست درست نشد؟ جنبشِ فلسطین که زمانی الهامبخشِ
تمامِ جنبشهایِ چپ و پیشرو و خصوصا چپهایِ ایران بود، امروز چه شده است
که این جنبش ابزارِ تبلیغاتییِ جمهوری اسلامی شده است؟
◄ پاسخ به این سؤالات نیاز به روزها بحث دارد!!! پاسخ به این سؤالات به
شرایط مختلفی بستهگی دارد، به خاطرِ همین من سعی میکنم به شکلِ عمومی
پاسخ بدهم. من مطمئنم که شرایطِ فلسطین برایِ کلِ منطقهیِ عربیْ مهم و
تاثیرگذار است. به خاطرِ همین بود که بیشترِ مردمِ عرب در انتفاضهیِ اول
و دوم بسیار با قدرت به میدان آمدند و این نقشْ بسیار آشکار بود؛ و امروزه
در خلالِ موقعیتِ انقلابی در کشورهایِ عربی دغدغهیِ جوانان در رابطه با
مسألهیِ فلسطین بسیار آشکار و قدرتمند است. نقشِ امپریالیسمِ آمریکا در
عراق، ایران و… و کلِ منطقه و نقشِ امپریالیسمِ صهیونیست در فلسطین و
منطقهیِ خاورمیانه کاملا واضح است، و طبیعتا به ما ایدهها و فرصتهایِ
بهتری برای فکرکردن و مبارزه کردن میدهد. آنها خطِ خودشان را دنبال
کردهاند؛ خطی که رژیمهایِ عربی را به پروژههایِ امپریالیستی و صهیونیستی
وصل میکند و این پروژهیِ مشابهی است. به خاطرِ همین است که میبینیم
انقلابِ جوانان در منطقه در حالِ حرکت به سمتِ انقلابِ عربی است؛ به خصوص
در مورد فلسطین. به خاطر همین است که بعضی از شعارها در این کشورها مثلا در
تونس این بود که “الشّعب یُرید تَحریر فلسطین”!!! (مردم آزادییِ فلسطین را
میخواهند!!). در طرفِ مقابل هم انقلابهایِ عربی تأثیرِ زیادی بر بسیاری
از جوانان فلسطینی گذاشت. همین تأثیرات بود که باعث شد جوانان (خارج از
فلسطین) اعلام کنند که ۱۵ ُمِ ماهِ مه به فلسطین خواهیم رفت. همچنین این
مبارزات نشان داد که این موضوع چهقدر تأثیر بر رویِ جوانانِ فلسطینی حتا
در خودِ فلسطین و در مصر داشته است. این تأثیرات امروز چنین ضرورتی را برای
ما ایجاب میکند که راهحلِ جدیدی برای قضیهیِ فلسطین جستوجو کنیم؛ حتا
در خودِ فلسطین. مثلا پناهجویانِ فلسطینی در رامالله و… (منطقهیِ ۴۸) که
در آنجا کار و زندهگی میکردند، مجبور بودند به فلسطین برگردند. سالها
پیش آتوریتهیِ فلسطینی این مسأله را منتفی اعلام کرد. به نظر میآمد که
آتوریتهیِ فلسطینیْ آزادییِ پناهجویانِ فلسطینی را میخواهد. اما
امروزه آتوریتهیِ فلسطینی اعلام میکند که فلسطینیانِ منطقهیِ ۴۸،
فلسطینی نیستند. من فکر میکنم که این به خاطر تأثیرِ انقلابهایِ عربی
است، چون ممکن است آنها بخواهند بازگردند و در جنبشِ عربییِ متحد در
فلسطین شرکت کنند. البته این خیلی واضح است که ما هم این را میخواهیم.
من میدانم که باید دربارهیِ سؤال شما یعنی حزبِ مارکسیستی در فلسطین صحبت
کنم. مسلما گروههایِ فلسطینییِ زیادی بودند که میگفتند ما چپ هستیم،
آنها میگویند که ما چپ هستیم؛ مثل “پی. اف. ال. پ.” و “پی. اف. ال. د. پ.”.
قبلا یک “حزبِ کمونیست” وجود داشت که امروزه به “حزبِ مردم” تغییر نام داده
است. اما مهمترین گروه در بینِ آنها “پی. اف. ال. پ.”(الجبهه الشعبيه
التحرير فلسطين) بود؛ که ارتباطاتِ خیلی گستردهای با بیشترِ گروههایِ
انقلابی در سراسر جهان داشت. آنها در پراتیک بسیار روشن بودند، اما
هیچکدام از این گروهها نتوانستند حزبی با یک ساختارِ مارکسیستی بسازند.
این مربوط به تقلیلِ مواضعِ آنها در ارتباط با “یاسر عرفات” و “پی. ال. او.”
بود. یکی از اشتباهاتِ آنها این بود که آنها پروژهیِ اصلییِ خودشان را
کنار گذاشتند و مراحلِ برنامههایِ عرفات را پذیرفتند؛ این بزرگترین
اشتباه [آنها] بود. بعد از فروپاشییِ شوروی هم آنها سوسیالیسم و
مارکسیسم را کلا کنار گذاشتند؛ به همین دلیل شما میتوانید در بینِ این
گروهها شاخههایِ مختلفِ لیبرال و یا اسلامی را پیدا کنید. مسلما مشکلاتِ
تئوریک این گروهها ربط داشت به [پِیروی از] تئورییِ مارکسیستییِ مُدلِ
شوروی؛ برای این که در گذشته آنها بیشتر کادرهای خود را برای آموزش به
مسکو می فرستادند. من فکر میکنم این مشکل مشابهِ همان مسألهای است که در
ایران هم وجود داشته است. امروزه چپ در فلسطین بسیار بسیار ضعیف است. فقط
گروهِ کوچکی درون “پی. اف. ال. پ.” باقی مانده است. مسلما تعدادِ زیادی از
جوانانِ چپ در فلسطین هستند؛ و امروزه بزرگترین چالش برای ما این است که
چهگونه یک حزب با ساختارِ مارکسیستی بسازیم.
حالا که فرصتی پیش آمده تا ما با شما صحبت کنیم، آیا پیام و یا صحبتی برای
جوانانِ انقلابییِ ایران ندارید؟! چون ما هم در روندِ ایجادِ ارتباط با
جوانانِ عرب هستیم.
◄ من فکر میکنم مهمترین وظیفه برایِ جوانان و همچنین مردمِ ایران این
است که مبارزه برای تغییرِ واقعی در ایران را شروع کنند. قبلا ما فکر
میکردیم که انقلاب در ایران پیش از انقلاب در منطقهیِ ما صورت میگیرد.
وقتی که مبارزه در ایران آغاز شد ما فکر کردیم که مردمِ ایران قادرند رژیم
را تغییر دهند و البته تاثیرِ زیادی از مبارزاتِ مردمِ ایران میگرفتیم. من
امیدوارم که مردمِ ایران این مبارزه را دوباره آغاز کنند. من حمایتِ خودم
را تقدیمِ مردم و به خصوص جوانانِ ایران میکنم.■
* سلامه کِیله در شهرِ بیرزیت فلسطین در سال ۱۹۵۵ متولد شد. لیسانسهیِ
علوم سیاسی از دانشگاهِ بغداد در سال ۱۹۷۹ است. او فعالِ جنبش فلسطین و
همچنین در طیفِ چپِ عرب است؛ و هنوز هم در حیطهیِ مارکسیستییِ عرب فعال
است. او هشتسال در زندانهایِ سوریه در حبس بوده است. کتابها و مقالاتِ
زیادی در روزنامههایِ عربی و بسیاری از نشریات منتشر کرده است. بعضی از
کتابهای منتشر شده از او، اینها هستند:
۱. نقد حزب، دمشق، ۱۹۸۷
۲. انقلاب و مشکلات ناشی از سازمان(به نام سعيد المغربي چاپ شده است)
منشورات الوعي ۱۹۸۶
۳. نقد تجربهی سازمانهای موجود(به نام سعيد المغربي چاپ شده است) منشورات
الوعي ۱۹۸۸
۴. دربارهی ایدهئولوژی و سازمان، دمشق ۱۹۸۷
۵. التراث والمستقبل، بيروت ۱۹۸۸
۶. العرب ومسألة الأمة، بيروت ۱۹۸۹
۷. نقد الماركسية الرائجة، منشورات الوعي الجديد ۱۹۹۰
۸. إشكالية الحركة القومية العربية – محاولة توضيح- دمشق ۱۹۹۱
۹. الإمبريالية ونهب العالم، عمان ۱۹۹۲
۱۰. مقدمة عن ملكية الأرض في الإسلام، دمشق ۲۰۰۱
۱۱. فوضى الأفكار: الماركسية و إختيارات التطوّر، دمشق ۲۰۰۱
۱۲. المادية والمثالية في الماركسية- مناقشة لفكر ملتبس- دار دمشق ۲۰۰۱
۱۳. الاشتراكية أو البربرية، بيروت ۲۰۰۱
۱۴. أطروحات من اجل ماركسية مناضلة، دمشق، منشورات الوعي الجديد ۲۰۰۲
۱۵. عصر الإمبراطورية الجديدة، دمشق ۲۰۰۳
۱۶. التطوّر المحتجز: الماركسية و إختيارات التطوّر الإقتصادي الإجتماعي،
دمشق ۲۰۰۳
۱۷. مشكلات الماركسية في الوطن العربي، دمشق ۲۰۰۳
۱۸. العولمة الراهنة: آليات إعادة إنتاج النمط الرأسمالي، دمشق ۲۰۰۴
۱۹. الأبعاد المستقبلية: المشروع الصهيوني و المسألة الفلسطينية، عمان ۲۰۰۴
۲۰. من هيغل إلى ماركس: موضوعات حول الجدل (ج1)، بيروت ۲۰۰۴
۲۱. إشكالية الحركة القومية العربية، عمان ۲۰۰۵
** علاقهمندان میتوانند گزارش کامل هر دو کنفرانس در پاریس و لندن را در
آدرس زیر بخوانند:
http://sarbedaran.org/archives/etelaiye1/goz-khavarmiane.htm
*** “الجدل المادي
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود..
|