مقاله

 

 

 انقلاب سوریه و زامبی های سیاست!

مصطفی صابر


انترناسیونال ۴۶۷

بوی تند الرحمان بشار الاسد، علیرغم قتل عام های روزانه اش، سران مسکو و تهران راکه دستشان تا آرنج در خون مردم سوریه است، به تکاپویی دوچندان واداشته است. این هفته وزیر خارجه روسیه برنامه فشرده ای داشت و با مقامات چینی و سوری ملاقات کرد. دیلی تلگراف نوشت که خامنه ای و شورای امنیت ملی اش تاثیرات سقوط اسد بر رژیم اسلامی را بررسی میکنند. معاون نخست وزیر سوریه در کنفرانس مطبوعاتی در مسکو گفت که اگر مخالفان سلاح زمین بگذارند میتوان در باره همه چیز و حتی استعفای بشار اسد هم مذاکره کرد. (اعلام احتمال استعفای اسد، آنهم در مسکو!) جالب این است که آمریکا واکنش نشان داد که این حرف تازه ای نیست و در عوض موضعی تعرضی در مقابل قطب رقیب گرفت. اوباما با اشاره به احتمال استفاده از سلاح های شیمایی از سوی رژیم سوریه بنوعی تهدید به دخالت نظامی کرد و سران دول انگلیس و فرانسه نیز البته پامنبری کردند. امری که بنوبه خود با هشدارهای روسیه و چین به دول غربی همراه بود. بدین ترتیب جدال و کشاکش آشکارا بر سر اوضاع پس از اسد بالا میگیرد. آثار سقوط اسد حتی قبل از اینکه او رفته باشد (برای مثال در بالا گرفتن فعالیت های "پ ک ک" در ترکیه و یا زدوخورد های طرابلس لبنان و غیره) هویدا میشود... و مفسرین گوناگون در رسانه ها با آب و تاب به ما توضیح میدهند که پس از اسد "خاورمیانه دیگری" خواهیم داشت.



خوب شد یادآوری کردند. داشت یادمان میرفت که این "خاورمیانه دیگر" (و در واقع جهانی دیگر) حدود دو سه سالی است سر بلند میکند. جوانه های آن در انقلاب ۸۸ مردم ایران (۲۰۰۹) بیرون زد و با انقلاب تونس (اواخر ۲۰۱۰) و مصر (اوائل ۲۰۱۱) به شکوفه نشست و بوی خوش بهار "نان و کرامت" و "جنبش التحریر" سراسر خاورمیانه (از جمله اسرائیل) را فرا گرفت که با عطرهای گوناگون از دخالت گری مردم (از جمله جنبش اشغال) به نیویورک و لندن و مادرید و غیره رسید. و سال ۲۰۱۱ را به انقلابی ترین سال تاریخ بشر تبدیل کرد. انقلاب سوریه و سقوط اسد با همه اهمیت و تاثیرات گسترده آن تنها حلقه ای در انقلابات قرن بیست و یکمی و تغییرات و تحولات بسیار بزرگتر و وسیعتری است که در پیش است. همه هنر این مفسرین همین است که در پس وقایع روان باشند و با ژستی عالمانه پست ترین منافع دولتها و طبقات حاکم را بعنوان کشفیات داهیانه خود جا بزنند. به این حضرات بگوییم که نه فقط اسد خواهد رفت که خامنه ای هم خواهد رفت و نه فقط اوضاع خاورمیانه از ایران تا اسرائیل و فلسطین دگرگون خواهد شد که بتبع آن کل معادلات جهانی دستخوش تغییر و تحولات بسیار بنیادی خواهد شد. و منشاء اصلی همه این تغییرات دقیقا همان چیزی است که در تفاسیر فوق عامدانه و ابلهانه مسکوت گذارده میشود: مردم، انقلاب مردم، کارگران، زنان، جوانان، جمعیت های محروم و له شده، یعنی قربانیان و گورکنان نظام بردگی مزدی. تعبیر و تفسیری که این حضرات از اوضاع سوریه میدهند طوری است که گویی وقایع سوریه را آمریکا و انگلیس و روسیه و چین و ترکیه و عربستان و اوباش سلفی و شیعی غیره راه انداخته اند. این وسط چهره مردم قهرمان سوریه که با فداکاری بی نظیر در تاریخ دست به انقلاب زده اند تا از شر دیکتاتور کثیف و خونخوار حاکم و فقر و فلاکت و محرومیت رها شوند یکسره لاک مالیده میشود. لاک مالیده میشود تا مگر دنیا همچنان عرصه حاکمیت و رقابت دولت ها و ارتش ها و اوباش بورژوازی باقی بماند. تا مگر به کابوس بورژوازی ناشی از انقلاب و دخالت مستقیم مردم در اوضاع پایان داده شود. تلاشی ارتجاعی و نهایتا عبث که باید وسیعا افشاء بشود و کاملا به شکست کشانده شود.



از همین رو باید بسیار بیشتر و محکم تر و پرحرارت تر از انقلاب سوریه، از نقطه قوت ها و خودویژگی های آن، از ضعف ها و کمبود های آن، از نقش و جایگاه آن در چهارچوب موج انقلابات جهانی کنونی سخن گفت. بعلاوه انقلاب سوریه درس ها و تجارب مهمی برای هرکس که دلش برای آزادی و رهایی واقعی انسانها می تپد در بر دارد. برای مثال، از یکطرف قهرمانی مردم سوریه که علیرغم جنایات هیتلروار رژیم اسد و بیش از ۲۰ هزار کشته و اینهمه آوارگی و دربدری چنین شورانگیز به مباره برای رهایی از شر این رژیم ادامه میدهند احترام هر کسی را بر می انگیزد. اما از سوی دیگر این سوال را مطرح میکند که رهایی از شر رژیم سرکوبگر اسد باید تا این حد پرهزینه و سنگین باشد؟ چطور باید دامنه این لطمات و مقاومت ضدانقلاب و یا دخالت نیروهای ارتجاعی را به حداقل کاهش داد؟ و یا همینطور سوالاتی شاید فنی تخصصی تر نظیر این: سیاست نظامی یک انقلاب در کشوری همچون سوریه چه باید باشد؟ در زمانی که دولتهای قاتل میتوانند به سلاح های بسیار مخرب و کشنده مسلح باشند، سیاست نظامی انقلاب برای به حداقل رساندن تلفات و تخریب شهرها و مدارس و بیمارستانها و زندگی مدنی چه باید باشد؟ آیا برای مثال روش کلاسیک انقلابات یعنی قیام مسلحانه توده ای شهری ممکن است و کفاف میدهد؟ و یا سوال دیگر: در قبال دخالت دولت ها و نیروهای سیاسی ارتجاعی خارج از مرزها که با امکانات مالی و تجهیزات و آمادگی زیاد میتوانند در دل اوضاع انقلابی فعال شوند و حتی تحت نام انقلاب و دوستی با انقلاب در واقع ضد انقلاب بعدی را سازمان بدهند چه باید کرد؟



سوالها البته بیشتر از این است و امیدوارم که در ادامه این نوشته به سهم خود به برخی بپردازم. اما برای این منظور لازم است ابتدا تکلیف موضوع پایه تری را روشن کرد که بالاتر هم به آن اشاره شد: آیا آنچه که در سوریه میگذرد یک انقلاب است که حالا میخواهیم درس های آنرا مرور کنیم؟ آیا چنانکه مفسرین و میدیای غرب تلاش میکنند جلوه دهد این یک "جنگ داخلی" که در عین حال به عرصه رقابت قدرت های جهانی و منطقه ای تبدیل شده، نیست؟ یا حتی آنچه که جمهوری اسلامی و بشار اسد و روسیه میگویند، یعنی اینکه وقایع سوریه در واقع جنگ یک عده تروریست علیه حکومت اسد و "محور مقاومت" است، بیشتر به واقعیت نزدیک نیست؟ البته روایت مثلا "چپ" از این تفسیر نیز هست. مثلا: این جنگ دو جبهه ارتجاع است، مردم نفع و نقشی در آن ندارند. انقلابی در کار نیست، مردم گوشت دم توپ اند و در منگنه دو ارتجاع نابود میشوند. و البته صد رحمت به اینگونه "چپ" ها. چونکه از موضع اینها خانه نشینی مردم در می آید ( که البته در وسط یک همچه دعوایی به نفع اسد خواهد بود). اما انواع دیگری از "چپ" هستند که حتی این تعارفات را هم ندارند. آنها کل آنچه در سوریه را میگذرد "پروژه امپریالیست ها" (و امپریالیسم هم فقط منظور آمریکا و دول غرب است) میدانند و بی رودربایستی در کنار اسد و جمهوری اسلامی و روسیه و چین قرار میگیرند. جالب است که نمونه وطنی اینگونه چپ ها "دست بالا داشتن اسلامی ها و القاعده در اپوزیسیون سوریه" را بهانه قرار میدهند. یعنی حالا صحت و سقم این ارزیابی به کنار، این ها بنحو مسخره ای از یک نوع اسلام سیاسی (یعنی همان "محور مقاومت" مورد نظر جمهوری اسلامی) در مقابل دسته دیگرش، از یک قطب ارتجاعی بورژوایی در مقابل قطب دیگر دفاع میکنند و ژست مردم پناهی هم میگیرند...



چنانکه می بینید طیف وسیع و متضادی از نیروهای سیاسی، از دولتها و رسانه های غرب تا بلندگوهای تبلیغاتی اسد و خامنه ای و چین و روسیه و تا "چپ" های "ضد امپریالیست" و ملی اسلامی همگی بر این متفق اند که در سوریه انقلابی در کار نیست. اینها هر اختلاف و دعوایی که با هم داشته باشند در یک نقطه اشتراک دارند: انکار و یا کوبیدن انقلاب و مردم قهرمان سوریه. قتل عام کردن مردم انقلابی و یا حاشیه ای کردن مردم و دخالت انقلابی مردم در اوضاع. مهار و شکست انقلاب سوریه و یا اعاده امور سابق تحت نام دوستی و همراهی با انقلاب. اختلافشان فقط در این است که کدام دار و دسته و قطب بورژوایی بر سوریه حکم براند. همین ها که حاکم اند، یعنی دار و دسته اسد به حمایت جمهوری اسلامی و روسیه و چین، بمانند و یا اینکه اسد کنار برود و دار و دسته هایی که سر به ترکیه و قطر و عربستان و اسرائیل و آمریکا دارند سر کار بیاید.



بگذارید باز تاکید کنیم که انقلاب مردم سوریه، همانند انقلاب تونس و مصر و کل انقلابات اخیر، علیه همه این قطب های بورژوایی و حواشی آنها است. انقلابی برای "نان و کرامت" است. همان جوانان و جمعیت های "زائد" و بحال خود رها شده در این جنگل وحشی نظام کارمزدی یعنی همان کارگران و زنان و دیگر محرومان که در تونس و اسرائیل و یونان در اعتراض به فقر و چپاول بانکها حتی خودشان را آتش میزنند، همانها که میدان التحریر قاهره و جنبش اشغال نیویورک را آفریدند، همانها که در مونترال و تل آویو و تهران و پاریس و مادرید تظاهرات های میلیونی برپا کرده اند، دقیقا همانها در سوریه و علیرغم حکومت وحشی و فاشیستی بشار الاسد به طغیان برخاسته اند و مثل همه جای دیگر "نان و کرامت" میخواهند. انقلاب سوریه مثل دیگر انقلابات خاورمیانه و شمال آفریقا و کل جنب و جوش انقلابی جهانی دو سه سال اخیر علیه کل دنیای کثیف و کهنه ای است که جولانگاه تروریسم دولتی غرب و تروریسم اسلامی بوده است. مردم هم علیه مبارک و بن علی پروغرب و طرفدار آمریکا به انقلاب برخاسته اند و هم علیه اسد پروشرق و متحد جمهوری اسلامی و روسیه و چین. انقلاب "نان و کرامت" چنانکه از اسمش پیداست برای رفاه و حرمت انسان است. علیه همه آن نیروها و جریانات سیاسی است که انقلاب را مثل اسد جنایتکار درهم میکوبند یا مثل آمریکا و متحدینش میخواهند از در همراهی با انقلاب وارد شوند اما آنرا مهار کنند و خنثی کنند و به شکست بکشانند. انقلاب سوریه دقیقا علیه همه آن نیروهای ارتجاعی (از جمله این چپ های جامانده و مسخره "ضد امپریالیستی") است که آنرا انکار میکنند. اصلا معنای تاریخی انقلاب سوریه مثل انقلاب مصر و غیره دقیقا نفی عملی و تاریخی همه این واماندگان و مرتجعین زمان ماست. بی جهت نیست که چنین همه به تک و تا افتاده اند و با گلوله و توپ و خمپاره و یا با تلاش برای ساز کردن اوباش جدید که سوار بر اوهام مردم بشوند و یا با زخم زبان زدن و مسخره کردن انقلاب و مردم انقلابی، در یک جبهه واحد به جان انقلاب و نیروهای مدافع آن افتاده اند. از همه رقت آورتر و تاسف آورتر البته وضعیت همین به اصطلاح چپ های ضد امپریالیست است که با بلاهت تمام به کثیف ترین و رسواترین جناح ضد انقلاب زمان ما (یعنی امثال اسد و خامنه ای و پوتین) مفت و مجانی سواری میدهند. اینها در واقع "زامبی" های سیاست اند. مردگانی که ادای زنده بودن در می آورند و با قیافه های عجیب خود سعی میکنند زندگان را بترسانند.



اینرا هم تاکید کنیم حتی آنها که در مقابل انقلابات اخیر و از جمله انقلاب سوریه میخواهند مثل اوباما "در طرف درست تاریخ" قرار بگیرند، آینده چندان درخشانتری از صف ارتجاع پوسیده نوع خامنه ای، اسد، پوتین در انتظارشان نیست. گرچه مزیت قطب بورژوایی غرب در مقابل رقبای وامانده شان این است که بر روی کنترل و مهار اوضاع آینده سرمایه گذاری میکند حال آنکه قطب دیگر از یک گذشته پایان یافته بطور مذبوحانه دفاع میکند. اما آینده جهان از آن هیچکدام اینها نیست. این دوره "ریگن" و "تاچر" نیست که "بانوی آهنین" اعتصاب معدنچیان انگلیس را در هم میشکست و جناح راست سرمایه و بازار آزاد با اعتماد به نفس در سراسر جهان به حقوق کارگران و رفاه و آزادی بدست آمده در دوره قبل تعرض میکرد. این دوره سقوط سرمایه داری دولتی شوروی و طنین نعره "کمونیسم مرد" در جهان و حمله به هرگونه آزادیخواهی و عدالت طلبی نیست. این دوره نظم نوین جهانی نیست که ابلهی مثل جرج بوش دنیا را تهدید میکرد "هرکس با ما نیست بر ماست".

همانطور که ما بارها گفته ایم این دوره انقلابات جهانی قرن بیست و یکمی است که برای پایان دادن به همه آن سیاه ترین صفحات تاریخ معاصر بشر به میدان آمده است. امروز دوره جنبش های ضد سرمایه داری و شورشهای بزرگ در پایتخت های سرمایه داری جهانی است. دوره انقلابات قرن بیست و یکمی است که در گام اول دیکتاتورهای خاورمیانه را یکی پس از دیگری به زیر خواهد کشید و راه را برای پیشروی های بیشتر خود خواهد گشود. دوره جنبش ۹۹ درصدی ها علیه یک درصدی های صاحب بانکها و قدرت و ثروت و دوره "آرزوی من از صندوق رای در نمی آید" است. اینطور نیست که حالا مردم مصر زجر کشیده از دیکتاتوری مبارک به دیکتاتوری اخوان المسلمین ـ ارتش سر فرود می آورد. چیزی عمیقا در جامعه مصر و یا تونس و غیره عوض شده است. دوره ای تازه شروع شده که دیر یا زود باید رهبری و سازمان سیاسی مناسبش را شکل دهد و این دنیای وارونه را سرتاپا عوض کند. اینطور نیست که در خاورمیانه دوره میدانداری اسلام سیاسی نوع خامنه ای، اسد، حماس، حزب الله تمام شده و دور به دست اسلام نوع اردوغان و شیوخ قطر و عربستان سعودی افتاده است. خود این دومی ها هم برای بقاء خود و جان بدر بردن از این دوره انقلابی می جنگند. کسانی که فکر میکند یک دسته ارتجاعی میرود و دسته دیگر می آید و آب از آب تکان نمی خورد، بریده های تاریخی اند که هنوز در دوره ماقبل انقلابات اخیر زندگی میکنند. متوجه نیستند چه اتفاق عظیمی در جهان افتاده و به گذشته تعلق دارند. در این کوته نظری هم البته گوی سبقت را همان چپ های به اصطلاح ضد امپریالیستی، همان زامبی های سیاست، از همه ربوده اند. به این طفلی ها باید گفت: این "پروژه امپریالیسم" نیست که در سوریه پیش میرود. این پروژه انقلاب است که علیرغم همه وحشیگری اسد و حمایت های جمهوری اسلامی و روسیه، علیرغم همه موانع و مشکلات بر سر راه انقلابیون، علیرغم همه تلاشهای آمریکا و ترکیه و قطر و عربستان برای مهار انقلاب و از پیش خنثی کردن آن، دارد پیش میرود. پیش از انقلاب سوریه، که تنها با جانفشانی بی مثال میلیونها مردم سوریه ممکن شده است، همه این نیروها، از اسرائیل گرفته تا حزب الله، از جمهوری اسلامی گرفته تا ترکیه، از آمریکا گرفته تا روسیه، همه و همه داشتند با رژیم بشار اسد زندگی میکردند. کسی خواهان کنار زدن اسد نبود. اما امروز حتی جمهوری اسلامی هم که از ترس مرگ خود با چنگ و دندان از اسد دفاع میکند میگوید اسد باید به اصلاحاتی دست بزند. انقلاب سوریه در قدم اول علیه اسد است اما تنها علیه اسد نیست. بلکه علیه کل آن دنیایی است که برای دهه ها به اسد و پدرش پایداری و مشروعیت میداد. اینکه این انقلاب بتواند در همه مراحل و گام هایش پیروز شود خود موضوع پراتیک و تلاش انسانی است. اما بطور قطع در همین گام اول خود طومار اسد و رژیمش را درهم پیچده و منشاء تغییرات بسیار وسیع است.



بدین ترتیب اولین درس از انقلاب سوریه این است که دوره کنونی و انقلابات دوره حاضر را بشناسیم و ببینیم بیربط شدگان به تاریخ چه کسانی هستند. صف وسیعی که افتخار بی خبرترین و جامانده ترین های آن نسیب رفیق زامبی "ضد امپریالیست" میشود، اما از پوتین و خامنه ای و اسد، تا اردوغان و نتیانهو و اوباما نیز با همه تفاوتها و اختلافات شان جزو آن هستند. این درس برای ما و انقلاب در ایران بسیار مهم است چرا که ما در همین دوره انقلابی جهانی زندگی میکنیم. نه فقط این، که ایران به دلیل شرایط تاریخی و سیاسی ناشی از سه چهار دهه اخیر در مرکز این تحول جهانی قرار دارد. درست است که انقلاب ۸۸ مردم ایران علیه جمهوری اسلامی نتوانست حتی در گام اول خود نیز یعنی سرنگونی رژیم اسلامی موفق شود، اما آغازگر دوره ای شد که تا همینجا چندین دیکتاتور را به زباله دان تاریخ روانه کرده و اکنون نوبت دیکتاتوری رسیده که بنوعی بندناف جمهوری اسلامی به آن وصل است. در پس انقلاب سوریه و سرنگونی رژیم بشار اسد تحولات بسیاری در کل خاورمیانه و بویژه انقلاب دیگری در ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی قرار دارد. این خود تازه شروع تحولاتی تعیین کننده در جهان خواهد بود. اولین درس از انقلاب سوریه همین است که این را ببینیم و صدبار بیشتر گرد و غبار تلاش های بیربط شدگان به تاریخ را کنار بزنیم و برای پایان دادن به "ماقبل تاریخ بشر" بقدرت انقلاب و دخالت و حکومت مستقیم کارگران و مردم آستین ها را بالا بزنیم.

(۲۲ آگوست ۲۰۱۲)
 



_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود..

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد