مختصری در موضوع سانسور و انواعش در حاشیه بحث آزادی بدون قید و شرط بیان
سری بحثهای پایه ای
از: سعید صالحی نیا
19 می 2012
" هرگز فکر نکنید انسانی را با ساکت کردنش همفکر خود کرده اید!"
(بن شان-هنرمند سوسیالیست)
مقدمه:
دو مقوله، به مقوله آزادی بدون قید و شرط بیان، سخت پیوند خورده اند و بدون بررسی آنها مقوله آزادی بیان ، بررسیش ناقص است. یکی مقوله سانسور است و دیگری مقوله مسئولیت انسانها.
در مقالات قبیلم توضیح دادم که اساسا همه مقولات را هر از چند گاه باید بازتعریف کرد. اینکه لنین ، کمونیزم مارکس را در عمل و تئوری در زمان خودش بازتعریف می کند یا منصور حکمت همه کمونیزم گذشته خودش را مجبور می شود بازتعریف کند تا کمونیزم کارگری را تعریف کند، اموری اتفاقی یا از روی تبختر نیستند. نیاز است و متفکر مجبور می شود دورانش را در یافته هایش مرتب ضرب کند و وقتی این ریاضی انجام شد دوباره برود سراغ نتیجه قبلی و بازتعریف مقولات بخشی می شود از تئوری پردازی که خودش برای جلو بردن عمل و پراتیک اجتماعی ، وظیفه ای است ضروری.
اینست که روند بازتعریف مقولات را پایانی نیست و درست بر عکس کمونیزم اسکولایتیک و امام زاده ای که دور کلمات و الفاظ و کدکشی های گذشتگان امام زاده می ساخت و می سازد، کمونیزم کارگری از ویژگیهایش همین حرکت دائما گسترش یابنده ، هم در تئوری و هم در عمل اجتماعیست و اگر کمتر بوده باید بیشتر باشد.
مقوله آزادی بیان، معضلات روبروی تحقق آن را در دوران اینترنت طور دیگری باید دید. ملاحظات مخالفان آزادی بدون قید و شرط بیان را باید بررسی کرد و پاسخ داد. ضعفهای عملی تحقق آزادی بیانرا باید هم درون مادیت جامعه و هم درون فرهنگ دائما عقب افتاده اجتماعی نشانه گرفت و به شیوه ای رادیکال به جنگش رفت.
آزادی بیان مثل آفتابی است که با مرزهای سایه هایش مشخص می شود. وقتی آزادی بیانرا گرفتند یا خود فرد آزادیش را گرفت، سانسور و خود سانسوری شروع می شود. لذا یک بعد مرز آزادی بیان همین سانسور است که باید دقیق شناخته شود. هم اشکالش و هم توجیهاتی که برای بکارگیریش بکار می رود.
دنیای قرن بیست و یکم دنیای پیچیده تریست از دنیاهای گذشته و اگر انسانها آزادی بیانشان گسترده تر شده، سانسور هم اشکال پیچیده تری بخود گرفته و سایه های خود را بدرون آفتاب آزادی دوارنده است. درست مثل سرطانی که بدورن سلولهای سالم می دود و با از بین بردن مرزهای سالم و بیمار، مشکل را برای ریشه کندنش صدچندان می کند.
دقیقا شبیه سرطان، مرز بین آزادی بیان و سانسور و خود سانسوری گاها چنان در هم تنیده می شود که دیگر برای تیزترین اذهان گیج کننده می شود چه برسد به جامعه ای که متاسفانه سرش به هزار درد بند است و اطلاعات دستکاری شده را می بلعد!
در این مقاله کوتاه نگاهی می اندازم به پدیده چند وجهی سانسور و امیدوارم برای خوانندگان مفید باشد:
(1)اهمین دست کاری اطلاعات برای کنترل جامعه و آدمها و توسعه سانسور در دوران معاصر
قبلا ها ، اون موقع ها که داغ و درفش و به سیخ کشیدن و چشم در آوردن برای ساکت کردن مخالف بکار می رفت هم "سانسور فیریکی" مجبور بود با سانسورهای پیچیده تر همراه باشد و توجیهش کند. جادوگرها و "پدرهای روحانی" مذاهب کارشان این بود که یک نظام فکری در جامعه بسازند و یک نظام ارزشی ازش نتیجه بگیرند و دور اینها نظام اخلاقی که "رفتار خوب و بد" را تفسیر می کرد. لذا نه فقط یکجور خاص عمل کردن بلکه فکر کردن و حرف زدن خاصی را جامعه بعنوان نرم می شناخت بدون اینکه دقیقا بفهمد اینها چگونه به ذهنش تزریق شده!
برای کنترل اعمال ، کنترل افکار لازم بود و این یکی را با ابزار سانسور ، "هدایت" می کردند. سانسور اون زمانها زبان بریدن و لب دوختن بود. حکومت پهلوی این دوره را هنوز نمایندگی می کرد اما رژیم اسلامی که آمد ، بنوعی ابزارهای کنترل افکار و اعمال در جامعه را بسیار گسترده تر کرد و از دستاوردهای علم کنترل افکار جامعه بیشتر بهره برد. ما ، اینطرف دعوا هم فقط شاهد و موضوعش نبودیم بلکه حتی با بزرگترین مخالفتهامان و ناخوداگاه بسیاری از عناصر ناخوداگاه اون نظام فرهنگی را حمل کرده ایم.
ابزارهائی که برای کنترل خودیها و ساکت کردن "ناخودیها" یادمان داده اند. مثل اینکه چگونه لیاس بپوشیم، یاد گرفتیم چگونه با مخالف برخورد کنیم. اینها سرفصلهای تحقیقات جدی حوزه ای جامعه شناسی و روانشناسی در اینده است و من ازش فعلا می گذرم. اما نکته اصلی اینست که سانسور بعنوان بخشی از ابزارهای کنترل افکار جامعه مرتب بازتولید شد و از اشکال علنی تر مثل کنترل دولتی بر زبانها و مطبوعات بسیار پیشرفته تر شد. در هم تنیده شد و کار ما اینست که این کلافه در هم تنیده را باز کنیم تا جامعه لایه های آنرا بتواند تشخیص دهد و باهاش مبارزه کند.
اینکه چرا سانسور تاریخا لازم بوده پاسخ جدائی می طلبد:
(2)چرا سانسور لازم بوده در تاریخ و برای کی ها لازم بوده؟
عده ای فقط وجه سیاسی سانسور را دیده اند و از اون بخش هم فقط چسبیده اند به سانسور دولتی که از انواع بسیار متنوع سانسور است.
شاید علتش این باشد که این وجوه سانسور خیلی به چشم خورده اند! اما چشم تیزبین اینجا متوقف نمی شود و جلو می رود و لایه ها را تشخیص می دهد. سانسور قبل از پیدایش حکومتها از زمانی که ادمها کنار هم بطور بدوی زندگی می کردند هم باید وجود داشته باشد تا "منترل یکی به دیگری" تداوم یابد. سانسور ابزار کنترل ادمها بر دیگری است. کسی باید ساکت شود تا دیگری حرفش "پیش برود". سانسور از دیدگاه روانشناسی گروه ها بخشی از علت وجودی گروهها و حفظ و تداوم رهبریست. اساسا رهبر و هویتش به محدود کردن ارده غیر رهبران گره می خورد و سانسور خیلی ساده اعمال می شود تا رهبرها ، رهبر بمانند!
هر جا کنترل هست، سانسور هست. مهم اینست که شناخته شود و به جنگش رفت. اما وقتی اینکار را کردیم ، اتوریته رهبران چه می شود؟ طبعا اتوریته رهبران مجبور است نوع دیگری شود که تا بحال نبوده! اتوریته های ناشی از ساکت کردن بقیه باید به نظام اتوریته دیگری بالغ شود که اتوریته های جمعی است. لذا مبارزه با سانسور در گروه های اجتماعی سرانجامش پایان دوران اتوریته های گروه های کوچک و آغاز تاریخ اتوریته های جمعی است.
از این دیدگاه به تاریخ سانسور نگاه کنیم، بطور واقعی به تاریخ نگاه کنیم می بینیم که تاریخ سانسور تاریخ بشر است حتی قبل از پیدایش جامعه طبقاتی. سانسور به پیدایش دولت گره نخورده و فقط سازمانیافته تر و سیاسی تر شده. سانسور اشکال مکانیکی اولیه اش به سرعت به اشکال غیر علنی و فرهنگی و فراسیاسی گسترده شده و اینست که اونها که سانسور را دولتی اعلام می کردند به ادعای من بسیار عقب مانده اند در بازتعریف سانسور!
(3)اشکال متنوع سانسور و تکامل سانسور
سانسور همانطور که گفتم پابپای رشد جامعه بشری ، رشد کرده. مثل سلولهای سرطانی که پابپای رشد سلولهای سالم رشد می کنند و تکامل می یابند و دینامیک خودشانرا لولهای سالم تحمیل می کنند.
سانسورهای علنی و دولتی در سیاست حولشان سانسورهای غیر دولتی ، منعکس از نظامهای فرهنگی و ارزشی ساخته اند. در نظامهای "دموکراسی" سانسور اساسا با ابزارهای تبلیغاتی غیر دولتی اعمال می شود که مستقیما دست کمپانیها و انحصارات خصوصی هستند. برای اعمال سانسور هم هزاران توجیه می سازند.
عروج دوران اینترنت و فیسبوک و شخصی شدن حوزه ارتباطات اجتماعی ، موج جدیدی از امکان آزادی بیان و رابطه انسانی را به ارمغان آورد و در کنارش سانسور هم پوست انداخت و انواع جدیدی پیدا کرد. تلاش دائمی آدمها و گروهها برای کنترل افکار اجتماعی ، انواع جدید سانسور در اینترنت را بازتولید کرد و توجیهات جدید را ، در کنارش! دیوارهای فیسبوک، صاحبان شخصی پیدا کردند و بحثهای این دیوارها را عده ای پاک کردند و "قوانین" وضع کردند و "بلاک کردنها" در بحثها و بیرون کردن مخالفها در مناظره های فیسبوکی در کنار هزاران شیوه دیگر سانسور و دستکاری اطلاعات ، وارد بازی کنترل افکار عمومی شدند.
حکومتها و قدرتهای حاکم هم بتدریج به نقش مهم موج اینترنت و فیسبوک واقف شدند و هجومشانرا برای کنترل این فشا آغاز کرده اند. خود کمپانی فیسبوک خودش را در معرض بازار استاک مارکت قرار داده و مدتی نخواهد گشت که صاحبان جدیدش به فروش اطلاعات و کنترل از نوع جدید و در همکاری با دولتها مشغول کردند!
لذا بنوعی این ماجرای سانسور و بازتولیدش ، دست از سر انسان برنخواهد داشت. تا جامعه طبقاتی هست و تا انسانها برای کنترل همدیگر نقشه می کشند ، سانسور هم بازتولید می شود و اینطرف، آنها که می خواهند از آزادی بدون قید و شرط بیان ابزار آزادی و برابری بسازند مجبورند این پدیده شوم را مرتب نشانه بروند و دیگران را آگاه سازند.
(4)نقش تابوها و باورهای اجتماعی در سازماندهی خود سانسوری
تاریخا تابوها، ایدئولوژیها و مذاهب ، عامل سازماندهی نظامهای ارزشی بوده اند که بنوبه خود به مهمترین عمال رشد و تداوم پدیده خود سانسوری انجامیده. اینکه حکومتها و مافیای مذهب اینقدر روی این تابوها که لزوما هم مذهبی نیستند، می کویند و سعی می کنند از تابوها و ارزشهای اخلاقی حفاظت کنند دلیلش اینست که اینها عامل درجه اول خود سانسوری هستند.
خودسانسوری بسیار پدیده ریشه داریست و بسیار کم خرج برای حاکمان! برای آنها که خواهان حفظ کنترل بر آدمهای دیگرند! خودسانسوری دیگر به سانسور چی بیرونی نیاز ندارد. "گناه" هم به گردن خود فرد است در آخر! خودسانسوری بخشی از فرهنگ جوامع شرقی است و در جوامع غربی با تییر نظامهای تابوئی همچنان به اشکال جدیدتر "تکامل" می یابد.
از دلایل مهم شناخت تابوها و نقدشان و منزوی کردنشان همینست که ما بتوانیم سانسور و خود سانسوری پشتش را نشانه برویم.
(5)ترس از انزوا و طرد شدن، عامل روانی بسیار مهم در پذیرش خودسانسوری
عامل مستقل دیگری هم در خودسانسوری دخالت می کند، عاملی بجز دیدن عواقب متعدد "حرف زدن"، یعنی عواقب مادی . این عامل عبارتست از ترس از انزوا.
انسان موجودی است اجتماعی و ترسی دارد از منزوی شدن. آدمها پتانسیلهای بسیار متفاوتی دارند در تحمل انزوا. اکثر آدمها در مقابل انزوا و طرد شدن شکننده هستند و لذا با پذیرش خودسانسوری، در واقع تلاش می کنند که "مورد قبول" جامعه بمانند. نظام حاکم بر روابط انسان و انتظارات انسانها از هم خودش عامل فشار روی افراد می شود که بنوبه خود "فایده سکوت" را دریابند برای بقا!
مطالعه برخوردهای شاهین نجفی متعاقب اعلام فتوا بر علیه جانش و مصاحبه های تلویزیونی او نشان می دهد که چگونه فشار روانی ناشی از طرد شدن و انزوا درش دارد تاثیر می گذارد و سعی می کند کلماتش را "شمرده تر" بیان کند حتی وقتی تکرار می کند که "نترسیده"! در عین اینکه تلاش ما باید این باشد که او بتواند آزادانه حرفش را بزند اما دیدن عکس العملهای او در همین وضعیت خودش بهترین آزمایشگاه است برای شناخت اثرات وحشتناک انزوای اجتماعی و فشار روانی ناشی از آن در تغییر زبان آدمها.
خلاصه کنم:
بازتعریف مقوله آزادی بیان، بدون بررسی سانسور چه از نظر اشکالش و چه از نظر بررسی عوامل بازتولیدش ممکن نیست. این عرصه ای است به همان اندازه مهم و حیاتی که باید برای جامعه شکافته شود. بحث کوتاه من فقط شروعی بود برای بحثهای عمیقتر. در بحثهای بعدی به بحث مسئولیت و آزادی بیان خواهم پرداخت.
به امید پیروزی جنبش آزادیخواه و برابری طلب و انسان گرا در ایران و همه دنیا!
منابع دیگر:
سعید صالحی نیا: در دفاع از برنامه حزب کمونیست کارگری ایران در موضوع آزادی بدون قید و شرط بیان در حاشیه نظرات غیر قطعی رفیق حبیب بکتاش
http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/9616--q-q
سانسور و تعریفش:
http://en.wikipedia.org/wiki/Censorship
مدلهای سانسور اینترنتی (نگاهی به مورد چین)
http://en.wikipedia.org/wiki/Internet_censorship_in_the_People's_Republic_of_China
آزادی اندیشه و سانسور
http://www.lib.az.us/cdt/intell.aspx
سانسور چیست: