مقاله

 

 

تاریخ انتشار: 02.01.2014

مروری بر مسیر عمومی مبارزه طبقاتی در سطج جهان در سالهای اخیر , در آستانه ورود به سال ٢٠١٤

سعید صالحی نیا


salehinia@aol.com


"...بیرون از این مدور متروک ای کاش می توانستی دریابی که زندگی چه جاری تب داریست!"
(منوچهر آتشی)

مقدمه:


ابتدای سال 2014 است و تلاش برای جمع بندی وقایع سال 2013 و ارائه انتظارات یا پیش بینی ها در مورد سال 2014 ، بازاری داغ دارد. در میان انسانها ، آنها که بیشتر به توان برنامه ریزی در زندگی مسلح هستند، خصیصه خوبیست که هر سالشان یا هر مرحله ای از زندگیشان که می گذرد، بنشینند به جمع بندی ، به بازنگری ، به تحلیل آنچه گذشت تا از درون وقایع، اتفاقات که گاها "اتفاق" نظر می رسد و نیست، قانونمندیها و گرایشات اصلی را بیابند، تا به طرح و نقشه برای آینده شان برسند.


گذشته ، در حال و آینده موثر است.هم در سطحی فردی و هم در سطحی اجتماعی. لذا سوال اینست که چه بخشهائی از گذشته، بردارهای اصلی هستند؟ چگونه در حال و آینده دخالت می کنند و چگونه با عامل اراده ، برنامه ریزی می شود برگرده این گذشته سوار شد، آنرا به خدمت حال و آینده گرفت؟ چگونه از یک مشاهده گر مفعول به طراز یک عامل حاکم بر زندگی حال و آینده تبدیل شد؟


اینست که وقتی تاریخ تکامل انسان ، چه فردی و چه اجتماعی را نگاه می کنید، می بینید که پابپای تکامل انسان، این هنر و دانش گذشته نگری و کنکاش در گذشته برای بیرون کشیدن حال و آینده تحت کنترل، تکامل می یابد و تبدیل می شود به جزء ثابتی در سنت انسانی که در حال بالغ شدنست.


مفهوم "هوش آینده نگر" ، بواقع بخشی از هوش فردی و اجتماعی است که کانتکس های گذشته، حال و آینده را می شناسد، تداخل آنها را می فهمد و دائم در حال ساختن پرسپکتیوها و فرانمادهای متداخل است که نتیجه اش در رفتار و عمل فردی و اجتماعی ، عامل مهم تسریع پیشرفت و تکامل است.


در بحث جمع بندی گذشته، یک نکته مهم اینست که اشل بررسی گذشته را چگونه باید انتخاب گرد؟ اگر بپذیریم که بررسی پدیده ها ، ابزار سنجش لازم دارد و خود این ابزار سنجش ابتدا باید درست انتخاب شود، یکی از سوالات در بررسی گذشته این می شود که چه اشلی چه تصویری چه دوره ای از گذشته را باید انتخاب کرد که تصویر درست تری ایجاد کرد؟ مثل یک عکاس ماهر ، انتخاب پرسپکتیو می شود یک هنر و علم. گاهی تصاویر را از نزدیک اگر بگیری ، واقعیت بهتر نشان داده می شود، گاهی باید یک قدم یا چند قدم دورتر بروی و گاهی ممکنست لازم داشته باشی از خیلی دورتر ببینی تا ببینی! چرا؟ چون واقعیت گاهی در اجزایش بهتر دیده می شود و گاهی در دینامیکش به واقعیات دیگر. گاهی در تصویر چند بعدی تاریخیش و خلاصه بیش از دیدن واقعیت انطور که هست ، پرسپکتیوی که انتخاب می کنیم گاهی نتایج بسیار متفواتی ایجاد می کند و چقدر خوبست که این تغییر لنزها و دیدن واقعیت از فواصل مختلف را همیشه امتحان کنیم ، شاید معماهای زندگی ما بهتر حل شود.


از دید من ، بررسی واقعیات تاریخی سال 2013 اساسا راه درستی برای شناختن آنچه بر سر انسان معاصر می رود نیست.سال 2013 را باید در کانتکس حلقه ای از واقعیات و تحولات دوره ای از تاریخ معاصر دید که با سقوط تئوکانیزم جرج بوش و موج نعرض نظام امپریالیستی ، متعاقب وقایع 11 سپتامبر 2001 دید. اجازه بدید بیشتر توضیح بدهم:

(1)دوره بین حمله به برجهای دوقلو در نیویورک تا عروج اوبامائیزم

از دید من امواج تهاجمی امپریالیستی برای دست اندازی به جهان و خصوصا منطقه خاورمیانه که از مقطه حمله به برجهای دوقلوی نیویورک در سال 2001 شروع شد و با بهانه "پاسخگوئی به اسلام سیاسی" انجام گردید، بخش آخر تلاش نظام امپریالیستی غرب بود برای پرکردن خلاء ناشی از سقوط بلوک شرق و ایجاد تسلط کامل بر جهان با پرچم "نظم نوین". این دوران، هنوز قطبهای روسیه و چین محکم نشده بودند و جنبشهای مطالباتی جوامع غربی و جهان پیرامونی در موقعیت کاملا تدافعی قرار داشتند.


فاصله سالهی 2001 تا حدود 2007، یعنی یکسال قبل از پیروزی اوباما در قدرت امریکا، دو پدیده مهم اتفاق افتاد: اولا درگیر شدن نظامی حکومت امریکا و حکومتهای غرب در خاورمیانه، تسخیر خاورمیانه از جهت نظامی و آغاز فاز جدید استقرار نظم خاورمیانه ای حکومت امریکا که بتدریج با رشد مقاومتهای مردم و اسلام سیاسی بطور همزمان، باعث فرورفتن نظامی سیاسی بسیار پرهزینه حکومت امریکا در خاورمیانه گردید و دوما: آغاز دور جدید و بی سابقه بحران مالی که از امریکا شروع شد و بسرعت تمامی نظام غرب را درنوردید و متعاقب آن جهانی که دیگر بسیار انتگره شده بود ، حلقه به حلقه درش فرو رفت و زمینه سیاسی و اجتماعی را برای فاز جدیدی از نبرد طبقاتی فراهم کرد:


(2)فاصله سالهای 2007 تا 2012


فاصله سالهی 2007 تا 2012 ، جهان شاهد کیفیت بسیار متفاوتی از جهت اجتماعی و سیاسی شد.بحران فراگیر و بی سابقه اقتصاد جهانی، گسترش فقر و نابرابری چه در کشورهای مرکزی غربی و چه در کشورهای پیرامونی رشد کرد به دلایل مختلف: اولا : طراحان اقتصاد جهانی ، از چند دهه قبل ، به مهاجرت سرمایه به جهان پیرامون برای کاهش قیمت نیروی کار پرداخته بودند و لذا سطح زندگی در جهان غرب، پائین کشیده شد و جنبشهای اجتماعی را به موقعیت تدافعی کشیده شده بود و دوما انتقال سرمایه و تولید به جهان پیرامونی به بالا رفتن قیمت نیروی کار و سطح زندگی در مناطق جدید تحت نفوذ نینجامید.


درست وسط سقوط اقتصاد جهانی، امواج جنبش مطالباتی به میدان آمد.دو منطقه اصلی این جنبشهای اعتراضی عبارت بودند از منطقه خاورمیانه ، جنبش اعتراضی در ایران و بعد ، بهار عربی در یکسو و جنبش اشغال در امریکا که به سرعت به تمامی کشورهای غربی بنام جنبش 99 در صدیها گسترده شد.

سالهای 2011 و 2012، جنبشهای اعتراضی در خیابانها بواقع یک زمین لرزه بسیار وسیع و بی سابقه در صحنه تاریخ معاصر انسانی بود. حکومتها چه در شرق و چه در غرب دچار شوک شدند و در دوره ای توان تجزیه و تحلیل و تاثیر گذاری را از دست دادند.

از سوی جنبشهای مطالباتی ، ضعف اساسی این بود (و هست) که آلترناتیو خود را در بیرون نظم موجود نتوانستند تبئین کنند.گرایشات اصلی در جنبشهای خاورمیانه یا جنبشهای اشغال اروپا و امریکا گرایشات انارشیستی، لیبرال و رفرمیست بود. در نبود گرایشات رادیکال که به بیرون نظم موجود فکر کند، قدرت سیاسی را هدف قرار دهد، تحزب سیاسی رزمنده و مداخله گر را حتی نفی می کردند. "اشغال میدانها" به اشغال قدرت حاکمه فرا نروئید.

تزلزل و بی افقی جنبشهای اعتراضی در خاورمیانه و کشورهای غربی زمینه مهمی شد که حکومتهای سرمایه داری از ضربه موقتی که خورده بودند بیرون بیایند ، ابزارهای خودشانرا بکار گیرند و بر دوش ناتوانئیهای جنبشهای اعتراضی دوباره سوار شوند.


(3) فاز یورش حاکمان سرمایه داری از مقطع سالهای 2012 و 2013

جهان در سالهای 2012 و 2013 شاهد فاز جدیدی بود. مهندسی احتماعی و سیاسی برای شکستن و به انحراف کشاندن "انقلابهای خاورمیانه" ، گاها با دست خود فعالین جنبشهای اعتراضی دچار توهمات، "ماندلاهای جنبشهای اعتراضی"، گرایشات اسلامی "میانه رو" و ابزارهای بسیار پیدا و پنهان ، یا به انحراف کشیده شدند یا سرکوب شدند. جنبشهای اعتراضی کشورهای غربی هم حال و روز بهتری نداشتند.

بحران اقتصاد سرمایه داری برای کنترلش نیاز دارد که سطج زندگی جامعه را پائین بکشد.اینکار در دوران جهانی شدن ارتباطات نمی تواند با متدهای سرکوب زمخت پیش برود.لازمست ابزارهای پیچیده تر بکار رود. متدهای زیر را می شود در دوره اخیر مشاهده کرد:

الف: استفاده از فرهنگسازی نیهیلیستی ، پوچ گرائی، مذهبی، و مبارزه مستمر با رویای زندگی بهتر و فکر کردن بیرون نظم موجود

ب: استفاده از فقر و بیکاری برای کنترل جوامع، شکستن سازمانهای اعتراضی حتی سازمانهای اتحادیه ای

ج: ماندلا سازی ، پرورش گرایشات راست درون جنبشهای اعتراضی ، پرورش گرایشهای انارشیستی که با ظاهر دشمنی به هرگونه قدرت سیاسی ، ضدیت با تحزب سیاسی الترناتیو را دامن می زنند.

د: تلاش برای بازسازی نظم جهانی جدید بین جناح های سرمایه داری. ایجاد مکانیزمهای "همیاری" بین قطبهای متضاد سرمایه داری چه درون کمپ غرب و چه بین کمپ غرب با قطب روسیه و چین و حتی با قطب اسلام سیاسی که خودش را بعنوان قطب جدید رقیب به نظم جهانی سرمایه داری دارد تحمیل می کند.

(4)افق سال 2014 و احتمالات متفاوت:

(1)سناریوی تداوم مسیر موجود:

آیا سال 2014 در ادامه گرایش حاکم در سالهای اخیر خواهد بود؟ ادامه سناریوئی که شروع شده به نتایج زیر خواهد انجامید:

الف: بحران جهانی سرمایه داری که عامل درجه اول عروج مبارزات طبقاتی دهه اخیر است، برای مهارش نیاز به پایان دادن وضعیت نامتعادل موجود دارد. باید نظام سرمایه جهانی بتواند ، تقلاهای اکثریت را کنترل کند و کانالیزه کند. پرچم "آشتی ماندلائی" ، بواقع دستور نظم جهانی سرمایه است.دوران "همزیستی مسالمت آمیز" جدیدی در راهست. قطبهای غرب، روسیه-چین و نیمچه امپراطوریهای منطقه ای مثل حکومت اسلامی در ایران باید در یک کانتکس عمومی به توافق برسند.

ب: بازار سرمایه داری باید در سطح جدید به تعادل برسد.قیمت نیروی کار و سطج زندگی به پائین کشیده شود تا سود سرمایه حفظ شود. منابع انرژی (نفت و گاز) و منابع آب آشامیدنی، موضوعات حاد دیگر نبردهای قطبهای سرمایه داری هستند. نتیجه این همزیستی مسالمت آمیز باید "بازتوزیع" همه این منابع بنفع کلیت سرمایه جهانی باشد.

ج: جنبشهای اعتراضی در خیابانها باید متوقف شوند یا حداقل بهتر و کاملتر مهار و کانالیزه شوند. به شکست کشاندن مداوم این جنبشها باید به نسل جوانی که وارد خیابانها شده، "بفهماند" که راهی برای پیروز شدن ندارد. این نسل را که معترض است باید با تجارب خودش، به شکستی کشاند که نسلهای گذشته، تجربه کرده اند. امید به پایان دادن نظم موجود را باید از مخیله این نسل جوان بیرون کشید.


(2) سناریوی شکسته شدن مسیر آغاز شده موجود:

همانطور که توضیح دادم، روند به شکست کشاندن و منحرف کردن جنبشهای اعتراضی دوران اخیر چند سالیست شروع شده و با دقت پیگیری می شود. هر قدر سرمایه داری بتواند بر بحران جهانی خودش پیروز شود، اثرش بر پس زدن جنبشهای اعتراضی بیشتر خواهد بود. رهبران و سازماندهان جنبشهای اعتراضی موجود، چه در کشورهای پیرامونی و چه کشورهای غربی، در مقابل یک پارادوکس قرارگرفته اند:

از سوئی زمان لازم و امکانات لازم مادی برای سازماندهی جنبشهای اعتراضی برایشان تنگ می شود.از سوئی خودشان دچار سردرگمی فکری و اختلافات هستند، از سوئی جامعه ناراضی را حتی نمی توانند بطور دائم پشت سرخودشان نگه دارند (چرا که اکثریت انسانها دنبال نان روزمره خودشان هستند و تاب ماندن در خیابانها و دنبال کردن مطالبات استراتژیکتر را ندارند)، از سوئی تجربه مبارزه طبقاتی در نسل جدید بسیار ضعیف است و نظام تبلیغاتی و مغز شوئی جهانی شده، معیارها و نظام ارزشی ضد ارزش، ضد ایده الهای انسانی را تبلیغ کرده و سطح و عمق آلترناتیو سازی در مقابل وضع موجود را در حد رفرمیزم بی افق نگه داشته است.

چپ جامعه، چه در سطح منطقه ای در جهان حاشیه ای و چه در سطح جهان غرب، ارتباطش به جنبشهای اعتراضی ، سست است.عموما عکس العملی است.عموما مشاهده گر است. هم از سوی فعال چپ و هم از سوی فعال جنبش مطالباتی ، زبان مشترکی وجود ندارد.حرفها و دیالوگها هنوز موازی انجام می شوند.

فضای اینترنت، فیسبوک، امکانات وسیعی برای شروع دیالوگها و مناظره ها فراهم کرده اما هنوز که هنوز است از این فضاها استفاده خوبی نمی شود. فعالین چپ هنوز به درک فراسازمانی برای تشکیل بلوک چپ نرسیده اند و درک ایدئولوژیک و فرقه ای آنها را به مشاهده گرهای صحنه ها تقلیل می دهد. جنبشهای اجتماعی فاقد "سر سیاسی تمام کننده " هستند.

به جهت نظری این امکان شکستن حلقه بحرانهای ادواری توسط چپ جامعه ، عملی است. اما نه چپی که در ابعاد موجود، "جاضر حاشیه ای است"! این چپ ، ابزارهای لازم برای اجتماع شدن را ندارد.جامعه بدون سر خود دارد وارد نبردهای طبقاتی می شود، گریز دارد از پذیرش هژمونی کمونیستها و کمونیستها هم به همان اندازه گریزانند از پذیرش جامعه! لذا اگر در به همین پاشنه بچرخد، دورانهای بحران و چنبشهای خودبخودی متعاقب آن، ادامه می یابد. هر بار حاکمان سرمایه با ابزارهی جدیدتری به مهندسی خود ادامه می دهند. صحنه را از جنبش اعتراضی می گیرند.
چپ در حاشیه می ماند، تبعیدی می شود، تبعیدی ، پیر می شود و افکارش روی سنگ قبرش حک می شود!

جهان در سالهای آینده ، مرتب سر این دو راهی ، خواهد ایستاد. سوسیالیزم یا بربریت سرمایه داری، دو راهی امید و نامیدی خواهد بود که بارها و بارها، انسانیت سرگردان را به پاسخی دوباره فراخواهد خواند. تلاش ما برای شکستن این چرخه تاسفبار باید متمرکز باشد.جبهه امید و انسانیت را باید تقویت کنیم.


منابع بیشتر:
بهرام رحمانی:بررسی وقایع مهم سال 2013 و چشم انداز 2014
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=45919


اسماعیل هوشیار: زمستان است هنوز!
http://www.tipf.info/zemestan,ast,hanoz.htm


سایت مناظره سیاسی (از: سعید صالحی نیا)
http://monazere-siasi.com/مقالات
 

 

 


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد