مقاله

 

 

حکومت جمهوری اسلامی نه متعارف میشود و نه قابل تعدیل است!

 

مهرنوش موسوی

 

خبر مذاکرات آمریکا و دول غربی با نمایندگان رژیم اسلامی باعث سرریز شدن تحلیلها و گمانه های بیشماری شده است. اصلیترین این تحلیلها روی سازش غرب با حکومت اسلامی و به اصطلاح "تعدیل" حکومت شرط بندی کرده است. چپترین واریانتی که من تاکنون از تحلیل روند حرکات اخیر دولت آمریکا و رژیم جمهوری اسلامی شنیدم این است که گویی غرب به خاطر ترس از "انقلاب" مردم، به تعدیل حکومت رضایت داده است. ( حمید تقوایی در سایت روزنه) . دست بر قضا این تحلیل جبهه موسوم به اصلاحات نیز هست. جبهه ایی که درست حول این سئوال دو شقه شده است. در نشست اخیر واشنگتن، دست بر قضا یک عده با استناد به همین اصل بر شدنی بودن تعدیل حکومت پافشاری کردند. سئوال این است آیا حکومت جمهوری اسلامی تعدیل شدنی است؟ آیا غرب دنبال تعدیل حکومت است یا تغییر آن؟ چه سیستم تفکری پشت این تحلیل خوابیده که حکومت را قابل تعدیل میداند و غرب را آماده این تعدیل؟ راست رویهای منتج از این ارزیابی کدامند؟



یکم: رژیم جمهوری اسلامی تعدیل شدنی نیست. رژیم جمهوری اسلامی "متعارف" شدنی نیست. ( حکم و تز کورش مدرسی) این اولین حکم ماست. چرا؟ چون رژیمی که به کنترل و مهار غرب و دولت آمریکا دربیاید، دیگر رژیم اسلامی نیست. رژیم اسلامی مطلقن ظرفیت تبدیل به یک حکومت متعارف را ندارد چون ساختار این حکومت با مقدرات جهانی کاپیتالیسم مغایر است. اینجا باید تاکید کنم که دست بر قضا بر سر اینکه آیا حکومت تعدیل، اصلاح یا متعارف میشود یا نمیشود، لااقل از خرداد 76 تا بحال دو جبهه و دو کمپ سیاسی/ اجتماعی مختلف ایجاد شده است. یکی کمپ چپ و تحولخواه، دیگری کمپ اصلاح طلب با واریانتهای متفاوت است. ما جزو کمپی هستیم که معتقدیم این حکومت ظرفیت تعدیل شدن، اصلاح شدن و متعارف شدن ندارد. چرا؟ به نظر من برای پاسخ به این سئوال باید دید چه تعبیری از اصلاح، تعدیل و یا مهار و متعارف شدن این حکومت در نزد مدعیانش وجود دارد؟ یعنی چه حکومت متعارف جمهوری اسلامی؟ حکومت تعدیل شده اسلامی؟ یعنی این حکومت دیگر از فردای تعدیلش در چهارچوب قواعد و قراردادهای بین المللی حرکت خواهد کرد؟ یکی از این قواعد موضعگیری اسلامی این حکومت و غرب ستیزی آشکار آن و اسرائیل ستیزی علنیتر است. آیا حکومت اسلامی متعارف و یا تعدیل شده با آمریکا ( شیطان بزرگ) و اسرائیل کنار می آید؟ فرض کنیم که چنین باشد، چرا آنوقت باید اسم این موجود را هنوز جمهوری اسلامی گذاشت؟ چون رژیم جمهوری اسلامی یک حکومتی است با چهارچوبهای ایدئولوژیک معین و مختص خودش. بیرون این چهارچوبها، بیرون حکومتی که با آمریکا کنار بیاید دیگر اسلام سیاسی و دعویی ضد آمریکایی/ ضد اسرائیلی معنی ندارد. رژیمی که تحت کنترل غرب به قواعد بازی بین المللی پایبند باشد دیگر رژیم اسلامی نیست. تمام جذابیت این حکومت برای آن جنبش سیاهی که این را به قدرت رساند دست بر قضا همین خصوصیتش میباشد. آقای خامنه ای در همین سخنرانی اخیرش در مشهد افتخارش همین است که از محور سوریه تا لبنان پرچم اعتراض ضد غربی و ضد "صهیونیستی" را در دست دارد. این اولین و قدیمیترین حکم ما در طی این سی سال است. به نظر من اگر حتی جدال غرب مانند جنگ سرد 70 سال هم طول بکشد، هنوز پایه تحلیل ما بر سر قوتش باقی است. جدال بر سر تعدیل این حکومت نبوده و نیست. جدال غرب با اسلام سیاسی بر سر تغییر این حکومت است. چرا که این حکومت تاریخ مصرفش گذشته است. از اول هم قرار نبود این حکومت به عنوان الگوی حکومت غرب بماند. این حکومت همیشه نقش صاحبخانه موقت برای جایگزینی با حکومت مطلوب غرب را داشته و دارد.

دوم اینکه: تعدیل و متعارف کردن و اصلاح این حکومت نشدنی است. این یعنی اینکه به فرض اینی که حتی کسی خواهان این امر باشد، این پلاتفرم نمیگیرد. به سه دلیل. اول اینکه این حکومت راه اصلاح ندارد. درست مثل این است که کسی در دهه نود ادعا میکرد که شوروی را تعدیل میکنند. جنگ سرد جنگی بر سر پیروزی یا شکست بود. سر تعدیل بلوک موسوم به کمونیسم نبود. الان دقیقن همانجا ایستاده ایم چون جنگ غرب با رژیم ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. در این جنگ کوچکترین جایی برای اصلاح حکومت و تعدیلش وجود ندارد. دوم اینکه حکومت و خامنه ای یک درجه عقب نمی نشینند. دول غربی در سال 88 و در اوج خیزش انقلابی مردم فشارشان را گذاشتند تا شاید به جایی برسند، خامنه ای زد، کشت و ایستاد. یک ایبسیلون عقب ننشست. چرا خامنه ای عقب نمی نشیند؟ چون به نظر من میداند جای عقب نشینی ندارد. جای تعدیل ندارد. خامنه ای یک ذره عقب بنشیند، جا میگذارد برای افتادن خودش. رژیم اسلامی لبه پرتگاه ایستاده است. پشت سرش خالی است. این حکومت را غرب فقط میتواند به هم بریزد و دوباره از نو بسازد. تازه ماتریال رژیم جدید هم از درون خود اینها نمیتواند باشد. سوم اینکه مردم رضایت نمیدهند. مردم به هیچ واریانت تعدیل شده، اصلاح شده و غیره این حکومت رضایت نمیدهند. این را غرب میداند، رژیم میداند، مردم هم میدانند. لذا به نظر من پلاتفرم تعدیل یا اصلاح فقط و تنها پلاتفرم جنبش وسط جامعه است. جنبش موسوم به ملی/ اسلامی. پلاتفرم راست و چپ جامعه ایران تغییر است. منتهی راست پروغرب آنچنان تغییری را میخواهد که با تکیه به این وسطیها هم قابل حصول می نمایاند. به نظر من پلاتفرم آمریکا، دول غربی و راست پرو غرب در ایران تا روز انداختن و چنج رژیم از محاسبه روی اصلاح طلبها دست برنمیدارد. اما این محاسبه هم به خاطر تعدیل حکومت نیست، اینها جنبشی اند که برای چنج حکومت از آنها سواری گرفته میشود. قولن خودشان خشتهای بازسازی کاپیتالیستی آینده ایران نخواهند بود.

سوم اینکه: رفتار و حرکات و اعمال هر دو طرف این جنگ عقب نشینی آمریکا از پلاتفرم تغییر رژیم را نشان نمیدهد. بر عکس به نظر من با وجودیکه اوباما به گزینه نظامی پافشاری نمیکند، پلاتفرمی که پیش میبرد پلاتفرم ساختن با حکومت نیست. پلاتفرم پیدا کردن متحدان بیشتر بین المللی علیه رژیم اسلامی است. اوباما به بسیج سیاسی برای ایزوله و تغییر حکومت معتقد است، نه به حمله نظامی. برای همین گزینه حمله نظامی در عین حال هنوز مطرح است. جمهوریخواهان همچنان پشت آن هستند منتهی نیروی محرکه آن اینبار بیرون حاکمیت آمریکاست. محرک امروز آن اسرائیل است. به همین دو ساله نگاه کنیم. حکومت اوباما در سال 88 تمامن پشت پلاتفرم موسوی رفت. چرا؟ نه به خاطر دو خردادی شدن و سبز شدن اوباما، به خاطر دریچه ای بود که جنبش سبز و موسوی برای نقد کردن پروژه اوباما جلو دستش میگذاشت. به نظر من این اوباما نبود که اروپایی شد، این اروپاست که الان پشت سر اوباماست. اوباما تلاش کرد اتوریته از دست رفته آمریکا را در میان متحدینش احیاء کند. هم الان اوباما و حکومت آمریکا تمام نیروی خود را گذاشته اند به موازات خیزش مردم سوریه، روی کول این خیزش سوار شده حکومت اسد را چپه کنند. علت عدم حمله آنها به سوریه بر خلاف مدل لیبی مطلقن خیزش مردم نیست. در لیبی هم مردم بلند شدند. باکی از آوردن جنگنده های ناتو روی سر آنها نداشتند. علت عدم حمله به سوریه این است که خامنه ای از خدا میخواهد این را به فرصتی برای درگیری نظامی در منطقه بدل کند. از سوی دیگر عدم توافق چین و روسیه برای آمریکا مسئله است. وگرنه به اعتقاد من همین موضعگیری آمریکا سر اینکه اسد را هر طوری هست از قدرت پیاده کنند نشانگر عزم راسخ آمریکا برای تغییر حکومت ایران است. خامنه ای قشنگ این را میداند. برای همین هم به اردوغان گفت دست از حمایت سوریه برنمیدارد. چون افتادن اسد در دمشق، آمدن پیاده نظام زیر پنجره رهبری است. اینکه آمریکا پیغام و پسغام به خامنه ای میدهد، مطلقن نشانگر اراده هیئت حاکمه آمریکا و دول غربی برای اینکه دست از پلاتفرم رژیم چنج بردارند نیست. تازه بر سر خود این سیاست هم در درون هیئت حاکمه آمریکا جنگ است. سر همین هم انتخابات آتی بحرانزاست. اوباما باید به غرب ثابت کند که روش وی باعث تضعیف اسلام سیاسی و نقد کردن پروژه تغییر حکومت ایران میشود. نتواند این را ثابت کند، نتواند از پس خامنه ای و حکومتش بربیاید، انتخاباتش روی هواست. ابه نظر من امریکا اگر میخواست یک روز فرضی پای تعدیل حکومت برود و باری به هر جهت با آن بسازد، بایست آنوقت با اسرائیل تعیین تکلیف میکرد. چون هر دو باهم را نمیتواند داشته باشد. دست بر قضا من معتقدم این دوره آمریکا همچنان بر تغییر ایران ولی تعدیل اسرائیل پافشاری کرده است.

چهارم اینکه: تمام آن نگرشهایی که در صف چپ یا راست بر این معتقدند که رژیم اسلامی تعدیل بشو، اصلاح بشو و یا اصلن متعارف بشو هست یک پایه فکری دارند. مهم نیست دلیلشان چیست. اینی که این رژیم "بورژوایی" است! اقتصادش متعارف است! از ترس "انقلاب" نگهش میدارند و تعدیل بشو است، قابلیت اصلاح دارد و غیره. پایه فکری مشترک همه اینها در هر لوایی که باشند این است که تغییر حکومت را ممکن نمیدانند. این پایه فکری هم نه ریشه در راست جامعه دارد و نه چپ. این از جنبش ملی/ اسلامی تزریق شده و حاشیه راست و چپ را گرفته است والا دو تا کمپ راست و چپ به باور من هیچ تغییری در استراتژی و پلاتفرم خودشان نداده اند. دومین پایه فکری این که رژیم را قابل تعدیل میداند آسفالت کاری راست رویهای شدید بعدی است. میدانید چرا؟ اینها موکلین حکومت در شکل و شمایل جدیدند. شما مطمئن باشید اینهایی که دم از متعارف شدن، تعدیل شدن، اصلاح شدن رژیم میزنند یک جایی در سیاستهای خودشان جا باز کرده اند به خاطر "تعدیل" به خاطر "اصلاح" به خاطر "متعارف" شدن کاری به کار حکومت نداشته باشند یا حتی از آن دفاع کنند، با آن کشتی نگیرند، با آن کنار بیایند. به نظر من آن نیرویی که در صف راست حمله نظامی را تشویق میکرد، ولو اینکه سیاستش فاشیستی باشد، خود سیاستش دستش را برای مماشات آنی با حکومت بسته است. الان درون صف راست پرو غرب مقاله مینویسند که ما حتی در صورت حمله نظامی، حتی به خاطر تمامیت ارضی نمی رویم از این حکومت حمایت کنیم. طرف مقابلی هم که با این بحث میکند روی امکان تعدیل نیست که میخواهد متقاعدش کند، روی ناسیونالیسمش بسیج میکند. اما کسی که الان معتقد است این حکومت تعدیل بشو هست از دو حال خارج نیست. یا راهی پیدا میکند با همین حکومت بسازد، یا سوبسید میگیرد که فردا با همان راست پرو غرب که میخواهد حکومت را بیندازد برود، چرا که الان اعلام کرده از نظر ایشان راست پرو غرب فقط خواهان تعدیل است! به نظر من دولت اوباما و کل غرب از هر امکانی برای پیشبرد استراتژی تغییر استفاده میکند. از انقلاب، از جنگ، از دیپلماسی، از کودتا، مهم این است در لحظه چه امکانی رسیدن به آن هدف را سهل الوصول میکند. کسی که این را در استراتژی غرب نمی بیند، فردا وسط خیزش خیابانی مردم، هوس میکند این بار با اینها کشتی نگیرد.

پنجم اینکه: خیزش مردم ایران آمریکا را از دستیابی به هدف خود پشیمان نکرد. دولت آمریکا و غرب تا جایی که توانستند تلاش کردند دست بر قضا از خیزش 88 به نفع پلاتفرم قدرت سیاسی خود بهره بگیرند. انقلابات منطقه هم باعث تغییر روش امریکا نشد. هم الان در تمام کشورهای عربی که انقلاب شد، کسانی سر کار آمدند که یا متحدین آمریکا هستند یا به رژیم اسلامی چراغ سبز میدهند. انقلاب یا جنگ باعث تغییر پلاتفرم جنبشها نمیشوند، شرایط تحقق آن را عوض میکنند. همین! برای چپها هم چنین است. هزار تا انقلاب در منطقه بشود ، مهم این است استراتژی چپ در ایران روی چه جنبشی حساب باز کرده است. ده تا انقلاب در خود ایران بشود، مهم این است چپ قدرتش را داشته باشد وسط شرایط انقلابی مردم را به یک جایی برساند. وگرنه با انقلاب/ انقلاب کردن کسی به جایی نمیرسد. دست بر قضا این دو ساله فرمول انقلاب/ انقلاب خودش یک سد در مقابل چپ ایران بود. چون الان می بینیم به بهانه انقلاب رژیم جمهوری اسلامی را اصل و فرع کردند و با فرعش ساختند. با انقلاب/ انقلاب زیر ساخت تحلیلی کمونیستها را در باره رابطه غرب با رژیم اسلامی تغییر میدهند تا بعدها راه سازش هموار تر بشود. در ایران انقلاب شدن و نشدن نیست که تعیین کننده است، بل جدال سه جنبش بر سر قدرت سیاسی اساس مسئله هست. در کشورهای عربی هم همینطور بود. در مصر انقلاب شد، اما جنبشهایی دستشان به قدرت رسید که قبلن هم مترصد قدرت بودند. به نظر من در خاورمیانه هم جدال میان سه پلاتفرم تعیین کننده اوضاع است. پلاتفرم چپ و سکولاریستی، پلاتفرم راست پرو غرب، پلاتفرم اسلامیها. انقلابات عرب تنها کاری که کرد این جدال را رو آورد وگرنه این جدالها پایه ای تر از شلوغ شدن جامعه اند. این جدالها آینده خاورمیانه را تعیین میکنند.


13.اپریل.2012

منبع : فیس بوک
 



_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود..

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد