مقاله

 

 

 
تنها این یک حق را محفوظ بداریم





فوران بغض فرو خوردۀ بخش عظیمی از مردم ستمدیدۀ ایران، از میانِ روزنه های بوجود آمده در کوران کشاکش های انتخابات ریاست جمهوری رژیم در خرداد ماه سال گذشته باعث بوجود آمدن نوعی همسویی و اشتراک عمل، بین مردم ستمدیدۀ ایران و بخشی از پیکرۀ معترض همین نظام حکومتی بر علیه حاکمیت شد.



اما این هم سویی و اتحاد عمل تاکتیکی در روند یکسالۀ مبارزه، تناقضات و سردرگمی هایی نیز در میلیون ها تن از هموطنانمان در داخل و خارج کشور بوجود آورده است. چرا که مطالبات اساسی اکثریت مردم ایران در حوزه های دمکراسی طلبی، آزادی خواهی و جدایی دین از دولت، تنها با رهایی کامل مردم ستمدیدۀ ایران از شّر نظام ویرانگر بجای مانده از خمینی تحقق پذیر است، که این هم با مبانی اعتقادی آقایان موسوی، کروبی و یارانشان سازگار نبوده و نیست. بنابر این وضعیت فعلی اینگونه است که مردمی که در راستای یک تلاش جمعی، برای رها شدن از استبداد دهشتناک مذهبی حاکم بر کشورشان، نسبت به نماد "سبز"که در واقع اهدایی محمد خاتمی رئیس جمهور سابق رژیم به میر حسین موسوی است، استقبال مثبتی نشان دادند، در موضعی قرار گرفته اند که از یکطرف می خواهند که سر به تن حکومتگرانی که در سی سال گذشته، حق زیستن و نفس کشیدن معمول را بر آنان حرام کرده اند، نباشد و از طرف دیگر مکرراً از رهبران نمادین جنبش سبز می شنوند که عیب از قانون اساسی جمهوری اسلامی نیست بلکه از اجرای بد آن است! بنابراین طبیعی است که مردم معترض در گرد همایی های اعتراضی شان در خیابانها، با برداشتن گامهایی جدی تر از انتظارات موسوی و کروبی در مقابله با حاکمیت مردم کش رژیم بجای مانده از خمینی با شعار ها و عملکرد شان، دست به ساختار شکنی میزنند. متقابلآ نیز این کاملآ طبیعی است که رهبران نمادین جنبش سبز در اوج آمادگی مردم، برای جارو کردن این نظام ترک خورده، در سربزنگاه های مهم با صدور اطلاعیه های مایوس کننده، شور اعتراض و حق خواهی را از مردم میگیرند تا مبادا تیری از چلۀ کمان مردم خارج شده و بر عمود خیمۀ این نظام شکننده فرود آید!



برای درک اینکه چه می خواهیم و چگونه می خواهیم به آن برسیم، باید در ابتدا جایگاه خود را در جنبش اعتراضی مردم ایران بیابیم تا بتوانیم در انجام وظایف ملی و تاریخی مان حرکتی آگاهانه و هدفدار داشته باشیم. بنظر میرسد که هر ایرانی مخالف رژیم، میتواند جایگاه خود را در چهار چوب های سیاسی شکل گرفتۀ امروز جامعۀ ایران، در میان یکی از سه نظریات مطرح زیر ببیند تا در ارزیابی وضعیت امروز کشور و مقولۀ اپوزیسیون دچار تردید و سردرگمی نشود.



نظریۀ 1 - حمایت از جنبش سبز منتسب به میر حسین موسوی و دلایل آن



رژیم در مقابل معترضین میلیونی ای که از هدایت و سازمان یافتگی بی بهره اند، دارای سیستم سرکوب سازمانیافته ای است که با توسل به آن میتواند دست بالا را در شرایط قهر آمیز داشته باشد. این رژیم از کشتار هزاران نفر ابایی ندارد و بر هیچ یک از ضوابط و معیارهای برسمیت شناخته شدۀ انسانی و حقوق بشری نیز پایبند نیست.
بنا بر دلیل فوق جناح حاکم را تنها با شیوه های مسالمت آمیز، چون رسوا و منزوی کردنش در بین مراجع و آخوند های متنفذ و جذب مهره های کلیدی وفادار به ولی فقیه، میتوان به حاشیه راند و در گام های بعدی از صحنۀ قدرت حذف کرد.
با توجه به مورد فوق، تکیۀ موسوی و کروبی به انحراف جناح حاکم از خط خمینی، وفاداری شان به نظام و قانون اساسی جمهوری اسلامی، موضعگیری در مقابل دشمنان نظام (گروههای موسوم به منافق و محارب و سلطنت طلب..) و بلاخره مخالفت شان با ساختار شکنی، ناشی از تاکتیک درست آنها برای آچمز کردن رژیم و ایجاد دست بستگی، برای تار و مار کردن رقیبان اصلاح طلب است.
موسوی و کروبی در شرایطی نیستند که مثل خارج کشوری ها هر موضعی که خواستند علنآ اعلام کنند. بنابر این نباید بر آنها سخت گرفت.
تا مادامی که آقایان موسوی و کروبی راه سازش با آخوند های حاکم را در پیش نگرفته اند، در کنار مردم قرار داشته و نباید بخاطر گذشتۀ شان مورد شماتت قرار گیرند. مهم اینست که آنها تا کنون، ریسک دستگیری و زندان و شکنجه را پذیرفته اند و تسلیم خواست ها و تهدید های خامنه ای نشده اند.
اِعمال شدید اختناق و سرکوب مستمر و دامنه دارِ دستگاه های امنیتی رژیم بر علیه فعالین سیاسی و حقوق بشری در داخل کشور، زمینه های شکل گیری شبکه های مردمی را با مشگلات شدیدی روبرو کرده است. اپوزیسیون های سنتی رژیم هم با آنکه در بی ثبات کردن و تضعیف حاکمیت آخوندها نقش مهمی را ایفا کرده اند، اما در جلب اعتماد و کسب حمایت های مردم داخل کشور، بنا به هر دلیلی که باشد، نتوانسته اند توفیق لازم را کسب کنند. بنا بر این شانس زیادی برای سرنگونی این رژیم ندارند.
انتقال قدرت باید کنترل شده و بدور از هر گونه خشونتی صورت گیرد تا کشور دچار هرج و مرج و احیانآ تجزیه نشود و انجام این تغییر و تحول تنها از طریق نیروهای معترض درون نظام عملی است.


نظریۀ 2 - مخالفت با جنبش سبز منُتسب به میر حسین موسوی و دلایل آن

موسوی و کروبی صلاحیت راهبری جنبش مردم را بخاطر دخیل بودنشان در جنایات ضد بشری دهۀ 60 و حمایت کنونی شان از ادامۀ نظام جمهوری اسلامیِ بجای مانده از خمینی ندارند.
موسوی و جریان رانده شدۀ رژیم بدلیل نزدیکی و داشتن مشترکات ایدیو لوژیکی، فرهنگی و عاطفی با بخش وسیعی از دلدادگان این نظام منحط، نمی توانند از ارزش های مشترکشان، چندان فاصله بگیرند. لذا نمی توانند قابل اعتماد باشند.
تضادها و اختلافات خصمانۀ جناحهای غالب و مغلوب رژیم ناشی از دمکراسی خواهی جناح معترض نیست بلکه ناشی از سر باز کردن جنگ قدرت چندین سالۀ درون حکومتی است.
چنانچه اگر موسوی بجای احمدی نژاد نفر پیروز انتخابات ریاست جمهوری رژیم معرفی می شد، بر اساس همین قانون اساسی مورد قبول اصلاح طلبان، ملزم بود که تحت فرامین رهبر و حکم حکومتی اش عمل کند. بنابر این انگیزۀ اصلی این جدال درونی، عکس العمل طبیعی اصلاح طلبان در مواجهه با دریافت پیام هشدار دهنده ای بود که در پس حذف موسوی، حذف وسیعتری از این جریان را در چشم انداز قرار می داد.
طی سی سال گذشته مردم ایران بهای بسیار گرانی را برای رهایی از رژیم جمهوری اسلامی و دستیابی به آزادی و دمکراسی و برقراری عدالت اجتماعی پرداخت کرده اند. بنا براین شایستۀ داشتن یک حکومت سکولار و مردمی هستند.
عملکرد موسوی و شرکا در یکسال گذشته، تبدیل یک جنبش عمومی پر شور و داینامیک به یک جنبش اعتراضی کنترل شده، در راستای اهداف شان بوده است.


لغو راهپیمایی 22 خرداد از سوی کروبی و موسوی به بهانۀ اینکه رژیم در خواست آنها را برای صدور مجوّز رد کرده است، عملا ثابت کرد که جریان معترض، به اندازۀ خود حاکمیت، نگران سرنوشت کلّیت رژیم و اعتراضات ساختار شکنانۀ مردم است. بنابر این باید از این جریان دوری جست و آنرا بخشی از کلّیت رژیم خمینی دانست.
سرنگونی طلبانی که ساختار شکنی را لازمۀ موفقیت جنبش مردم می دانند، باید خود، نماد رنگی مستقلی ای جدا از نماد رفرمیستی سبز داشته باشند تا خیل سرنگونی طلبان را از سر در گمی و اشتباه در آورند.
نظریۀ سوم – استفاده از تمامی ظر فیت های ملی برای رهایی از حاکمیت آخوند ها بر ایران و دلایل آن

برای خلاصی از دست آخوندهای تاریک اندیش و خونریز و سرنگونی حکومت شان، باید همۀ امکانات موجود داخلی و بین المللی را به خدمت گرفت. هدف مشترک همه در گام نخست باید حذف این رژیم از صحنۀ سیاسی کشور باشد. رسیدگی به کرده ها و نا کرده های مسئولین سابق رژیم تنها در صلاحیت دولت مردمی و دمکراتیک آینده خواهد بود.
هر قدمی که موسوی و کروبی در تضعیف این حاکمیت بر میدارند به نفع مردم خواهد بود و باید از آن استقبال کرد، چرا که برداشتن گامهای جدی تر در مراحل بعدی را برای سرنگونی طلبان، آسان تر خواهد نمود.
با وجود نکات فوق، سرنگونی طلبان نیز میتوانند از فرصت های بدست آمده سود جسته و با هویتی مستقل از حامیان موسوی، اهداف خویش را به پیش ببرند، بدون اینکه متعرض و مانع کار یکدیگر شوند.
جریان سبز در دنیا جایگاه خوبی پیدا کرده است، لذا نباید به صرف مخالفت با اصلاح طلبان در تضعیف آن کوشید.
انسان موجودی تحوّل پذیر است، چون قدرت اندیشیدن دارد. بنابر این موسوی و کروبی و غیره نیز از این قاعده مثتثنی نیستند. انسانی که در راه تحوّل پذیری مثبت گام بر می دارد، نیاز به کمک دارد تا از گذشتۀ منفی اش سریع تر فاصله بگیرد. سنگ اندازی و هل دادن اینگونه افراد به نقطۀ غزیمت شان کار انسانی و متمدنانه ای نیست.
رّد کلی جریان منتسب به موسوی به صرف کارنامۀ منفی شان به نفع مردمی که هر لحظه زیر دست و پای آخوند های حاکم خورد می شوند، نیست. مردم ایران نشان داده اند که خواهان سرنگونی رژیم کنونی هستند، امّا در همین راستا به بهتر شدن زندگی فلاکت بار و معاش روز مرۀ خود نیز می اندیشند.

نتیجه گیری:

طبقه بندی فوق و دلایلی که افراد برای انتخابشان می آورند، نشان می دهد که تنها با تکّیه بر چند دلیل و برهان مورد قبول خود، نمی توان بی اعتنا، از نظریات دیگران عبور کرد. اینگونه موضوعات اساسی که به سرنوشت یک ملّت راه میبرد، نیاز به بررسی عمیق جمعی و کارشناسانه، و بدنبال آن نتیجه گیری های منطقی بر اساس منافع ملی مان دارد. متاسفانه بعلت وجود تفرّق و جدایی بین مخالفان، تاکنون در ابعادی فرا گروهی، چنین جمع بندی هایی صورت نگرفته است. بهمین دلیل می بینیم که حتی بعضی از روشنفکران ما هم بسته به موضعگیری های مقطعی موسوی و میزان شل و سفت شدن مواضع اش نسبت به حاکمیت و مطالبات مردم، یک روز او را در کنار مردم قرار می دهند و روزی دیگر در کنار خمینی صفتان.



بنظر بنده باید حق انتخاب فردی برای همه محفوظ بوده و آنرا محترم شمرد. قضاوت خوب و بدِ انتخاب دیگران از دریچۀ نگاه و باور های فردی و بدنبال آن صدور احکامی یکجانبۀ فردی برای متهم بی دفاع، کاریست غیر دمکراتیک که با معیار های انسانی و آزادیخواهی، همخوانی ندارد. امّا در این میان فقط یک مرز سرخ وجود دارد که عبور از آن دیگر حق فردی محسوب نمی شود و آن عبارت است از حمایت از حکومت قاتلان و ویرانگران ایران زمین و شستن دستهای پلید آغشته بخونی که بی ترحم، سی سال مستمّر، بر حرث و نسل این مملکت اسیر تاخته و آنها را به نابودی کشیده اند. این تنها حق را بخاطر هزاران تن از قهرمانان ملی به خون خفتۀ مان و بخاطر ایران عزیزمان محفوظ بداریم.



با احترام
سعید اطلس – لندن
28 ماه ژوئن 2010 مطابق با دوشنبه ۷ تير ۱۳۸۹



 

 

_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد