مقاله

 


من و آدما و هادی
یا
ما و سیاست و قانون ؟




 



چند وقت پیش مطلبی را از هادی خرسندی خواندم که هر چند به ظاهر لحنی ملایم و کوتاه داشت ؛ اما برایم خیلی جالب بود و اگر هر خواننده ایی حوصله به هم زدن آن را داشته باشد برایش خیلی جالبتر از آن نگاه اولیه و گلایه طنز گونه هادی خواهد شد و تلخ !

داستان مربوط میشد به سفر هادی خرسندی به ایالات متحده امریکا . هادی در طنز گلایه آمیزش به طور خلاصه همه آنچه را که گذشته بود بیان کرده بود. هادی خرسندی در یک سفر کاری باید به امریکا برود. هادی را هم من تا حدودی میشناسم و هم مدیران شبکه تلویزیونی که از او دعوت کرده اند ، کاملا و بهتر از من میشناسند و هم تمامی دستگاههای
امنییتی و خلاصه خیلیهای دیگر .

سرویسهای امنییتی که به قول هادی ، از وقتی فردی ویزا و بلیط رزو میکند ، همه میدانند چه کسی و برای چه کاری میآید ! هادی فقط با قلم آشناست و عاشق بوی کاغذ و جوهر . سالهاست در لندن زندگی میکند و سالهاست که این رابطه و احساس خوبش را با مخاطبش هر روز قویتر میکند ، از طریق اشعار و کارهای طنزش .

اما در فرودگاه و هنگام ورود به امریکا همان کارهایی با هادی انجام میشود که با هر مهمانی روزانه باید انجام و تکرار شود ومراعات آنچه که اسمش قوانین است . از انگشت نگاری های آنچنانی تا مراعات ظوابط امنییتی ، که مبادا به قول مسافر خوش ذوق ما ، خرسندی بن لادن را در کونش پنهان کرده باشد !

اسمش قانون است یا ضابطه یا امنییت و یا مبارزه با تروریست و یا هر چه که دوست دارند تا ببافند ! راستی چند نفر شنیدند که هادی چه گفت ؟ منظورم فقط خواندن نیست . من که مطلب را میخواندم و چند بار هم خواندم و هر بار از زوایای مختلف به آن فکر میکردم و نهایتا من خودم را در هادی دیدم و هادی را هم در آدما !

جدای از حق و حقوق شهروندی که اگر کسی پاسپورت امریکا را داشته باشد و یا زاده آن قاره و کشور باشد ، احتمالا فرق میکند ، آن هم به شرط و شروطی.....که مثلا مبداش بغداد و تهران و کابل و....نباشد . حق و حقوق شهروندی را سیاستمدار و قانونگذار در هر شرایطی به شکلی تعریف میکند . تبصره هایش هم بعدا و به مرور میآید .

حساب مردم جداست .مردم چه در آمریکا و چه در خاورمیانه و اروپا و عرب و عجم و......که هیچوقت مشکلی با هم ندارند . من هم از نزدیک با همین مردم امریکا رابطه داشته ام . در زندان تیف و با سربازان امریکایی . آن یونیفورم نظامی را که از خودش دور میکند آدمهای بسیار خونگرم و دلنشینی هستند و مواقعی هم با همان لباس نظامی ، زنده بودن جوهر انسانی اش را میشود حس کرد ، منتها با لباس نظامی باید یواشکی انسان بودن خودش را نشان بدهد ! وقتی هم فرمان از بالا میآید که باید فرمان را اجرا کند والا حقوق و زندگی ، بی زندگی !

از مردم که بگذریم میرسیم به حکومت و سیاست و سیاستمدار و قانون و قانونگذار ، که باید آن را خوب فهمید و حس کرد . زیاد مهم نیست چه کسی باید مجری باشد ولی مهم است که مجری بر طبق دستور ، کاری که به خاطرش حقوق میگیرد تا بتواند زندگی کند را ، خوب انجام دهد !

این قانون یا ضابطه را هم کسانی میدهند که فرهنگ و ادبیات و کردارشان و انگیزه شان از هر قانونی را پدیده هایی مینویسند به اسم هژمونی و منافع و اینجور چیزها که ربطی به آدما ندارد.

هادی انگشت گذاشت بر خاورمیانه ایی بودن و 11 شپتامبر و .....! این ملایمت و لحن در گلایه هادی برای من قابل درک است . جنس کارش ایجاب میکند تا کمی مراعات کند ،ولی ساده انگاری در این موضوع که بهرحال بعد از واقعه بهمن 57 در ایران و اعمال تروریستی رژیم ولات فقیه ، و یا واقعه 11 سپتامبر در امریکا و تنشهای خاورمیانه و نظم نوین جهانی و......تمامی این ضوابط و اعمال گویا ضروری و اجتناب ناپذیر است ، زیاد به جنس کار من ربطی ندارد !

خیر قربان.....ظاهر قضیه همان است که هادی گفت . اما اصل داستان و ریشه چنین نگرشی به انسان ، از طرف سیاستمداران و قدرت حاکم در امریکا ، نه به 11 سپتامبر ربطی دارد و نه به خاورمیانه ایی بودن ما و نه به سال 57 و نه به فارس و عرب و سیاه و چینی و روسی !

این مایکل مور که امیدوارم زودتر وزنش تنظیم شود تا بیشتر عمر کند ، آدم شجاع و با هوشی است . شکارچی لحظه هاست .فرصتها را خوب تشخیص میدهد و استفاده میکند . در یکی از این فرصتها که از دعوای سگ زرد و شغال پیش آمد و ربطی به سقف دموکراسی و آزادی و این حرفها از طرف دولت امریکا ندارد ......مور چند کلام حرف جدی و حسابی توانست بزند.

یادتان هست که مایکل مور در مراسم اهداء جوایز اسکار ( اگر اشتباه نکنم ) وقتی از پشت میکروفون فریاد زد : ای بوش برو به جهنم......همه ستارگان هالیوود کف کرده بودند و با ثروتهای میلیونی به خودشان شاشیده بودند.......منتها فیلمبردار آدم راز داری بود و از پایین تنه فیلم نگرفت !

واقعه 11 سپتامبر که اتفاق افتاد ، قبل از هر چیز و یا تحقیقی بر سر آن ماجرا دولت امریکا به سرعت تمام اعضای سعودی تبار و بن لادن تبار را از امریکا با جت خارج کرد ! بعدها مشخص شد که آن عمل تروریستی کار بن لادن بوده است !
مایکل مور به یک محفل خانه سالمندان هم اشاره میکند که یک مامور اف بی آی را در آن نفوذ داده بودند تا با سالمندان چایی و بیسکویت بخورد و خلاصه آمار از دست دستگاههای امنییتی خارج نشود و ناگهان با هسته های مقاومت زیر زمینی پیروپاتالها ، که بخواهند ریشه سرمایه داری را بزنند ، روبرو نشوند !

دولت آمریکا در اوج شناسایی تروریستها و بحث داغ امنییت در جامعه امریکا و مهمتر از همه جنگ با تروریست در خارج از مرزهای امریکا ، قبل از اینکه آنها به خاک امریکا برسند.....
فردی که خواهان استخدام در نیروی پلیس است را در امتحان هوش رد میکنند و میگویند تو به درد پلیس شدن نمیخوری ، چون ضریب هوش تو بالاست ! آدم با هوش خیلی جاها وقتی تناقضات را تشخیص بدهد و سوال برایش پیش بیاید آنوقت دیگر به درد نمیخورد . برای پلیس شدن و اجرای همان اعمالی که به نام امنییت باید انجام شود فقط 20 درصد از فعالییت ذهن لازم است ! یعنی 80 درصد گاگول باشید لطفا.....

اصل داستان و ریشه جنین مناسباتی در هییت حاکمه آمریکا ، محدود به جغرافیای ایلات متحده و یا خاورمیانه ایی بودن آدمهاو یا زمان خاصی مثل 11 سپتامبر و.....نیست .تاریخ امریکا را که یک نگاهی بکنیم آنوقت به راحتی ار این کلیشه های ذهنی میشود خارج شد و تشخیص داد که بحث تروریسم و تنشهای خاورمیانه ، اگر چه واقعی است ، مثل داستان شوروی در زمان جنگ سرد و دعوای هژمونی بین شرق و غرب ......اما همیشه بهترین بهانه برای قدرت حاکمه بوده است تا براساس قوانین منافع ، هر بی هرمتی یا محدودیتی را خواستند اعمال کنند !

از ترور جان اف کندی ، تا به زیر کشیدن مصدق و داستانهای جمال عبدالناصر و مرگ چه گوارا و تمامی وقایع تاریخی ......همه و همه از همان تفکری میجوشد که به داستان کوتاه هادی ما ربط دارد.

از عملکرد همین قانونگذار و سیاستمدار و قدرت حاکمه ، موجوداتی مانند خمینی و بنلادن هم متولد میشوند و بعد هم تبدیل به دلایل محکمی برای هر تعرض و بیحرمتی به حریم و ارزش انسانها ! برخورد با هادی و امثالهم که شکل و فرم ظاهری آن قانونی و روتین به نظر میرسد ، مثل همان برخوردهایی که با زندگی ما هم در تیف کردند و یا با ملت عراق ، به نام آزادی و مبارزه با دیکتاتور و مقابله با سلاحهای کشتار جمعی و.......با تمام دنیا به اشکال مختلف و حتی با مردم آمریکا هم به شکلی.......پیامی محتوایی و سنگین را در خود دارد.

از نگاه قدرت حاکمه و سیاستمداران که قانون را مینویسند ارزش انسان خلاصه میشود در حجمی از انرژی در جرمی کوچک به نام جسم انسان ، که به هر اندازه و شکلی باید از آن استفاده کرد........تا مثلا سهام وال استریت جرنال سقوط نکند و هر روز رشدی سعودی داشته باشد......که چه بشود ؟.......که نظم نوین جهانی و یک چیزی به اسم هژمونی ، که تمامی سیاستمداران و حاکمان در طول تاریخ دیوانه اش بوده و هستند ، محقق شود ........بعد که چه بشود ؟ خودشان هم در این گنداب فکری ، گیج میزنند و نمیدانند که به کجا روانند ؟ بیگانه هایی که با ارزشهای انسانی به طور مطلق ، غریبه هستند !

فعلا صحبت از فتوحات فضایی و زندگی در کرات دیگر میکنند.......تو بگو ، با زمین و انسان چه کردید و چه میکنید که در فکر کرات دیگر باشید ؟!

من و هادی و انسانهای دیگر حرف هم را خوب میفهمیم و یکدیگر را درک میکنیم . قانون و سیاستمدار و منافع هم نمیخواهند بفهمند که انسان یعنی چه ؟ موضوعات امنییت و یا تروریست را که واقعیاتی ملموس هستند و البته محصول عملکرد قدرتهای حاکم......فعلا بهانه قرار داده اند و هر غلطی که میخواهند را انجام میدهند . آنها همیشه به دلایلی قوی که خودشان میسازند ، نیاز دارند .



اسماعیل هوشیار
اسفند 78


 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس با ما