مقاله

 



فصل بعد   فصل قبل

 

 

 

به بهانه ی مقدمه

 

 

درست نمی دانم که واژه ی "تیف" ( TIPF ) را تا به حال شنیده اید یا نه و اگر شنیده اید چقدر درباره ی آن می دانید و با چه عینکی آن را دیده اید!؟. تیف ظاهری ساده و تعریفی مشکوک داشت. در سرزمین نفرین شده ی عراق و بعد از سقوط صدام، دولت آمریکا اقدام به ساختن تیف در کنار قرارگاه اشرف، مقر اصلی سازمان مجاهدین خلق ایران کرد. اعضای جدا شده از مجاهدین تحت نظر ارتش آمریکا باید وارد تیف می شدند و این ورود اجتناب ناپذیر، در حلقه های متعدد و منظم سیم خاردارهای "نظم نوین" ، برای اهالی تیف معنایی جز بازداشتی نوین را نداشت! ساده تر بگویم تیف یک زندان بود. زندانی که ساختمان نداشت یا بهتر بگویم هیچ چیز نداشت. در بیابانهای برهوت "خان قرفه" گوشه ای از زمین قرارگاه اشرف را با انواع سیم خاردار و خاکریز و راه بند، جدا و محصور کرده بودند و زندانیان (اعضای جدا شده از مجاهدین) بر اساس توافقی میان مجاهدین و دولت آمریکا، باید سالیان سال در صحرایی زندانی می شدند.
در تیف القاب فراوانی به ما دادند. نخستین روز که ما را مهمان دولت آمریکا خواندند و انبوهی تشویق شفاهی و کذایی نثارمان کردند که: "چه شجاعتی به خرج دادید و از یک سازمان "تروریستی" جدا شدید". مدتی بعد هنگامی که پرسیدیدم:" چرا باید زندانی باشیم"؟ گفتند:" تروریست هستید"! و بعدها اسیر جنگی خوانده شدیم و پس از آن نیز شهروند تحت حفاظت دربند چهارم کنوانسیون ژنو و بالاخره پای کمیساریای عالی پناهندگان UN را بازکردند و گفتند:" پناهنده هستید"! با وجود همه ی این القاب و عناوینی که بار ما می کردند، در عمل هیچ چیز عوض نمی شد؛ هیچ چیز. و ما اغلب حسرت می خوردیم که ای کاش در گوانتاناموی B بودیم! دست کم جهان از ما با خبر می شد و سازمان ملل هم به آن مهر تایید نزده بود و آن را قانونی نکرده بود! اما هنگامی که در تیف، UN ما را پناهنده شناخت و اعلام کرد که با ارتش آمریکا به توافق رسیده که ما در آنجا بمانیم. تازه آنجا بود که متوجه شدیم UN زندانی به نام تیف در عراق را رسمیت بخشید.
ابتدا شماری از زندانیا ن، از این بابت تعجب کردند اما اندکی بعد به این نتیجه رسیدند که سازمان ملل و سازمانهای تابعه ی آن و ابرقدرتهای جهان، هیچکدام از کرات و کهکشانهای دیگر نیامده اند! آنها مناسبات جهانی را به خوبی می شناسند و با هم به توافق کامل رسیده اند که دهکده ی جهانی را میان خودشان تقسیم کنند و منایع آن را چپاول نمایند. البته کارهای ظاهری و عوام فریبانه هم می کنند. برای نمونه هرگاه در گوشه ای از جهان فقر و آوارگی و جنگ و کشتاری به سبب توافقها و تصمیمهای خودشان پدید آید، سکوت نمی کنند و با صدور بیانیه ای یا ابراز تاسفی که خرجی هم ندارد مسئولیت اخلا قی شان را به انجام می رسانند!
دولت آمریکا زندانیان تیف را قربانی سیاست نظم نوین جهانی اش کرد. همه ی جدا شدگان مجاهدین، در این نرد عشق سیاست (!) باید به حلقوم رژیم ایران (محور شرارت) می رفتند. مقامات آمریکایی بارها مستقیم و غیر مستقیم و یا با اعمال فشار تکرار می کردند که مختار هستید که یا به ایران بروید یا نزد مجاهدین بازگردید. عده ی بسیاری به ایران رانده شدند و شمار محدودی هم دوباره به نزد "تروریستهای مثبت" بازگشتند. عده ای هم ماندند؛ به دلیل مقاومت یا سماجت یا درماندگی یا هر دلیل دیگری که زندانیان برای خودشان داشتند. این وسط ، ولی فقیه کیف می کرد، رهبر عقیدتی راضی بود و آمریکا هم صبورانه و با اهرمهای متعدد به بازی سیاسی و کهنه ی خودش ادامه می داد.
تیف بر اثر یک حادثه ی ناگهانی و یک شبه خلق نشد. تیف یک اتفاق ساده نبود و من برای همه ی کسانی که خواهان دانستن هرچه بیشتر حقایق هستند، حرفهای بسیاری برای گفتن دارم. تیف یک ابهام نبوده و نیست؛ خواب و رویا هم نیست؛ نیازی به تحلیلهای چپ و راست هم ندارد! تیف، یکی از زندانهای مخفی سیا در کشورهای متعدد نبود که چقدر هم سر و صدایش به هوا رفت! زندانیان تیف، برای آمریکا هیچگونه ارزش اطلاعاتی یا نظامی نداشتند. شاید از یک نقطه هم بی ارزشتر بودند. اما مابودیم، وهمه چیز را تجزیه و تحلیل می کردیم !!!! هر حرکت آمریکا برای ما معنی دار بود؛ آن هم یک معنی بد!
زیر بمباران تبلیغاتیِ آزادی و دموکراسی و نظم نوین جهانی، کافی بود تا گوشهایمان را بر روی مزخرفترین تبلیغات تاریخی ببندیم تا منظور از هر گام و هر حرکتی را دریابیم. آنگاه کمی احساس راحتی می کردیم. فقط دلمان به حال جامعه ایی می سوخت که ارزشهای به باد رفته و فراموش شده اش باید در منطق سود و سرمایه به مسلخ می رفت!
سکوت!!!؛ اما سکوتی که در مورد زندانیان تیف طی سالیان شاهد آن بودیم به مثابه یک سیلی محکم به گوش تاریخ ایران بود. همه از وجود چنین زندانی، آگاهی داشتند اما دریغ از اقدامی و حرکتی. گویی که هیچ نبضی نمی تپد. عده ای خوشحال بودند و عده ای هم جرات نداشتند تا با گورکن طرف شوند و کسانی هم که اندک تکانی به ذهنشان دادندهم باید با "نظم نوین" وهم با "انقلاب نوین" ، طرف می شدند. بگذریم از کسانی که به زعم خودشان برای آنکه "آلترناتیو" به تنگی نفس دچار نشود مبلغ و مشوق این سکوت بودند. اما جنس سکوت دیگران چیز دیگری بود؛ از آن سکوتهایی که مهم نیست با زیباترین یا زشت ترین الفاظ به توجیه آن پرداخت! سکوتی که معنی انسانیت در آن گم بود و اختلافات سلیقه ای زیر چتر آن افسارپاره میکرد!!!!!
ما در گورستان بزرگی زنده به گور شده بودیم. این گورستان یک گورکن هم داشت که در آزاد کردن هر پدیده ای از قید حیات، ماهر و حرفه ای بود حتی ارزشهایی که خودش روی کاغذ می نویسد. قوانین خودش هم چندان اعتباری ندارد! خودشان مدعی بودند که تنها بر اساس منافعشان و نه چیز دیگر رفتار می کنند و در دور زدن قانون، استاد هستند. سکوتی که از سوی همه ی مدعیان طی سالها قانونی و طبیعی شده بود، به مانند تایید حکم مرگ تدریجی زندانیان تیف بود و هر کس با هر نام و زیر هر عنوان و در هر رده ای، نشان می داد که قربانی کردن انسان و ارزشهای انسانی تا چه حد ساده و شدنی است! منظورم همان قوانین مدون و مدرن امروزی است. روی سخنم با اشخاص یا گروههای سیاسی اجتماعی داخلی نیست چون انتظاری از آنان نیست. گرچه حرف بسیار است؛ از دفاعیه های آبکی و بی خاصیت و بی ارزش از آزادی و دموکراسی گرفته تا عربده های ناسیونالیستی که زیر چتر آن ارزشهای انسانی، با مرزبندی های قومی و زبانی و سرزمینی و مواضع سیاسی، اندازه گیری می شود. هنگامی که از پرچم ایران حرف می زنند چنان رگ گردنشان بادمی کند که اگر نکته سنج نباشی ممکن است باور کنی که به راستی ناسیونالیسم چه لعبتی است. برای سیلی خوردن یک دانشجو، در آمریکا سر و صدا راه می اندازند و خلاصه مراتع ناسیونالیزم را برای چَرا، همچنان سرسبز نشان می دهند! اما واقعیت بسی تلخ تر از این حرفهاست. اوج ناسیونالیزم خورش قیمه و قرمه سبزی و کشک بادنجان است! روی سخن من به همه ی سازمانها و ارگانها و افرادی است که در سرتاسر جهان ادعای دفاع از حقوق بشر دارند؛ با سازمانهای حقوق بشری که عملاً به دفاع از جنایتکاران دولتی مشغولند؛ با وکلای بدون مرز که به قانون بسیار احترام می گذارند، همان قانونی که با آن می شود هر جنایتی را مشروع و طبیعی نشان داد؛ هر جنایت و کشتار و بمبارانی را قانونی انجام می دهند؛ قانون است و دیگر هیچ!
شورای حقوق بشر سازمان ملل، عفو بین الملل، جامعه ی حقوقدانان، وکلای بدون مرز، ناظران حقوق بشر در سراسر جهان و خلا صه همه و همه جز فریبی برای افکار عمومی نیستند! این دفتر، محصول دوران زندان تیف است. مجموعه ای است از خاطرات، نظرات و نقدی تیز و آزاردهنده که مخاطبش همه اند. در جای جایِ این نوشتار، به هر رویدادی که اشاره کرده ام واقعی بوده و تنها با هدف روشن ساختن زوایای صحنه به آن پرداخته ام. روزی که نوشتن را آغاز کردم به دنبال این نبودم که کسی خوشش بیاید یا کسی بدش بیاید. بنابراین امیدوارم به دور از هرگونه کوته بینی سیاسی یا برداشتهای خاص فردی و فکری، هیچگونه تعبیر غیرواقعی یا تفسیر به رای، از نوشته های من نشود. پیشاپیش از همه ی کسانی که این نکته را در نظر دارند سپاسگزاری می کنم. فراموش نکنید که این یک تبلیغ نیست؛ چون نیازی به تبلیغ نیست.
شاید باور این سخن برای بسیاری دشوار باشد که تاب آوردن من و دیگر زندانیان در تیف دلایل زیادی نداشت. تیف جایی نبود که بشود در آنجا با سرگرمی های ابلهانه بآرامش دروغین رسید و وقت خود را با محصولات جهل و حماقت گذراند. به باور بسیاری از زندانیان تیف، گزینش میان رهبر عقیدتی و ولایت فقیه فریبی بیش نیست و اگر مجاهدین سالیان دراز است که مدعی هستند راه طلایی سومی وجود ندارد، به بلاهت سیاسی و عقیدتی خودشان برمی گردد! اما ابتذال سیاسی تیف شکل دیگری داشت. دوستانی ایراد می گرفتند که این برداشت نادرست است و تیف را بایستی در چارچوب "ابتذال نظم نوین جهانی" دید و شماری هم اساسا" میان "نظم نوین" و "انقلاب نوین" ، مردد بودند. قضاوت نهایی در این باره را به خوانندگان واگذار می کنم.
با وجود اینکه بسیاری از زندانیان تیف،ازان نام ومحل نفرت پیدا کرده بودند؛ من همواره نگران روزگار پس از تیف بودم که آیا هنوز برای باور ما، اعتمادی هست یا نه؟ آیا اساسا" ضرورتی به پرداختن به این برگ از تاریخ ایران در میان هست؟ پر واضح است که لزوما" هر اشتباه فردی ، منجر به یک فاجعه ی تاریخی نخواهد شد. اما در مورد رهبران سیاسی، اجتماعی و ..هر گام کج و ناپخته ای به ناگزیر، فجایعی را رقم می زند. فجایعی که بهای آن را نسلهای آینده باید بپردازند. از ما که گذشت! امیدوارم کلاه گشاد برتری جویی و حقانیت طلبی اسمانی، بر اساس این عقیده و آن ایدئو لوژی و فلان کس و بهمان کس، سر نسلهای آینده نرود.


اسماعیل هوشیار تیف . زمستان 2007

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس