مقاله

 

 

سبز یا نستالژي امام



گلي يارندي



روز اول اسفند صحنه های اعتراضات مردم با شعار «مرگ بر دیکتاتور» در صدای آمریکا به نمایش و تحلیل سیاسی گذاشته شد. در بحثی بین حسن داعی و مسیح علی نژاد، این آخری با اصرار به نهادینه کردن و بازتولید «سبز» بودن قیام و نیز تاٌکید بر در حاشیه بودن باقی گروههای مردم، به یکدست یا هموژن معرّفی کردن قيام پرداخت.

 مزه کردن شیرینی لغت «سبز» در دهان علی نژاد بر سر هر جمله و نیز بنیادی کردن نقش رهبری موسوی و کرّوبی در مرکز جوشش اعتراضات، طوری شدّت و غلظت پیدا کرد* که دیگر دلم را به هم زد. با این وجود چند بار دیگر هم به گفته هایش با حسن داعی و جمشید چارلنگی، حول قیامهای اخیر، از طریق فیس بوک گوش دادم. از تردستی های تبلیغی ـ خبرنگاری و ذوق و علاقه علی نژاد به بازی با واژه ها, به خاطر داشتن علاقه شخصی اش به کلمه پردازی, می گذرم. البته با استناد به این که دیگر بر کسی هدفِ پشت این تردستی ها پوشیده نیست, به خصوص برای «نسل شورش و کنشگر» در خیابانها, که علی نژاد، حرکت و نامشان را در تحلیلش از قیام، «سپر بلا»ي گذشته دو سيّد سبز و یا بهتر بگویم بی گذشتگی یا خواب آلودگی تاریخی خودش می کند. دیگر نمی شود برای سالیان دست داشتن در رنج، خون و خفقان یک ملت, پشت هیچ رنگی سنگر «مبادا رسوا شوم» گرفت, یا حتی لاف آینه داری منصفانه یک ملت و تاریخ مبارزاتیش را, به صِرف خبرنگار بودن, یا به صِرف زن بودن, زد. دلیل آن هم به سادگی این است که امروزه حتی اگر بخواهی شامل دیسکورسهای سیاسی هم باشی اولین سؤال این است که برای آزادی میهنت چه کرده ای و چه بهای مشخّصی از رنج و رزم و خون پرداخته ای؟ حرف و شعار مفت دیگر بهایی ندارد. چه برسد به حرف و شعار از پیش مواجب پرداخت شده!


اگر روحیه علی نژاد, لااقل اندکي هم, به روحیه قیام ـ که همانا فریاد درد مشترک و یکی شدن رنجها پس از سالیان است ـ نزدیک بود، این گونه به صف بندی های سبزِِ غیربرانداز خود و آقایانش, که گویی آنان در مرکز حرکت هستند و «سایر گروههای مردم» در حاشیه همراهی می کنند، پافشاری نمی کرد. چرا که در این دوران, اندیشه انحصارطلبانه بی برکت رژیم آخوندی, در بیشتر صحنه های داخلی و خارجی, حتي برای نیروهای ایدئولوژیک سابق چون موسوی و کرّوبی هم، محتوم شده. اکنون دیگر شعار سرنگونی به شکل جدّی و پایه يی، خیابانهای ایران را درنوردیده و به یک الزام برای برقراری خواسته های دموکراتیک مردم تبدیل شده است.


امروز اگر هنوز هم شکّی برای مردم تحت ستم برای اصلاح پذیری نظام باقی مانده بود، قلب از عرایض «نه سیخ بسوزد و نه دل امام» علی نژاد نمی گرفت. بالعکس! اینک دل به حال چنین سخنگو یا خبرنگار نامنصفی که حتی کلمه يی هم برای منعکس کردن صدای جنبش رنگین کمان مردمی و یکی شدن خواسته شان پشت شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» خرج نمی کند، می سوزد. آخر درد بی درمانی است این نوع نوستالژی کشیدن از فراق آن امام راحل!


و اما سؤال اصلی, که از علی نژادها باید کرد, این است که, از هموژن و یا یکدست وانمود کردن خیزشهای اخیر پشت شعار اصلاح طلبان سبز و وفاداران به اصل ولایت فقیه, چه خیری به ما ملت خواهد رسید؟ با کدامین راه حل دموکراتیک و راهگشای ایشان قرار است خلق ستم دیده را، به گمان خود گوسفند وار، بکشید؟ شاید هم که امام راحل پوسته ترکانده و از ته گور اصلاح طلب شده؟ مثلاً از غلطهای کرده و نُطوق بریدن مخالفین اظهار ندامت کرده، که شما و دو سيّد سبز باز هم امروز نقطه يی محتوائاً وصل شدنی بین انفجار شورش خلق عاصی و ايدئولوژی آن «امام راحل» می بینید ؟ آخر چگونه حجم و محتوای آزادی طلبانه و آتشفشانی مردم در شیشه خفقان شامورتی بازی های امامِ دق کرده و دلدادگانش جا می شود؟ که را می فریبید؟


هم چنین باز هم نمی دانم مشکل اصلی علی نژاد در باب علم «خبرنگاری» از کجاست. چرا خواستگاه مردم برای براندازی ولایت جهل و فساد، آزاد از هر مکتب و ایدئولوژی سبز یا سرخی را کافی و ممکن برای خبرنگاری نمی داند؟ یا شاید تلاش حقجویانه نسل جوان برای رهایی از سیستم تک حزبی و خفقان مذهبی را نامشروع می پندارد. آیا اثرات ناشی از عدم آزادیهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی در این سالیان، در زیر سایه آقایان هفت رنگ، خود ایشان را کم آزار داده است؟ و یا شاید که در نهایت به خاطر خیر و صلاحی که خود می داند، چشم پوشی و کور چشمی می کند.


اما اینک فراتر از این که علی نژادها چه را فراموش بکنند و چه را بپوشانند، واقعیت هدفمند قیام تحریف ناپذیر است. بر خلاف مصر و لیبی، مردم ایران دیکتاتوری دینی را هم تجربه کردند. آنها با پرداخت هزینه بالایی از خون و رنج در مدار تجربی بسا قدرتمندتری ایستاده اند. ماهیت مقاومت مردم ایران ایستا و ساختاری محدود شونده ندارد همان طور که قدرت و نیروهای سرکوبگر و رمّالهای وارونه گرای ضدانقلابی هم یک شکل و ایستا نیستند. يكي از اصلي ترين تئوريهاي ميشل فوكو در بحث قدرت و مقاومت كه به ردّتمامي ساختارسازيهاي ثابت كننده مثل جنبش سبز, سخن سبز, شهيد سبز و... راه مي برد, اين است كه «قدرت و كنترل هيچ شكل ثابت و كاملي ندارد و در نتيجه, مقاومت درمقابل قدرت هم در هيچ نقطه از پروسه اش ثابت شدني و كامل شدني نيست» («نظريه قدرت», ميشل فوكو, 1990). با اين حساب, دیگر هیچ تک رنگی محتوا و پتانسیل بیدار شده خلق را، که تلاش برای آزادی از رنگها و مرامهای ثابت و متحجّر است، در سکون، ثبات و خشکیدگی نمی کشاند. خون و رنج جانهای پاک کسانی که از سی و اندی سال تا قیام امروز خیابانها، سنگفرشهای اوین و سایر شکنجه گاههای ایران زمین را به اَلوان مختلف آزادی آذین بسته، این آتشفشان را ممکن ساخته است. اعتراضات امروز در اولین خون به ناحق ریخته و اولین صداي خفه کرده در تاریکی سیاسی ـ اجتماعی کوی و برزنهای ایران, به دستور همان ملای سفّاک جماران, ريشه دارد. باید به یاد داشت که تاریخ مبارزه خلق ما با تاریخ اختلاف سلیقه ها و گرگ دعواهای صاحبان قدرت در رژیم, همزمان و یک محتوا نیست. این قیام نقطه يی برجسته از پروسه آغاز شده از سی سال پیش است که به نقطه بلوغ رسیده؛ ثمره يی که هرگز به دامن فرصت طلبان نخواهد نشست.


اما از نظر علی نژاد هر نوع اشاره و نقدی در ارتباط با تناقضهای موجود بین خواسته های مردم در صحنه قیام و عملکردهای قبلی و انگیزه های فعلی حضرات کرّوبی و موسوی از دهان مخالفینی مثل حسن داعی نارواست. دفاع مصرّانه ایشان از آقایانی که بعد از بیدارشدن از خماریِ از دست دادن قدرت در بینابین دعوای خود نظام، و نیز افتادن به ورطه هوشیاری اجباریشان، بسان کشف تخم مرغ دوزرده, سؤال برانگیز است. گویی در این «مرحله», در راستای حفظ و مراقبت از رگ و ریشه اصل ولایت فقیه، هر عقیده يی و هر ندایی, حتی اگر از گلوی خون چکان آن که در خیابان در خون افتاد و آنان که بر سر دار رفته اند, نابجاست. گویی که می بایست رنجها و جانفشانی های این ایام و ایام پیشین یکجا در کشکول یکرنگ و خط امام ساز این آقایان ریخته شود تا خط سبز پیش برود, و گرنه, چرا باید صدای هر سرنگونی طلب، پاتکی به قیام «سبز» مورد نظر ایشان و به پای «خروس بی محل»گری نوشته شود؟ نکند که با کدرکردن و خفه خون سازی, شیوه «امام راحل» را برگزیده؟ و یا لابد که ندای سرنگونی طلبانه زهرا بهرامی را که از همین «خارج کشور» هم بلند شده و به قیام شتافته بود, دست کم گرفته؟ جلّ الخالق که ایشان همچنان اصرار دارند که تنها یک خبرنگار مردمی اند. با این حال, مهم نیست که علی نژادها به این موارد عنایت دارند یا خیر, زیرا نکات فوق شاید در دستور عمل از پیش پرداخته شده ایشان و امثال ایشان نباشد!


این نوشته تنها عکس العملی روشن به خاطر داشتن حافظه انقلابی و سطح خِرد ارگانیک عموم فرزندان این ملت است. و الّا که آخوند و ملّازاده زیرک و خوش سخن تر از ایشان فراوان بوده و هستند. و اگر نسل بیدار امروز قرار بود با بازی اسم، فعل، ضمیر و حرف فریب بخورد, قیام ایران در پروسه خود, هرگز, به نقطه امروزي نمي رسيد و به بيراهه مي افتاد.


اینک در ماه اسفند، شکوفایی قامت اعتراض و بیداری سبز و سرخ و سفید مردم ایران در همراهی بی مثال شان برای براندازی جوانه زده. نه باد حکومت ضد مردمی خامنه ای و نه یخبندان اپوزيسيون سازهای جعلی، مصالحه گر و رمّال توان خشکانیدن آن را دارند و نه شرق و نه غرب. حال بروند و بر ضریح «امام راحل»شان گره ضد سرنگونی بزنند و شعر و شعار وارونه بدهند.


و اما شعار یکرنگ و جدّی ملت ایران، شعار سرنگونی دیکتاتوری است. من هنوز شک دارم که آیا علی نژاد که با حس خبرنگارانه اش این پیام را شنیده، آن را نیز دریافته است یا که خیر؟
ـــــــــــــــــــــ
* برنامه «تفسير خبر» صداي آمريكا ـ يكشنبه اول اسفند89ـ مناظره حسن داعي با معصومه (مسيح) علي نژاد
 


_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد