اوباما و استراتژی جدید ایالات متحده
آمریکا در جهان
نویسنده: دکتر ماری ناصیف-دبس معاون دبیرکل حزب کمونیست لبنان

قرائت از واقعیت سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا باید ژرف و هشیارانه باشد.
قرائت نباید فقط از سخنرانی اوباما در سرآغاز دور دوم ریاست جمهوری او، یا
فقط از گزارش «گرایشهای جهانی ٢٠١٣» باشد، بلکه باید قرائت حرکتها در
میدان و موافقتنامههای نظامی و اقتصادی نیز باشد که ایالات متحده آمریکا
در بیش از یک منطقه و در بیش از یک سطح امضاء میکند. خطر امپریالیستی هنوز
وجود دارد و حاضر است. ما به وجود آن اشاره کرده ایم و نه تسلیم در برابر
آن، گرچه توازن نیرو هنوز در سمت نیروهای تغییر رادیکال نیست، اما فرصتها
برای تغییر، در سطوح منطقهای و بینالمللی، از طريق تغییر این توازن یا از
طريق مبارزه بین دو قطب، قطب امپریالیستی قدیمی، و قطب جدید در حال ظهور،
هنوز ممکن است. ما میتوانیم از تجربه انقلاب بلشویکی در ١٩١٧ بهرهمند
شویم یا دوباره نیروها، نیروهای اجتماعی و سیاسی را که ضدامپریالیست و
خواهان تغییر براساس ساختمان جامعه اجتماعی هستند، گرد آوریم.
تارنگاشت عدالت
منبع: حزب کمونیست لبنان
نویسنده: دکتر ماری ناصیف-دبس معاون دبیرکل حزب کمونیست لبنان
«چهارده اصل ویلسون» برای استراتژی جديد ايالات متحدۀ آمريکا در جهان
باراک اوباما، ريیسجمهور ایالات متحده، در شروع دومین دور ریاست جهوری خود
در ٢١ ژانویه ٢٠١٣، هنوز موجب بحثها و پیشبینیهای … زیادی درباره اولویتهای
دولت جدید ایالات متحده آمریکا برای چهار سال آینده میشود.
در این عرصه پرسشهای بسیاری را میتوان مطرح کرد اما به طور کلی همه آنها
بر محور دو عنوان قرار میگیرند: آیا اوباما و دولت جدید او دغدغه خود را
به یافتن راهحل برای بحرانهایی که این کشور، و به طور عام نظام سرمایهداری
را بعد از سقوط آن تاکنون فراگرفته محدود خواهد کرد؟ بحرانهايی که به علت
تمام ماجراجوییهای نظامی ايجاد شد که در نیمه اول هزاره سوم رخ داد و طبق
گزارشها هزینه آن بالغ بر دو تریلیون دلار آمریکا بود. یا او به «چهارده
اصل ویلسون» که مشهور است و در پایان جنگ جهانی اول (١٩١٨) برای تشکیل یک «قیمومیت
بینالمللی» برای مدیریت مناطقی که مستعمره یا تحت کنترل بودند- عمدتاً در
خاورمیانه- و توزیع قیمومیت میان متحدین ایالات متحده آمریکا در آن زمان-
بریتانیا و فرانسه- و در عینحال گسترش تدریجی نفوذ ایالات متحده آمریکا در
جهان به اجرا گذاشته شد، بازخواهد گشت؟
گزارش اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا درباره «گرایشهای جهانی ٢٠١٣» و
چهارده اصل ویلسون
تردیدی وجود ندارد که ایالات متحده آمریکای امپریالیست، به استثنای پیروزی
رسمی بر بنلادن، جنگهای بسیاری را از عراق تا افغانستان و موضوع اتمی
ایران باخته است… همچنین تا امروز بعد از دو سال، نتوانسته است ضدحملههای
خود را بر انقلابها در تونس و مصر ثبیت نماید یا کارتهای آمریکای لاتین
را نگه دارد، حتا اگر اخیراً در تحمیل «صلح» مورد نظر خود بر آفریقا یا
منطقهای که «آسیا-پاسیفیک» نامیده میشود، پیشرفتهایی داشته است. این دو
منطقه، امروز و فردا، دری را به روی تخفیف وضعیت اقتصادی بحرانی آن نشان میدهند.
علاوه بر همه اینها، با پایان دوره نظام تکقطبی که بعد از سقوط تجربه
سوسیالیسمی که در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حاصل شده بود، و ظهور «بریکس»
(به ویژه روسیه و چین) همانطور که بسیاری از تحلیلگران بسیار خوشبین میگویند،
میتوانیم بگوییم که رهبری واشنگتن به سر آمده و پیشبینی اقتصادی پل کندی
در کتاب خود به نام «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ: تغییر اقتصادی و درگیری
نظامی از ١۵٠٠ تا ٢٠٠٠» درست بودن خود را شروع کرده است و ایالات متحده
آمریکا در پرتگاه اقتصادی قرار دارد… به ویژه اینکه گزارش «گرایشهای
جهانی ٢٠١٣» که سال گذشته از طرف «سیا» منتشر شد عقبگرد سریع در چیزی را
که آن را «صلح آمریکایی» مینامد و از سال ١٩۴۵ تا امروز مسلط بود، نشان میدهد-
در جهانی که جمعیت آن ٨٫٣ میلیارد سکنه است، سالخوردگی یک ویژگی مشترک است،
و گرمایش اقلیمی، مشکلات غذایی، مشکلات آبی به نوع جدیدی از جنگها منجر
خواهد شد.
متأسفانه، همه اینها به معنی پایان نزدیک امپریالیسم نیست، به ویژه اینکه
سمت رادیکال مقابل هنوز عنوان خبر نشده است، و «بریکس» یک آلترناتیو برای
ایجاد یک نظام انسانیتر با عدالت اجتماعی بیشتر را تشکیل نمیدهد.
سه نتیجهگیری اساسی از سیاست خارجی اوباما
بنابراین، قرائت از واقعیت سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا باید ژرف و
هشیارانه باشد. قرائت نباید فقط از سخنرانی اوباما در سرآغاز دور دوم ریاست
جمهوری او، یا فقط از گزارش «گرایشهای جهانی ٢٠١٣» باشد، بلکه باید قرائت
حرکتها در میدان و موافقتنامههای نظامی و اقتصادی نیز باشد که ایالات
متحده آمریکا در بیش از یک منطقه و در بیش از یک سطح امضاء میکند.
این قرائت ما را به سه نتیجهگیری اصلی و مشخص نمودن نقش ایالات متحده
آمریکا در منطقۀ ما، در جهان عرب، و به طور عام در خاورمیانه هدایت میکند.
● نتیجهگیری نخست
اوباما نمیگذارد ایالات متحده آمریکا از نقش بینالمللی خود کنارهگیری
کند. او به روشنی گفت: «ما به گسترش بینالمللی خود ادامه میدهیم. به این
دلیل است که سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا باید براساس «چهارده اصل
ویلسون» قرائت شود، که بدین معنی است که دولت دوم اوباما به دنبال دولتهای
«دمکرات ویژه» که در دوره قبل از جنگ سرد و طی جنگ ویتنام سر کار بودند،
گام برخواهد داشت. دولت دوم اوباما مستقیماً در مبارزات و جنگهایی که ممکن
است تشدید شوند مداخله خواهد کرد، اما اجازه خواهد داد ناتو، که نقش آن در
نشستهای لیسبون و واشنگتن از نو سازماندهی و برنامهریزی شد، حرکت کند. همچنین
اجازه خواهد داد متحدین اصلی آن، بریتانیا، فرانسه …، مانند مورد جنگ علیه
لیبی، یا آنطور که اکنون در جنگ علیه چاد انجام میدهد، حرکت کنند. ایالات
متحده آمریکا ناظر و هدایت کننده خواهد بود، از متحدین با برخی عناصر قدرت
حمایت خواهد کرد، یا فقط در صورت لزوم مداخله خواهد نمود.
● نتیجهگیری دوم
مکمل نتیجهگیری اول و در پیوند با آن، سهم ایالات متحده آمریکا در
سازماندهی مجدد کنترل سرمایه بر جهان و کنترل کردن اقتصاد است که در پیوند
تنگاتنگ با جنگها، تجاوزها، برای ساماندهی کنترل بر منابع انرژی و راههای
انتقال آن، کنترل بر مناطق کشاورزی، در آفریقا و منطقه پاسیفیک، ذخاير
استفاده نشده آب در تمام بخشهای جنوبی کره زمین، از آمریکای لاتین تا
آفریقا، حرکت میکند.
در این عرصه، ما به نقش ایالات متحده آمریکا در سودان اشاره میکنیم. این
بخش مقادیر عظیمی از سه منبع برای کنترل جهان دارد (نفت، اراضی کشاورزی
حاصلخیز، آب). اوباما در نشست ٢٠١١ در اندونزی یک برنامه اقتصادی
استراتژیک کامل را مطرح کرد که اکنون به شرکتهای انحصاری ایالات متحده
آمریکا اجازه میدهد بیش از ١۵٠ میلیون هکتار زمین حاصلخیز کنترل کند و
تمام اراضی بزرگ در دست آنها است. علاوه بر این، اندونزی را به سمت مبدل
شدن به دروازهای به آسیا و در مقابل چین حرکت میدهد.
● نتیجهگیری سوم: تئوری «غرب بزرگ گسترده»
ایالات متحده آمریکای امپریالیست، نخست، از این رفتار هدف احیای خود طبق
چیزی را دنبال میکند که زبیگنیو برژینسکی در کتاب خویش «چشمانداز
استراتژیک» عمل به مسؤولیتهای بینالمللی خود مینامد، و منظور از آن
کنترل مجدد ریتم بینالمللی در جهت تقویت نقش خود و خلاص شدن از نظم دوقطبی
است. در این چهارچوب، برژینسکی و «گرایشهای جهانی ٢٠١٣» سازماندهی مجدد
نقش واشنگتن در نظام جهانی را براساس تئوری «غرب بزرگ گسترده» پیشنهاد میکنند،
که نخست، به اروپای غربی وابسته است، از آن شروع میکند و در مرحله بعد به
روسیه و ترکیه میرسد. این «غرب بزرگ گسترده»، و توانا، میتواند روابط بینالمللی
را در نظام جهانی گسترده سازماندهی کند و نقش چین را در صحنه بینالمللی
محدود نماید.
نقش جدید ایالات متحده آمریکا
این نتیجهگیریها ما را به گفتن این میرساند که نقش ایالات متحده آمریکا
نه تنها در سطح بینالمللی محدود نخواهد شد، بلکه تأیید میکنند که جنگهای
ایالات متحده آمریکا علیه مردم جهان افزایش خواهد یافت، گرچه مجریان آن
متفاوت خواهند بود. اگر به روزهای احیای انگلیسی- آمریکایی، به ویژه در
منطقه ما برگردیم، این از دو سمت صورت خواهد گرفت: سمت لبنان-سوریه (از
ترکیه به مثابه بخشی از غرب بزرگ گسترده) و از سمت فلسطین (از طريق نظام
صهیونیستی).
از اینرو، ضروری است که در زمانهای آینده منافع منطقهای را در نظر بگیریم،
و فریب سخنرانیهای گذرا را- مانند سخنرانی اوباما در دانشگاه قاهره در
حمایت از یک دولت فلسطینی، نخوریم، در حالی که هر روز امنیت نظام صهیونیستی
و «دولت یهودی» را تأیید میکند.
ما میگوییم که، چون منتظر سفر جدید اوباما به منطقه خود هستیم، و این در
حالی است که جان کری تور خود را در خلیج دنبال میکند، برخیها شروع به
گفتن از «اختلافات» عمیق میان دولت اوباما و لابی صهیونیستی کرده اند، لابی
که «آیپک» (AIPAC) در بالاترین سطوح حمایت سیاسی و مالی از اسرائیل- حمایت
مالی و نظامی که سالانه به اسرائیل داده میشود، و در سطح دیگر حمایت از
امنیت اسرائیل در ارتباط با موضع دولت اوباما در قبال «موضوع اتمی ایران»-
آن را نمایندگی میکند.
این تحلیل از حقیقت بسیار دور است و این کافی نیست که اوباما یا بنيامین
نتانیاهو از کنفرانس سالانه «آیپک» غايب باشند، تا صحبت از برخی تغییرات در
روابط عام یا خاص بین دو طرف شروع شود، به ویژه آنکه یکی از هدفهای سفر
اوباما به منطقه این است که تأیید کند هیچ تغییری در سیاست واشنگتن در قبال
نظام صهیونیستی رخ نداده است. در همین زمان واشنگتن چشم خود را میبندد تا
سیاست شهرکسازی نظام صهیونیستی، عملکرد آن برای تبدیل فلسطین به یک حکومت
یهودی خالص، ادامه کشیدن یک نقشه جدید برای منطقه عربی و ژرفش جنگهای
داخلی، قومی و مذهبی خاورمیانه را نبیند.
خطر امپریالیستی هنوز وجود دارد و حاضر است. ما به وجود آن اشاره کرده ایم
و نه تسلیم در برابر آن، گرچه توازن نیرو هنوز در سمت نیروهای تغییر
رادیکال نیست، اما فرصتها برای تغییر، در سطوح منطقهای و بینالمللی، از
طريق تغییر این توازن یا از طريق مبارزه بین دو قطب، قطب امپریالیستی قدیمی،
و قطب جدید در حال ظهور، هنوز ممکن است.
ما میتوانیم از تجربه انقلاب بلشویکی در ١٩١٧ بهرهمند شویم یا دوباره
نیروها، نیروهای اجتماعی و سیاسی را که ضدامپریالیست و خواهان تغییر براساس
ساختمان جامعه اجتماعی هستند، گرد آوریم.
مارس ٢٠١٣
http://www.lcparty.org/website/index.php?option=com_content&view=article&id=1778:qwilsons-fourteen-pointsq-for-the-new-usa-strategy-in-the-world&catid=31:general&Itemid=
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|