مقاله

 



ضرورتهاى واقعى و پاسخهاى وارونه
(نکاتى پیرامون اتحادها،در میان نیروهاى موسوم به کمونیزم کارگرى)


عبدالله شریفى – داریوش نیکنام – غفار غلام ویسى


این روزها فضاى رقابت گونه اى حول “اتحاد” در میان جریانات اپوزیسیون ایرانى به گرمى در جریان است. در این فضا، ما روزانه شاهد سمینارها و کنفرانس ها حول “متحد” شدنها هستیم. مدتى است که این اپیدمى، به جریانات موسوم به کمونیزم کارگرى نیز سرایت کرده است.
در این میان ١٨ نوامبر سمینارى با عنوان “چشم انداز اتحاد نیروهاى کمونیزم کارگرى” توسط حمید تقوایى لیدر حزب کمونیست کارگرى، ایران برگزار شد. ده روز بعد خبر ادغام دو جریان، (حزب حکمتیست جناح اکثریت) و (حزب اتحاد کمونیزم کارگرى) از طریق بیانیه هاى منتشر شده، اعلام گردید.

ممکن است در نگاه یک ناظر ساده اندیش نفس این اقدام که احزاب و جریاناتی که تحت نام “کمونیسم کارگرى” فعالیت مى کنند به این نتیجه رسیده اند که به منظور “تقویت کمونیسم در شرایط سیاسى کنونى” باهم “متحد” شوند، مثبت به نظر برسد و حتى ممکن است که به نوعى این توهم را پیدا کند که واقعا این جریانا ت از موضع تقویت موقعیت کارگر و کمونیسم حاضر شده اند که حزب خود را منحل کنند و با اخلاص و بدور از سکتاریسم سازمانى به دیگرى بپیوندند و یا حاضرند که در یک کنگره “فراگیر” با دیگران شرکت کنند و یک “حزب جدید” بوجود بیاورند. و چه رویدادى شور انگیز تر از این که رهبران این سازمانها بعد از سالها جدایى و دوریهاى “سیاسى و سازمانی” سر عقل آمده اند و حاضرند که گذشته را فراموش کنند و “صفر کیلومتر” زیر یک چتر واحد گرد هم آیند و نقطه عطفى در تاریخ” کمونیسم کارگرى” به وجود بیاورند.

 اما در این مورد هم مانند کلیه رویدادهاى سیاسى، بایستى میان گفته ها و ادعاهاى خیال پرورانه احزاب و منافع واقعى آنها، میان طرز تلقى آنها از خودشان و آن چیزى که در واقع هستند، فرق قائل شد. وراى نیات “خیر خواهانه” مدافعین این طرح ها، نیروى محرکه واقعى ایکه پشت این پروژه ها مى باشد، در یک جمله میتوان چنین بیان کرد:” نجات سازمانهاى مربوطه از بن بست و سردر گمى سیاسى “. این فقط سردرگمى جریاناتى را آشکار مى سازد که سالها پیش با کمونیسم کارگرى و مبانى فکرى و سیاسى آن وداع گفتند. این رویدادها بیانگر هیچ نقطه عطفى در سرنوشت کمونیسم نمى باشند واساسا ربطى به کمونیسم کارگرى ندارند. اتحاد هاى حاصل از این سناریوها( تازه اگر منجر به اتحادى بشود) از نوعى هستند به قول مارکس، که نخستین بند پیمانهایشان جدایى است.


کل ماجرا پر از تناقضات جار زننده است. کافى است که تنها خراشى کوچک بر پوسته توهم بر انگیز این رویدادها بیندازیم تا ماهیت واقعى آنها در انظار همگان اشکار شود. این یک حرکت پیشرو، بالنده، انتقادى و معطوف به سرنوشت کمونیسم و کارگر در جامعه نمى باشد. این دو حرکت سیاسى اگر چه ظاهرى متفاوت دارند اما وجوه هاى مشترک نیز دارند، ما در این نوشته تلاش میکنیم به مهمترین نکات لازم حول این تحرکات سیاسى بپردازیم.


نکاتى پیرامون سمینار “چشم انداز اتحاد نیروهاى کمونیزم کارگرى”

اگر حمید تقوایى و یا هر کس دیگرى از حزب کمونیست کارگرى مى آمد و مى گفت که ما به یک باز بینى انتقادى از موقعیت امروز خودمان رسیده ایم و در دهسال گذشته به کمونیسم در ایران عقب گردهاى نظرى،سیاسى و سازمانى زیادى تحمیل گردیده و از جمله همین سیاست ها ایکه در این دهه منشا فعالیت هاى ما بوده اند و ما قصد احیا کمونیسم کارگرى را داریم آنوقت مسٸله ماهیتا فرق مى کرد. و قطعا مبناى ارزیابى ما هم چیز دیگرى مى شد. ولى ماجرا از این جنس نیست. فرض بحث ایشان هم این نمى باشد . و ما فکر مى کنیم که از همین ابتدا تکلیف کسانى که از موضع مارکسیستى و کمونیستى به تحولات درونى این احزاب مى پردازند کاملا روشن است.


این سمینار به زعم خود برگزار کننده ، قرار است منجر به کنگره فراگیر نیروهاى کمونیزم کارگرى شود. قرار است گذشته ها فراموش شوند و این نیروها تاریخ یک دهه را بایگانى کنند و بدون شنیدن نقدى از وضع موجود بدون ارزیابى از تحولات درونى و بیرونى این دهه، بار دیگر در کنار هم خوش و خرم “روز از نو روزى از نو” کارها را شروع کنند. به این روش در علم سیاست رمانتیزه کردن سیاست و جدال طبقاتى میگویند. اجازه بدهید کمى از نزدیکتر به جزئیات طرح “کنگره فراگیر…” بپردازیم.


در همان قدم اول این سوال مطرح میشود که چرا سمینار تحت نام سمینار “احیاى کمونیزم کارگرى” نیست؟ یا مثلا چرا این سمینار “ضرورت تغییر ریل جریانات کمونیزم کارگرى” نامیده نشد؟ اگر به سخنان رفیق حمید تقوایى بدقت گوش دهید متوجه حساسیت خاصى راجع به این اسم گذارى خواهید شد. گویا رهبرى حزب کمونیست کارگرى با این پیش فرضها که گویا این جریان نمایندگى کمونیزم را داشته و دارد، نیازى به احیاى چیزى از دست رفته و نقدى به گذشته و حال خود و تمایلى به تحولات این ده سال اخیر را ندارد بلکه در ادامه این وضع قصد کنگره فراگیر حزب موجود را دارد که جمعى دیگر را به خود ملحق کند. اىن در واقع فراخوان پیوستن به حزب کمونیست کارگرى اما در شکلى کمى پیچیده تر . این حرکت بر پیش فرضهایى استوار است که اتفاقا خود این پیش فرضها را باید نقد کرد.


حمید تقوایى میگوید: “راجع به تغییر اسم حزب تعصبى ندارد اما راجع به خط سیاسیش کوتاه نمیاید… من با خط خودم میایم شما هم با خط خودتان..” این فرمول چندین سوال و بحث لازم را پیش میکشد. سوال این است مگر سال ٢٠٠۴ جمعى که ازآن حزب جدا شدند،کسى با اسم حزب مشکلى داشت؟ تا آنجایى که به حافظه سیاسى بر مى گردد، مشکل اساسى آن دوره خط سیاسى اى بود که به (خط حمید تقوایى) معروف بود، حمید اکنون نیز در امتداد آن خط سیاسى بر متن سیاستى که حزب را به انشقاق کشاند قصد اتحاد و یا اعاده آن شکل گذشته با اتکا به آن خطوط سیاسى را دارد . این تناقص را چگونه توضیح میدهند؟ چرا در این اتحاد اسم حزب باید قربانى شود و خط سیاسى سالم در رود؟ آیا برنامه تغییر نام حزب کمونیست کارگرى بر مبناى سیاست “انقلاب انسانى” و حکومت انسانى” در دستور کار آتى میباشد؟ آیا ترس از مسولیت انشعابات ده سال گذشته بعداز مرگ منصور حکمت عامل فرار از پذیرش یک نقد مارکسیستى از وضع موجود است؟ منشاء این مقاومت چیست؟


تاریخ ده ساله گذشته که حمید تقوایی قصد نادیده گرفتن آن و تنزل آن تا سطح خاطرات سیاسى را دارد، یکى از دورانهاى پیچیده و از قضا قابل بحث تاریخ سى ساله کمونیزم در ایران میباشد. یک دهه قبل با مرگ منصور حکمت گرایشات خوابیده در زمان هژمونى کمونیزم کارگرى بیدار شدند و جنگى وسیع تا سطح تلاشى آن حزب بر متن غیر سیاسى ترین روشها پیش برده شد. ما مقاطع این تاریخ را طى این شش سال اخیر مرتب نوشته و گفته ایم اینجا نیازى به تکرار کلى آن نمی بینیم اما مختصرا یادآور میشویم که در فقدان منصور حکمت یک خط سیاسى منسجم و شناخته شده و اتفاقا جواب گرفته، قدعلم کرد، این خط به خط حمید تقوایى معروف بود. در مقابل، بى خطى و بى رهبرى جمعى زیاد از کادرها که اصرار بر تداوم و دفاع از سیاستهاى کمونیزمى که منصور حکمت نماینده آن بود، قرار گرفتند. سرانجام حزب حول شخصیتها قطبى شد و در یک پروسه تلخ جدایها صورت گرفت. در واقع کنگره چهارم، کنگره قطع بند ناف با کمونیزم کارگرى بود. کنگره اى که به ظاهر وعده داد” تا سرنگونى رژیم اسلامى ما متحد میمانیم…” چندان طول نکشید که وعده ها دود شدند و به هوا رفتند و در رودرویى با مکانیزمهاى عینى تر منجر به تجزیه حزب شد. طنز تلخ تاریخ این بود که همان موقع که وعده متحد ماندن داده میشد، در پشت صحنه کار انشعاب یکسره شده بود. این انشعاب تلخ بلاخره طى پروسه دردناک و نامتمدنانه به وقوع پیوست. ما سرسختانه مخالف مذهبى کردن کمونیزم هستیم، بر این مبنا این روند را نه روند “ارتداد” بلکه روند انتخابهاى جدید و برافراشتن پرچم هاى گرایشات جدید، میدانیم.


اکنون بعداز ده سال،هر دو خط اصلى این انشعاب و دو طرف نزاع و کشمکش همراه خطوط سیاسى و سازمانیشان با بحران روبرو شده اند. خط راست کورش مدرسى، که ابتدا به نام دفاع از سیاستهاى کمونیزم قبل از مرگ منصور حکمت شروع کرد و اوج گرفت، با کمونیزم دانشجویى وامید بستن به دانشجویان جناح چپ تحکیم وحدت ادامه یافت و سر انجام در ایستگاه آخرافلاس، یعنى شفاف شدن در پیوستن غیر رسمى به “رهبران اصیل”تر، تز “کارگر کارگرى” در قالب ایرج آذرین و بهمن شفیق ها بر زمین نشست . ما از سال ٢٠٠۵ و ٢٠٠۶ یعنى یکسال بعداز انشعاب، بر بستر نقد بر مواضع و سیاستهاى دوطرف راه خود را از کل این پدیدهها جدا کردیم. بدون وقفه در همان موضع انتقادى تلاش خود را براى بازگشت و احیاى کمونیزمى که بستر اصلى آن و پرچم آن مارکسیسم بود ادامه داده ایم و باره ها در این مسیر به اتحادها و پیوستن هاى غیر واقعى “نه” گفته ایم.


خط دیگر یعنى خط حمید تقوایى هم همان روز هاى بعد از جدایها در کنگره پنجم خود اعلام “تولد جدید” کمونیزم نوع خود را کردند و گفتند که با جدایها قویتر از دوران منصور حکمت هم شده اند و بر آن مسیر راه خود را تا امروز رفته اند که با مصوبات و سیاستها و عملکردهاى این یک دهه قابل قضاوت هستند.


حمید تقوایى از یک تحلیل در مورد ” بن بست سرمایه دارى”، به میدان آمدن”جنبش ٩٩ درصدیها” و “بهار عربى” شروع می کند و به این نتیجه رسیده که شرایط امروز نیاز به ” یک حزب کمونیستى قوى ” براى دخالت در تحولات سیاسى ایران و منطقه را در دستور کار کمونیستها قرار مى دهد. در همین جا تناقض فراخوان ایشان براى اتحاد و تشکیل کنگره “فراگیر” خود را عیان مى کند. اگر در یک حالت فرضى هم نظرات ایشان را در مورد اوضاع دنیا و ….قبول کنیم، نتیجه اى که ایشان مى گیرد یعنى نیاز به یک اتحاد وسیع میان نیروهایى ایکه خود را اسما “کمونیسم کارگرى” مى نامند با هدف امکان پیدا کردن براى دخالتگرى فعال در تحولات سیاسى پیشارو، نشان مى دهد که حزب ایشان ” حال و روز خوبى ندارد” و براى این رودررویی آمادگى ندارد. والبته ایشان این را صریحا اعتراف نمى کند،چونکه یک اذعان خیلى سطحى کل مبانى فکرى و سیستم نظرى ایشان را در هم مى ریزد.


پیش شرط اولیه براى اینکه بحث ایشان را جدى گرفت و آن را در ادامه یک سنت انتقادى که کمابیش وجود داشته قرار داد، این است که، باید از سازمانهاى موجود که تحت نام “کمونیسم کارگرى” فعالیت مى کنند عبور کرد. نه فقط عبور سازمانى، بلکه یک نقد همه جانبه از مبانى فکرى، سیاسى و جنبشى که اینها در یک دهه گذشته نمایندگى کرده اند. نمیتوان به اینها چسبید و همزمان به عنوان قهرمان نجات “کمونیسم کارگرى” به میدان آمد. وى هم درسمینار و هم در نوشته اش به صراحت مى گوید که هیچ انتقادى به استراتژى و سیاست حزبش که در مغایرت کامل با کمونیسم کارگرى قرار دارد ومنشا اصلى سر در گمى و بن بست حزب تحت رهبرى ایشان مى باشد، ندارد. این سیاست ها ى این حزب است که بدلیل نمایندگى نشدن کمونیسم کارگرى بعد از منصور حکمت و از بین رفتن هژمونى مارکسیستى و کمونیستى در درون حزب کمونیست کارگرى ایران ، به بن بست رسیده اند. بى تاثیرى و روند عقبگرد این حزب حاصل عروج روایت هاى شناخته شده و نقد شده چپ سنتى توسط کمونیسم کارگرى مى باشد. با این پرچم سیاسى، حزب کمونیست کارگرى در این ده سال مرتبا هر روز بیشتر به حاشیه تحولات سیاسى رانده شده است.


رویدادهای سال ٨٨ در ایران نشان داد که این حزب از ظرفیت دخالتگرى فعال برخوردار نمى باشد و این قاعدتا بایستى تعداد زیادى را در صفوف حزب کمونیست کارگرى به فکر کردن مى انداخت. اما از قرار معلوم این انتظار عبثى می باشد. اگر همین فردا هم “انقلاب مردم” ایران بر اساس تحلیل ایشان به وقوع بپیوندد، باز هم با این وضع حزب، از اینها کارى ساخته نخواهد شد.

دنیاى بیرون ما دنیاى جدال جنبش هاى اجتماعى و طبقاتى است. هر گونه عقبگرد و یا تحول مهر این جدالها را بر خود دارند. هیچ حزبى در خلا حیات سیاسى خود را سپرى نکرده است. این دهه هم مشمول این قانونمندى میباشد.از سال ٢٠٠۴ تاکنون یکدهه است که همه ما بر تمایزاتمان پافشارى کرده ایم. این دوره دوره برجسته کردن تفاوتها و تمایزات بود. اکنون کسى که الفباى سیاست را بلد باشد در بیرون از این مدار، هیچکدام از احزاب موجود و موسوم به کمونیزم کارگرى را ادامه آن کمونیزمى که زمانى منصور حکمت پرچمدار آن بود، نمیداند. این “کمونیزم کارگرى” پدیده اى است محصول این دهه اخیر، روایت و قرائت گرایشات جدید میباشد و عینا باید مانند پدیدههاى جدید ارزیابى شوند. به حکم تاریخ خود این دهه این احزاب که از سیاست و تاکتیک تا استراتژى سیاسیشان،به طور منسجم و کار شده با آن کمونیزم ده سال قبل فاصله گرفته اند. حال با یک چرخش مکانیکى و غیر واقعى در کنار هم بودن را نیز باید بر بستر عجایبات و در افزوده ها و در سنت این گرایشات جستجو کرد.


قطعا براى هر کمونیستى که قصد کارى و تغییرى داشته باشد، تحزب کمونیستى را یکى از ارکان فکرى و سیاسى خود میداند. اما حزب ساختن با آشتى کنان تفاوت فاحشى دارد. اتحاد بر بستر یک انتقاد مشترک در متن مبارزه اى عملى و سیاسى و نظرى بسیار متفاوت تر از ادغام و پیوستن میباشد. این اتحادها و پیوستن هاى مکانیکى و غیر واقعى که فاقد زمینه نقد مارکسیستى و یا پلاتفرم مشترک صورت میگیرند، خود محصول شرایط عینى دوره معاصر میباشند. این رویدادها ریشه در اوضاع سیاسى جهانى و کلیت سیاست طبقاتى جارى دارند.
تحولات سیاسى اخیر در جهان عرب و تعرضات وسیع میلیونى، در اروپاى قاره و به شکلى در سراسر جهان امروز علیه سرمایه دارى بحران زده، متاسفانه عدم حضور موثر کمونیسم دخالتگر را عملا اثبات و بار دیگر جایگاه چپ غیر کارگرى وغیر مارکسیستى، به معنى واقعى کلمه را، عملا به نقد کشید و با بحران روبرو کرد.


بدیهی است که تجربه و مشاهده این اوضاع ،براى هر کمونیست جدى در ایران این سوال را مطرح میکند که آیا چپ ایران نیز مانند چپ مصر و یونان در فرداى تحولات سیاسى و دست به دست شدن قدرت سیاسى در ایران، به حاشیه رانده نخواهد شد؟ جواب این سوال ما را به دامنه بحران چپ سنتى موجود میرساند.


این تحولات اگرچه نقدى عملى بر چپ سنتى موجود بود در مقابل اما ضرورت بازگشت به مارکس واحیاى کمونیزم کارگرى و تحولات بنیادى را صد چندان نشان میدهد. این بحران دامن شاخه هاى موسوم به کمونیزم کارگرى امروز را نیز گرفته است. این بحران “کمونیزم” غیر کارگرى وغیرمارکسیستى است. این بحران نه تنها ربطى به کمونیزم کارگرى منصور حکمت ندارد بلکه باز گشت و احیاى آن را بشدت گوشزد میکند.

اما چند نکته هم راجع به ادغام دو حزب (اتحاد کمونیزم کارگرى) و (حکمتیست جناح اکثریت)

اعلام به هم پیوستن این دو جریان، در واقع اتحاد دو گروه مى باشد که هر دو قبلا مورد غضب دو جریان اصلی دیگر قرار گرفته اند. پروسه به هم پیوستنشان دیگرخیلى تماشایى است. اینها از قرارمعلوم طى دیدار و نشست و بر خاست هاى پنهان و به دور از چشم جامعه و بدون حتى یک پلاتفرم دو خطى به توافق رسیده اند. حزب اتحاد در بیانیه پیوستنشان مى نویسند:” ما در گذشته علیرغم اشتراکات برنامه ای و تاکید بر چهارچوب سیاسی و نظری واحد، اختلافات سیاسی نیز داشته ایم.اما سیاستها و چهارچوبهای انتقادی مشترک امروز ما بیش از هر زمانی است، با این وجود روشن است که مسئولیت مصوبات گذشته دو حزب بعهده رهبری دو حزب است.” همین دو جمله از بیانیه بى پایگى و اگر ناراحت نمى شوند غیر سیاسى بودن آنها و کل این پدیده را نشان می دهد. سٸوال ساده این است که دوستان عزیز مگر قبلا هم شما “اشتراکات برنامه اى” نداشتید و از همدیگر جدا شدید؟! آیا میتوانید دو کلمه در رابطه با “چهار چوب انتقادى مشترک” امروزتان را به مردم نشان دهید؟! جریانى که شما به آن پیوسته اید خود در کنگره اخیرشان جار زدند که اساسا به چیزى نقدى ندارند! واگر مورد خشم جناح مقابل قرار نمى گرفتند کماکان همانجا بودند.


مگر شما یک بارقبلا جواب منفى تقاضاى عضویتتان را از همان کسانی که امروز به آنها مى پیوندید نگرفته بودید؟! مگر همین کسانى که شما امروز به آنها مى پیوندید در سال ٢٠٠٧ در جواب در خواست عضویتتان از آن حزب، این را به شما نگفتند:” – حزب اتحاد کمونیسم کارگری از نظر سیاسی و نظری در همان سنت چپ حزب کمونیست کارگری قرار دارد و تا اینجا نزدیکی خاصی به حزب ما ندارد. از نظر ما مادام که این جریان به نقد جدی ای از رویکردهای فکری و سنت سیاسی چپ حاکم بر حزب کمونیست کارگری نرسد نزدیکی ویژه ای با ما نخواهد یافت.


۲ – حزب “اتحاد کمونیسم کارگری” پرچمی برای جمع آوری “مخالفین” و “ناراضیان” در حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست است. چنین حزبی از حد یک جریان محفلی بی آینده عبور نخواهد کرد.


۳ – سیاست ما در قبال این حزب همان سیاست ما در قبال حزب کمونیست کارگری است: نقد جدی مبانی نظری و سیاسی، نقد روش های عملی سنت چپ ناسیونال- پوپولیست است. (به نقل از کمونیست ١۴٩، ارزیابی ما از حزب “اتحاد کمونیسم کارگری”) و قطعا میدانید که این شامل همان مصوباتى است که این جمع در کنگره اخیرشان در پایبند بودنشان به آنها قسم خوردند!


انگار رویداد ها و آدم ها ى این پدیده بیش از اندازه وارونه اند. حزبى خودش را منحل مى کند و به جریانى می پیوندد که خودش به تازگى طى یک کودتاى سازمان یافته از حزب اصلیش ” اخراج” شد ه است و هنوز از سر گیجه ضربه اى که خورده اند، کمر راست نکرده اند و کماکان به شدت یک جریان ضد انتقادى مى باشند. جریانى که تمام انتقادش از دو جمله” تغییر ریل و بازگشت به منصور حکمت” هیچگاه فراتر نرفت و در اولین کنگره خود با قرار “پذیرش تمام سیاستهاى مصوب ” حزبشان هر گونه منفذ انتقادى را مسدود کرد. جریانى که نشان داد در عبور از منصور حکمت زیر چتر کورش مدرسى پروایى نداشت اما عبور از کورش مدرسى را بر نمیتابد. لابد حزب اتحاد بر همه این واقعیات واقف است و علیرغم آن تن به انحلال و ادغام داده است. هر کس در این دنیا محق است انتخاب دلخواه خود را داشته باشد، اما ما هم محق خواهیم بود که بگوییم حزب اتحاد تکلیفش روشن بود، این حزب از همان بدو تولد حزب ادغام بود.


مرور زمان ممکن است زخمها را بهبود بخشد اما خاطرات تاریخى را به طاق نسیان نمیسپارد، حزب اتحاد زمانى از کورش مدرسى درخواست انحلال خود و ادغام را کردند که اتفاقا کورش مدرسى و حزبش زیر فشار انتقادى جمعى نسبتا وسیع قرار داشتند. تحولى که بیانیه انحلال و ادغام و جشن و سرورش بدون زمینه هاى انتقادى و یا پلاتفرم مشترک، یکشبه اعلام شود، نمیتواند منشا امید و اعتبار خاصى باشد. تناقضات این حرکت به قدرى آشکار است که هرکس را از کنکاش خاصى براى پى بردن به بى آیندگى این ” وصلت” ها بى نیاز میکند. به همین دلیل باید به کسانیکه از روى دلسوزى براى آینده کمونیسم در ایران به این طرح و یا طرح هاى مشابه امید بسته اند گفت که نباید امید چندانى به این طرح ها و سیاست ها بست، باید بفکر راه حلهاى کارا و واقعی بود.

در خاتمه خوانندگان ما ممکن است این سوال را ازما بپرسند ، پس شما چه میگویید؟ آیا شما با هر اتحادى مخالفید؟ به نظر میرسد جواب این سوال به نحوى در نوشته مستتر باشد. اما اگر بطور مختصر جواب داد، باید گفت ما خود را بخشى از تلاش براى احیاى کمونیزم کارگرى بر بستر یک سنت انتقادى مارکسیستى میدانیم. ما میدانیم به قول مارکس:” آدمیان هستند که تاریخ خود را میسازند ولى نه آنگونه که دلشان میخواهد، یا در شرایطى که خود انتخاب کرده باشند،بلکه در شرایط داده شده اى که میراث گذشته است و خود آنان بطور مستقیم با آن درگیرند” (هیجدهم برومر کارل ماکس) که ما باید بخشى از سازندگان این تاریخ باشیم.

در حقیقت اگر این سنت انتقادى که مد نظر ماست موجود بود و اگر حزبى دخالتگر و با نفوذ که قصد کارى جدى را داشت، در این میان پیدا میشد که بطور واقعى در جدالهاى سیاسى جامعه قابل رویت بود، حتى اگر هم خط ما هم بطورکامل نمیبود، میتوانستیم و ممکن بود ادامه این تلاش را با چنین جریانى همراه کرد. ما میدانیم که احزاب سیاسى قاعدتا باید خطوط سیاسى متفاوتى را در خود حمل و تحمل کنند، اما احزاب سیاسى یعنى جریاناتى که در جامعه در متن جدالها فشار و حضورشان محسوس و غیر قابل انکار باشد، نه صرفا ادعای افراد خود و در مدار سازمانى .


تلاش براى متحد کردن تحت پرچم هژمونى کمونیزم کارگرى امرى است که در دستور کار ما بوده وپیوسته خواهد بود. ما نه سرنوشت سیاسى خود و نه سرنوشت سیاسى دیگران را به دامن توهمات و اتحادهاى غیرواقعى و بدون آینده نمیسپاریم. ما مسولیت اتحادها و لاجرم تفرقه هاى بعدى را به عهده همان کسانى میسپاریم که در مقابل سنت انتقادى کمونیزم کارگرى ایستادگى میکنند.


جا دارد این گفته داهیانه انگلس را پایان بخش این نوشته سازیم.


“بعداز شکست هر انقلاب یا ضد انقلاب، در میان فراریانى که به خارج کشور گریخته اند فعالیت هاى تب آلودى آغاز میشود. گروههاى حزبى گوناگونى تشکیل میشوند و یکدیگر را متقابلا متهم میسازند که موجب به لجن فرو رفتن ارابه (انقلاب. مترجم)گشته و بدین ترتیب خیانت و تمام انواع ممکنه از گناهان کبیره را به یکدیگر نسبت میدهند. آنها با وطن خود فعالانه در ارتباط باقى میمانند، تشکلیلاتى برپا میکنند، توطئه میچینند، اعلامیه ها و روزنامه هایى منتشر میسازند و سوگند میخورند که تا بیست و چهار ساعت دیگر مجددا حمله آغاز شده و این بار پیروزى حتمى است و در این رابطه حتى مشاغل دولتى را تقسیم میکنند. طبیعى است که این حساب ها غلط از آب در میاید و به دنبال خود سرخوردگى پشت سرخوردگى به همراه میاورد. از آنجا که آنها این نتایج را مولود مناسبات اجتناب ناپذیر تاریخى- که مایل به درک آن نیستند- ندانسته، بلکه در نتیجه خطاهاى تصادفى افراد تلقى میکنند، لذا بر اتهامات متقابل آنها افزوده میشود و بدینگونه تمام جریانات به دعوا و مرافعه عمومى منتهى میگردد. درسیر تاریخى تمامى گروههاى مختلف فرارى از مهاجرین سلطنت طلب سال ١٧٩٢ (فرانسه. مترجم) گرفته تا به امروز، این نکته پیوسته به چشم میخورد. و هر کس که در میان فراریان از فهم و بصیرت برخوردار باشد، خود را از این جار و جنجال بى ثمر- تا آنجایى که بتواند آبرومندانه انجام شود- کنار کشیده و به کار بهترى میپردازد.”

 (انگلس رساله کمونارها و بلانکیستهاى فرارى)

سوم دسامبر ٢٠١٢



_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد