مقاله

 

 

 تاریخ انتشار :11.09.2024

«شاهد» در جشنواره فیلم ونیز؛ داستان مبارزه زنانه علیه بی‌عدالتی‌ها درحکومت اسلامی ایران

محمد عبدی


شاهد تازه‌ترین ساخته نادر ساعی‌ور که این هفته در بخش افق‌های گسترده هشتاد و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز اولین نمایش جهانی‌اش را تجربه کرد، بارقه دیگری است از سینمای رو به رشد زیرزمینی ایران که به مجوزها و سانسورهای جمهوری اسلامی ایران نه می‌گوید و با جسارت داستان تند و تیزش را بدون پرده‌پوشی - و البته بدون رعایت حجاب اجباری- بازگو می‌کند.

شاهد اثری است متعلق به جنبش «زن، زندگی، آزادی» که مسأله‌اش مبارزه زنانه علیه بی‌عدالتی‌ها و فساد درون حکومتی تمامیت‌خواه است که می‌خواهد زنان را به هر قیمتی ساکت کند.

از صحنه اول با سه زن از سه نسل متفاوت روبرو هستیم که هر یک ویژگی‌های خاص خود را دارند، اما در مقاطعی مهم و کلیدی به هم پیوند می‌خورند: ترلان زن سالخورده باز نشسته‌ای است که به دلیل فعالیت‌های صنفی برای معلمان، شش ماه به زندان رفته و زارا، زنی است که کنار او رشد کرده و مادر خطابش می‌کند، زنی که همه دنیایش با رقص و آموزشگاهی که در این زمینه تأسیس کرده، گره خورده است. زارا دختر نوجوانی هم دارد به نام غزل که او هم عاشق رقص است. صحنه اول در آموزشگاه رقص و با روایت عشق و علاقه این سه نفر به یکدیگر شکل می‌گیرد، اما خیلی زود یک خشونت خانگی مردسالارانه وارد ماجرا می‌شود؛ جایی که با رد این خشونت بر گردن زارا روبرو می‌شویم و می‌فهمیم که شوهر حکومتی او که روابط نزدیکی با نیروهای امنیتی ایران دارد، او را در خانه کتک می‌زند تا از رقصیدن دست بکشد و آموزشگاهش را ببندد.

از همین جا شوهر زارا- صولت- به نماینده‌ای از حکومت بدل می‌شود که می‌خواهد به هر قیمتی آزادی زنان را پایمال کند، آنها را تحت انقیاد خود درآورد و تمام زندگی‌شان را زیر نظر داشته باشد، تا آنجا که صولت دائم پرده‌های خانه را می‌بندد و حصارهای بزرگی را هم دورتا دور خانه بنا می‌کند، حصارهایی که در صحنه آخر به طرز معجزه‌آسایی فرو می‌ریزند تا جهان درون خانه را با بیرون آن پیوند بزنند.

فیلم با رقص آغاز می‌شود و با رقص پایان می‌یابد؛ یک فعل ممنوع در جمهوری اسلامی ایران که تقریباً در تمام جهان به عنوان ابزاری برای ابراز خوشحالی و جشن گرفتن زندگی مورد استقبال مردم قرار می‌گیرد. اینجا اما هم شوهر- هم حکومت- از آن می‌ترسد و سعی دارد به هر قیمتی جلویش را بگیرد.

در همان صحنه آغازین در این آموزشگاه رقص، با رنگ و نور و شادی‌ای روبرو هستیم که جهان زنانه را تعریف می‌کند و در برابر جهان مردانه خشن، بسته و فاسدی قرار می‌گیرد که صولت نماینده‌اش است و در تمام فیلم با لباس‌هایی تیره، چشم دیدن زیبایی و رنگ را ندارد.

موهای رها یکی دیگر از ویژگی‌های زنان فیلم را به نمایش می‌گذارد؛ موهایی افشان، بلند و زیبا که در داخل و خارج از خانه نوید زندگی را می‌دهند و پیغام‌بران مرگ، سیاهی و تباهی به مبارزه با آن برخاسته‌اند، تا آنجا که در صحنه‌ای زنی محجبه به خود اجازه می‌دهد وارد حریم زنی زخم‌خورده با صورتی آسیب دیده شود تا از بی‌حجابی او انتقاد کند، در حالی که آشکارا به زخم ترسناک روی صورت او توجهی ندارد و اصلاً مسأله‌اش نیست.

در صحنه دیگری در مدرسه، مردی در حال پاک کردن شعار «زن، زندگی، آزادی» از روی دیوار است، شعاری که فیلم نشان می‌دهد پاک‌شدنی نیست و آنطور که در پایان القا می‌کند «پایه‌های حکومت مردسالار فرو خواهد ریخت».

خشونت صولت- حکومت- به جاهای باریک می‌کشد و حالا مأموران امنیتی آن سعی در رفع و رجوعش دارند. آنها باید زنان دو نسل- ترلان و غزل؛ یکی از نسل انقلاب و دیگری از نسل زد- را ساکت کنند. در صحنه‌ای مأموران ترلان را با خود به جای دوری بیرون از شهر می‌برند و در مکانی خلوت تهدیدش می‌کنند، درست به مانند صحنه‌ای از فیلم پیشین ساعی‌ور، بی‌پایان، که در آن هم دقیقاً مشابه چنین صحنه‌ای را دیده بودیم.

ساعی‌ور در هر سه فیلمش (نامو، بی‌پایان و شاهد) توجه خاصی به مأموران امنیتی نشان داده، مأمورانی که معمولاً در سینمای بسته و کنترل شده ایران جایی ندارند - جز در فیلم‌های حکومتی‌ای که از آنها قهرمان می‌سازد. اینجا اما فیلمساز سعی دارد چهره متفاوتی از آنها را بدون سانسورهای معمول به نمایش بگذارد. هر سه فیلم ساعی‌ور در این سه‌گانه‌اش درباره نیروهای امنیتی، جسارت‌آمیز هستند و متفاوت، هر چند از نظر سینمایی، بصری و کارگردانی، «بی‌پایان» آشکارا در رده بالاتری از دو فیلم دیگر می‌ایستد.

ساعی‌ور در «شاهد» سعی دارد از شعاری شدن فیلم پرهیز کند، اما دو صحنه دعوای لفظی ترلان با پسرش سالار، تا اندازه‌ای شعاری و در نهایت بی‌دلیل به نظر می‌رسند، ضمن این که هر دو صحنه از نظر اجرا هم چندان موفق نیستند. اساساً اعتراض سالار به مادرش و نوع دیالوگ‌های او درباره فقر و وضعیت زندگی‌شان، در چارچوب داستان چندان جا نمی‌افتد، اما برعکس رابطه ترلان با زارا و غزل به یک پیوند داستانی/تصویری ظریف می‌رسد که جهان فیلم را معنا می‌کند. از این رو پایان خشونت‌پرهیز فیلم معنای انتقام را تغییر می‌دهد و آن را به نسل زد می‌سپارد تا به شیوه خودش عمل کند، با آن که در جهان خشن واقعی امروز، نوعی آرمان‌گرایی به نظر می‌رسد و با تصاویر واقعی عنوان‌بندی نهایی در تعارض قرار می‌گیرد (جایی که مأموران با خشونت و وحشی‌گری تمام عیار در حال سرکوب زنان هستند). فیلم و ترانه پایانی‌اش نوع دیگری از مبارزه را پیشنهاد می‌دهد؛ نوع زنانه و ظریفی از جنگ.

bbc

 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

:

اسم

:

ایمیل

پیام


 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد