«تصمیم به ایجاد بحران در سوریه از سال
٢٠٠١ گرفته شده بود»
گفتوگو با روزنامهنگار فرانسوی تیری میسان
برگردان: خ. طهوری

س: شما در سوریه بودید. برداشت شما چگونه است؟ آیا اخباری که توسط
رسانههای غربی انتشار مییابند با واقعیات محل مطابقت دارند؟ تظاهرات
عظیم، تیراندازی توسط نیروهای دولتی، ۵٠٠٠ کشته، ایجاد ارتش سوریه آزاد که
از ١۵٠٠ رزمنده تشکیل شده. آیا این جنگ داخلی ١٫۵ میلیون نفر را در این تله
گرفتار کرده و دچار قحطی و گرسنگی خواهد کرد؟
یک ضربالمثل فرانسوی میگوید: «اگر میخواهی سگت را خفه کنی، آن را متهم
به هاری کن.» در امر فوق رسانههای غربی وقتی که نیروهای نظامیشان قصد
تجاوز به کشوری را دارند، میگویند مسأله بر سر یک دیکتاتور خونخوار است،
که ارتش آنها مؤظف است مردم غیرنظامی را در مقابل او حفظ کند، رژیم را
ساقط کنند و برای آنها دمکراسی به ارمغان آورند. واقعیات را ما در عراق و
لیبی شاهد بودیم. نیروهای استعمارگر حتا پشیزی ارزش برای سرنوشت شهروندان
این کشورها قایل نیستند، بلکه این کشورها را ویران ساخته و به یغما برده
اند. تاکنون هرگز تظاهرات تودهای علیه رژیم سوریه صورت نگرفته و به همین
دلیل نیز ممکن نبود که این تظاهرات را با تیراندازی منحل کرد. در ماههای
اخیر در سوریه تقریباً ١۵٠٠ نفر به قتل رسیده اند که آن قدر که ادعا
میشود، نیست. یک «ارتش سوریه آزاد» وجود دارد که در لبنان و ترکیه مستقر
است و حداکثر دارای چند صد رزمنده است که همیشه در مقابل دوربینهای
تلویزیونی ظاهر میگردند. و سرانجام سوریه از نظر مواد غذایی خودکفاست و با
وجود مشکلات توزیع و عرضه دچار قحطی نیست. نسخههای رسانهای غربی تخیلی
است. حقیقت در محل اینطور است که غرب یک جنگ غیرمتعارف علیه سوریه به راه
انداخته. غرب جنگجویان عرب و پشتو را به سوریه گسیل داشته که مزدور و
جیرهخوار شاهزاده بندربن سلطان میباشند و توسط نیروهای ویژه ارتشهای
فرانسه و آلمان تعلیم دیده اند. این «رزمندگان» در ابتدا کوشش کردند نوعی
امارات عربی اعلام کنند و سپس دامهای فراوانی برای کاروان خودروهای نظامی
سوری گستردند. امروز از طرف سردار القاعده عبدالحکیم بلحاج فرماندهی
میشوند. آنها از عملیات بزرگ صرفنظر کردند و تنها متوسل به عملیات
کماندویی در مراکز شهرها میشوند، به این امید که به جنگ داخلی مذهبی دامن
زنند. آخرین عمل «قهرمانانه» آنها سوءقصد دوجانبه در دمشق بود
.
س: شما طی مقالهای در مورد «دیدبانان حقوق بشر سوری» سؤال کرده بودید:
چگونه ممکن است که کمیساریای عالی حقوقبشر وابسته به سازمان ملل متحد
گزارشهای این گروه را میپذیرد، بدون آنکه آنها را کنترل کند. به نظر
شما نهادهای سازمان ملل خود را وقف چه وظیفهای کرده اند؟
دیدبانان حقوق بشر سوری SOMR به ناگاه در سطح رسانهای پدید آمدند. این
انجمن هیچ نوع سابقه و گذشتهای ندارد که بتوان به آن استناد کرد و تنها
یکی از اعضای آن مشخص است. او یکی از کادرهای سازمان اخوانالمسلمین سوری
است و سه پاسپورت دارد. سوری، فرانسوی و سوئدی. این آقا هر روز تعداد «قربانیان
سرکوب» را اعلام میکند، بدون آنکه ادعاهای خود را ثابت کند. ادعاهای وی
قابل کنترل نیستند و در نتیجه ارزشی ندارند. با این حال این اطلاعات از طرف
همه کسانی که از آنها منتفع میشوند، مورد استفاده قرار میگیرد.
کمیساریای عالی حقوق بشر سه کمیسر برای تحقیق وقایع در سوریه انتخاب کرد.
وظیفه آنها که از جمله بازرسی منظم از کشور سوریه است، از صلاحیت سازمان
ملل متحد خارج است. مانند مسأله حریری در لبنان، سازمان ملل متحد از این
اصل پیروی میکند که مسؤولین محلی (چه لبنانی و یا سوری) بیلیاقت و ناصادق
اند و باید توسط بازرسان خارجی جایگزین گردند. طبیعی است این بازرسان
نتوانند زیاد توقع همکاری قدرت محلی را داشته باشند. در نتیجه آنها از
سوئیس و یا ترکیه عمل میکنند. ارسال این سه کمیسر هیچ تضمینی برای بیطرفی
آنها نیست. هر سه آنها از کشورهایی میآیند که خواستار دخالت نظامی در
سوریه هستند.
در نتیجه شیوههای آنها نیز قابل قبول نیست: زیر فشار کمیسر ترک که یک
خانم کنشگر متعهد در مبارزه علیه خشونت بر ضد زنان است، کمیسیون لازم
ندانست اظهارات شاهدین را بازبینی و کنترل کند: این وظیفه متهم است که در
مقابل دادگاه بیگناهی خود را ثابت کند. این نوع تفتیش آرا ممکن میسازد که
هر کس به خاطر هر گناهی مورد اتهام قرار گرفته و به دادگاه کشیده شود ولی
هیچ چیزی را ثابت نمیکند. بازرسان بیش از ٢٠٠ نفر را مورد بازپرسی قرار
دادند که مدعی داشتن اطلاعاتی هستند و یا شاهد اعمال خشونت دولتی بوده اند
و یا حتا خود قربانی خشونت دولتی میباشند. بنا بر روال کار نام این افراد
در این مرحله از بازرسی مخفی میماند ولی مغایر با روال کار آنها نام
قربانیان را مخفی میدارند و اعلام نمیکنند.
خانم کمیسر عالیرتبه با لحن فضلفروشانهای اطمینان میداد که سرکوب دولتی
بیش از ۵٠٠٠ قربانی به جای گذارده ولی تنها نام دو نفر را اعلام میکند.
البته آن هم اطلاعات جالبی نبود، زیرا الجزیره این دو مورد را به طور مبسوط
مطرح کرده بود و هر دو مورد از جوانب مختلفی بررسی شده بودند. مورد اول
کودکی است که در خیابان از طرف یک تیرانداز ناشناس از درون یک خودرو به قتل
رسیده و مورد دوم جوانی است که از طرف یک باند مسلح برای شرکت در حمله
مسلحانه به یک ایستگاه نظامی جلب میگردد و کلاشنیکف به دست کشته میشود. و
هردوی این موارد هیچ قرابتی با سرکوب تظاهرات مسالمتآمیز ندارد.
لذا ما از کمیسر عالی میخواهیم که نام قربانیان را اعلام کند تا بتوانیم
صحت آن و اتهامات وارده را بررسی کنیم. مراجع متعددی که وابسته به سازمان
ملل متحد هستند، اعتبار خود را از دست داده اند. نباید اجازه داد که
مسؤولیت به عهده کارشناسانی واگذار شود که دارای مقام رسمی بینالمللی
نیستند، بلکه مأمورین دولتی یک کشورند و از طرف دولت مربوطه مؤظف به انجام
این اقدام گردیده اند. اگر کسی مجبور باشد که از سلسله مراتب ملی کشور خود
تبعیت کند، نباید به نام سازمان ملل متحد فعالیت نماید.
س: ناظرین مشخصی ادعا میکنند که چه در سوریه و چه در لیبی شورشیان از
باندهای جنایتکار و مزدور خارجی تشکیل شده اند. نظر شما چیست؟
در هر دو مورد افراد محلی در مبارزه شرکت داشتند، ولی از نظر کمی نسبت به
جنگجویان خارجی در اقلیت اند. در لیبی گروههایی از برخی قبایل در مبارزه
برای جدایی برقه به مزدوران خارجی پیوستند، ولی برای سرنگونی قذافی از شرکت
در جنگ در طرابلس خودداری کردند. لازم بود که نیروهای القاعده گسترش یابند،
۵٠٠٠ نفر که وابسته به ارتش منظم قطر بودند به سواحل لیبی گسیل داده شوند
تا در جنگ داخلی شرکت نمایند. در روزهای آخر جمهوری، هنگامی که جنگ و
بمباران به پایان رسیده بود، قبیله مصراته از نیروهای ناتو پیروی کرد و
وارد طرابلس شد. تنها لیبیاییهایی که از آغاز تا پایان علیه رژیم مبارزه
کردند، نیروهای القاعده و گروهی از سربازان مرتد همراه ژنرال عبدالفتح یونس
بودند که از ارتش گریخته بود. ژنرال یونس در گذشته از طرف سرهنگ قذافی
مأمور شده بود تا شورشیان القاعده را سرکوب کند. به همین دلیل همپیمانان
القاعدهای او، وقتی که دیگر نیازی به او ندیدند، انتقام خود را گرفته و او
را به قتل رساندند.
در سوریه نیز شورشی وجود دارد. آنها اخوانالمسلمین و تکفیریان نام دارند.
ولی عمدتاً نیروهای خارجی هستند که اوباش را اجیر میکنند و برای قتل نفس
پول کلانی میپردازند. مشکل ناتو اینجا است که برعکس لیبی سوریه یک ملت
تاریخی است. در آنجا افتراق ملی مثل نفاق مابین برقه و یا طرابلس وجود
ندارد. تنها افتراق ممکن میتواند برپایه مذهب به وجود آید که البته در حال
حاضر عمل نمیکند، هر چند که ما شاهد این درگیری در بانیاز و حمص بودیم.
ورود رسمی لیبیاییها برای ایجاد مقر اصلی در ترکیه و پوشش سربازان متواری
سوری در ساختارهای خود این تصویر را کامل میکند.
س: شورای ملی سوریه زیر سایه فرانسه در پاریس تشکیل شد. در این مورد چه
میتوانید بگویید؟ آیا فرانسه این بار نیز مثل لیبی با اعزام «فرستاده» خود
برنار آنری لوی نقش اصلی را بازی خواهد کرد و یا استراتژی دیگری وارد خواهد
شد؟
در ابتدا به سادگی میتوان دید که مؤسسههای فرانسوی بعضاً از طرف افراد
غیرمشروع مثل برنار آنری لوی نمایندگی میشوند که مسؤولیتهای بی حق و حقوق
به عهده میگیرند. بعد برخی افراد منتخبه مشخص مثل رییسجمهور سارکوزی نه
به منافع ملی، بلکه به منافع سیستم امپراتوری آمریکا خدمت میکنند. فرانسه
در سایه سیادت آمریکا در درگیریهای کشور سواحل عاج دخالت کرد تا پروژه
نئومحافظهکارانه تغییر جغرافیای سیاسی «خاورمیانه بزرگ» را به شمال آفریقا
تعمیم دهد. فرانسه همانطور که ملاقات رییسجمهور اسد در پاریس، به مناسبت
همایش کشورهای حومه مدیترانه نشان داد، مشکلی با سوریه ندارد. حداکثر شاید
بتوان گفت که حساب درگیری قدیمی در دهه ۸٠ (به ویژه قتل سفیر فرانسه در
بیروت)، البته بدون پرداخت غرامت صاف شده است ولی احتمالاً میتوان آن را
مجدداً مطرح کرد.
ولی زیاد مطمئن نیستم که جرم فرانسه از جرم سوریه کمتر بود. کوتاه بگویم،
پاریس هیچ دلیلی برای حمله به دمشق ندارد. همه ما میدانیم که داستان واقعی
به شکل دیگری است: سیادت و استثمار این منطقه بستگی به همکاری آمریکا و
اسرائیل از یک طرف و ترکیه و کشورهای پادشاهی نفتی از طرف دیگر دارد. این
وحدت با یک محور مقاومتی روبهروست که از حماس، لبنان، سوریه، عراق و ایران
تشکیل میشود و مورد پشتیبانی روسیه و چین است. در سطح منطقه دو قطب تشکیل
شده. یک قطب مطلقاً سنی و قطب دیگر قطب چندمذهبه (و نه آنطور که
نئومحافظهکاران تلقین میکنند شیعه). فرانسه به نوچه آمریکا مبدل شده و
میتواند هر آن به سوریه اعلام جنگ کند. آما فرانسه به تنهایی و حتا با کمک
انگلیس قادر به انجام این کار نیست و همایش روز ٢ دسامبر برای ایجاد پیمان
سهگانه با آلمان به دلایل مشکلات مالی سترون ماند. درست در گیرودار بحران
یورو، اروپاییها امکانات مالی امپریالیستی در اختیار ندارند.
س: لیگ عرب به طور ناگهانی تصمیم گرفت سوریه را از عضویت در کلیه مؤسسات
محروم سازد و آنهم قبل از آنکه مهلت ١۵ روزه مورد قبول رهبری سوریه برای
اجرای برنامه پیشنهادی به پایان رسد. این تصمیم را که مغایر مقررات لیگ، که
خواستار تأمین اتفاق آرا حداکثر با یک مخالف در یک چنین موضوعی است، چگونه
میتوان تعبیر کرد؟
سازمانهای بینالمللی، حال میخواهد لیگ عرب و یا سازمان ملل متحد باشد،
نه به کشورهای عضو، بلکه به کشورهایی که آنها را از نظر مالی تأمین
میکنند، تعلق دارند. لیگ بازیچه دست کشورهای سلطنتی نفتی است. افرادی که
خود دارای قانون اساسی نیستند، ابداً در این فکر نیستند مقررات سازمانهایی
را که خریده اند مراعات کنند. علاوه براین، تصمیمگیری لیگ در مورد تحریم
اقتصادی سوریه، اقدام به خاطر یک گناه مرتکبه نیست، بلکه آغاز یک جنگ
متعارف میباشد.
س: پس سناریوی مشابهی چون لیبی آماده خواهد شد. آیا در سوریه نیز شاهد همان
وقایع خواهیم بود و یا شرایط دیگری حکمفرماست و وضعیت در سوریه به شکل
دیگریست؟
شرایط و بازیگران مختلف اند. لیبی یک کشور منزوی بود. سرهنگ قذافی امیدهای
فراوانی را دامن زد و بسیاری از انتظارات را برآورده نکرد. او ضدامپریالیست
بود، ولی قراردادهای مخفی زیادی با آمریکا و اسرائیل امضاء کرده بود. او
همپیمان همه بود و همه و هرکس را نادیده گرفت و یا حتا فروخت. کشور او نه
دیپلماسی میشناخت و نه سیاست اتحاد- البته به جز سیاست سرمایهگذاری برای
رشد آفریقا. در نتیجه لیبی کاملاً منزوی در مقابل ناتو قرار گرفته بود.
برعکس، سوریه یک ملت با قدمت است که همیشه سیاست اتحادها را دنبال کرده.
حتا در انتخاب مقاومت در کنار مردم فلسطین، لبنان، عراق و یا ایران.
دیپلماسی این کشور به قدری قوی است که در عرض چند روز توانست وتوی دوپشته
روسیه و چین را در شورای امنیت فراهم کند. هر نوع جنگی علیه سوریه در سطح
منطقه گسترده خواهد شد و حتا اگر ایران و روسیه مستقیماً دخالت کنند به
جنگ جهانی مبدل خواهد گردید. جمعیت لیبی تنها ۵ میلیون نفر است در حالی که
سوریه ٢۳ میلیون شهروند دارد. لیبی به غیر از جنگ چاد دارای تجربیات نظامی
نبود، در حالی که سوریه قریب ۶٠ سال در منطقهای جنگخیز به سر میبرد.
کارشناسان لابی جنگی واشنگتن ادعا میکنند که ارتش سوریه از نظر تجهیزات
عقبافتاده است و آمادگی دفاع ندارد. آنها وعده میدهند که حمله
بینالمللی مانند یک سفر گردشی خواهد بود. خندهدار است که دزست همان
کارشناسان در سال ٢٠٠۶ ادعا کردند که بهتر است اسرائیل از جنگ با سوریه
پرهیز کند، زیرا سوریه خطرناک است.
س: برخی افراد بر این عقیده اند که آنچه در سوریه رخ میدهد، ادامه «بهار
عربی» است، در حالی که بنا بر اظهارات ژنرال وسلی کلارک، سوریه از دوران
زمامداری جورج دبلیو بوش در دستور کار قرار دارد. فکر میکنید برای مقابله
با این توطئه چه راهی در مقابل بشارالاسد قرار دارد؟
همانطور که اطلاع دارید درست پس از سوءقصد نیویورک و واشنگتن تصمیم برای
حمله به سوریه در جلسهای در ١۵ سپتامبر سال ٢٠٠١ در کمپدیوید گرفته شد.
دولت بوش یک سری از جنگها را در نظر گرفته بود: افغانستان، عراق، لیبی،
سوریه، سودان، سومالی و در خاتمه ایران. در سال ٢٠٠۳ کمی بعد از سقوط بغداد
کنگره قانون جوابگویی سوریه را تصویب کرد که رییسجمهور را مؤظف میکرد در
اسرع وقت به سوریه اعلام جنگ دهد که البته رییسجمهور بوش به دلیل کمبود
وقت نتوانست و اکنون جانشین وی باید آن را به انجام رساند. ژنرال وسلی
کلارک این استراتژی را مدتها پیش رها کرد تا بتواند بهتر با آن مقابله کند.
او نقش بسیار مهمی در جنگ لیبی ایفا کرد. او مأیوسانه تلاش کرد تا به کمک
تعداد زیادی از ژنرالهای مصدر کار از وقوع این جنگ جلوگیری کند. تمام این
افراد نمایندگان جنبش افسران بلندپایهای هستند که از اعزام سربازان خود
برای کشته شدن در ماجراجوییهای خارج از کشور که در خدمت منافع ایالات
متحده آمریکا نیست، بلکه مد نظر برخی از نظریهپردازان نزدیک به اسرائیل
است، خودداری مینمایند. آنها کلیه اهرمها را به کار خواهند گرفت تا از
جنگ در سوریه جلوگیری به عمل آورند و بیش از آنچه که بتوان تصور کرد،
آنها اهرم در اختیار دارند تا سیاست جهانی را تحت تأثیر قرار دهند.
رییسجمهور بشار الاسد مانند پدرش نیست. او دیکتاتور نیست. او با یک تیم
حکومت میکند. سیاست کاربردی دولت او از یک طرف مایل است صلح عمومی را در
مقابل کوششهای بیثبات کننده و انشعاب مذهبی حفظ کند و از طرف دیگر سیاست
اتحاد کشور را به ویژه با ایران، مسکو و چین تقویت نماید.
س: شناختی که طی این اغتشاشات در جهان عرب، خواه در تونس، مصر، لیبی و یا
اکنون سوریه حاصل میگردد، این است که آیا این روند به معنی «آشتی» غرب با
جنبشهای اسلامی است که تا چندی قبل با آنها در پیکار بود؟ به عقیده شما
دلیل و منظور غرب از این بازیها چیست؟
فکر نمیکنم که اسلامگرایان هیچگاه دشمن غرب محسوب میشدند. اگر به تاریخ
بنگریم خواهیم دید که تمام امپراتوریها از آن استفاده کردند تا مقاومت ملی
را مهار سازند. این مسأله را در حکومت عثمانی در فرانسه و انگلیس میتوان
ملاحظه کرد. به خاطر بیاورید. فرانسه هیچگاه قانون جدایی دین از دولت (١۹٠۵)
را در الجزیره به کار نبست. برعکس، مساجد را تقویت کرد تا اتوریته خود را
تحمیل کند. آنگلوساکسنها نیز به همین صورت عمل کردند.
بیش از همه در دهه ۸٠ آمریکا جنبشهای اسلامی را با این امید خلق کرد تا
مصاف تمدنها مابین جهان اسلام و اتحاد جماهیر شوروی را تحریک کند. این
استراتژی آنری برنار لوی بود که از طرف زبیگنیو برژینسکی مورد استفاده قرار
گرفت و به کمک ساموئل هانتینگتون برای درک توده مردم به تئوری مبدل گردید.
این روند القاعده را به وجود آورد. این افراد از منافع امپراتوری آمریکا در
افغانستان، یوگسلاوی، چچن و اخیراً در عراق، لیبی و اکنون در سوریه دفاع
کردند و میکنند. عبدالحکیم بلحاج، که ایمن الظواهری او را پس از آنکه او
گروههای مسلمان مبارز در لیبی را جذب سازمان القاعده کرد به مرد شماره ۳
القاعده ارتقاء داد، امروز فرمانده نظامی طرابلس و فرمانده ارتش سوریه آزاد
است. او بدون هیچ شرمی خود را مأمور ناتو مینامد و از MI6 که او را شکنجه
کرده بود، خواستار حساب پس دادن است. آنچه که به اخوانالمسلمین مربوط
میگردد که ایالات متحده آمریکا امروز در تونس، مصر و لیبی بر سر کار
میآورد و در سوریه نیز باید بر سر کار آیند، آنها از نظر تاریخی با MI6
در رابطه بوده اند. این سازمان از طرف حسن البنا به وجود آمد تا علیه
انگلیس مبارزه کند ولی آنها از طرف انگلیس مورد استفاده قرار گرفتند تا با
ناصر مبارزه کنند. این سازمان امروز در پول (GCC) شورای همکاری خلیج فارس
غوطه میخورد که هیچ نشانهای از استقلال نیست.
س: اگر فردا رژیم بشارالاسد سقوط کند، چه پیآمدهایی برای محور مقاومت
تهران- حزبالله- حماس خواهد داشت؟
ایالات متحده آمریکا مخفی نمیکند که اگر بتواند سوریه را متلاشی کند-
میگویم «سوریه را متلاشی کند»، زیرا که مسأله مقاومت از فرد پرزیدنت بشار
الاسد فراتر میرود- آنها به جنگ ادامه خواهند داد و فوراً به ایران حمله
خواهند کرد. در نتیجه سقوط سوریه یک مرحلۀ بیثباتی بزرگی را به دنبال
خواهد داشت که میتواند به درگیری جهانی منجر گردد.
س: در درگیریهای سوریه، ترکیه نیز موضعگیری کرده و تزهای اپوزیسیون
غربگرای سوری را کاملاً پذیرفته. ترکیه حاضر است رژیم سوریه را تبعید کند
و این طور قلمداد کند که رژیم سوریه حاضر است دست به کشتار خلق خود زند.
ترکیه از پشتیبانی رییسجمهور سوریه طفره میرود، ابعاد جنبش مسلحانه
اعتراضی را منکر میشود و تا نفی امکانات انتخاباتی اپوزیسیون داخلی و حضور
پارلمانی آنها پیش میرود. ترکیه تنها شورای ملی سوریه را به رسمیت
میشناسد. این عقبگرد ترکیه را چگونه میبینید؟
ما همگی فراموش کردیم که ترکیه عضو ناتو است. ارتش ترکیه نیروی کمکی آمریکا
است. در گذشته این ارتش ترکیه بود که در جنگ کره آمریکا را نجات داد. ترکیه
چندین پایگاه آمریکایی در کشور مستقر کرده و اخیراً اجازه داد که پنتاگون
پایگاههای ناتو مستقر در اسپانیا را به ترکیه منقل کند و ایستگاههای
مختلف رادار برای کنترل و جاسوسی ایران بنا سازد. قریب یک قرن است که
رهبران ترکیه مداوم مرتکب اشتباهات سیاسی میشوند. اردوغان امیدوار است که
مثل شاه و یا صدام ژاندارم منطقه شود. تاریخ نشان داده که ایالات متحده
چگونه با خدمتکاران خود رفتار میکند: از آنها استفاده میکند و بعد از
میان میبرد.
*****************************
* «تیری میسان» یک ژورنالیست ساده نیست. او یک روشنفکر فرانسوی است که مؤسس
و پرزیدنت شبکه ولتر و کنفرانس محور صلح میباشد و تحلیلهای فراوانی در
مورد سیاست خارجی در نشریات عربی، آمریکای لاتینی و روسی منتشر ساخته است.
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|