سوء قصد و ترور
دولتی؛ شبح یک جنگ عالمگیر
گوردون کوررا, گزارشگر مسایل امنیتی بیبیسی

آیا ترور دولتی میتواند به عنوان یک استراتژی مطرح شود؟ آیا
هیچگاه میشود آن را توجیه کرد؟ حکومتها به انجام ترور اعتراف نمیکنند،
اما دانشمندان هستهای ایران میدانند که چنین سوءقصدهایی به وقوع
میپیوندند. و تمیز دادن سوءقصد و ترور از سیاست و برنامه ایالاتمتحده
مبنی بر "قتل هدفمند" آسان نیست.هفتاد سال پیش گروهی از آدمکشهای
آموزشدیده در بریتانیا برای حملهای آماده میشدند. هدف آنان راینهارد
هایدریش، یکی از هولانگیزترین مردان رایش سوم و فرمانروای چکسلواکی، بود.
هم ستاد تازه تاسیس عملیات ویژه بریتانیا و هم جنبش تبعیدیان چکسلواکی
میبایست خودی نشان میدادند.
جزییات برنامهریزی عملیاتی که آنتروپوید خوانده میشد، در اسناد و مدارک
سابقا سری آرشیو ملی آمده است.
آنها فاش میکنند که داوطلبان چکسلواکیایی چگونه در بریتانیا آموزش دیدند و
سپس با چتر نجات وارد خاکشان شدند.
یکی از یادداشتها در ژانویه ۱۹۴۲ مینویسد: "دو مامور علاقهمند، تمامی
شیوههای تروری را که ما میدانیم فراگرفتهاند. آنان میخواهند این عملیات
را فارغ از این که متعاقبش فرصتی برای فرار باشد یا نه به انجام برسانند."
در ماه مه همان سال این مردان در گوشه پیچی تند به کمین بنز روباز هایدریش
نشستند.
تفنگ استن یکی از آنها گیر کرد ولی دیگری به پرتاب نوعی نارنجک اقدام کرد
که ترکش آن به هایدریش اصابت کرد.
هایدریش شخصا تلاش کرد سوءقصدکنندگان را تعقیب کند اما جراحات وارده همان
روز جانش را ستاند.
دسیسه مرگ
راینهارد هایدریش نازی عالیرتبه که در ۱۹۴۲ توسط تروریستهای چک آموزشدیده
در بریتانیا به قتل رسید
آدولف هیتلر ستاد عملیات ویژه استفاده از تکتیرانداز برای قتل هیتلر را مد
نظر داشت
جورج گریواس توطئه بریتانیا برای هدف قرار دادن رهبر قبرس در دهه ۱۹۵۰
سرهنگ ناصر آنتونی ایدن نخستوزیر بریتانیا در خلال بحران خواست ناصر "کشته"
شود. امآی سیکس شیوههای گوناگونی را بررسی کرد
پاتریس لومومبا نخستوزیر کنگو که در ۱۹۶۱ توسط جوخه آتش و با یاری دولت
بلژیک به قتل رسید – دوایت آیزنهاور رییسجمهور ایالاتمتحده پیشتر گفته
بود میخواهد لومومبا "حذف" شود
فیدل کاسترو توطئه سازمان سیا برای قتل کاسترو در اسناد مربوط به دهه ۱۹۷۰
فاش شد
عیدی امین دیوید اوون وزیر خارجه اسبق بریتانیا در دهه ۱۹۷۰ درخواست قتل
دیکتاتور اوگاندا را داشت
محمود المبحوح فرمانده حماس که در صدر فهرست ترور اسرائیل قرار داشت، در
سال ۲۰۱۰ در هتلی در دوبی کشته شد
انتقامجویی نازیها وحشیانه بود. در روستای لیدیس که تصور میشد
تروریستها ارتباطی با آن داشتند۱۷۳ مرد بالای ۱۶ سال را کشتند، همه زنان
را به اردوگاهها فرستادند، همه کودکان را به اطراف تاراندند و هر ساختمانی
را با خاک یکسان کردند.
این سوالی پیش میآورد – آیا ترور فایدهای دارد؟
رابرت گروارت، زندگینامهنویس هایدریش میگوید: "این قطعا به قربانیان
بیشمار دهشتزایی نازیها در هفتههای بعدش نمیارزید." او اشاره میکند
که جانشین هایدریش در پراگ هم حتی از خود او تندخوتر بود.
و همین شاید گویای این باشد که از آن پس ترور آنقدرها در جنگ به کار گرفته
نشد.
عملیات فاکسلی نمونهای بارز بود. ستاد عملیات ویژه با گردآوری اطلاعات
گسترده درباره نقشه محل اقامت هیتلر در برشتسگادن قصد داشت که به کمک
تکتیراندازان او را به قتل برساند. اما اجرای این نقشه منتفی شد، هم به
دلیل این که احتمال موفقیت اندکی برایش قایل بودند و هم از این رو که
مقامات واهمه داشتند این کار به تلاشهای آنان در جنگ آسیب بزند. استدلال
این بود که در واقع ممکن است جانشین هیتلر در مقابله با بریتانیا
عاقلانهتر و موثرتر عمل کند.
دغدغههای ناشی از تبعات سوءقصد همیشه عنصر تعیینکنندهای بودهاند که
استفاده از آن را محدود کردهاند.
اما جذابیتهای ترور به عنوان یک علاج فوری از میان نرفتند. آنتونی ایدن،
نخستوزیر وقت بریتانیا در دوره بحران سوئز، از رییسجمهوری مصر، سرهنگ
جمال عبدالناصر آزرده شد.
یکی از وزرا بعدها خاطرنشان کرد که ایدن واقعا گفته بود: "من میخواهم ناصر
کشته شود." امآی سیکس شیوههای گوناگونی را بررسی کرده بود اما هیچگاه
فرصت مناسبی دست نداد.
محبوبیت جیمز باند اثر یان فلمینگ در دهه ۵۰ موجب شده بود که بسیاری
بپندارند سرویس اطلاعاتی بریتانیا واقعا مجوزی برای انجام قتل دارد. پیشتر
در سال ۲۰۰۹ از سر جان اسکارلت، که بعدتر رئیس امآی سیکس شد، پرسیدم آیا
چنین چیزی وجود داشته است یا نه.
او گفت: "ما مجوزی برای قتل و ترور نداریم".
پس پرسیدم آیا پیشتر امآی سیکس هیچگاه یک مورد این چنینی هم نداشته است.
پیش از پاسخ مکثی کرد و گفت: "تا آن جا که من میدانم، خیر."
اسناد آرشیو ملی میگویند که در دوران جگ سرد بعضیها در لندن فکر آدمکشی
را در سر میپروراندند. در ۱۹۶۰ بریتانیا نگران نزدیکی بیش از حد پاتریس
لومومبا، رییسجمهوری کنگو، به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. یکی از
مقامات دفتر امور خارجه بریتانیا به نام اچافتی اسمیت که بعدتر به ریاست
امآی فایو هم رسید، دو طرح برای برخورد با او تهیه کرد.
اولی که خود اسمیت گفته بود آن را ترجیح میدهد: "از میدان به در کردن
لومومبا از طریق کشتن او" بود.
او ادامه داد که "این در واقع باید مساله را حل کند. چرا که میتوانیم
بگوییم لومومبا رهبر جنبشی نیست که جانشینان بالقوهای همتراز او داشته
باشد."
سایر نظرات موجود در پرونده گویای احساسات متضاد مقامات بریتانیایی درباره
این گزینه است.
در واشنگتن مقامات میکوشیدند که اتهام دست داشتن در سوءقصد لومومبا را از
رییسجمهور آیزنهاور دور کنند، با وجود این که همه میدانستند این ترور
چیزی بود که او میخواست.
در یکی از نشستهای شورای امنیت ملی در ۱۹۶۰ او گفته بود که خواهان "حذف"
لومومبا است. آن قدری ابهام در این کلمه بود که به آمریکاییها امکان حاشا
بدهد.
سازمان سیا یکی از مردانش را با خمیردندانی زهرآگین به کنگو اعزام کرد، اما
افسر محلی قوطی آن را به رودخانه انداخت.
لومومبا سرانجام نه به دست آمریکا و بریتانیا بلکه توسط بلژیک کشته شد. اما
با افشای این مورد و طرح توطئههایی دیگر در دهه ۱۹۷۰ – به خصوص علیه فیدل
کاسترو در کوبا – غوغایی به پا شد. رییسجمهور آمریکا، جرالد فورد رسما
سوءقصد را منع کرد.
در بریتانیا وسوسه به کارگیری ترور چون یک راه میانبر باقی ماند. دیوید
اوون، وقتی که در اواخر دهه ۱۹۷۰ وزیر امور خارجه بریتانیا بود، از
کارکنانش جویا شد که آیا کشتن عیدی امین دیکتاتور بی رحم اوگاندا ممکن است
یا نه.
او میگوید ماموری که نقش رابط با امآی سیکس را ایفا میکرد تمام قد در
برابرش ایستاد تا بگوید: "ما به چنین اعمالی دست نمیزنیم."
لرد اوون میگوید که پاسخ داده است: "خب باید انجام چنین اعمالی را هم مد
نظر قرار دهیم. اوضاع بسیار وخیم است."
بحث او این بود که ماهیت بسیار شخصی حکمرانی وحشیانه امین در اوگاندا به
این معنی بود که میشد با گرفتن جان یک نفر بسیاری را نجات داد.
لرد اوون میگوید: "این یک نظام نبود. یک شخص بود. بیمنطق، غیر قابل مهار.
شما بودید چه میکردید؟ هرگز نمیگویم کشتنش کاری اخلاقی بود، اما یک شر
کمتر؟ چرا".
از دهه ۱۹۷۰ به بعد بریتانیا غرق در مناقشات مربوط به ایرلند شمالی بود.
ابهاماتی بود که آیا مقامات بریتانیایی برای حذف اعضای ارتش جمهوریخواه
ایرلند با شبهنظامیان بر سر یک سیاست "شلیک به قصد کشت" ساخت و پاخت
کردهاند؟
تروریسم با محو کردن مرز میان جنگ و صلح، نظامی و غیرنظامی، و تضادهای میان
خود ملتها مساله را پیچیدهتر کرده است.
اسرائیل، که خود را در وضعیت جنگی دائمی میبیند، دشمنانش را در سراسر
خاورمیانه هدف قرار داده است. موساد، سرویس اطلاعاتی اسرائیل، متهم به قتل
یک رهبر فلسطینی در دوبی و دانشمندان هستهای در ایران است.
پس از ۱۱ سپتامبر ایالاتمتحده به طور فزاینده از "قتلهای هدفمندی" سخن
میگوید تا اعمالی را توجیه کند که پیشتر سوءقصد و ترور خوانده میشدند.
البته قانون منع سوءقصد جرالد فورد هنوز به قوت خود باقی است، و همین توضیح
میدهد چرا نماینده رسمی ایالاتمتحده، ژنرال اریک هولدر بسیار مایل بود که
تلقی سوءقصد از قتلهایی که ماه گذشته توسط هواپیماهای بیسرنشین در
پاکستان و یمن – کشورهایی که در حال جنگ با آمریکا نیستند - به انجام رسید
را رد کند.
او مصر بود که: "آنها سوءقصد نیستند و استفاده از اصطلاحی با بار این چنینی
نابهجا است."
واشنگتن حتی مدعی است که قصد نداشته اسامهبنلادن را در ابیتآباد بکشد.
توجیه قانونی "قتلهای هدفمند" از طریق توسعه مفهوم دفاع از خود ممکن شده
است. حالا این اصطلاح به معنی حفاظت از خود در برابر حمله قریبالوقوع است
و بحثانگیزتر از این، به معنی هدف قرار دادن هر گروهی است که طرح حملهای
دارد، حتی اگر ندانید که این حمله ممکن است کی اتفاق بیفتد.
تصور این که دو ارتش در خط مقدم رویارو شوند تقریبا منسوخ شده است.
یک نگرانی که بسیار ابراز میشود این است که با بسط توجیه حقوقی سوءقصد –
یا قتل هدفمند – شاهد گسترش بیشتر آن خواهیم بود.
اگر آمریکا میتواند به نحوی مشروع شهروندانی را در یمن بکشد، چرا روسیه
نتواند همین کار را در لندن انجام دهد؟ شماری در شگفتند که همین حالا هم،
با قتل الکساندر لیتویننکو در لندن، این امر به وقوع پیوسته است.
کریستوف هینز، گزارشگر ویژه سازمان ملل در اعدامهای فراقانونی، خودسرانه و
شتابزده، از چیزی بدتر از این میترسد.
او میگوید: "شبحی که در چنین موقعیتی به پرواز درمیآید هراس از یک جنگ
عالمگیر است، دشمنی همه با همه. و هیچ حد و مرزی هم بر این که این ستیزهها
کجا رخ بدهند و کدام افراد به خصوص را هدف بگیرند متصور نیست
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|