مقاله

 

 

 

جواب منصور حکمت به سئوالی در باره تئوری کمونیسم امروز

پیاده شده - مهرنوش موسوی

مقدمه: متن کوتاهی که ملاحظه میکنید مربوط به بخش گفت و شنود با منصور حکمت در ماه مارس سال ۲۰۰۰ در شهر گوتنبرگ سوئد میباشد که برای اولین بار بصورت کتبی منتشر میشود. این گفت و شنود البته بخشهای هنوز پیاده نشده بسیار جالب و آموزنده ای دارد که صاحب این قلم فقط یک بخش کوچک آن را تحت عنوان پاسخ به مسئله تئوری کمونیسم پیاده و ادیت کرده، در فرصت دیگری بخشهای دیگر آن را نیز پیاده و ادیت نموده و در اختیار علاقمندان قرار میدهم. لازم است متذکر شوم که مسئولیت ادیت این نوشته بر دوش خود من میباشد. تحریر خام و اولیه سخنان شفاهی ایشان در پاره ای از سطور قابل فهم دقیق نبود. بیشترین دقت در این رابطه صورت گرفت که به اصل سخنان شفاهی ایشان وفادار باشم. از دوستداران منصور حکمت میخواهم این متن جدید را به هر وسیله ای میتوانند باز تکثیر، پخش و در اختیار علاقمندان قرار بدهند.

مهرنوش موسوی

هفتم اوت ۲۰۱۰

منصور حکمت:

رفیق محسن در باره تئوری کمونیسم پرسیده است. من فکر میکنم که در این زمینه حتمن یک کارهایی هست که باید انجام داد. خیلی چیزها

در تئوری تاکنونی هست که الان تغییر کرده و ناروشن هست و حتی سئوالات قدیمی دوباره باز شده است. فی المثل موقعیت امروز جهان سرمایه داری تا وضعیت کمونیسم امروز، مسئله کاراکتر تشکیلاتی و سیاسی جنبش کمونیستی، مسئله انترناسیونال کمونیستی و حتی مسئله بافت اقتصادی، تفاوتهایی در چهارچوب سرمایه داری بوجود آمده که تجدید نظر در باره پاره ای مسائل را اجباری میکند، اینها همه به جای خود محفوظ است و به نظر من جای آن خالی است چرا که به نظر میرسد تئوری کمونیسم از واقعیت عقب مانده است. اما به نظر من در عین حال مهمترین عاملی که باعث عقب افتادن کمونیسم میشود قدرت اجتماعی تئوری کمونیسم هست. کمونیسم از لحاظ قدرت سیاسی، اجتماعی عقب افتاده است.

ببینید هم الان حتی یک بحث صحیح، خیلی از بحثهایی که همین الان هم پاسخ مارکسیسم به جهان امروز هست ارتقاء اجتماعی پیدا نکرده است چون قدرتی پشت آن نیست. چون به یک واقعیت تاریخی معتبری متکی نیست. بطور مثال شما مائو را در انقلاب چین ببینید، به یک مکتب مهمی متکی نیست. مائوئیسم یعنی اندیشه مائو تستونگ بدون انقلاب چین اندیشه قابل اعتباری نیست. به نظر من مائوئیسم بدون پیروزی در انقلاب چین به جایی نمیرسید یا مثلن اگر فرض کنید این انقلاب شکست میخورد و یا حزب دمکرات چین به جای مائو سر کار می آمد، ممکن بود افراد اندکی اسم مائو را بشنوند و یا مائوئیسمی هم وجود نداشته باشد. لذا اگر اندیشه مائو میشود یک تئوری و پاسخ و جوابی در عرصه نظری به این خاطر است که به یک تجربه تاریخی مهم گره میخورد.

 لنینیسم هم همینطور است. من نمیدانم اگر انقلاب روسیه شکست خورده بود یا اصلن بلشویکها سر کار نیامده بودند و در همان حد فوریه باقی مانده بودند، آیا بلشویسم و یا تئوریهای لنین با کتابهایی که اکنون در دست داریم جایگاهی در تفکر چپ امروز پیدا میکرد؟ چه جایگاهی پیدا میکرد؟ معلوم نیست. در نتیجه میخواهم تاکید کنم که خیلی از پاسخهای نظری در تئوری مارکسیسم ممکن است هم اکنون هم روی کاغذ وجود داشته باشد، ولی همین پاسخهای فعلی، جامعیت و قدرت اجتماعی پیدا نکرده است و برای همین هم من معتقدم که ما پدیده متضادیم.

 من معتقدم حتی آینده نظری کمونیسم تا حدود زیادی در گرو ابراز وجود قدرتمداری سیاسی کمونیسم امروز هست. در گرو این است که آیا برای مثال حزبی شبیه ما در یک کشور نیمچه معتبرو پر جمعیتی مثل ایران، یا برای مثال در ترکیه یا ایتالیا دخالت جدی در صحنه سیاسی میکند؟ آیا میتواند در قدرت سیاسی نقش بازی کند؟ اگر چنین بشود آنوقت اندیشه ها و تئوریهای ناظر بر حرکت وی و آن قشر و جنبشی که توانسته به وسیله آن نقش ایفاء بکند جهانی میشود، مطرح میشود، مورد بحث قرار میگیرد به صدر پروسه تفکر اروپای غربی برده میشود.

 اما درغیاب چنین امری معتبر شدن نظری کمونیسم هم امکان پذیر نیست، حتی بهترین نظریات تئوریک مارکسیستی توانایی قدم برداشتن به سمت اجندای روز جهان را ندارد و به جایی نمیرسد. اینجاست که من برای همین فکر میکنم تحزب کمونیستی و مبارزه سیاسی برای گرفتن قدرت ولو حتی در یک کشور تا این حد روی آینده مارکسیسم تاثیر دارد. فرض کنید اگر حزب کمونیست کارگری ایران یا مثلن در عراق یا فرضن در ترکیه یا هر حزب دیگری در این ممالک قدرت را بگیرد کاری میکند که کمونیسم اعتبار جهانی پیدا کند. کما اینکه در کشورهایی که حتی کمونیستها در آنجا برد انتخاباتی معینی داشتند، دیدگاههای این احزاب فورن مطرح شده، بحث شده ، پاسخهایشان مورد توجه و بحث قرار گرفته است.

بهر حال میخواهم بگویم قبول دارم که مسائل تئوریکی زیادی هست که باید پاسخ بگیرد، البته آنهم از جنبشهای کمونیستی و نه از احزاب کمونیستی. چرا که به نظر من احزاب کمونیستی کارشان صرفن کار تئوریک نیست. جنبش کمونیستی اما در مجموعه خود مکاتبی دارد، دیدگاههایی دارد، احزابی دارد، جنبشهایی و متفکرینی دارد که اینها در این امر دخالت میکنند. حزب کمونیستی امروز نمیتواند کسی را منصوب کند به این کار برسد یا نمیتواند مواظب باشد که کار تئوریکی انجام بشود، این جنبش کمونیستی است که باید به این کار برسد.

 اما مسئله مهم همچنان که تاکید کردم این است که در هر حال جوابها و دیدگاههای جدید باید با پیروزیهای سیاسی قابل اندازه گیری همراه بشود تا در اینصورت دوباره ما مارکسیسم را در آکادمیهای جهان ببینیم، در دانشگاهها ببینیم. تنها در این صورت است که تئوریهای مارکسیستی برد پیدا میکند. اما در غیاب چنین قدمی و چنین جایگاهی من خوشبین نیستم که نفس نقد نظری کمونیستی بتواند خودش را مطرح کند. خوشبین نیستم که نقد کمونیستی بدون اینکه واقعن زورش را داشته باشد بتواند خودش را مطرح کند.



_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد